is_tag

بررسی و نگاهی به فیلم به منطقه مورد علاقه

نقد و بررسی سریال پربیننده Shogun شوگان







نقد و بررسی سریال پربیننده Shogun شوگان | فیلیموشات






















fosil

دانلود فیلم

ادامه مطلب نقد و بررسی سریال پربیننده Shogun شوگان

نقد و بررسی فیلم شب داخلی دیوار







نقد و بررسی فیلم شب داخلی دیوار | فیلیموشات






















fosil

دانلود فیلم

ادامه مطلب نقد و بررسی فیلم شب داخلی دیوار

نقد و بررسی سریال سریال مردگان متحرک: کسانی که زنده مانده اند

ترجیح می‌دادم پس از دیدن ۲ اپیزود از سریال The Walking Dead: The Ones Who Live بانسن ترجمه «مردگان متحرک: کسانی که زنده مانده اند»، نظر قاطعم را درباره آن بگویم. اما انگار هنوز زود است. اگرچه در ظاهر همه چیز ساده به نظر می‌رسید؛ مدت‌ها پس از به پایان رسیدن فرانچایز The Walking Dead، قهرمان اصلی آن ریک گرایمز به همراه میشون به صحنه برگشته‌اند. این همان چیزی بود که حتی در اپیزودهای آخر سریال هم خیلی‌ها انتظارش را داشتند. این که خبری از ریک گرایمز برسد یا صحنه‌ای از او نمایش داده شود تا بفهمیم عاقبتش چه شده است. ابهامی که در کل قسمت‌های پس از حذف ریک از سریال آزارمان داد. پس از انفجار پل در آخرین صحنه حضور ریک گرایمز تقریبا برای همه قطعی بود که او زنده است و با هلیکوپترهایی که به طرز عجیبی وارد صحنه شده‌اند به مکان دیگری منتقل شده، اما هیچوقت نفهمیدیم کجا. سریال هم در شرایط خیلی خوبی به آخر نرسید و بخش بزرگی از طرفدارانش را با پایان‌بندی ضعیف ناامید کرد.

معرفی سریال مردگان متحرک: کسانی که زنده مانده اند

حالا و در سریال کسانی که زنده مانده اند، خبر از بازگشت ریکی گرایمز و میشون بود. دو شخصیت اصلی و کاریزماتیک سریال که می‌توانند به تنهایی همه نشدنی‌ها را ممکن کنند. این شعاری است که در خود این اسپین‌آف هم شنیده می‌شود. سریالی پرهزینه و پردردسر. همه خبرها حاکی از این بود که اندرو لینکلن به سختی تن به همکاری با سریال داده با دستمزدی بالا –شنیده می‌شود او برای هر اپیزود ۲ میلیون دلار دستمزد می‌گیرد-. دانای گوریرا بازیگر نقش میشون هم با چانه‌زنی زیاد و تنها وقتی فیلمنامه را خوانده تن به بازی داده. او هم دستمزدی نزدیک به ۱.۵ میلیون دلار برای هر اپیزود می‌گیرد. حرفه‌ای‌ترها می‌دانند در قواعد استریم‌ها این دستمزدها چه اندازه بالاست و هزینه ساخت را تا کجا سنگین می‌کند.

در مورد فصل اول سریال «آنهایی که زنده مانده‌اند» که ۶ اپیزود خواهد بود، برآوردها حاکی از این است که هر قسمت بین ۵ تا ۱۰ میلیون هزینه داشته. اگرچه این ارقام به پای گیم‌آف ترونز و سرگذشت ندیمه نمی‌رسد اما نشان می‌دهد که با یکی از شاخص‌ترین ساخته‌های ACM طرفیم و نباید توقعات‌مان را پایین بیاوریم. توقعاتی که در ساخت و عظمت سریال بی‌جواب نمی‌ماند. سازندگان برای استفاده از ستاره‌های درجه یک‌شان کم نگذاشته‌اند و تا دل‌تان بخواهد هلکوپتر و سیاهی‌لشگر و استفاده از تکنولوژی‌های مدرن را در سریال به کار گرفته‌اند. سریال در چند کشور فیلمبرداری شده و نماها خیره‌کننده است (اگرچه همچنان فضای متفاوت اسپین‌آف دریل دیکسون را لذتبخش‌تر می‌دانم. هرچند که سر در آوردن دریل از فرانسه و حکایت ماجرا کمی احمقانه به نظر می‌رسید اما لوکیشن و آب و هوای سریال حرف نداشت).

سریال مردگان متحرک: کسانی که زنده مانده اند

در سریال مردگان متحرک: کسانی که زنده مانده اند با چی طرفیم؟

تکلیف کم و بیش روشن است. این اسپین‌آف خوراک طرفداران «مردگان متحرک» است و قرار است عطش سیری‌ناپذیر آنها را فروبنشاند و کمی از ضعف‌های آخر کار خود سریال را جبران کند. اگر در «مردگان متحرک: دریل دیکسون»، نورمن ریداس به فرانسه منتقل شده بود و قرار بود تا با بیشرف‌های داستان بجنگد و خودش را به آمریکا و گروهش برساند، اگر در Dead City مگی و نیگان قرار بود زوجی پرتنش باشند و در اوج نفرت همکاری کنند تا مگی پسرش را نجات دهد، این بار با نجات دنیا طرفیم.

داستان عاشقانه ریک گرایمز و میشون در میان انبوهی از زامبی‌ها. در شروعی باشکوه، ریک در شهری که قرار است الهامبخش نجات جهان و حفظ آن باشد گرفتار شده و با دیدن فضای تیره و مرگبار حاکم بر جامعه قصد فرار و رسیدن به میشون را دارد. زندگی برایش به اندازه‌ای غیرقابل تحمل است که حتی قصد جان خود را می‌کند. از سوی دیگر میشون را داریم که در اولین فرصت خود را می‌رساند تا تیم تشکیل شود. یک دریم-تیم که قرار است همه جهان را به سوی نقطه موعود ببرد. دو کاراکتر شکست‌ناپذیر که پس از غلبه بر گروه‌های تبهکار و رفتن از این شهر به آن شهر، حالا به نقطه نهایی رسیده‌اند و هیچ کاری برایشان غیرممکن نیست. ریک که حالا عضو نیروی نظامی CRM و یکی از ماموران حکومتی میلیتاریستی است، در کنار میشون به دنبال ساحل امن می‌گردند و هدف‌شان بازگشت به الکساندریا و کنار خانواده است. اما برای این هدف باید با یک شهر و یک مجموعه بزرگ و پیچیده درگیر شوند.

فضایی هیجان‌انگیز و پر از رعب و وحشت که با پیچش‌های داستانی و بی‌رحمی در حذف شخصیت‌هایی که سر راه قرار می‌گیرند مهیب‌تر از همیشه به پیش می‌رود. هرچند که سرانجام اسپین‌آف‌های واکینگ دد، قرار است به یک اسپین‌آف نهایی منجر شود و قهرمانان دوباره همدیگر را پیدا کنند و جمع شوند و آنجا بترکانند.

چرا باید The Walking Dead: The Ones Who Live را ببینیم؟

اگر قبلا گذرتان به The Walking Dead افتاده، باید بدانید که اینجا بهترین‌ها جمع‌اند. اندرو لینکلن خوش‌قیافه با روحیه رهبری و پیروزی –که البته در این اسپین‌آف با ناامیدی‌ها و درماندگی‌هایش درگیر است و حتی حاضر است قال قصه خودش را بکند- در کنار میشون یا دانای گوریرا با موهای خاص و عجیبش –که لابد شما هم مثل من از خود می‌پرسید چطور می‌تواند آنها را نظافت کند-. قصه پر رمز و راز و پرکشش است و در همان دو اپیزود اول به کرات شما را غافلگیر می‌کند. اتفاقاتی باورنکردنی که در داستان گنجانده شده‌اند تا شما دوباره گرما و جذابیت بهترین فصل‌های واکینگ دد را احساس کنید.

