معمارى و هنر خانه سازى در ایران عهد هخامنشى
- 1,294 بازدید
- 28 دسامبر 2011
- ایران باستان
معمارى و هنر خانه سازى در ایران عهد هخامنشى
از آثار هنرى ناچیزى که از عهد هخامنشیان به جاى مانده، مىتوان کمابیش به- مظاهر هنر ملى پى برد، هنرمندان آن دوره نمىتوانستند و یا نمىخواستند صحنههاى مربوط به زندگى روزانه مردم را در آثار هنرى خود منعکس سازند.
به عقیده دکتر گریشمن، محقق فرانسوى: «هنر هخامنشى مقید و محبوس دربار بود و نمىتوانست از آزادى تعبیر برخوردار باشد.»
پس از آنکه حوزه قدرت سلاطین هخامنشى وسعت گرفت، تصمیم گرفتند براى خود، دربارها و قصورى بسازند که براى کلیه ملل شگفتانگیز و اعجابآور باشد، به قول گیرشمن: «از همه گوشههاى جهان طلا به سوى گنجینه شاهى روان بود، دیگر پادشاه هخامنشى زندگى خشن یک سرباز را ادامه نمىداد و به مسکنى که اندکى بزرگتر از منازل رعایاى وى بود قانع نمىشد. او در این زمان به پایتختها و قصورى وسیعتر و ظریفتر از آنها که براى سلاطین مقتدر بابل و آشور ساخته شده بود، احتیاج داشت؛ عظمت مقر باشکوه وى به منظور تولید اعجاب همه کسانى بود که از نقاط دور و نزدیک براى تقدیم هدایا یا اظهار اطاعت بدانجا مىآمدند.
داریوش در دوران قدرت خود، شوش را پایتخت خود قرار داد و فرمان داد کاخ «آپادانا» و «تالاربار» را بنا کنند. داریوش براى بناى این کاخ عظیم و ملحقات آن، از تمام ملل استعانت جست و از هنرمندان و کارشناسان بابلى، ایونى، مادى و مصرى و لبنانى و دیگر ملل کمک گرفت؛ و مواد خام و ضروریات آن را نیز از مصر، بابل، ساردیس و بلخ و خوارزم و جبل لبنان و غیره با تحمل رنج بسیار به محل کاخ حمل مىکردند. هنر معمارى ایران در این عصر بیشتر جنبه تلفیقى داشت، یعنى معماران و هنرمندان ایرانى و خارجى ابنیه و آثارى پدید آوردند که کمابیش انعکاسى از آمیختن هنر بابلیان، مصریان و یونانیان، با هنر خاص ایرانى بود. گیرشمن مىنویسد: «هنر هخامنشى کمتر به صحنههاى مربوط به زندگى حقیقى توجه دارد. تصویر صفوف طویل خراجگزاران در پلکان تخت- جمشید تا حدى کوشش به سوى واقعپردازى «رئالیسم» مىباشد، زیرا هدف عمده آنها از
______________________________
(۱)- نقل از: گزارشهاى باستانشناسى. مجله چهارم (مطالعات واندنبرگ) به اختصار.
تاریخ اجتماعى ایران، ج۷، ص: ۵۳۵
یکسوى، تجسم قدرت شاه بود و از سوى دیگر نشان دادن تنوع مللى که شاهنشاهى را تشکیل مىدادند.» «۱»
به عقیده پروفسور پوپ، تخت جمشید دلانگیزترین ویرانه دنیاى کهن است. «این بنا که به فرمان داریوش آغاز شد و پس از ۱۵۰ سال ساختمان آن به پایان نرسید، شامل چندین کاخ و عبادتگاه بزرگ است که روى صفهاى عظیم به مساحت قریب دو کیلومتر مربع قرار گرفته و دیوارهاى صفه که گاهى از سنگ تراشیده و گاهى بنایى شده است، شامل خرسنگهایى به وزن ۲۵ تن نیز هست، یکى از معابد که تالار صد ستون خوانده مىشود به آسانى گنجایش ده هزار نفر را دارد.
