فرهنگ دولتهاى هخامنشى. مذهب و هنر ایرانیان در دوره هخامنشیان
- 2,265 بازدید
- 5 نوامبر 2011
- ایران باستان, دوران هخامنشیان
فرهنگ دولتهاى هخامنشى. مذهب و هنر ایرانیان در دوره هخامنشیان.
دوران هخامنشیان زمان نفوذ متقابل فرهنگى ملتهاى خاور زمین بهشمار مىآید.
یک رشته عواملى باعث پیدایش چنین پدیدهاى گردیدند: با تشکیل شاهنشاهى بزرگ، بسیارى از کشورهاى خاورمیانه و نزدیک باهم متحد شدند؛ دستگاه رهبرى سیاسى هخامنشیان نسبت به سنن فرهنگى و مذهبهاى پیشین ملل مغلوب بسیار با نرمش رفتار مىکرد، و ضمن مقایسه با سیاستهاى دولتهاى بزرگ باستانى دیگر روشهاى رفتار هخامنشیان با مردم مغلوب از زمین تا آسمان فرق داشت؛
نمایندگان ملتهاى گوناگون امکان داشتند بدون واسطه با بسیارى از شهرها و دولتهاى محلى دیگر تماس بگیرند. گاهگاهى گروه- هاى وابسته به «کشورهاى» بیگانه در محلههاى ویژهاى از شهر جاى مىگزیدند، اینان طبق سنتهاى ملى خودشان در گردهمآئىها شرکت مىکردند و حتى ارگانهاى رهبرى در میان خودشان برمىگزیدند، اما بیشتر اوقات، در کنار مردم معمولى آن زندگى مىکردند، با آنها معاشرت و معامله داشتند، حتى با مردم محل ازدواج مىکردند، و تغییر مذهب مىدادند. اینها بهآسانى به زندگى اجتماعى و اقتصادى مردم محلى خو مىگرفتند، این بیگانگان رفتهرفته در مردم محلى ادغام مىشدند، زبان و فرهنگ آنها را فرامىگرفتند، و به نوبه خود از لحاظ فرهنگى در شهروندان آن کشور نفوذ مىکردند.
رفتوآمد و تماسهاى افراد وابسته به نژادهاى گوناگون باعث انتقال علوم و فنون از کشورى به کشور دیگر گردید و رفتهرفته فرهنگ و علوم مادى هلنى (یونان قدیم)
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۰۸
که در آنزمان پیشرفتهتر از هرجاى دیگر بود، در سرتاسر قلمرو هخامنشى نفوذ کرد. در پهنه شاهنشاهى ایران روشهاى نوین تکنیک که ویژه این یا آن ملت بود گسترش یافت و در کنار آن، سوژههاى هنرى، علمى، حماسهاى و سرانجام ادبیات ملتها روى یکدیگر تأثیر متقابل گذاشتند.
در زمان هخامنشیان در بیشتر کشورهاى تابعه بهویژه در شرق خط و نوشته رایج شد؛ ریشه این خط الفبائى و از آرامى گرفته شده بود. بهگونهاى که هماکنون گفته مىشود، زبان آرامى زبان رسمى دولت هخامنشى بود و این زبان بایستى در نوشتههاى کلیه کشورهاى تابع شاهنشاهى بهکار مىرفت. مثلا خط و زبان آرامى در نیمه یکم دوره حکومت هخامنشیان در آراخوسى (جنوب شرقى افغانستان) بهکار مىرفت. ظاهرا در پایان دوره هخامنشیان خطنویسى بهشیوه هندى هم معمول گردید که آنهم زیر نفوذ خط آرامى قرار داشت. حتى خط و زبان الفبائى ایران، آسیاى میانه و افغانستان (فارسى میانه، پارتى، خوارزمى، سغدى و غیره) از خط و زبان آرامى ریشه گرفت، در بیشتر این کشورها در قرون وسطى الفبائى که ریشه عربى داشت بهکار رفت.
