شهر های ایران پس از اسلام

شهرهاى ایران بعد از اسلام‏

«در آن زمان، بنابر اصولى که در آغاز تمدن ایران مهاجران آریایى در کشور نهاده بودند، هنوز شهرهاى ایران مرکب از چند قسمت بود: قسمت درونى و هسته مرکزى را که دیوار و برج و بارو و گاهى هم خندق داشت و نخستین آبادى آن شهر از زمانهاى قدیم بود، ارگ یا کهن دژ مى‏گفتند و این کلمه را به زبان تازى، قهندز ضبط کرده‏اند. بمرور زمان، در گرداگرد آن، آبادى‏ بزرگترى فراهم شده بود که آن را شارستان یا شهرستان و به زبان تازى، ربض مى‏گفتند. آبادى دیگرى را که گرداگرد شارستان فراهم شده بود، روستا مى‏گفتند و این کلمه را به زبان تازى، برده و رستاق گفته‏اند و نیز حایط یا سواد نامیده‏اند:

در آبادیهاى مهم، که بر سر راهها بود، شبها بر بلندى آتش مى‏افروختند و برجى را که براى این کار ساخته بودند، آتشگاه مى‏نامیدند، و همین کلمه را به زبان تازى ترجمه کرده منارومناره گفته‏اند، و سپس آن را در مساجد نیز بکار برده‏اند. بوسیله آتشى که برفراز این برجها افروخته مى‏شد، از دور اخبار و علائم و اشاراتى مى‏دادند که مردم دوردست را از خطر و حوادث آگاه مى‏کردند.

در شهرهاى بزرگ، لشکریان مخصوصى براى پاسبانى کاخها و مراکز دیوانى بودند که به آنها حرس مى‏گفتند و مأمورین شهربانى شهر را شرط و شهردار را صاحب الشرط یا والى- الشرط مى‏نامیدند.»

در دوره فئودالیته، مخصوصا در ایامى که قدرت سلاطین و امراى محلى به سستى مى‏گرایید، وحشت عمومى افزایش مى‏یافت و مردم بیش از پیش، خود را براى مقابله با حملات غارتگرانه فرصت‏طلبان، فئودالها، اشرار محلى و متجاوزین دیگر آماده مى‏کردند و ساختن دیوارهاى عظیم، حفر خندق در اطراف شهرها، ساختن برج و بارو و دروازه‏هاى آهنى و راههاى زیرزمینى و گماشتن عده‏اى دیده‏بان براى مراقبت دایمى، حاکى از فقدان امنیت و نگرانى عمومى در آن دوران است. براى آنکه خوانندگان بیشتر به وضع عمومى شهرهاى آسیاى غربى واقف گردند، به توصیف خصوصیات اجتماعى و اقتصادى بعضى از آنها مبادرت مى‏کنیم:

ناامنى شهرها: «در زمان محمد بن عبد اللّه بن طلحه (۲۵۹- ۲۴۸) که احمد بن خالد امیر بخارا بود، مردم بخارا از وى خواستند که شهر ایشان را ربضى بسازد تا شب دروازه‏ها بربندند و از دزدان و رهزنان در امان باشند. پس او فرمان داد تا ربضى بنا کردند بغایت نیکو و استوار و آن را برجها ساختند و دروازه‏ها نهادند و این در تاریخ ۲۳۵ بود که تمام شد و از آن پس هر زمان که سپاهى آهنگ بخارا مى‏کرد، آن ربض را تازه مى‏کردند.» «۲»

شهر سمرقند: شهر سمرقند در زمان رودکى، دوازده فرسنگ دوره داشت و در آن بستانها و کشتزارها و آسیابها بود و دوازده دروازه داشت و از هر دروازه به دروازه دیگر، یک فرسنگ بود و بالاى دیوار شهر، طاقها و برجها بود براى جنگ، و هر دوازده دروازه از آهن بود یا از چوب دو لنگه و در میان هردو دروازه سرایى بود براى نواب شهر و چون کشتزارهاى بیرون شهر تمام مى‏شد، به ربض مى‏رسید و در ربض هم بناها و بازارها بود و ده هزار جریب، زمین کشتزارهاى روستاى سمرقند بود. اما داخل شهر سمرقند چهار دروازه داشت و مساحت آن ۲۵۰۰ جریب بود و در آن مسجد جامع و کهندژ بود و همانجا بود که سامانیان پیش از آمدن به بخارا در آن بودند و نهر سغد در آن قسمت از شهر جارى بود و سدى عالى از سنگ بر آن ساخته بودند و هیچ خانه از آب سغد تهى نبود. و هیچ سراى نبود که بوستانى نداشت چنانکه چون بر فراز کهندژ سمرقند مى‏شدند بناهاى شهر بواسطه پوشیده شدن از باغستانها پدیدار نبود. در آن زمان، مى‏گفتند که از سمرقند شهرى باصفاتر و تازه‏تر و نیکوتر در گیتى نبود.»

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۵، ص: ۲۶۰

 

 

 

 

 

http://www.vatanfa.com/?s=شهر-های-ایران--پس-از-اسلام