وضع اجتماعى و اقتصادى عربستان مقارن ظهور اسلام
- 2,273 بازدید
- 1 مارس 2012
- پیامبران و امامان, تاریخ اسلام
تاریخ اجتماعى ایران ج۲ ۱ فصل اول ۱٫ علل ظهور و آثار نهضت اسلامى ….. ص : ۱
فصل اول ۱٫ علل ظهور و آثار نهضت اسلامى
تاریخ اجتماعى ایران، ج۲، ص: ۲
وضع اجتماعى و اقتصادى عربستان مقارن ظهور اسلام
نهضت عظیم اسلامى که در چهارده قرن پیش، یعنى در اوایل قرن هفتم میلادى، صورت وقوع یافت، یک جنبش بیسابقه و ناگهانى نبود بلکه این انقلاب و نهضت اجتماعى، مانند دیگر جنبشها و انقلابات تاریخى بشر، مولود علل و عوامل متعدد اقتصادى و اجتماعى بود و سالها قبل از آنکه محمد بن عبد اللّه (ص) مبارزات دلاورانه خود را آغاز کند، حنفا و جمعى از جوانان روشندل عرب و بعضى از زعماى قبیله قریش و دیگر قبایل، در اثر فعالیتهاى اقتصادى و آمدورفت در بین اقوام مختلف و تحقیق در آراء و عقاید یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان و دیگر اقوام، به سستى معتقدات و خرافى بودن عقاید خود پى برده بودند، و فکر تمرکزطلبى و متحد کردن قبایل عرب و پرستش خدایى واحد و ایجاد امنیت و آرامش در محیط جزیره العرب در مغز جوانان و ترقیخواهان عرب راه یافته بود.
محمد بن عبد اللّه، بنیانگذار نهضت اسلامى، در شهر مکه در میان قبیله قریش، یعنى قبیله حاکم، و زورمندان آن عصر تولد یافت. مکه بر سر راه تجارت یمن با شام نزدیک بندر جده بود و با بازارهاى صنعا و عمان دادوستد داشت. همین موقعیت ترانزیتى و آمدورفت مردمى از مدنیتهاى گوناگون و برخورد ایدئولوژیها و مذاهب مختلف در تکامل عقاید جوانان عرب و رشد فکرى بازرگانان اثرى فراوان باقى گذاشت.
دوستان و نزدیکان و بستگان «محمد» اغلب مردمى روشنضمیر و بیداردل بودند و در مذاکرات و گفتگوهایى که با محمد داشتند، غالبا از رواج معتقدات و عقاید و سنن زیانبخش در بین اعراب اظهار ملال مىنمودند.
ابن اسحق روایت مىکند: «پیغمبر خود وقتى سخن از زید بن عمرو بن نفیل در میان بود، نقل کرده است که وى اولین کسى بود که مرا از بتپرستى ملامت کرد و از عبادت بتان برحذر داشت. وقتى با زید بن حارثه از سفر طائف بازمىآمدیم، بر این زید بن عمرو گذشتیم …
پیش او نشستم و انبانى داشتم که در آن از گوشتى که براى بتان قربانى کرده بودیم، چیزى بود … گوشت را پیش زید بن عمرو نهادم و گفتم اى خال، چیزى از آن تناول کن. گفت شاید این از آن گوشتهاست که به بتان تقدیم مىکنند؟ چون گفتم که چنین است، گفت اى خواهرزاده اگر از دختران عبد المطلب پرسیده بودى، به تو مىگفتند که من هیچگاه از این قربانیها چیزى نمىخورم و بدین گوشت هیچ حاجت ندارم. آنگاه مرا از بتپرستى ملامت کرد و گفت، این
تاریخ اجتماعى ایران، ج۲، ص: ۳
بتان را ارزش و قدرى نیست؛ چون نه هیچ زیانى به کسى توانند رسانید و نه هیچ سودى.