برای ساخت سریال هم از قوی‌ترین جلوه‌های ویژه ممکن استفاده شده و اکشن در بالاترین حد ممکن است. اینجا با یک داستان جدید طرفید که جواب پرسش‌های‌تان را از سریال اصلی خواهد داد.یک سریال پساآخرزمانی با موج‌های تمام‌نشدنی زامبی‌ها که برای گریم‌شان زحمت زیادی کشیده شده و هر کدام ساعت‌ها زیر دست گریمور نشسته‌اند. در سریال هم برای کامل کردن گروه بازیگران مایه گذاشته شده و از جادیس استوکس، ضدقهرمان جذاب سریال با بازی پولیانا مکلنتاش تا تری اوکویین (که او را از سریال لاست به یاد داریم) و اینجا نقش ژنرال بیل مقتدر و پیچیده را بازی می‌کند تا متیو جفرز در نقش نت که او را از سریال نیوآمستردام به یاد می‌آوریم، همه آمده‌اند تا شما هیچ حس کمبودی نداشته باشید. سریال شروعی توفانی دارد اگرچه کسانی که پیش‌نمایش را دیده‌اند می‌گویند تازه در اپیزودهای سه و چهار راه خواهد افتاد.

فهرست ترسناک ترین و وحشتناک ترین فیلم های جهان

چرا ممکن است از سریال آنهایی که زنده مانده اند خوشتان نیاید؟

اگر با دنیای زامبی‌ها حال نمی‌کنید که کلا قید این یکی را هم بزنید. اما جز آن، باید یگوییم که شروع سریال با تعدد شخصیت‌های جدیدی که به داستان آمده‌اند اما تعریف روشنی ندارند و با توصیفاتی که از شهرهای دیگر و فضای حاکم بر دنیا می‌شود، کمی گیج خواهید شد. عده‌ای که از سریال خوششان نیامده گفته‌اند این یکی هم از همان کلیشه‌های همیشگی این سریال استفاده کرده و تقریبا قابل حدس است که در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد. بعضی‌ها گفته‌اند چرا ریک گرایمز سراغ دخترش جودیت را از میشون نمی‌گیرد و این وسط یک چیزی می‌لنگد. بعضی‌ها هم به لهجه او ایراد گرفته‌اند که بین بریتیش و امریکن تلو تلو می‌خورد.

شخصا ترجیح می‌دهد دو نیم فصل ۶ اپیزودی سریال را ببینم و بعد درباره‌اش نظری تند و بی‌پروا بدهم. سریال تا اینجای کار امتیاز خیره‌کننده ۹ را در IMDB کسب کرده. در روتن تومیتوز هم امتیازات در همین حد بالاست و نویسندگان سایت و مخاطبان انمتیاز ۹۰% و ۹۳% را به آن داده‌اند. در متاکریتیکز اما به سریال سخت گرفته‌اند و جدا از کاربران که امتیاز ۸.۲ به آن داده‌اند، میانگین امتیاز منتقدان ۵۹ از ۱۰۰ بوده که یعنی ای بابا!

دیگر نوشته‌های نویسنده درباره اسپین آف های واکینگ دد

درباره سریال The Walking Dead: Daryl Dixon و تفاوت‌هایش

در سریال The Walking Dead: Dead City با چی طرفیم؟

دانلود و تماشای سریال مردگان متحرک: کسانی که زنده مانده اند

دانلود فیلم

ادامه مطلب نقد و بررسی سریال سریال مردگان متحرک: کسانی که زنده مانده اند

فیلم مسافران؛ نقد و بررسی های قدیمی درباره اثر بهرام بیضایی

همه چیز درباره رازهای فیلمسازی بهرام بیضایی

داستان فیلم مسافران

داستان کامل فیلم مسافران بهرام بیضایی از این قرار است؛ خانواده معارفی در تدارک مراسم عروسی ماهرخ هستند. اما مهتاب خواهر او، به همراه شوهر و دو فرزندش در حالی‌که از شمال با سواری عازم تهران هستند و قرار است آینه موروثی نوعروس خانواده را بیاورند، با یک نفتکش تصادف می‌کنند و همراه با راننده سواری و زنی روستایی که در راه به آنها پیوسته، می‌میرند. خبر به خانواده می‌رسد و عکس‌ها و گزارش‌ها درستی آن را تایید می‌کنند، اما اثری از آینه یافت نمی‌شود. مراسم عروسی به عزا تبدیل می‌شود و همگان در آن سهیم می‌شوند، بی‌آنکه به سرنوشت جفت جوان بیندیشند. در این میان فقط خانم‌بزرگ دل به عزا نمی‌سپارد و همچنان منتظر است تا مهتاب، آینه را بیاورد. خانواده‌ها و نزدیکان ازدست‌رفتگان، رانندگان نفتکش، ماموران و همه آنها که در این ماجرا به نحوی مربوط هستند، یکی پس از دیگری از راه می‌رسند و با اندوه در مراسم شرکت می‌کنند. بالاخره ماهرخ در اوج روان‌پریشی، تصمیم خود را می‌گیرد و با لباس عروسی به میان جمع می‌آید. برخی مبهوت، جمعی سرخورده و عده‌ای خوشحال می‌شوند. ناگهان در باز می‌شود و مهتاب و دیگر مردگان با آینه موعود از راه می‌رسند. همه در نور آینه قرار می‌گیرند. مهتاب آینه را به ماهرخ می‌سپارد. اینک او بار دیگر عروس است.

 

عوامل و بازیگران فیلم مسافران

کارگردان، فیلمنامه‌نویس و تدوینگر: بهرام بیضایی، فیلمبردار: مهرداد فخیمی، موسیقی متن: بابک بیات

بازیگران: مژده شمسایی، جمیله شیخی، هما روستا، فاطمه معتمدآریا، مجید مظفری، آتیلا پسیانی، جمشید اسماعیل‌خانی، محبوبه بیات، فرخ‌لقا هوشمند، نیکو خردمند، حمید امجد، عنایت بخشی، جهانگیر فروهر، هرمز هدایت، مهتاب نصیرپور، فریبرز عرب‌نیا، شهین علیزاده.

فاطمه معتمد آریا در فیلم مسافران

دستاوردها و آمار فروش فیلم مسافران

نمایش فیلم مسافران در دهمین دوره جشنواره فیلم فجر با تحسین منتقدان و داوران همراه بود. حاصل کار، ۱۴ نامزدی برای این فیلم بود که از آن میان ۶ جایزه به شرح زیر به فیلم بیضایی رسید: جایزه ویژه هیئت داوران در رشته بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول زن (جمیله شیخی)، بهترین بازیگر نقش مکمل زن (فاطمه معتمدآریا)، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (مجید مظفری)، بهترین فیلمبرداری (مهرداد فخیمی)، بهترین صدابرداری (محمود سماک‌باشی).

مسافران همچنین در این رشته‌ها نامزد دریافت سیمرغ بلورین بود: بهترین کارگردانی، بهترین موسیقی متن (بابک بیات)، بهترین تدوین (بهرام بیضایی)، بهترین بازیگر نقش اول زن (مژده شمسایی)، بهترین بازیگر نقش مکمل زن (محبوبه بیات)، بهترین جلوه‌های ویژه تصویری، بهترین چهره‌پردازی (فرهنگ معیری)، بهترین صحنه‌آرایی (ایرج رامین‌فر).

