شهر های ایران پس از اسلام
- 1,955 بازدید
- 30 ژانویه 2012
- دیگر مطالب
شهرهاى ایران بعد از اسلام
«در آن زمان، بنابر اصولى که در آغاز تمدن ایران مهاجران آریایى در کشور نهاده بودند، هنوز شهرهاى ایران مرکب از چند قسمت بود: قسمت درونى و هسته مرکزى را که دیوار و برج و بارو و گاهى هم خندق داشت و نخستین آبادى آن شهر از زمانهاى قدیم بود، ارگ یا کهن دژ مىگفتند و این کلمه را به زبان تازى، قهندز ضبط کردهاند. بمرور زمان، در گرداگرد آن، آبادى بزرگترى فراهم شده بود که آن را شارستان یا شهرستان و به زبان تازى، ربض مىگفتند. آبادى دیگرى را که گرداگرد شارستان فراهم شده بود، روستا مىگفتند و این کلمه را به زبان تازى، برده و رستاق گفتهاند و نیز حایط یا سواد نامیدهاند:
در آبادیهاى مهم، که بر سر راهها بود، شبها بر بلندى آتش مىافروختند و برجى را که براى این کار ساخته بودند، آتشگاه مىنامیدند، و همین کلمه را به زبان تازى ترجمه کرده منارومناره گفتهاند، و سپس آن را در مساجد نیز بکار بردهاند. بوسیله آتشى که برفراز این برجها افروخته مىشد، از دور اخبار و علائم و اشاراتى مىدادند که مردم دوردست را از خطر و حوادث آگاه مىکردند.
در شهرهاى بزرگ، لشکریان مخصوصى براى پاسبانى کاخها و مراکز دیوانى بودند که به آنها حرس مىگفتند و مأمورین شهربانى شهر را شرط و شهردار را صاحب الشرط یا والى- الشرط مىنامیدند.»
در دوره فئودالیته، مخصوصا در ایامى که قدرت سلاطین و امراى محلى به سستى مىگرایید، وحشت عمومى افزایش مىیافت و مردم بیش از پیش، خود را براى مقابله با حملات غارتگرانه فرصتطلبان، فئودالها، اشرار محلى و متجاوزین دیگر آماده مىکردند و ساختن دیوارهاى عظیم، حفر خندق در اطراف شهرها، ساختن برج و بارو و دروازههاى آهنى و راههاى زیرزمینى و گماشتن عدهاى دیدهبان براى مراقبت دایمى، حاکى از فقدان امنیت و نگرانى عمومى در آن دوران است. براى آنکه خوانندگان بیشتر به وضع عمومى شهرهاى آسیاى غربى واقف گردند، به توصیف خصوصیات اجتماعى و اقتصادى بعضى از آنها مبادرت مىکنیم:
ناامنى شهرها: «در زمان محمد بن عبد اللّه بن طلحه (۲۵۹- ۲۴۸) که احمد بن خالد امیر بخارا بود، مردم بخارا از وى خواستند که شهر ایشان را ربضى بسازد تا شب دروازهها بربندند و از دزدان و رهزنان در امان باشند. پس او فرمان داد تا ربضى بنا کردند بغایت نیکو و استوار و آن را برجها ساختند و دروازهها نهادند و این در تاریخ ۲۳۵ بود که تمام شد و از آن پس هر زمان که سپاهى آهنگ بخارا مىکرد، آن ربض را تازه مىکردند.» «۲»
شهر سمرقند: شهر سمرقند در زمان رودکى، دوازده فرسنگ دوره داشت و در آن بستانها و کشتزارها و آسیابها بود و دوازده دروازه داشت و از هر دروازه به دروازه دیگر، یک فرسنگ بود و بالاى دیوار شهر، طاقها و برجها بود براى جنگ، و هر دوازده دروازه از آهن بود یا از چوب دو لنگه و در میان هردو دروازه سرایى بود براى نواب شهر و چون کشتزارهاى بیرون شهر تمام مىشد، به ربض مىرسید و در ربض هم بناها و بازارها بود و ده هزار جریب، زمین کشتزارهاى روستاى سمرقند بود. اما داخل شهر سمرقند چهار دروازه داشت و مساحت آن ۲۵۰۰ جریب بود و در آن مسجد جامع و کهندژ بود و همانجا بود که سامانیان پیش از آمدن به بخارا در آن بودند و نهر سغد در آن قسمت از شهر جارى بود و سدى عالى از سنگ بر آن ساخته بودند و هیچ خانه از آب سغد تهى نبود. و هیچ سراى نبود که بوستانى نداشت چنانکه چون بر فراز کهندژ سمرقند مىشدند بناهاى شهر بواسطه پوشیده شدن از باغستانها پدیدار نبود. در آن زمان، مىگفتند که از سمرقند شهرى باصفاتر و تازهتر و نیکوتر در گیتى نبود.»
تاریخ اجتماعى ایران، ج۵، ص: ۲۶۰