آنگاه محمد افزوده بود که من از آن پس نه هرگز هیچ بتى را دانسته بپسودم و نه هرگز به بتان قربانى تقدیم کردم تا آنکه خداوند مرا به رسالت خویش مفتخر کرد …» «۱»
این روایت نیز به فرض صحت، نشان مىدهد که قبل از قیام محمدى، حنفا و روشندلان عرب به بتان و بتپرستان به دیده نفرت مىنگریستند و از انحرافات فکرى و عقیدتى جامعه عرب رنج مىبردند. مخصوصا خاندان هاشم از میان بتهاى فراوان اللّه را شایسته عبودیت مىشمرده است؛ چنانکه مىبینیم نام پدر محمد عبد اللّه بود.
وضع طبیعى عربستان
شبه جزیره عربستان، که اعراب آن را جزیره العرب مىخوانند، در جنوب غربى آسیا قرار دارد. این منطقه خشک و بىآب، با اینکه بوسیله بحر احمر از افریقا جدا شده است، ولى در معنى از لحاظ مختصات طبیعى و نداشتن آبوهواى مساعد، با صحراى کبیر افریقا فرق چندانى ندارد. در بعضى از مناطق کوهستانى و خشک، اختلاف درجه حرارت، پس از غروب آفتاب، از ۲۷ درجه بالاى صفر به ۷ درجه زیر صفر مىرسد، ولى در مناطق دیگر عربستان، که اندک آبى وجود دارد، مردم به کمک کاریزها و قنوات یا بستن سد میان دو کوه، آب ناچیزى به دست مىآورند، و در واحهها و آبادیها به زندگى ساده و ابتدایى خود ادامه مىدهند.
تنها جنوب غربى عربستان، یعنى یمن (حضر موت)، از برکت بارندگى و وجود آب، براى کشاورزى و رشد تمدن مساعد است. مردم هوشمند این سرزمین در تنگناى دره، سدى از سنگ برآوردند که به نام سد مآرب معروف است و دریچههایى بر آن گذاشتند تا در موقع لزوم، از آبى که پشت سد جمع مىشود، براى آبیارى استفاده کنند. ولى در سایر نقاط عربستان کمابیش خشکى و بىآبى حکومت مىکند تا جایى که در بعضى از نقاط خشک، اگر کسى بخواهد در حق دیگرى دعاى خیر کند، مىگوید: سقاک اللّه یعنى خدا تو را سیراب کند. ثروت و دارایى اعراب بادیهنشین منحصر است به چند حیوان باربر و شیرده؛ غذاى آنها عبارت از ذرت و خرماست؛ و وسیله نقلیه آنها شتر یا اسبى است که از بوتههاى بیابان تغذیه مىکند. کار عمده زنان، دوشیدن گاو و گوسفند، آرد کردن با دستاس، تهیه غذا، پرورش اطفال و بافتن پارچههاى زبر و خشن براى لباس و خیمه و فرش و غیره است. دکتر گوستاو لوبون، که شخصا در سراسر عربستان گردش کرده است، معتقد است: «در زندگى اعراب بادیهنشین از عصر سلیمان تا ظهور اسلام و زمان حاضر فرق محسوسى پیدا نشده است.»
قبایل ابتدایى عرب براى دفاع از هستى یا دستبرد به دارایى دیگران، به جنگ و جدال مىپرداختند و در امور جنگجویى، تیراندازى و سوارى، مهارتى به کمال داشتند.
اعراب به اقتضاى محیط نشوونماى خود، تنها سلحشور و جنگجو نبودند بلکه هواى صاف و آسمان پرستاره عربستان، قوم عرب را که از شعب مستعد نژاد سامى است، مردمى باذوق، شاعرطبع و سادهگو و فصیح به بار آورده است.