مسافران از ۲۵ آذر ۱۳۷۱ روی پرده رفت و توانست با جذب ۵۱۴ هزار و ۹۵۱ مخاطب در رتبه بیست‌وسوم پرمخاطب‌ترین و رتبه شانزدهم پرفروش‌ترین فیلم‌های آن سال قرار گیرد.

مرور آمار مخاطبان فیلم های عالیجناب بهرام بیضایی

نقد و بررسی منتقدان درباره فیلم مسافران

جهانبخش نورایی در یادداشت مفصلی که در شماره ۱۳۵ ماهنامه فیلم (۲۰ دی ۱۳۷۱) در مورد مسافران نوشت، به جزییاتی پرداخت که مسافران را فیلمی در مورد تقدیرگرایی جلوه می‌دهند: «اگر در مسافران، مضمون کشاکش تاریکی و روشنایی را در متن طبیعت جاودانه‌ای که در فیلم حضور دارد تاویل کنیم، خواهیم دید که رنج، در یک چشم‌انداز وسیع، زاییده تقدیر است و در همان حال، انسان را از ایستادگی در برابر آن گریزی نیست.»

این در حالی است که مسافران اساسا فیلمی نیست که بتوان آن را به یک موقعیت اجتماعی خاص محدود کرد: «مسافران، به سبب گستردگی و جهانشمولی نگاه فیلمساز، از هر تفسیر محدودکننده‌ای که بخواهد آن را به یک موقعیت اجتماعی و سیاسی مشخص تقلیل دهد، فراتر می‌رود. هر چند که عناصری از فرهنگ و هویت ملی ما، به‌عنوان بخشی از همین طبیعت نامیرا، در بن فیلم می‌تپد و آیین‌های رمزی خود را برای صحنه‌پردازی و آفرینش معانی، به فیلمساز وام می‌دهد.»

جهانبخش نورایی (مجله فیلم، ۱۳۷۱): مسافران، به سبب گستردگی و جهانشمولی نگاه فیلمساز، از هر تفسیر محدودکننده‌ای که بخواهد آن را به یک موقعیت اجتماعی و سیاسی مشخص تقلیل دهد، فراتر می‌رود. هر چند که عناصری از فرهنگ و هویت ملی ما، به‌عنوان بخشی از همین طبیعت نامیرا، در بن فیلم می‌تپد و آیین‌های رمزی خود را برای صحنه‌پردازی و آفرینش معانی، به فیلمساز وام می‌دهد

نورایی در ادامه به مثالی کلیدی پرداخت که تقابل طبیعت و مرگ را در فیلم برجسته می‌کند: «از همان ابتدا که آینه خوابیده بر زمین، تصویر آسمان را منعکس می‌کند و با برداشته شدن و گردش آن، به دریا و درختان می‌رسد و سپس روی سواری سیاهرنگ از حرکت بازمی‌ماند، کشاکش بین طبیعت (آسمان و دریا و درخت که بعدا به کمک رنگ و قرینه‌سازی‌ها با آدم‌های فیلم همسان می‌شوند) و مرگ (سواری سیاه‌رنگ که مسافران را به قتلگاه می‌برد) به عنوان یک مایه کلیدی، شکل می‌گیرد. اما در پایان ماجرا، آدم‌ها و عروس، پس از گذر از رنج‌ها، در آینه ماوا می‌گیرند و جایگزین طبیعت می‌شوند.»

طراحی لباس فیلم هم به‌گونه‌ای است که شخصیت‌ها را با طبیعت پیوند می‌زند: «آنچه پیوند و شباهت آدم‌ها را با دریا و آسمان، در وجه ظاهری، ممکن می‌سازد، تنوعی از رنگ‌های آبی است که مشخصا در لباس کیهان و کیوان، بچه‌های شلوغ و سرزنده حشمت داوران، خود را نشان می‌دهد و بعدا نیز می‌بینیم که به نسبت‌هایی در جامه خانم‌بزرگ و سایرین، و حتی در رنگ در و پنجره خانه داوران، و اشیاء خانه معارفی‌ها جلوه می‌کند. در کنار رنگ آبی، رنگ پوشش مهتاب (مشخصا) و بعد ماهو و مستان، درجاتی از قهوه‌ای روشن است که با رنگ زمین و درختان پاییزی فیلم قرابت می‌یابد و این همان رنگ لفاف آینه در روی باربند سواری است که باد پیش از رسیدن مسافران به قتلگاه، آن را می‌کند و می‌برد (همرنگی لباس مستان و مهتاب وقتی معنا پیدا می‌کند که مستان درباره مهتاب به ماهو می‌گوید: “هیچ‌کس به اندازه او مرا نمی‌فهمید.”).»

هشدارهایی که بیضایی (چه در تصاویر مسافران و چه در دیالوگ‌های فیلم) گنجانده است، مایه تقابل مرگ و زندگی را موکد کرده است: «مرگ ماتم‌انگیزی که در جاده اتفاق می‌افتد، هشدارهایش را به‌صورت یک سلسله کنایه و نشانه بدشگون در قسمت‌های اولیه فیلم می‌دهد و آدم‌ها با بازنمایی نهاد خود و عمل‌ها و عکس‌العمل‌هایی که در برابر هم دارند، این حادثه را مانند یک رشته واریاسیون در روی تم اصلی یک قطعه موسیقی سمفونیک تکرار می‌کنند (کل فیلم در چهار موومان است: مرگ، انتظار، سوگ، رستاخیز). به این ترتیب، می‌بینیم که عناصر مرگ و زندگی به نحوی تنگاتنگ در وجود آدم‌ها و مناسبات آنها و اشیاء پیرامون جا گرفته و در یک کشاکش دائمی قرار دارند. نخستین هشدارها، حرکت آینه از طبیعت و مکث آن بر روی سواری سیاه‌رنگ، محصور شدن دریا/ و بچه‌های پرتکاپو (تمثیل واضح شور زندگی) با میله‌های پنجره، و از کار افتادن ساعت مهتاب است. درست پس از آنکه بچه‌ها با خوشحالی به‌خاطر رفتن به عروسی کف می‌زنند، مهتاب به ما رو می‌کند و با سردی و اطمینان می‌گوید: “ما به تهران نمی‌رسیم. ما همگی می‌میریم.” این مقابله کلامی و تصویری عمل بچه‌ها و عکس‌العمل مهتاب، وجه دیگری از معارضه‌ای است که با حرکت آینه از طبیعت و توقف روی سواری بدشگون، تم اصلی فیلم را بنا می‌نهد و واریاسیون‌های این حرکت آینه و محتویات متضاد آن، در موقعیت‌های مختلف فیلم، خود را نشان می‌دهد.»

اما چه‌چیزی دستمایه تقابل مرگ و زندگی را به مفهوم تقدیر مرتبط می‌کند؟ نورایی این بحث را با توضیحی در مورد نبود یک نیروی مشخص شر در مسافران آغاز کرد: «ماهیت نیروی تهدیدکننده شر و عامل تاریکی و ویرانی چیست؟ در دستگاه معنایی فیلم، پاسخ روشنی داده نمی‌شود و هیچ نیرو یا شخص خاصی به عنوان مقصر معرفی نمی‌گردد. شر، سرشتی کدر و پرابهام دارد. راننده نفتکش و شاگرد او شر نیستند، بلکه ناآگاهانه و بی‌خبر، وسیله اجرای شر می‌شوند تا بعدا با یک عذاب وجدان کشنده، طلب بخشایش کنند. با توضیحاتی که درباره مقابله مستمر روشنایی و تاریکی در متن طبیعت بی‌مرگ دادم، به نظر می‌رسد که فیلم، فارغ از اینکه شر کیست یا چیست، عمدتا به امید زوال‌ناپذیری توجه می‌کند که به یاری خانم‌بزرگ و عروس، بازگشت آینه و روشنی را میسر می‌سازد. مهم این است که در پایان، برخاستن مردگان را از گور و ریزش نور در تاریکی را باور کنیم و به عنوان یک واقعیت بپذیریم.»

