طلوع کوروش کبیر بنابقول هرودوت‏

تصویری از هرودوت در موزه کاخ ماسیمو اله ترمه - در ایتالیا (رم)

طلوع کوروش کبیر بنابقول هرودوت‏

شرحیکه هرودوت از ظهور کوروش بیان نموده مشهور  و خلاصه آن از اینقرار است که آستیاکس در خواب دید از دخترش ماندانا چنان نهر آبى جارى شد که پایتخت او را مستغرق‏ کرده تمام آسیا را فروگرفت، بنابراین پادشاه ماد از تزویج آن دختر بیکى از اعیان مملکت خود خائف شد که مبادا خواب تعبیر یابد، پس او را بیکنفر پارسى از خانواده  نجیب که مردى آرام و نسبت به طبقات عالیه یا متوسطه ماد از حیث شأن و مقام پست‏تر بود تزویج نمود، پارسى مزبور که کامبى سیس (کبوجیه) نام داشت ماندانا را بولایت‏ خود برد و چندى نگذشت که آستیاکس باز خواب دید از بدن دخترش درخت تاکى روئید و بر تمام آسیا سایه انداخت، از این خواب وحشتش زیاد شده دختر را به پایتخت طلبید و چون از او پسرى متولد شد به هارپاگوس که از خواص سلطنت و از وفادارترین مردم ماد بود سپرده دستور داد تا او را تلف کرده بخاک سپارد. هارپاگوس که بدلائل چندى نمیخواست خود را آلوده بخون طفل بیگناهى نماید او را بیکى از چوپانهاى دولتى سپرد و حکم کرد بسخت‏ترین نقطه کوهستان ببرد تا قهرا هلاک شود، اتفاقا زوجه چوپان همانوقت طفلى مرده آورده بود و او شوهرش را متقاعد کرد باینکه آنرا با شاهزاده تبدیل کند و طفل مرده را باسم نعش کوروش یعنى شاهزاده جدید الولاده به هارپاگوس نمودند تا مطمئن شود که مقصود پادشاه حاصل شده است، اما کوروش را این زن که اسپاکو یعنى ماده سگ نامداشت پرورانیده و بعدها جد آن طفل یعنى پادشاه ماد بواسطه شباهتى که از او با اهل خانواده خود مشاهده کرد او را شناخت و بعد از تحقیقات معلوم کرد که خانواده خود اوست و از زنده ماندن او مسرور گردید.

مصیبت هارپاگوس‏

اما هارپاگوس گوشمالى بیرحمانه دید باینطریق که آستیاکس پسر هارپاگوس را طلبیده بقتل رسانید و گوشت او را در ضیافت باو خورانید و سر و دست و پاى طفل را در سبد گذاشته براى پدرش فرستاد، هارپاگوس در آنوقت خود را مطیع نشان داد، اما چند سال بعد در حالیکه کوروش به فارس نزد پدر و مادر خود رفته بود با او بناى مکاتبه را گذاشت و عاقبت وزیر نامبرده باعث سرنگون شدن سلطنت آستیاکس گردید، باین قسم کوروش را وادار به طغیان نمود، از میان ماد نیز براى او همدست و شریک تراشیده و هنگامیکه آستیاگس براى مقهور کردن عاصیان پارس لشکر فرستاد از روى جهالت آن لشکر را به هارپاگوس سپرد و او لشکر را از مقابله با کوروش منع کرد و بالاخره کینه خود را از جهت قتل پسر کشید.

چنین گمان میرود که این داستان بى‏اصل و علت جعل آن این بوده که خانواده هارپاگوس در «کاریا» یکى از ایالات جنوب غربى آسیاى صغیر حکومت یافتند. بر داستان مزبور انتقادات چند وارد است یکى اینکه معلوم میشود هرودوت نمیدانسته که کوروش (چنانکه بعد مذکور خواهیم داشت) پادشاه انشان بوده است. داستان زن چوپان هم یقینا ناشى از همان قصه‏هاى ایرانى است که پادشاه بزرگ ایشان شیر ماده سگ خورده است نظیر رومولس‏ «۱» و ریموس‏ «۲» که ماده گرگى آنها را پرورش داده است و احتمال دارد که هرودوت نمیدانسته است که در کیش زردشتیان سگ احترام مخصوص دارد و بنابراین ماده سگ محترم افسانه اصلى بواسطه بیخبرى مورخ یونانى بدل به زن مسماه به اسپاکو گردیده است لیکن همین اشتباه هم دلیل بر صادق القول بودن هرودوت میباشد و معلوم میسازد که چقدر دقیق و مقید بوده است بر اینکه اخبار را بدرستى و مطابق با اصل نقل نماید و درواقع اگر کتاب ابو المورخین نبود اطلاعات ما در باب وقایع آن دوره تاریک نواقص بسیار میداشت‏

http://www.vatanfa.com/?s=طلوع-کوروش-کبیر-بنابقول-هرودوت‏