______________________________
(۱). دکتر عبد الحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۲۸۷ به بعد (به اختصار)
تاریخ اجتماعى ایران، ج۲، ص: ۴
«کلمان هوآر «۲»، عربشناس نامدار اروپایى، مىگوید: «طبیعت به عرب بادیهنشین چهار چیز عطا کرده است: شتر، خیمه، شمشیر، و شعر.» و ارنست رنان، فیلسوف و دانشمند فرانسوى، مىگوید: «اگر علوم و فرهنگ ملل دیگر و بخصوص ملت ایران را، که بعد از اسلام وارد جهان عرب شد، از اعراب بگیرید، فقط عرب باقى مىماند و شتر او» ولى عدهاى دیگر از صاحبنظران معتقدند که اگر علوم و فرهنگ دیگر ملل را از اعراب بگیریم، براى عربها سخن باقى مىماند. عرب نتوانست معمارى و مجسمهسازى و نقاشى کند، زیرا وسایل کار در هیچیک از آن رشتهها را نداشت … سخنورى از راه شاعرى یگانه گنجینه ملى عرب بود.
… هرسال در بازار مکاره هر شاعرى که گوى سبقت را از دیگران مىربود از طرف مردم تجلیل مىشد و شعر او را با خط زرین روى پارچه ابریشمین مىنوشتند و از دیوار کعبه مىآویختند. به همین مناسبت، اشعار مزبور را معلقات مىخواندند. پیغمبر اسلام در بازار مکاره گوش به اشعار شعراى عرب مىداد … عایشه نقل مىکند که بقدرى مجذوب شعر امرؤ القیس بود که اشعار او را از بر داشت …» «۳»
جرجى زیدان مىنویسد:
زبده اشعار جاهلیت به هفت مجموعه به اسم معلقات، مجمرات، منتقیات، مذهبات، مراثى، مشویات، ملحمات تقسیم مىشود. عربها آرزو داشتند که مورد مدح شاعران قرار بگیرند. هرکس که مدح مىشد قدر و منزلتش بالا مىگرفت و اگر دخترى داشت، به شوهر مىرفت. «۴»
تا عصر امویان و عباسیان، آثار ذوقى و ادبى دوران جاهلیت به قید تدوین درنیامده بود. از این دوره به بعد، در سایه رواج تدریجى خط و کتابت، تنظیم و تألیف آثار شعراى عرب آغاز شد.
سست شدن معتقدات مردم
چنانکه اشاره کردیم، پیش از ظهور نهضت محمدى اعتقاد مردم به بسیارى از سنن و عادات معموله سست شده بود. بتان مقام و موقعیت خود را از دست داده بودند. جنگهاى انتقامجویانه ادامه حیات اقتصادى و اجتماعى را براى اعراب دشوار ساخته بود.
زندهبهگور کردن دختران، به نظر حنفا و دیگر عناصر روشندل، عملى زشت و ناصواب تلقى مىشد.
دکتر محمد حسین هیکل مىنویسد:
«روز عیدى که مردم در نحله اجتماع کرده بودند، چهار تن: زید بن عمرو، عثمان بن حویرث، عبد الرحمن جحش، و ورقه بن نوفل از آن میان به گوشهاى رفتند و با یکدیگر گفتند: «بدانید به خدا این مردم، از همهجا بیخبر و گمراهند. این سنگ چیست که ما بر آن طواف مىبریم. نه مىبیند و نه مىشنود، نه نفع مىدهد و نه
______________________________
(۲).C .Huart
(۳). ویرزیل گئورگیو، محمد پیغمبرى که از نو باید شناخت، ترجمه ذبیح الله منصورى، ص ۳۱ به بعد (به اختصار).
(۴). جرجى زیدان. تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهرکلام، ج ۳، ص ۳۶٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۲، ص: ۵
ضرر مىرساند. خون قربانى از روى آن جارى مىشود. بروید دینى جز این براى خودتان پیدا کنید.» ورقه به دین مسیح درآمد؛ و مىگویند بعضى از قسمتهاى انجیل را به عربى ترجمه کرد. عبد اللّه جحش در حال تردید بماند تا مسلمان شد و پس از آن با مسلمانان به حبشه رفت و در آنجا مسیحى شد و بر این دین بمرد. «۵»
اساسا وقتى ما تاریخ دوره جاهلیت را مورد مطالعه قرار مىدهیم، کمتر جایى با مسائل مذهبى برخورد مىکنیم.