صفی یزدانیان (مجله فیلم، ۱۳۷۰): خانواده‌ای سرخوش، بار سفر می‌بندند. شوخی زن و شوهر، سرزندگی بچه‌ها، و راننده. پیش از راه افتادن، مهتاب رو به ما می‌کند و می‌گوید که به مراسم عروسی می‌روند. و می‌گوید نخواهند رسید: “ما همه می‌میریم”. و از این لحظه، “واقعیت” رها می‌شود. آری، کار هنرمند بازسازی آنچه هرروز می‌بینیم نیست. حالا، شخصیتی از فیلم، به‌صراحت، به ما می‌گوید در فیلمی که خواهیم دید به دنبال آنچه برایمان آشناست نباشیم

از این‌جاست که اتفاقات فیلم جنبه‌ای تقدیری می‌یابند: «حالا که شر ویژگی مشخص و معینی ندارد، می‌توانیم مرگ و تاریکی را در متن طبیعتی که بستر رویدادها و تنش‌های فیلم است، به‌عنوان پدیده‌هایی جبری قلمداد کنیم و تقدیری بودن آنها را (چه در جهان عینی و چه در اعماق روح و غرایز خود) بپذیریم… میزانسن فیلم، به حد لازم دستمایه برای قبول چنین نگرشی در اختیار ما می‌گذارد… [مثلا] هنگامی‌که مهتاب می‌گوید همگی آنها در جاده خواهند مرد و سواری به راه می‌افتد، دوربین در یک حرکت عمودی بالا می‌رود و به قله ابرگرفته کوه و آسمان روی آن می‌رسد. لحظایت بعد در حرکتی معکوس بر کلبه زرین‌کلا، زن روستایی، فرود می‌آید تا او را به سوی سوار شدن به اتومبیلی که به قتلگاه می‌رود، هدایت کند. این حرکت دوربین، با هدف اتصال دادن مرگ به نیروهای لایتناهی طبیعت (که خصایص آن در هستی فردی و روح ما نیز انعکاس یافته) طراحی شده است.»

صفی یزدانیان از زاویه متفاوتی با مسافران روبه‌رو شد. از دید یزدانیان (در شماره ۱۲۰ ماهنامه فیلم، اسفند ۱۳۷۰)، این فیلم بیضایی در مورد فرار از معیارهای نازل در شناسایی واقعیت است: «خانواده‌ای سرخوش، بار سفر می‌بندند. شوخی زن و شوهر، سرزندگی بچه‌ها، و راننده. پیش از راه افتادن، مهتاب رو به ما می‌کند و می‌گوید که به مراسم عروسی می‌روند. و می‌گوید نخواهند رسید: “ما همه می‌میریم”. و از این لحظه، “واقعیت” رها می‌شود. آری، کار هنرمند بازسازی آنچه هرروز می‌بینیم نیست. حالا، شخصیتی از فیلم، به‌صراحت، به ما می‌گوید در فیلمی که خواهیم دید به دنبال آنچه برایمان آشناست نباشیم. ما را با توهم واقع‌نمایی فریب نمی‌دهد، به جاده فرعی خاک‌آلود نمی‌کشاند، و در تپه‌های “هیچ” رهامان نمی‌کند. به ما می‌گوید که آنچه خواهیم دید واقعی نیست، و از همین روست که هنگام تماشای فیلم، معیارهای نازل در شناسایی واقعیت را (بحث کسالت‌باری که سال‌هاست در جهان هنر جایی ندارد) کنار می‌نهیم. و از همین رو احساس می‌کنیم که، با این همه، چقدر این فیلم “راست می‌گوید”، درباره همه چیز.»

یزدانیان در یادداشت دیگری در ۱۳۵ ماهنامه فیلم، توضیحات بیشتری در مورد برداشتش از فیلم بیضایی مطرح کرد. از دید یزدانیان، مسافران در مورد دو رویکرد متفاوت است که هر دو خود را واقعیت می‌دانند: «از صحنه تصادف عکس و فیلم می‌گیرند. افسر پلیس، به مرگ گواه می‌دهد. عکاس و فیلمبردار ویدئو “سند تصویری” تهیه می‌کنند. این عکس در روزنامه چاپ می‌شود. “ثبت اسناد”. اینها همه تاییدی بر سخن مهتاب است. می‌پنداریم که به این دوربینِ دیگر راست گفته بود، وقتی که در چشمانمان نگریست و، پیش هنگام، از مرگشان آگاهمان کرد. اما بعد، خانم‌بزرگ در برابر همین دوربین فاجعه را انکار می‌کند. واقعیت کدام است؟»

یزدانیان در ادامه با ذکر مثال‌های دیگر بر این تاکید کرد که پایه‌های فیلم روی خلق دو جهان متعارض بنا شده که هر کدام مسیر خود را طی می‌کنند: «جهان “آشنا” در این میان به راه خود می‌رود، و الگوهای “عادی” خود را رعایت می‌کند: تدارک پذیرایی از میهمانان عزا، نوارها و پارچه‌های سیاه، آگهی‌های تسلیت، قاب‌های سیاه عکس‌های مردگان… و از فصل رویای ماهرخ، راهی دیگر برای پایان سفر گشوده می‌شود، راهی که پیمودنش تنها از عهده نگاه هنرمندانه به جهان برمی‌آید: یگانگی منطق جهان بیرون و درون.»

با این توضیح، یزدانیان به این نتیجه می‌رسد که مسافران نه‌تنها در مورد پیچیدگی مفهوم واقعیت، بلکه در مورد هنر هم هست: «به این اعتبار، مسافران – فراتر از درونمایه زیبایش – اثری در ستایش آفرینش هنری نیز هست.»

فیلم مسافران

تکنیک‌های داستان‌گویی و اهمیت جزییات در فیلم مسافران

احتمالا برای بسیاری از کسانی که مسافران را سال‌ها پیش دیده‌اند، برخی از ویژگی‌های فیلم شفاف‌تر در ذهنشان باقی مانده است: شیوه خاص روایت فیلم با شکلی از پیش‌آگاهی که به شخصیت‌ها و تماشاگر می‌بخشد (شوکه‌کننده‌تر از همه، همان کلماتی است که مهتاب/ هما روستا رو به دوربین در مورد مرگ خود و خانواده‌اش در سفرِ پیشِ رو بر زبان می‌آورد) و انبوهی از عناصر جزیی تکرارشونده (در راس همه، استفاده مکرر از عنصر آینه). در چنین شرایطی غیرمنتظره نبود که بحث در مورد تکنیک‌های روایی و نقش جزییات در نقدهای مختلف تکرار شود.

