خیاط دغل و شاگرد زرنگ!


خیاط دغل و شاگرد زرنگ: مرد خیاطی کوزه ای عسل در دکانش داشت.یک روز می خواست دنبال کاری برود. به شاگردش گفت:این کوزه پر از زهر است!مواظب باش آن را دست نزنی!

حکایت خیاط دغل و شاگرد زرنگ

شاگرد که می دانست استادش دروغ می گوید حرفی نزد و استادش رفت.

شاگردهم پیراهن یک مشتری را بر داشت و به دکان نانوایی رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه گرفت و بعد به دکان برگشت و تمام عسل را با نان خورد و کف دکان دراز کشید.

خیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با حیرت از شاگردش پرسید:چرا خوابیده ای؟

شاگرد ناله کنان پاسخ داد: تو که رفتی من سرگرم کار بودم، دزدی آمد و یکی از پیراهن ها را دزدید و رفت.

وقتی من متوجه شدم، از ترس تو، زهر توی کوزه را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از کتک خوردن و تنبیه آسوده شوم!

خیاط دغل و شاگرد زرنگ

داستان بالا یکی از پنج داستان آموزنده ای است که از لطیفه ها و حکایتهای کلیات عبید زاکانی انتخاب شده است. شما همواره می توانید پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی  مجله خبری چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

http://www.vatanfa.com/?s=خیاط-دغل-و-شاگرد-زرنگ!