در ادبیات پیش از اسلام، حتى یک قطعه مذهبى هم نمىتوان یافت. اگر در برخى از اشعار اشارتى به اللّه یا بتى شده، این اشاره عرضى است. همانطور که نولدکه «۶» مىگوید: «زندگى در حال کوچ و انتقال دایمى از نقطهاى به نقطه دیگر، در جستجوى آب و چراگاه، براى پروردن احساسات مذهبى مناسب نیست.» «۷»
بطور کلى، اعراب قومى شکاک، دیرباور و مادى بودند و کمتر به تعالیم و اندرزهاى مذهبى تسلیم مىشدند.
مقارن ظهور اسلام، خانوادههاى تهیدست غالبا به علت فقر و فاقه، دختران نوزاد خود را زندهبهگور مىکردند، ولى فقر و فاقه تنها عامل این کار نبود. در خبر است هنگامى که عمر دختر خود را زنده به خاک مىسپرد، سخت مىگریست (سیوطى، المزهر).
عمر از خانوادهاى ثروتمند بود. ظاهرا بدویان که همواره در جنگ و کوچ و رحیل بودند، تشخیص مىدادند که زن به درد جنگ و زندگى پرخطر قبایل صحرانورد نمىخورد و همواره چون دست شکسته، وبال گردن مرد است. «۸»
این روایات، مخصوصا گریستن عمر که از شخصیتهاى ممتاز قریش بود، نشان مىدهد قبل از آنکه نهضت محمدى دخترکشى را نهى کند، اعراب به زشتى این کار کمابیش پى برده بودند.
زمینه فکرى اعراب قبل از اسلام
مسعودى گوید: «عربان در جاهلیت فرقهها بودند: بعضى موحد بودند و به وجود آفریدگار اقرار داشتند و بعث و نشور را تصدیق مىکردند و معتقد بودند که خداوند فرمانبردار را ثواب مىدهد و نافرمان را عقاب مىکند- سابقا در همین کتاب و کتابهاى دیگرمان از کسانى که در ایام فترت، به خداى عز و جل دعوت مىکردند و اقوام را به آیات وى توجه مىدادهاند، چون قس بن ساعده ایادى و رئاب شنى و بحیراى راهب … سخن گفتهایم.
بعضى عربان به وجود آفریدگار معترف بودند و حدوث عالم را مسلم مىشمردند و بعث و معاد را قبول داشتند، ولى منکر پیمبران بودند و به پرستش بتان قیام مىکردند؛ و همین گروهند که خداى عز و جل به حکایت گفتارشان فرمود: «ما بتان را فقط به این منظور مىپرستیم که ما را به خدا تقرب دهند.» … بعضى دیگر به آفریدگار معترف بودند، اما پیمبران و معاد را
______________________________
(۵). دکتر محمد حسنین هیکل، زندگانى محمد، ترجمه ابو القاسم پاینده، ص ۱۸۳٫
(۶).Noeldeke
(۷). دکتر داود رسایى، حکومت اسلامى از نظر ابن خلدون، ص ۴۱٫
(۸). همان، ص ۳۳٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۲، ص: ۶
منکر بودند و به گفتار دهریان تمایل داشتند؛ همینانند که خداوند از کفرشان خبر داده و فرموده:
«گویند جز زندگى این دنیاى ما هیچ نیست که بمیریم و زندگى کنیم و جز زمانه هلاکمان نکند.» و خداى تعالى سخنشان را با این گفتار رد فرمود که: «در این باب علمى ندارند و جز گمان نکنند.» بعضى از آنها به یهودیگرى و مسیحیگرى متمایل شده بودند. یک دسته از عربان نیز فرشتگان را مىپرستیدند و مىپنداشتند که فرشتگان دختران خدایند و آنها را مىپرستیدند تا پیش خدا شفاعتشان کنند … از جمله کسانى که به توحید و معاد معترف، و از تقلید برکنار بود، عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بود …» «۹»
ادامه دارد……..