جمشید اکرمی در شماره ۱۲۰ ماهنامه فیلم مسافران را به‌خاطر نحوه ترکیب الگوهای داستان‌گویی آثار آلفرد هیچکاک و برتولت برشت ستود: «چه کسی انتظار داشت تکنیک‌های داستان‌سرایی هیچکاکی (که در شاید وقتی دیگر تبلور آشکارتری داشتند) به این زیبایی از یک فیلم دیگر بیضایی سربرآورند؟ تماشاگر از پیش می‌داند که حادثه در کمین نشسته است، ولی ناچار می‌شود که دست و پا بسته نظاره‌گر باشد، نظاره‌گر خوشبختی ناپدیدشونده آدم‌هایی که اعتمادشان را به خوشبختی هنوز از دست نداده‌اند. آمیزه درخشان برشت و هیچکاک، اعتماد بیضایی را به ذکاوت تماشاگرش نشان می‌دهد. تدوین سیال فیلم، به‌خصوص در رابطه با یک دوربین خرامان ولی عبوس، شاید نقطه عطفی در خود-گویایی پرداخت تصویری در فیلم‌های ایرانی باشد.»

حمیدرضا صدر (مجله فیلم، ۱۳۷۱): فیلم مسافران با بیشترین بهره از رنگ، صدا، حرکت یا سکون شخصیت‌ها و صحنه‌آرایی، بیش از آن‌که تماشاگر را با بسط همان درام درونی قوام گرفته تا پیش از خبردار شدن خانواده از حادثه تصادف جلو ببرد، درگیر جزییاتی می‌کند که گویی مجموعه اثر باید در خدمت این جزییات باشد، و نه برعکس. نگاه کنیم به فصل چگونگی ورود خبر مرگ به خانه پس از آن تعلیق و تنش فراوان، که در وهله اول بر مبنای واکنش چهره شخصیت‌ها عرضه می‌شود

با این وجود نظرات مخالفی هم وجود داشت. به‌عنوان مثال یکی از نویسندگان ماهنامه فیلم در همان شماره به ساختار و دیالوگ‌هایی به‌شدت ادبی اشاره کرد که به فیلم ضربه زده‌اند: «فیلمنامه‌های سال‌های اخیر بیضایی را همواره مشتاقانه خوانده‌ایم. با نوعی تردید و شادمانی باطنی از فیلم نشدنشان، که علتش را در ساختار کاملا ادبی آنها باید جست. اما هرگز نمی‌شد باور کرد که همان دیالوگ‌های مطنطن و غیرسینمایی را – که البته عده‌ای آنها را “زبانی تازه” می‌خوانند – روزی در فیلمی از بیضایی بشنویم. مسافران سرشار از این دیالوگ‌هاست، پیرزنی که با لحنی فیلسوفانه از مرگ سخن می‌گوید و تازه عروسی که حرف‌هایش در حرکات تئاتریش گم می‌شوند. بیضایی سال‌هاست عشق را هم در فیلم‌هایش از یاد برده است. رابطه استاد و شاگرد سابق و عروس و داماد تازه، نشانگر این مطلب است. اظهارنظرهایی از این دست که مثلا مسافران زندگی و نشاط را جایگزین مرگ و سوگواری می‌کند، یا هجویه‌ای است بر فیلمفارسی، فیلم را نجات نمی‌دهد. فیلمساز با قصه چند سطریش و به‌زور شخصیت‌های متعدد نمی‌تواند فیلم را پیش ببرد.»

حمیدرضا صدر در شماره ۱۳۵ ماهنامه فیلم به‌تفصیل به نقش جزییات در مسافران پرداخت. از دید او تمرکز بیضایی بر این عناصر نه‌تنها به کیفیت نهایی فیلم کمک نکرده بلکه به آن ضربه زده است: «حرکت در مرز مرگ و زندگی، خنده و گریه، عروسی و عزا، سیاهی و سپیدی، فیزیک و متافیزیک و… به‌واسطه عناصری دنبال می‌شوند که گاه و بیگاه از متن اصلی جلو می‌زنند و پس‌زمینه‌ها و پیش‌زمینه‌ها را درهم می‌آمیزند. همه چیز آن‌چنان یک‌کاسه می‌شود که فاصله بین فرع و اصل در کادرها، صحنه‌ها و فصل‌های مختلف از بین می‌رود. نگاه کنیم به همان تضاد پررنگ نشانه‌های اولیه یعنی سیاهی و سپیدی: از قاب سیاه آینه تا چراغ‌های سپید، از اتومبیل سیاه تا توری‌های سپید، از چترهای سیاه تا برف سپید، از جامعه سیاه عزا تا لباس سپید عروسی و… تضادی که محدود می‌شود به جست‌وجویی برای یافتن این نشانه‌های آشکار و موکد. همیشه و همه‌جا توجه ما به عناصری جلب می‌شود که در همان گام نخست، عملکرد اولیه‌شان را پذیرفته‌ایم. تاکید دوباره و دوباره به مواردی که آنها را در بدو امر هم قبول کرده‌ایم.»

صدر به‌عنوان نمونه به کاربرد عنصر آینه در فیلم اشاره کرده است. برخلاف جمشید اکرمی که مسافران را نشان‌دهنده اعتماد بیضایی به ذکاوت تماشاگر قلمداد می‌کرد، صدر اعتقاد داشت که تاکید بیش‌ازحد فیلمساز بر آینه نشان‌دهنده بی‌اعتمادی او به مخاطب است: «عنصر کلیدی مسافران، یعنی آینه، نمونه روشن‌تر این رجعت‌ها و اشاره‌های دائمی است. جایی که دلمشغولی‌های فیلمساز در به‌کارگیری این عنصر تا به آن‌جا پیش می‌رود که گویی هیچ‌گاه این اطمینان از تماشاگرش را به‌دست نمی‌آورد که شاید؛ و فقط شاید اهمیت عملکرد آن را دریافته باشد. با استفاده فراوان از آینه در اکثر فصل‌های فیلم و در نظر داشتن این نکته که همه شخصیت‌های اصلی باید پیش از رسیدن به فصل نهایی رودرروی آینه‌ای قرار بگیرند، حضور طبیعی این عنصر در دل فیلم دستخوش تغییر می‌شود. عنصری به‌عنوان مبدا و مقصد حرکت آدم‌ها، یا نشانه رفتن دوربین که با بهانه مثل فصل سمساری، و بی‌بهانه مثل فصل شکستن آینه توسط عروس، دنبال می‌شود. آینه‌ای که در بستر طبیعی روابط و رخدادهای فیلم، واکنش‌ها، تردیدها، تنش‌ها و یا حتی آرایش صحنه جای خود را پیدا نکرده و عموما هم تحمیلی به‌نظر می‌رسد.»

