مرد فقیر خیالباف و کوزه روغن

مرد فقیر خیالباف و کوزه روغن: کَلیله و دِمنه نوشته ویشنا سرما کتابی است از اصل هندی که در دوران ساسانی به زبان پارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایت‌های گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شده‌است. نام کتاب از دو شغال به نام «کلیله» و «دمنه» گرفته شده که قصه های کتاب از زبان آن ها گفته شده است.

پیام های اخلاقی و فرازهای ارزشمند، یکپارچگی داستان ها، تمثیل و توصیف و نثر زیبا، دلیل ماندگاری کلیله و دمنه محسوب می شود. امروز در بخش تفریح و سرگرمی چشمک داستانی زیبا و پند آموز از این کتاب گران سنگ را با مخاطبان خوب مجله خبری چشمک به اشتراک گذاشته ایم. با حکایت درویش خیالباف و کوزه روغن با مجله خبری چشمک همراه باشید.

مرد فقیر خیالباف و کوزه روغن

در روزگاران دور، بازرگانی بود که روغن، خرید و فروش می کرد . همسایه این بازرگان ، یک درویش فقیر و ساده بود. آن درویش، هیچ کار و حرفه ای و در نتیجه هیچ درآمدی نداشت، ولی در صداقت و شرافت و خوش قلبی، زبانزد خاص و عام بود. بازرگان که خیلی ثروتمند بود و به صداقت و پاکی همسایه اش خیلی اعتقاد داشت، همیشه به درویش کمک می کرد.

بازرگان در هر معامله ای که سودی می برد، مقداری روغن برای درویش می فرستاد. درویش که به ساده زیستن عادت کرده بود، همیشه مقدار کمی از آن روغن را مصرف می کرد و بقیه آن را در یک کوزه بزرگ، ذخیره می کرد. وقتی که کوزه پر شد، با خود گفت: من به این همه روغن احتیاجی ندارم. بهتر است که این روغن ها را به کسی بدهم که به آن بیشتر از من محتاج است. ولی هیچ کدام از همسایه ها به روغن احتیاجی ندارند. پس این روغن ها را کجا ببرم؟ به چه کسی بدهم ؟

درویش برای روغن ها تصمیم می گیرد!

درویش کم کم نظرش را عوض کرد و با خودش فکر کرد و گفت: اگر یک کوزه روغن را به کسی هدیه دهم بی فایده است. روغن خیلی زود مصرف می شود. علاوه بر این، ولخرجی و دست و دلبازی کسی انجام می دهد که یک کاری یا درآمد مشخصی داشته باشد. مگر من چه چیز از بقیه کم دارم؟ چرا نباید ازدواج کنم و بچه داشته باشم؟ بهتر است که این کوزه روغن را بفروشم و با پول آن دست به کاری بزنم و درآمد مشخصی داشته باشم. بنابراین می توانم هر روز به دیگران کمک کنم.

مرد فقیر خیالباف و کوزه روغن

خوب! بگذار ببینم چقدر روغن در کوزه است؟ فرض کنیم ۱۵ کیلو ، چقدر ارزش دارد ؟ فرض کنیم ۲۰۰ سکه ارزش داشته باشد. خوب، اگر این کوزه روغن را بفروشم، با پول آن می توانم ۵ تا گوسفند ماده بخرم. الان فصل تابستان است و پوست هندوانه و برگ کاهو به وفور یافت می شود. علاوه بر این، مزارع پر از علف است و می توانم گوسفندها را برای چرا به آنجا ببرم.

اگر ظرف شش ماه هر گوسفند ماده دو تا بچه بیاورد، در آن صورت پانزده گوسفند خواهم داشت. مقداری علف نیز برای زمستان آنها خشک می کنم. شش ماه بعد، گوسفندانم بره های بیشتری به دنیا می آورند. فرض کنیم هرکدام یک بره به دنیا بیاورد، در این صورت ۲۰ گوسفند خواهم داشت. گوسفندانم را یکی دو سالی نگه میدارم و سپس تعداد آنها به اندازه یک گله می شود و بعد از آن شیر و ماست و پنیر و کره و خامه و پشم و کود گوسفندانم را می فروشم.

راست می گویند که گوسفند حیوان مفیدی است. بعد از آن، خانه ای با تمام تجهیزات می خرم و مثل آدم های ثروتمند مشهور می شوم و می توانم با یک دختر از خانواده نجیب ازدواج کنم.

خیالبافی درویش برای ازدواج

چند ماه بعد از ازدواج ، خداوند به ما یک اولاد می دهد . هیچ فرقی نمی کند که دختر باشد یا پسر/ مهم تربیت صحیح بچه هاست. من نهایت سعی خود را به کار می بندم تا بچه هایم را به خوبی تربیت کنم. وقتی پیرتر شدم و احساس کردم که دیگر نمی توانم به همه کارها رسیدگی کنم یک چوپان و یک خدمتکار استخدام می کنم تا از گوسفندها نگهداری کند، به آنها غذا بدهد، شیر آنها را بدوشد و کارهای خانه را انجام دهد.

بچه هایم در این سنین، خیلی شیطان و شوخ هستند . وقتی بچه ام شش ساله شد ، ممکن است خیلی شوخی کند و گوسفندهایم را زخمی کند و به آنها صدمه بزند . حتی ممکن است بخواهد که بر پشت گوسفندی سوار شود. البته بچه ام هنوز نمی داند که گوسفند حیوانی نیست که بتوان بر پشت آن سوار شد. وقتی بچه ام دست به چنین کاری زد، خدمتکار باید با نرمی و مهربانی به او بفهماند که نباید بر پشت گوسفند سوار شد، ولی ممکن است که خدمتکار از این کار بچه ام عصبانی شود و او را لت و کوب کند.

فقیر خیالباف و کوزه روغن

هرچند که بچه نباید بر پشت گوسفند سوار شود، ولی دوست ندارم که ببینم بچه ام غمگین و ناراحت است. اگر روزی خدمتکار بخواهد دست روی بچه من بلند کند با همین چوب دست محکم بر فرق سرش می زنم. درویش ساده دل که در رؤیاهای خودش گم شده بود و داشت به چطور تنبیه کردن خدمتکارش فکر می کرد، چوب دست را بلند کرد و محکم روی کوزه روغن زد. کوزه شکست و همه روغنها روی سر و صورت و لباسهای درویش ریخت. در همان لحظه، درویش خیالباف از رؤیای خودش بیرون آمد و فهمید که تفاوت بزرگی بین حقیقت و رؤیا و افکار پوچ وجود دارد.

درویش، خدا را شکر کرد و با خودش گفت:  چه خوب شد که به جای خدمتکار، کوزه روغن را تنبیه کردم. وگرنه اگر با این شدت بر سر خدمتکار می زدم تا آخر عمر، سر و کارم با دادگاه و قاضی و زندان بود.

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

مرد فقیر خیالباف و کوزه روغن

مرد فقیر خیالباف و کوزه روغن: کَلیله و دِمنه نوشته ویشنا سرما کتابی است از اصل هندی که در دوران ساسانی به زبان پارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایت‌های گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شده‌است. نام کتاب از دو شغال به نام «کلیله» و «دمنه» گرفته […] http://www.vatanfa.com/?s=مرد-فقیر-خیالباف-و-کوزه-روغن