روند فرهنگىاى که در زمان هخامنشیان آغاز شد نقش مهمى را در پیشرفت فرهنگ و دانش جهان باستان (و حتى در تاریخ فرهنگى قاره اروپا بهطور کلى) ایفا کرد. دانشمندان یونانى- هردوت، دموکریت و غیره- به کشورهاى گوناگون قلمرو هخامنشیان سفر کردند و علوم گوناگونى از قبیل ریاضى، نجوم و دانشهاى دیگر را فراگرفتند و بعدها این دانشها در مصر، بابل و چند کشور دیگر گسترش یافت. اصول فلسفى مورد اعتقاد مغها و زرتشتیگرى نفوذ قابل توجهى روى سیستم فلسفى یونانیها داشت.
نویسندگان، تاریخنگاران و فیلسوفان یونانى- هردوت، ارسطو، پلوتارخ و غیره درباره آگاهىهاى دینى ایرانیان اطلاعات جالبى دادهاند. در پایان دوره هخامنشیان اینها با نام زرتشت آشنا شدند، اما از فلسفه او آگاهى نداشتند، در اواسط سده پنجم ق. م.
هردوت شرح مبسوطى درباره مذهب ایرانیان باستان بهعنوان زرتشتیگرى نوشته است.
اما شرح کامل ویژگیهاى این دین بهوسیله دانشمندان زرتشتى پخش مىگردید، مبناى نظریات و عقاید مغها نوشتههاى گاتها و اطلاعاتى درباره خرده اوستا بود.
مسئله دین پارسیان در زمان هخامنشیان مدتهاست که از لحاظ علمى مورد بحث دانشمندان است. بهموجب کتیبههاى داریوش یکم و خشایار شاه که هماکنون در دسترس است، دین پارسیان وجوه اشتراک بسیارى با زرتشتیگرى دارد- به خداى بزرگ به نام اهورا مزدا اعتقاد داشتند، پیرو پندار دوالیسم یعنى تقسیم پدیدههاى جهان به وابستگان عامل نیکى یا عامل بدى، بودند. بهطور کلى آنچه از اصطلاحات و عبارات این کتیبهها
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۰۹
برمىآید، پندار دوالیسم و اعتقاد به اهورا مزدا مورد پذیرش پارسیان آنزمان بوده، اما این عقاید با زرتشتیگرى تفاوت اساسى دارند (بنا به آنچه در گاتها و خرده اوستا خوانده مىشود). تنها دانشمندان این اختلاف را دلیل عدم وابستگى دین هخامنشیان اولیه به زرتشتیگرى برمىشمارند، اما بهطور کلى دین پارسیان با زرتشتیگرى همآهنگ بوده (مثلا ستایش مزدا و غیره). برخى عقیده دارند در زمان داریوش یکم و خشایار شاه تنها قسمتى از مقررات دین زرتشت در میان پارسیان رایج گردیده و اختلاف از آنجا ناشى شده است، که پارسیان دین جدید را در زمان پادشاهان نخستین هخامنشى کاملا نفهمیده و همه آموزش- هاى آنرا اجرا نمىکردند، بنابراین از آنجا که این دین بهاصطلاح کاملا جا نیفتاده بود و از سوئى هخامنشیان زیر تأثیر پندارهاى دینى مردم بومى قرار گرفتند، سنتهاى آنها را با پندارهاى دین زرتشتى درهم آمیختند. نسبت به پندارهاى فلسفى مغها و کاهنان پارسى و مادى باستان نیز اظهار تردید مىشود، شاید عقاید اینها هم درهم آمیخته باشند.
بسیارى معتقدند که اینان نخست زرتشتى نبودهاند، اما بعدها همین کاهنان به مغ تبدیل شدند و دین زرتشتى را تغییر شکل داده یا تحریف کردهاند. اما بههرحال در زمان هخامنشیان مغها بهعنوان کاهنان کیش زرتشتى وجود داشتند، ممکنست بلافاصله پس از پیدایش دین جدید یا بعدها آنرا پذیرفته باشند.