از دید صدر، یکی از مشکلات اصلی مسافران این است که بیش از آن‌که جزییات فیلمْ در راه کمک به کلیت اثر باشند، ماجرا برعکس به‌نظر می‌رسد. او علت این ضعف را در این می‌دید که بیضایی توجه به دلبستگی‌های شخصی‌اش را مهم‌تر از واکنش‌های طبیعی کاراکترهای تعریف‌شده درون فیلم می‌داند: «فیلم مسافران با بیشترین بهره از رنگ، صدا، حرکت یا سکون شخصیت‌ها و صحنه‌آرایی، بیش از آن‌که تماشاگر را با بسط همان درام درونی قوام گرفته تا پیش از خبردار شدن خانواده از حادثه تصادف جلو ببرد، درگیر جزییاتی می‌کند که گویی مجموعه اثر باید در خدمت این جزییات باشد، و نه برعکس. نگاه کنیم به فصل چگونگی ورود خبر مرگ به خانه پس از آن تعلیق و تنش فراوان، که در وهله اول بر مبنای واکنش چهره شخصیت‌ها عرضه می‌شود. همراه با نوعی نگاه از دور که پلی می‌زند بین انتظار و تشویش ما و دلشوره‌های آنها. اما در ادامه، همین واکنش‌ها از شکل حسی و درونی خود خارج شده و کاملا فیزیکی و بیرونی می‌شوند. مثل شکستن آینه، پرپر کردن گل‌ها، چاقو زدن به تابلو، تبر زدن به درخت و… واکنش‌هایی که برخاسته از آدم‌های روی پرده نیستند و برمی‌گردند به دلبستگی فیلمساز به عناصر به تعبیری مورد علاقه‌اش، یعنی آینه، گل، تابلو، درخت و… چنین حرکت‌های بیرونی نه‌تنها از واکنش‌های اولیه شخصیت‌ها عقب می‌افتند، بلکه بسیار هم سطحی و ابتدایی جلوه می‌کنند. نمونه بهتر را فصل کابوس ماهرخ در بر دارد؛ جایی‌که بیش از همیشه از درون منقلب و آشفته او دور می‌شویم و توجه ما به پرسپکتیو تغییریافته دیوارها (با اجرایی بسیار ضعیف)، و بعد موسیقی (نامناسب) این فصل جلب می‌شود. در این فصل تاکید بر دیوارهای سپید، سایه‌روشن‌های پررنگ و… نمی‌توانند واسطه‌ای باشند برای ترسیم دنیایی که عروس سیاه‌پوش را دربر گرفته. چرا که نه‌تنها عناصر مبالغه و اغراق همه چیز را دربر گرفته، بلکه همان جزییات به‌ظاهر پس‌زمینه‌ای، به پیش‌زمینه‌ها آمده‌اند و بین تماشاگر و این شخصیت فاصله ایجاد کرده‌اند.»

فیلم مسافران

شخصیت‌پردازی و بازیگری در مسافران

از میان بازیگران پرتعداد مسافران، پنج نفر نامزد سیمرغ بلورین شدند و سه نفر این جایزه را دریافت کردند. به‌نظر می‌رسد این موفقیت نه‌تنها نشان‌دهنده کیفیت بالای کار بازیگران این فیلم بلکه نمایانگر تبحر بیضایی در امر شخصیت‌پردازی است که منجر به خلق کاراکترهایی ملموس و تاثیرگذار شده است. اما واقعیت این است که منتقدانی با این ایده مخالف بودند.

حمیدرضا صدر در یادداشت خود (و در ادامه مباحثی که در بخش قبل مطرح شد) مثال‌هایی از بازی‌های ضعیف فیلم را ذکر کرد: «در همین روند با صرف فراوان انرژی فیلمساز در جزییات امر، فیلم در زمینه‌های دیگر، و شاید برجسته‌ترش، کم می‌آورد. مثل نقش‌آفرینی دو بازیگر شخصیت‌های فیلم، جمیله شیخی و مژده شمسایی، که نه‌تنها ضعیف هستند، بلکه گمراه‌کننده هم محسوب می‌شوند. مثل بازی جمیله شیخی که گویی درک درستی از این شخصیت دل‌داده به زندگی و نه مرگ ندارد و او را بدل می‌کند به زنی پررمز و راز تا حد مثلا نوعی پیشگو. کسی که با سیمایی سنگی و کلامی فاقد روح بیشترین فاصله را از شخصیت کتاب می‌گیرد. همین‌طور مژده شمسایی که از عهده ادامه نقش دشوارش برنمی‌آید و نمی‌تواند مرز بین سرخوشی و شادابی اولیه و یاس و تلخی ثانویه را حفظ کند. باور نمی‌کنیم که او کسی باشد که بتواند از دل تردید و دودلی به عشق و آینده چنگ بزند.»

روبرت صافاریان (مجله فیلم، ۱۳۷۱): با کنار هم گذاشتن همه نشانه‌ها می‌توان گفت که منظور فیلم باید قاعدتا همین باشد. ظاهرا همه چیز جور درمی‌آید. اما آیا فیلم در انتقال این همه به تماشاگر، به عنوان حسی زنده، موفق است؟ آیا این‌گونه نتیجه‌گیری محصول تجربه تمامی لحظه‌ها، حادثه‌ها و شخصیت‌های فیلم است یا برعکس، بیشتر به بازی کنار هم چیدن قطعات یک معما می‌ماند؟

روبرت صافاریان هم در نقد خود در شماره ۱۳۵ ماهنامه فیلم، سعی کرد تا ضعف فیلم را در زمینه شخصیت‌پردازی آشکار کند. صافاریان توضیحات خود را با توصیفی از جهان‌بینی فیلم آغاز کرد: «تردیدی نیست که قهرمان مسافران خانم‌بزرگ است و آینه آبا و اجدادی خانواده معارفی. بیضایی با تاکیدهای مکرر بر آینه در تصویر و گفتار، شکی باقی نمی‌گذارد که باید به آن همچون یک نماد بنگریم، و آینه در فرهنگ ایرانی مظهر عشق، صفا و باروری است. و خانم بزرگ چنان به این آینه (چیزهایی که آینه مظهر آنهاست) وابسته است، چندان عاشق و چنان نیازمند آن است که به‌رغم گواهی آشکار واقعیت‌های عینی، نمی‌تواند نابودی آن را (یعنی نابودی سنت‌ها و هویت فرهنگی را؟) بپذیرد. پس با ایمانی تزلزل‌ناپذیر، خبر تصادف خانواده دخترش را باور نمی‌کند. اما جز او، باقی همه گرفتار گسستگی و مسایل زندگی مادی روزمره هستند… پیروزی با خانم‌بزرگ است. پافشاری او نتیجه می‌دهد، مردگان از قبر برمی‌خیزند (برمی‌خیزند؟) و این پیروزی باور و ایمان را در دل همه آنها که دربند داده‌های عینی بودند، زنده می‌کند… نور عشق از آینه بر همه می‌تابد، همه به خود می‌آیند و علایم را درمی‌یابند و وصلت (که مقدمه باروری است) سرمی‌گیرد.»

اما از دید صافاریان، مشکل فیلم نه در مضامین منتقل‌شده بلکه در نحوه انتقال آنها است: «با کنار هم گذاشتن همه نشانه‌ها می‌توان گفت که منظور فیلم باید قاعدتا همین باشد. ظاهرا همه چیز جور درمی‌آید. اما آیا فیلم در انتقال این همه به تماشاگر، به عنوان حسی زنده، موفق است؟ آیا این‌گونه نتیجه‌گیری محصول تجربه تمامی لحظه‌ها، حادثه‌ها و شخصیت‌های فیلم است یا برعکس، بیشتر به بازی کنار هم چیدن قطعات یک معما می‌ماند؟»

در ادامه، صافاریان به مشکلات فیلم در زمینه شخصیت‌پردازی مسافران اشاره کرد: «مسافران فیلمی است با شخصیت‌های متعدد، اما آشکارا در به هم پیوستن همه این شخصیت‌ها در طرحی واحد درمانده است. شخصیت‌های اصلی هیچ‌یک گوشت و خون ندارند. مسایل آنها، مثلا همان رابطه مستان و ماهو یا همدم و حکمت بسیار گذرا مطرح می‌شوند. پافشاری و پایمردی خانم‌بزرگ هم هرگز برای تماشاگر پذیرفتنی نمی‌شود (در واقع تماشاگر بیشتر با آن مردمی که خانم بزرگ را مجنون می‌پندارد، هم‌عقیده است و لذا زنده‌شدن مردگان را هم در آخر فیلم باور نمی‌کند).»

