طرز اداره کشورها در ایران باستان هخامنشیان
- 4,354 بازدید
- 16 فوریه 2012
- تمدن ایران عهد هخامنشیان
تمدن ایران در عهد هخامنشیان
طرز اداره کشورها
به گفته هرودت، داریوش شاهنشاهى بزرگ خود را به ۲۰ استان یا ایالت تقسیم کرد و در رأس آنها بیست شهربان یا استاندار قرار داد.
این صاحبمنصبان بزرگ، که جملگى از بستگان شاه یا افراد خاندانهاى بزرگ بودند، مستقیما در مقابل شاه مسؤولیت داشتند.
براى جلوگیرى از مخالفتها و شورشهاى احتمالى در حوزه قدرت هرشهربان، فرماندهى براى کل قواى مقیم آن استان انتخاب نمود که او نیز مسؤول شخص شاه بود.
علاوهبراین، مأمور عالیرتبهاى براى هراستان جهت اخذ عوارض و تحصیل مالیات گسیل داشت. کلیه ممالک و مناطق تابعه شاهنشاهى مکلف بودند سالیانه مبلغى به خزانه تسلیم کنند که جمع آن به ۱۴۵۶۰ تالان نقره بالغ مىشد که قریب ثلث آن بایستى از ناحیه هند تأدیه شود. دیون با فلزات گرانبها تسلیم مىشد. هر استان مقدارى هدایاى جنسى از قبیل مواد خوراکى، اسب، دواب براى معیشت دربار که هزاران عضو داشت و براى تأمین معیشت سربازان هراستان تسلیم مىکرد. هر شهربان دبیرى داشت که ضمن مراقبت اعمال او، رابط بین وى و حکومت مرکزى بود. علاوهبراین، مفتشانى که به عنوان «گوشهاى شاه» نامیده مىشدند، در ایالات مختلف گردش کرده و ناگهان خود را به مسؤولین امر نشان داده و به بازرسى اعمال آنها مى- پرداختند و درصورتىکه مقتضى مىدیدند از نیروى سپاهیان استفاده مىکردند. گاهى استاندار بدون محاکمه معزول مىشد، و گاهى بدون سروصدا خدمتگزاران خود استاندار به فرمان شاه به او زهر مىخوراندند و کارش را مىساختند.
______________________________
(۶۸). تاریخ هرودت، پیشین، ج ۷، بند ۱۲۵٫
(۶۹). ایران از آغاز تا اسلام، پیشین، ص ۱۵۹٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۴۱۸
در زیردست استاندار و امین خصوصى شاه، گروه فراوانى نویسندگان بودند که امور ادارى مملکتى را انجام مىدادند؛ و این نویسندگان و مأمورین ادارى با تغییر استاندار و حتى با تغییر شاه به کار خود ادامه مىدادند. چه، شاه فانى ولى کاغذبازى دولتى جاودانى بود.
کارمندان ادارى استانها از خزانه شاهى حقوق نمىگرفتند بلکه از استانى که در آن مشغول کار بودند حقوقهاى گزافى دریافت مىداشتند. غیر از مالیاتهاى نقدى و جنسى، هراستان مکلف بود کالاى مورد نیاز شاه را تهیه و تسلیم کند؛ مثلا مردم مصر غلهاى که براى خوراک سالانه ۱۲۰ هزار نفر لازم بود مىفرستادند، و اهالى ماد دویست هزار گوسفند، و ارامنه ۳۰ هزار کره اسب، و بابلیان ۵۰۰ غلام اخته کرده تقدیم مىداشتند. خزانه ایران به حدى غنى بود که اسکندر چون بر خزانه دست یافت، مبلغى معادل ۱۸۰ تالنت، معادل ۲۱ میلیارد ریال به دست آورد. به عقیده ویل دورانت: «این دستگاه شایستهترین تجربه در سازمان حکومت امپراتورى است که خاورمیانه پیش از پیدایش امپراتورى رم شاهد آن بوده است. با اینکه بار مالیات بر دوش مردم بسیار سنگین بود حسن تدبیر ادارهکنندگان و نظم و امنیتى که در سراسر شاهنشاهى سایه افکنده بود از تلخى بار مالیات مىکاست. ملتهاى متمدن نظیر بابل، فنیقیه و فلسطین که هریک زبان و قوانین و عادات و اخلاق و دین و سکه رایج مخصوص به خود داشتند، چون کمابیش از نعمت آزادى برخوردار بودند، از این وضع خرسند بودند و بیم آن داشتند که اگر کار به دست سرداران و تحصیلداران بومى بیفتد، بیش از مأمورین ایرانى بیرحمى و بهرهکشى کنند.» «۷۰» دکتر لمبتون «۷۱» راجع به سازمان سیاسى عهد هخامنشى چنین مىنویسد:
نخستین شاهنشاهى ایرانیان، یعنى هخامنشیان، که در حدود ۵۵۰ ق. م. بر روى بقایاى امپراتوریهاى قدیم (یعنى امپراتوریهایى که مرکز آنها بین النهرین بود) پدید آمد، دستکم از بعضى روشهاى فئودالى و ملوک الطوایفى آن ممالک پیروى کرد و شهرستانهایى که مرکز امپراتوریهاى قدیم بود، پس از غلبه ایرانیان تا حدى سنن و آداب و عادات خود را حفظ کردند. در ضمن، همینکه حکام ولایات، جانشین رؤساى قبایل شدند، شاهنشاه ایران به صورت رئیس مملکت تجلى کرد و شهربانان، یعنى حکام محلى، جانشین رؤساى قبایل شدند. شهربان رئیس دستگاه ادارى شهرستان خود بود، وى به جمع خراج و نظارت در کار مأموران محلى و عشایر و شهرهاى تابع خویش مىپرداخت و بزرگترین قاضى ولایت بهشمار مىرفت. وى مسؤول امنیت راهها بود و مىبایست راهزنان و گردنکشان را سرکوب کند. شورایى از ایرانیان، که در آن عناصر محلى نیز حق شرکت داشتند، شهربان را در اداره امور یارى مىکردند و یکى از منشیان دستگاه سلطنت و هیأتى که از طرف پادشاه اعزام مىشدند در امور شورا نظارت داشتند. فرمان راندن بر قواى دائمى نظامى شهرستان و اداره کردن دژهاى آن، خارج از حیطه قدرت شهربان
______________________________
(۷۰). تاریخ تمدن (کتاب اول- بخش اول)، پیشین، ص ۵۳۶٫
(۷۱).Ann K .S .Lambton
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۴۱۹
بود و افسرانى که از طرف شاه تعیین مىشدند بر سپاهیان و دژها فرمان مىراندند.
با اینهمه شهربان اجازه داشت که قواى معینى در اختیار خود داشته باشد. مالیاتى که مردم مىپرداختند نقدى و جنسى بود. هر فرد ایرانى که قادر به حمل سلاح بود مکلف بود که به شاه خدمت کند. عمده مالکان، سواره، و دیگران، پیاده در لشکر شاه خدمت مىکردند. مردمان مستطیعى که شخصا حاجت به کشت زمین نداشتند، موظف بودند که هرچه بیشتر در دربار حضور یابند. اگر این نوع کسان داراى فرزندانى شایسته بودند به آنان مناصب عالى مىدادند و غالبا به عنوان پاداش زمین مىبخشیدند. ازاینگذشته پیوسته عدهاى از ایرانیان را به ولایات مىفرستادند تا در آنجا اقامت کنند و بدین منظور به آنان زمین عطا مىکردند. این مهاجران، هسته اصلى قواى نظامى شهرستانها و همچنین شوراى ایرانیان، که بدان اشاره شد، و خاندان شهربانان را تشکیل مىدادند. اثرات این جنبش مهاجرت، که یکى از خصایص بارز تشکیلات دولت هخامنشى بود، این بود که مبانى قدرت خانوادههاى بزرگ را استوارتر کرد؛ و باید دانست که هخامنشیان به اتکاى این خانوادهها روى کار آمده بودند. هخامنشیان پیش از روى کار آمدن از مردم فارس کسب قدرت کردند، اما پس از تشکیل سلطنت، سرچشمه قدرت آنان عبارت از املاک وسیعى شد که در سراسر امپراتورى هخامنشى وجود داشت.