احتمالا چنین بهنظر مىرسد که در فاصله سدههاى ششم- پنجم ق. م. پارسها و شاهان هخامنشى زرتشتیگرى را تائید کردند و به آموزشهاى زرتشت بهعنوان دین رسمى ارج نهادند، باوجوداین از کیش باستانى یعنى نیایش پدیدههاى نیروهاى قهار طبیعت که مورد اعتقاد قبایل پارسى بود دست برنداشتند، منتها اهورا مزدا را بهعنوان خداى بزرگ در رأس خدایان دیگر (میترا، آناهیتا) به رسمیت شناختند. باید یادآورى کرد که در سدههاى ششم- پنجم ق. م. زرتشتیگرى دینى مترقى بهشمار مىرفت و پیروان را از قیدوبند- هاى بىمعنى معاف مىکرد بنابراین آموزش دین تازه دگرگونیهاى شگرفى را در زندگى اجتماعى پیروان پدید آورد. شکل زرتشتیگرى باستانى در دین پارسیان بهخوبى نمایانده شده است.
هنر در دوره هخامنشیان از شکوفائى مهمى برخوردار بود. هنر ویژه محیط دربار، نقشها و مجسمههائى بودند که نشاندهنده شکوه و ابهت دولت و قدرت شاهنشاهى بهشمار مىرفتند. این هنر در نتیجه ترکیب شیوههاى سنتى ایرانى و تکنیک و روشهاى ایلامى، آشورى، مصرى، یونانى و دیگران پدید آمد. اما نهاد هنر هخامنشى بر پایه ویژگى- هاى قومى بنیاد گذاشته شده است: اقتباس از روشهاى بیگانه فقط ظاهرى و سطحى بوده و سبک هنرى بیگانگان ضمن آمیختگى با پدیدههاى هنرى ایرانى ماهیت و اصالت خود
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۰
را از دست دادهاند.
قدیمىترین آثار هنرى هخامنشى در آثار کاخها و آرامگاههاى کورش دوم در پاسارگاد دیده مىشوند. دیدن ظرافت و شکل نوپردازى این آثار آدم را به شگفتى وامیدارد.
کاخها و نقشهاى برجسته پرسپولیس که در پایان سده ششم تا نیمه اول سده پنجم در روى سکوى عظیمى سرشار از آثار هنرى بنیانگذارى شدهاند، از اهمیت فراوانى برخوردارند.
این کاخها که شامل مجموعهاى از ساختمان با سبک معمارى واحد ساخته شدهاند دو نوعند: تاچارا- کاخهاى مسکونى و آپادانا- تالار رسمى که با نقشهاى برجسته روى سنگ، خاتمکارى عاج و غیره، تزئین شدهاند.
همزمان ساختمان پرسپولیس، آرامگاه شاه در نقش رستم، شامل یک رف عظیم که در روى صخره عمودى بهشیوه سنتى ایرانیان قدیم کنده شده، بنا گردیده است. در در ورودى آرامگاه دالان سرپوشیدهاى با چهار ستون دیده مىشود. در دالان سرپوشیده تصویر شاه دیده مىشود که در میان درباریانش روى تختى نشسته است. این تخت را چند تن از نمایندگان ملتهاى تابع نگاهداشتهاند، در تصویرهاى این اشخاص ویژگیهاى ملى هریک از لحاظ انسانشناسى و نژادشناسى به روشنى مجسم شده است.
صنایع هنرى نزد پارسیان از اهمیت ویژهاى برخوردار بوده است، در این آثار تصاویر جانوران اهلى و وحشى بهگونه رئالیستى نمایانده شدهاند. در میان این آثار در درجه اول بایستى از مهرهاى استوانهاى نام برد، این مهرها روى سنگهاى نیمه گرانبها حکاکى شدهاند. آثار هنرى ایران باستان از لحاظ مدرن بودن و نوظهورى، ناظران و صاحبنظران را به شگفتى واداشتهاند.