به‌نوشته صافاریان، مشکل دیگر فیلم پرداختن بیش‌ازاندازه فیلمساز به شخصیت‌هایی فرعی‌تر است که باعث به‌حاشیه رفتن بخش اصلی درام می‌شود: «بدتر از این، پرداختن نسبتا مفصل فیلم به آدم‌هایی است مثل راننده، کمک‌راننده، خانواده‌هایشان، زن روستایی مقتول و شوهرش، خانواده راننده سواری حامل مسافران و افسر راهنمایی، که هر یک به لحن و زبان صنف خود (و چقدر کلیشه‌ای) مطالبی بیان می‌کنند. راستی غرض از پرداختن به این آدم‌ها چیست؟ افزودن تعداد شخصیت‌ها باعث می‌شود درام شخصی خانواده عروس تحت‌الشعاع قرار بگیرد.»

فیلم مسافران

نتیجه‌گیری

همان‌طور که اشاره شد، بیضایی پیش از ساخت مسافران با انبوهی از مشکلات مواجه شده بود. شاید اگر خیلی از فیلمسازان دیگر در چنین شرایطی قرار می‌گرفتند، به‌سراغ ساخت آثاری عمیقا تلخ‌اندیشانه می‌رفتند. با این وجود بیضایی در مسافران تلاش کرده تا اهمیت زندگی را از دل پرداختن به مرگ بیرون بکشد: مسیری که شاید، به‌شکلی استعاری، به تلاش‌های خود او برای فعالیت در سینما و تئاتر ایران هم اشاره داشت. با این وجود، ادامه راه برای بیضایی چندان شیرین نبود. کارنامه بیضایی پر است از فیلمنامه‌های ساخته‌نشده و نمایشنامه‌هایی که یا روی صحنه نرفتند یا به‌قدر شایستگی دیده نشدند. تماشای مسافران، حتی اگر آن را از بهترین ساخته‌های سینمایی بیضایی ندانیم، کافی است تا دریغ ما دوچندان شود!

دانلود فیلم

ادامه مطلب فیلم مسافران؛ نقد و بررسی های قدیمی درباره اثر بهرام بیضایی

دستور وزیر فرهنگ برای بررسی لغو فستیوال «کوچه»/ «معین» در ایران کنسرت می‌گذارد؟

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در بخش نخست گفتگو با ایسنا توضیحاتی درباره دو موضوع داغ این روز‌های موسیقی کشور یعنی بازگشت هنرمندان ایرانیِ خارج از کشور و لغو اختتامیه «فستیوال موسیقی کوچه» در بوشهر ارائه کرد.

محمدمهدی اسماعیلی که همزمان با انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری در خبرگزاری ایسنا حضور پیدا کرده بود، از استودیوی این خبرگزاری بازدید کرد و دقایقی را به چند پرسش خبرنگار ایسنا درباره حواشی و مجوز‌های موسیقی، ادبیات و موضوعات کلان وزارت فرهنگ پاسخ داد که در دو بخش منتشر می‌شود.

دستور وزیر فرهنگ برای بررسی علت لغو اختتامیه «فستیوال کوچه»

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در بخش اول این گفتگو در پاسخ خبرنگار ایسنا با یادآوری تلاش این وزارتخانه برای عدم لغو غیرقانونی کنسرت علیرضا قربانی در اصفهان، درباره لغو مراسم اختتامیه فستیوال موسیقی «کوچه» در بوشهر توسط ارگان‌های دیگر که واکنش‌های بسیاری را به دنبال داشت، گفت: بنده هنگام لغو اختتامیه این فستیوال خارج از کشور بودم، اما دوستانم این موضوع را هم مانند هر تحول کوچک و بزرگ دیگری به من منتقل کردند.

وی با اشاره به اینکه در «فستیوال کوچه» کار‌های خوبی انجام شده بود، بیان کرد: ممکن است در یک اجرا اشکالاتی هم وجود داشته باشد، اما جنس کار مشابه نامِ فستیوال مردمی بود. گزارشات این اتفاق را دیدم، بنای من و دوستانم این است که از این حرکات مردمی حمایت شود حالا در نقطه‌ای شاید مشکلی باشد که گفتم مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر – آقای افروغ که مورد اعتماد اهالی فرهنگ و هنر این شهر هستند بررسی‌هایی انجام دهند و به ما اعلام کنند.

اسماعیلی افزود: شاید مباحثی که در بستر عمومی اتفاق می‌افتد، مسائل و مشکلاتی داشته باشد و ملاحظاتی وارد کار شود، اما گفتم لغو اختتامیه این رویداد با جزئیات بررسی شود و از همه کار‌های هنری در چارچوب قوانین موجود حمایت شود. گزارش بررسی این موضوع را شفاف به رسانه‌ها اعلام خواهیم کرد. 

وزیر فرهنگ تاکید کرد: استان بوشهر یکی از بهترین استان‌ها به‌ویژه در حوزه موسیقی‌های محلی و مقامی است؛ از این رو به دنبال ایجاد چند جشنواره مرتبط در این شهر هستیم.

نگرانیِ مخالفان انقلاب از تعامل با هنرمندان؛ موضوع فقط یک فرد خاص نیست

اسماعیلی همچنین در پاسخ به پرسش دیگر ایسنا درباره مباحث مربوط به بازگشت نصرالله معین نجف‌آبادی _ خواننده و برخی دیگر از چهره‌های هنری به کشور، تصریح کرد: آقای رئیس جمهور در اولین نشست خبری خود یکی از مهم‌ترین سرفصل‌های برنامه‌هایشان را رفت‌وآمد آسان‌تر و جذب راحت ایرانیانِ خارج از کشور اعلام کردند.

وی ادامه داد: فکر می‌کنم یکی از نگرانی‌های مخالفین انقلاب اسلامی همین رویکرد است، ما در مورد ایرانیان خارج از کشور هیچ ممنوع‌الورودی به کشور نداریم و همه ایرانیان می‌توانند بیایند و فعالیت کنند.

اسماعیلی با تاکید بر اینکه سیاست دولت رفت‌وآمد آسان هنرمندان به کشور است، ادامه داد: ممکن است هنرمندی داشته باشیم که در مقطعی دچار اشتباه شده باشد، حتی بسیاری از هنرمندان عزیزی که اکنون به نیکی از آن‌ها یاد می‌کنیم بازیگران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بودند و کاری را انجام دادند که با نظام ارزشی انقلاب فاصله داشته است، اما اکنون در حال فعالیت هستند.

در چارچوب فعالیت کنید مانع نمی‌شویم

وی با تاکید بر اینکه جمهوری اسلامی فضای بازگشت ایرانیان خارج از کشور را ترسیم می‌کند، تاکید کرد: هر عزیزی که بخواهد در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت کند، منعی برای کارش وجود ندارد چنانچه در مدت اخیر هم از این موارد وجود داشتند. اوایل دوره وزارت بنده، هنرمندی بود که می‌گفت ۴۰ سال است که اجرا نداشته، ولی ما مجوز کار برای ایشان صادر کردیم و تئاتر بازی کرد و اکنون هم مجوز‌های دیگر گرفته است. همین هنرمند حتی ویدئویی برای تقدیر از آقای رئیس جمهور آماده کرده بودند که آن را منتشر نکردیم.

اسماعیلی در پاسخ به سوال خبرنگار ایسنا مبنی بر اینکه آیا نصرالله معین نجف‌آبادی پس از بازگشت به ایران مجوز برگزاری کنسرت خواهد گرفت یا خیر؟ گفت: این نکته را تاکید می‌کنم که روز اول هم موضوع فقط درمورد شخص ایشان نبود، بلکه رویه دولت را تشریح کردم. ایران خانه هر فرد ایرانیِ خارج از کشور مثل خوانندگان، هنرمندان، بازیگران و… است. هر فردی که بخواهد می‌تواند به ایران بازگردد و فعالیت او نیز تابع همان قوانین عمومی است که هر هنرمندی در داخل با آن مواجه است.