ستونهاى «آپاداناى خشایارشا» که داراى ۲۰ متر بلندى است، و در کمال زیبایى تراشیده شده و هرچه بالاتر مىرود باریکتر مىشود، داراى چنان ظرافتى است که پیش از آن در دنیاى باستان مانندش نبوده است، سرستونها از یک جفت «گاو نر» تشکیل مىشد که پشت به هم داده بودند و سرتیرهاى طاق میان آنها قرار داشت، پیکرسازیهاى بزرگ و باشکوه و سادگى و آراستگى خطوط اصلى ساختمان و تزئینات داخلى، بههیچوجه از تأثیر زنده این حیوانات درشتپیکر نمىکاست.
ساختن «کلهشیر» که شاید هزار سال پیش از این در آذربایجان آغاز شده بود، در دوره هخامنشى، خاصه در فن سنگتراشى به کمال رسید … تخت جمشید هیچگاه مقر سلطنتى دایمى نبود. غرض اصلى از این ساختمان آن بود که مرکز معنوى و سیاسى کشور و کاخ عظیم و باشکوهى براى مراسم نوروز باشد. در این مراسم، نمایندگان ملتهاى تابع گرد مىآمدند و ارمغان مىآوردند … نقشها همه از روى نمونه واحدى ساخته و مکرر شده است، پیکرساز، آزادى محدودى در ابداع داشته است، وظیفه او آن بود که مجلس را، چنانکه مقامات عالى تصور و مقرر کردهاند با مهارتى دقیق بسازد.» «۲»
گیرشمن در تأیید این نظر مىنویسد: «هنر مزبور هنرى است در خدمت قدرت و ما فوق همه، هنر تزئینى بهشمار مىرود؛ در تعقیب این هدف، هنرمندان عصر، در نقاشى حیوانات تفوق یافتند، سبک تزئیناتى که در زمان داریوش به کار رفته، داراى مشخصات زیر است: صراحت، تعادل و قدرت و استحکام که بر روى سنگ، سجیه عصر خود را تعبیر مىکند.» «۳»
______________________________
(۱)- گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه دکتر محمد معین، ص ۱۶۷٫
(۲)- پوپ، شاهکارهاى هنر ایران، ترجمه دکتر خانلرى، ص ۲۲٫
(۳)- ر. ک: ایران از آغاز تا اسلام، پیشین، ص ۲۵۰٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۷، ص: ۵۳۶
ایرانیان از هنر پیکرتراشى یونانى الهام گرفتهاند. ظاهرا خشایارشا بعضى از مجسمههاى زیباى یونانى را به ایران منتقل کرده است، پلوتارک مىنویسد: «سربازان اسکندر پس از آنکه به پایتخت دست یافتند، مجسمه بزرگ خشایارشا را سرنگون کردند. از این خبر و قراینى چند مىتوان به این نتیجه رسید که در ایران آن عصر هنر مجسمهسازى وجود داشته است، ولى بدون شک از جهت ظرافت و دلنشینى با مجسمهسازى یونانى قابل قیاس نبوده است.
و. وبارتولد، مستشرق و دانشمند روسى در سال ۱۹۲۶ نوشت: «بسیار اشتباهآمیز خواهد بود اگر که آثار دوران هخامنشى را تنها به ملت ایران منتسب نمائیم … آثار با عظمتى که در آنها تجسم اندیشه و ایدهآل زمامداران ایرانى را دیدهاند … کار دستهاى ایرانى نبوده، بلکه محصول هنر خارجیان، از جمله نقاشان یونانى بوده که در خدمت ایران بودهاند.» «۱»
م. م. دیاکونف شرقشناس و پژوهنده تاریخ ایران باستان مىنویسد: «گرچه منطقه فارس مرکز حکومت هخامنشیان بود ولى مراکز اقتصادى و فرهنگى این حکومت، ایلام، ماد و بین النهرین بوده است». بنا به عقیده بارتولد و دیاکونوف «در هنر این دوران همراه با عناصر ایرانى، عناصر هنر مصرى، یونانى و بابلى را مىتوان یافت.» «۲»