با زوال شاهنشاهى هخامنشى، شهربانان عملا از استقلال برخوردار شدند؛ خاصه پسازآنکه برخلاف قاعده اصلى چنین مرسوم شد که آنان را به سپهسالارى شهرستان خود نیز بگمارند. ظاهرا اسکندر که داریوش سوم را در ۳۳۰ پیش از میلاد برانداخت و همچنین سلوکیها، آداب و سنن اصلى هخامنشى را ادامه دادند …» «۷۲»
تمام سلاطین خاندان هخامنشى از روش عاقلانه کورش و داریوش پیروى نکردند بلکه در ناز و نعمت و فساد و خودخواهى فرورفتند. امستد، ضمن توصیف زندگى مکابیزوس، مىنویسد:
این مرد از روى خیرخواهى اردشیر را از چنگ یک شیر حملهور رها ساخت، ولى اردشیر بهجاى سپاسگزارى گفت: «هیچ زیردستى نمىتواند حیوانى را پیش سرورش بکشد؛ کیفر چنین کارى مرگ است.» و فرمان داد که خطاکار را سر ببرند، ولى بانوان دربارى به یارى او آمدند و این فرمان به تبعید در کورته در خلیج فارس تخفیف یافت و «ارتوکسارس» براى آنکه دلیرى کرد و از مکابیزوس جانبدارى کرد به ارمنستان تبعید شد:
ریچاردن فراى مىنویسد:
پادشاه در ایران باستان نیز، مانند دیگر مردم هند و اروپایى، از یک خاندان خاصى که فره ایزدى داشت برگزیده مىشد. پادشاه را مردم یا در بیشتر
______________________________
(۷۲). لمبتون، مالک و زارع در ایران، ترجمه منوچهر امیرى، ص ۵۲ تا ۵۴٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۴۲۰
موارد، جنگاوران برمىگزیدند. در ایران هخامنشى، پادشاه، شاه بسیارى از شاهان بود، وجود او مقدس و نژادش از خدایان بود … او همچون هیربد، قربانىکننده و شرکتکننده عمده جشن نوروز بود و دستیاران دینى و تشکیلاتى بسیار داشت، روز تاجگذارى پادشاه، روز میلادش بود … «۷۳»
پروکوپ «۷۴» مىنویسد: «قاعده و رسم ایرانیان این بود که هرگز کسى را از طبقات عامه به سلطنت انتخاب نمىکردند جز آنگاه که خانواده شاهى یکباره منقرض شده باشد.» «۷۵»
«راولینسن» محقق انگلیسى قرن نوزدهم، خصوصیات اخلاقى چهار تن از سلاطین هخامنشى را از قول هرودت چنین مىنویسد:
صورتهاى مختلف سیرت و اخلاق شرقى هرگز به این خوبى که هرودت از چهار تن اولین پادشاهان هخامنشى بیان نموده توصیف نشده است. کورش شخصى بود ساده، سخت، سردسته کوهستانیها، داراى حس جاهطلبى بسیار، با نبوغ عالى نظامى که چون بر وسعت امپراتوریش مىافزود، به همان نسبت هم شاهنشاهى مهربان و پدرى رئوف و خوشرفتار و با ذوق و با ملت خود مأنوس بود. کمبوجیه اولین نمونه پادشاهان ظالم شرقى است که قدرت فراوان و بسیارى از هنرهاى پدرش را ارث برده بود، ولى بواسطه عواملى که در تولد و تربیت او اثر نمودند فاسد شده بود؛ تندخو، بیتاب، و عاجز از کف نفس، و هنگام روبرو شدن با مخالفت دیگران خشمگین و نه فقط سنگدل بلکه درندهخو بود. داریوش که نمونه بهترین شاهان شرقى است؛ دلیر، باهوش، زیرک و در فن جنگ و صلح هنرمند، مؤسس و استوارکننده و وسعتدهنده امپراتورى، وجودى خوشقلب، مهربان و علاقهمند جدى دوستان خود، خوشرفتار و حتى نسبت به دشمنان مقهور خود، نرم و باکرامت بود و فقط در مواردى که مصالح امپراتورى اقتضا داشت و لازم بود که رفتارش سرمشق باشد، سختگیر بود. خشایارشا پادشاه ستمگر، از زمره پادشاهان درجه دوم، کمقدر، ناتوان، طفلوار، بیرحم، خودخواه، سستعنصر، کمرو، شهوتپرست و تجملدوست که به آسانى تحت نفوذ درباریان و زنان قرار مىگرفت؛ بعلاوه لافزن و فاقد هرقسم مزایاى اخلاقى بود. فقط گاهى براى ظاهرسازى در موقعى که چیزى احساساتش را برنمىانگیخت به کار کریمانهاى دست مىزد. «۷۶»
بطورى که گزنفون نوشته، کورش در طى یکى از سخنرانیها روش سیاسى و راه و رسم مملکتدارى را براى رفقاى خود تشریح مىکند:
یاران و متحدین من … ما امروز صاحب کشورى بزرگ و سرزمینهاى حاصلخیز
______________________________
(۷۳). میراث باستانى ایران، پیشین، ص ۱۵۵٫
(۷۴).Prokop
(۷۵). پروکوپیوس، جنگهاى ایران و روم، ترجمه محمد سعیدى.