وزیر فرهنگ تاکید کرد: بنای ما این است که از هنرمندان در چارچوب قوانین موجود حمایت کنیم. شاید چند نفری هم مایل نباشند با این شرایط کار کنند که آن دیگر به من و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارتباطی ندارد. دولت مردمی آقای رئیسی فقط برای عزیزانِ مناطق محروم نیست بلکه برای مردم خارج از کشور هم دولت مردمی است.

دانلود فیلم

ادامه مطلب دستور وزیر فرهنگ برای بررسی لغو فستیوال «کوچه»/ «معین» در ایران کنسرت می‌گذارد؟

نقد و بررسی فیلم داستان آمریکایی | مک‌دونالدیسم!

نگاهی به فیلم کاندیدای اسکار؛ داستان آمریکایی

کلیشه نمی‌تواند ناقد کلیشه باشد، مگر آنکه به واسطه کلیشه‌ها، چیدمانی نو خلق کند و از دل این شیوه ساختاربندی اجزای کلیشه‌ای یک تن تازه و غیر کلیشه‌ای خلق شود. پس کلیشه می‌تواند ملات اولیه برای رسیدن به تازگی و خلاقیت باشد اما اگر این کلیشه‌ای بودن منجر به رویکردهای انتقادی در دل کلیشه‌ها شود، به چیزی بیش از غر زدن بدل نخواهد شد. در خوشبینامه‌ترین حالت یک تمنای نرسیده و خام برای تازگی در کار است بی‌آنکه منجر به خلق مصداقی از نو بودن شود. فیلم «داستان آمریکایی» ایده و دغدغه مهمی دارد. اینکه پرداختن به حقوق سیاهان و رفع تبعیض و نگاه‌های غیرمتمدنانه به رنگ و نژاد انسان‌ها صرفا نباید در حد شعار یا تکرار شیک باورهای گذشته رقم بخرد، بلکه باید در شکلی عمیق‌تر در شکل و شمایل شناخت و نگاه‌مان به جامعه رنگین‌پوستان تجدیدنظر کنیم. بازنگری‌ای که باید با تکیه بر نگاه انتقادی به واکاوی بخش‌های غیرعیان اما فعال ذهنمان (ناخودآگاهمان) رقم بخورد. اما آیا ساختار و پیکربندی داستان و شیوه کارگردانی و اجرای این فیلم هم اینقدر شیک و عمیق و پیشرو است؟ پاسخ «نه» است.

معرفی کامل فیلم داستان آمریکایی

فیلم بنا دارد منتقد ساختار کلیشه‌ای هالیوود و شکل و شمایل فیلمسازی قالبی در آنجا باشد، اما خودش بر همان اساس تولید شده است. بنا دارد به تغییر در نگرش‌ها و ساخت‌های ذهنی بپردازد، اما خودش بر مبنای ساختارهای کلیشه و تکراری داستان‌پردازی و روابط علی و معلولی نوشته و تولید شده است. تمایل دارد از نگاه عمیق‌تر به انسان‌ها و نگاه انتقادی به تفکرات و باورهای عادت شده سخن بگوید، اما در مرحله اجرا خودش برمبنای عادات و روابط علی و معلولی قابل پیش بینی و تکراری تولید شده است.

فیلم بنا دارد منتقد ساختار کلیشه‌ای هالیوود و شکل و شمایل فیلمسازی قالبی در آنجا باشد، اما خودش بر همان اساس تولید شده است. بنا دارد به تغییر در نگرش‌ها و ساخت‌های ذهنی بپردازد، اما خودش بر مبنای ساختارهای کلیشه و تکراری داستان‌پردازی و روابط علی و معلولی نوشته و تولید شده است

فیلم «داستان آمریکایی» اقتباسی است از رمانی به همین نام که در سال ۲۰۰۳ منتشر شده است. فیلم به شکلی قالبی و کلیشه‌ای در تلاش است تا با خشمی نهفته رویکرد کلیشه‌ای و قالبی به سیاهپوستان در جامعه آمریکایی را به سخره بگیرد. نگاه قالبی‌ای که بر مبنای تعاریف ذهنی و با نگاهی همچنان بالا به پایین به سیاهپوستان، صرفا برای مد روز عمل کردن و موج‌سواری و کسب درآمد بیشتر، به دنبال میدان دادن به سیاهان است، اما نه در قامتی مدرن و متمدن، بلکه با تاکید بر بزهکار، بدبخت، فراری، مجرم، بددهن و … بودن سیاهان. تا همزمان احساس گناه ظلم تاریخی به سیاهان را التیام بخشد و هم خودبرتربینی و خودمحوری سفیدپوستان را زیر پا نگذاشته باشد! (کارگردان تنها در حالت کشته شدن مرد سیاهپوست در اختتامیه جایزه ادبی در سکانس نهایی، به ساخت فیلم رضایت می‌دهد). پس سازوکار خر و خرما به کار است انگار و فیلم به این نگاه نقد دارد. نگاهی که با معاشرت مانک (نویسنده سیاهپوست) و سیاهی لشگر معطل در استودیو (که او هم سیاهپوست است) عیان می‌شود و یادی می‌کند از اینکه، در همچنان روی همان پاشنه قبل می‌چرخد.

رمان و در ادامه آن فیلم در تلاش است تا مخاطب را با نگاه سطحی و مک‌دونالدی که در جامعه آمریکایی (بخوانید جامعه بشری) حاکم است، روبرو کند. نگاهی به دنبال راحت‌ترین و کم‌رنج‌ترین و ساده‌ترین راه‌حل‌هاست. نگاهی که پی سریع‌ترین و کم دردسرترین شیوه زیستن می‌گردد. اما کمترین چیزی که به دست می‌آورد آسایش و آرامش است. فیلم در مورد جرات به خرج ندادن برای خود انتقادی، جرات به خرج ندادن برای بازنگری در نگاه‌های شخصی قطعیت یافته، جرات به خرج دادن برای اعتراف به اشتباه، جرات به خرج دادن برای مکث و درنگ کردن و با خود روبرو شدن، جرات به خرج دادن و از سقوط به ورطه سطحی‌نگری و بازاری زیستن دور ماندن، جرات به خرج دادن برای جرات به خرج دادن و… است.

فیلم جرات به خرج داده اما موفقیت بسیاری حاصل نکرده است. اما همین جرات به خرج دادن و پا پیش گذاشتن در نوع خودش ارزشمند است، به شرط آنکه باعث ایجاد جریانی در جهت بازنگری در شیوه زیست و تفکر بشری شود و سرنوشتش به سرنوشت کتاب در قفسه مانده و در حال خاک خوردن مانک شبیه نگردد. شبیه نگردد تا کارگردان این فیلم مجبور نشود مثل مانک برای بقا و ادامه کارش تن به سخیف‌سازی و سطحی سخن گفتن بدهد. فیلم اعتراضی است به زندگی فست‌فودی و مک‌دونالدی و رفتارهایی از جنس آماده‌خوری و اعتیاد به غذای آماده و فوری است. اعتراضی که خودش هم ناخواسته در به سبک مک‌دونالدی مطرح شده است.

دانلود و تماشای فیلم داستان آمریکایی



دانلود فیلم

ادامه مطلب نقد و بررسی فیلم داستان آمریکایی | مک‌دونالدیسم!