(۷۶). تاریخ هرودت، ج ۱، پیشین، ص ۲۳٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۴۲۱
عظیمى هستیم. کشاورزان متعدد در هرگوشه به کار خود مشغولند و احتیاجات ما را تأمین مىکنند … باید مطلقا از انهدام و نابود کردن مال و غنایم خوددارى کنید و آنچه لازمه مروت و رأفت است در حق مغلوبین رعایت کنید. اما تکلیف و وظیفهاى که از امروز بر عهده عموم ماست این است که از تنپرورى و کاهلى بپرهیزیم … این اشخاص که امروز مغلوب و در دست شما اسیرند، کار کردن و زحمت کشیدن را عاروننگ مىدانستند … اگر ما رفتارشان را براى خود سرمشق و نمونه بگیریم … اسیر کسانى خواهیم شد که سعى و کوشش و کار و زحمت را پیشه خود قرار مىدهند … دست یافتن به سرزمینهاى بزرگ و ایجاد شاهنشاهى عظیم البته کار خطیرى است، اما از آن بزرگتر و مهمتر، حفاظت و اداره آنهاست …
نگهدارى آنچه در میدان کارزار به دستآمده است جز با تدبیر و کیاست و حفظ اعتدال و کوشش مداوم میسر نخواهد شد … ما باید در سرما و گرما، در خوراک و پوشاک، در خستگى و راحتى با اسیران و زیردستان خود شریک و سهیم باشیم.
این را بدانید که آدمى اگر از نعمت محروم بماند، بسیار خوشبختتر است تا اینکه به نعمت برسد و از راه غفلت آن را از دست بدهد … «۷۷»
گزنفون در کتاب هشتم مىنویسد:
کورش براین عقیده بود که مادام که خود نمونهاى از تقوا و پایدارى و نیکى نباشد متابعین در وظایف خود، آن مراقبت و کوشش را که لازمه حسن اداره امور است به کار نخواهند برد و در نتیجه کارها مهمل خواهد ماند. یگانه راه تشویق زیردستان به نیکى و خیر، آن است که روش سلوک آنکس که در رأس دیگران قرار دارد نمونهاى از نیکى و زیبایى باشد … یک شهریار نیکسیرت و عادل، قانون متحرک و مترقى و سرمشق کاملى است که خوب و بد همهچیز را مىبیند و نیک را پاداش نیک و بد را به مجازات مىرساند … کورش عفاف و حرمت را به- منتها درجه رعایت مىکرد. هیچگاه سخن ناشایسته به احدى از زیردستان نمى- گفت و پردهدرى نمىکرد، و معتقد بود که حرمت نهادن به دیگران بر عزت و شرافت شخصى مىافزاید. «۷۸»
ولى این سیاست عاقلانه پس از دوره داریوش رو به تغییر نهاد.
بعضى از سلاطین هخامنشى، مانند حکومتهاى امپریالیستى عصر حاضر، براى اجراى مقاصد سیاسى خود تنها به زور متوسل نمىشدند بلکه به کمک طلا و از راه جاسوسى مقاصد خود را عملى و در صف دشمنان رخنه مىکردند. به قول ویل دورانت، تارگلیا «۷۹» که ماتاهارى (جاسوسه آلمانى در جنگ جهانى اول) عصر خویش است، براى ایرانیان جاسوسى مىکرد و هرشب با تعداد زیادى از سرداران و سیاستمداران آتنى همبستر مىشد. بطورى که پلوتارک
______________________________
(۷۷). کورشنامه، پیشین، ص ۲۷۰ به بعد.
(۷۸). همان، ص ۲۷۹ به بعد.
(۷۹).Thargelia
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۴۲۲
نوشته است، گاه سلاطین ایران با پرداخت رشوه و تطمیع شخصیتهاى سیاسى، بر مشکلات فائق مىآمدند؛ چنانکه اردشیر براى اجراى برنامههاى سیاسى خود بوسیله عمال خویش در یونان مقرریها و هدایاى هنگفتى در اختیار رجال سیاسى و ازجمله دموستن «۸۰» قرار مىداد و به کمک طلا جنگهاى داخلى را در یونان دامن مىزد. پلوتارک ضمن توصیف زندگى دموستن مىنویسد:
شهرت و نفوذ او به اندازهاى بلند و عالملگیر شده بود که حتى به دربار پادشاه بزرگ ایران راه یافته بود. پادشاه به مأموران و حکام خود دستور داده بود که با او با حرمت رفتار، و سعى کنند با هدایا و تحف، دل او را بیش از سایر زعما و کارگردانان یونان به دست آورند؛ چه به عقیده پادشاه، او تنها کسى بود که مىتوانست فیلیپ را سرگرم کارهاى داخلى یونان و در نتیجه تضعیف کند. این مطلب بعدها از روى نوشتههاى خود دموستن در شهر «ساردیس» به دست اسکندر کشف شد و در سایر نامهها مبالغ خطیرى که از طرف دربار یا دیگر مأمورین پادشاه به عنوان دموستن فرستاده شده بود، معلوم شد … «۸۱»