حکایت شاه عباس و سه تپه خاک
- 8 بازدید
- 27 آوریل 2024
- اخبار سایت, داستان جالب, عکس, مطالب جالب
روزی شاه عباس* به همراه وزیرش *شیخ بهایی* و چند تن از فرماندهان به شکار می روند. *در بین راه ، شاه عباس به شیخ بهایی گفت: یاشیخ! نقل، داستان ، یا پندی بگوئید که این فرماندهان با ما آمده اند درسی گیرند!
حکایت شاه عباس و سه تپه خاک
شیخ بگفتا ؛این سه تپه خاک را میبینید؟ گفتند بله
شیخ گفت:خاک آن تپه اولی بر سر کسی که راز دلش را به هر کسی بگوید حتی به همسرش!
گفت آن تپه وسطی رامیبینید؟
گفتند بله!
شیخ گفت خاک آن تپه بر سر کسی که به آدم بی اصل و نسب و بی نام و نشان خدمت میکند.
شیخ گفت آن تپه (آخری) سومی را می بینید؟
گفتند بله!
شیخ گفتا خاک آن تپه بر سر کسی که خود تلاش نمی کند و بزرگترها دائم به او خدمت میکنند!
شاعباس گفت آن دو مورد اول بماند ، اما بند سوم به من خطاب شده؟؟ چه بدی به شما کردم؟
شیخ گفتا اگر صبر کنید جواب هر سه را یکجا خواهم داد!
مدتی گذشت شاعباس آهوی بسیار زیبایی داشت و با اسبش دور آهو میدوید و سرگرم میشد، برای این آهو هر روز وقت کافی می گذاشت تا اینکه روزی شیخ بهایی آهوی شاه عباس را می دزدد و در جایی مخفی می کند و گوسفندی را سر می برد و در کیسه ای گذاشته و به خانه می برد.
همسرشیخ بهایی با دیدن کیسه خون آلود جویای محتوای آن میشود که شیخ در جواب می گوید این آهوی شاه عباس است که کشته ام.
همسرشیخ بهایی شیون کنان بر سر خود میزند و با لحنی تند میگوید:متوجه هستی چکاری انجام داده ای؟ شاه عباس اگر متوجه شود گردنت را خواهد زد ، دلیل این کارت چی بوده؟
شیخ می گوید من وزیر شاه عباس هستم اما او اصلاً به من و خدمات من توجه نمی کند و بیشتر وقتش را با این آهو سپری میکند ، از ناراحتی این کار را انجام دادم و قرار نیست کسی بفهمد! فقط من وتو می دانیم آن را درگوشه حیاط خاک می کنیم وکسی هم متوجه نمی شود ممکن است ، رفتار شاه با من بهتر شود.
خبر گم شدن آهو به گوش شاه عباس می رسد، وی عده ای را مأموریافتن آهو در شهر و بیابان میکند اما هیچ خبری ازآهو نیست.
شاه عباس هزار سکه طلا را برای یافتن آهو جایزه تعیین میکند، خبر هزار سکه به گوش همسرشیخ بهایی میرسد و بی وقفه به دربارشاه میرود تا خبر کشته شدن آهو را بدهد و هزار سکه جایزه اش را دریافت کند.
شاه عباس باشنیدن این خبر شیخ را احضار می کند تا دلیل این کارش را بگوید؟
شاه عباس فریاد می زند شیخ من چه بدی و چه کوتاهی در حق تو و خانواده ات کرده ام که جوابش این باشد ؟ *شیخ گفت* اعلاحضرت از آن جایی که من وزیر شما بودم ، اما هیچ وقت به من توجه نکردید و بیشر وقت خود را با بازی کردن با آهو می گذراندید و من هم از سر حسادت آهو را دزدیده وسر بریدم.
شاه عباس عصبانی شد و جلاد را خبر کرد و به او گفت سزای اعمال شیخ قطع گردن اوست همین جا حکم را اجرا کن و گردن شیخ بهایی رابزن!
جـــــلاد شمشیرش را بالابرد ودرحین فرودآمدن رو به پادشاه کرد و گفت اعلاحضرت شیخ خیلی به من وخانواده ام لطف داشته و من توان چنین کاری را ندارم مرا عفو بفرمایید!
شاه عباس جلاد بعدی و جلادان دیگر رافراخواند. اما هیچکدام راضی نبودند که گردن شیخ بهایی را بزنند. شاه عباس گفت صد سکه طلا به هر کسی می دهم که امروز گردن شیخ را بزند !
خبر به نگهبان قصر پادشاه رسید. به سوی شاه عباس آمد و گفت صد سکه را بدهید من گردن شیخ را خواهم زد! شمشیر را ازجلاد گرفت بالا برد موقع فرود آمدن شمشیر، شیخ گفت دست نگه دارید آهو زنده است ، من او را نکشته ام شیخ به خدمتکارش دستور داد تا آهو را بیاورد.
شاه عباس متعجب شد و دلیل این کارش راپرسید؟
شیخ گفت: زمانی باهم به شکار رفتیم و به من گفتی به این جوانان پندی بیاموز و من خاک آن سه تپه رامثال زدم که باعث نگرانی شما شد!
الان جواب آن پند همین است گفتم: خاک آن تپه اول بر سر کسی که راز دلش رابه هر کسی میگوید حتی به همسرش همسر من که پدر فرزندانش بودم راز نگهدار من نبود ومرا به هزار سکه طلا فروخت *پس خاک آن تپه اول برسرمن که راز دل خودم را برای کسی بازگو کردم!
شاه عباس حیرت زده از دو تپه خاک بعدی پرسید:؟
شیخ گفت به یاد بیاورید!
گفتم خاک آن تپه دومی ، بر سر کسی که به آدم بی اصل و نسب خدمت کند.
این *نگهبان* در گوشه شهر گدایی میکرد و شکم زن و بچه اش را نمیتوانست سیرکند !من به اوخدمت کردم واو را به قصر آوردم صاحب مال وزندگی پست و مقام کردم وحالا بخاطر صد سکه قصد زدن گردن مرا داشت. پس خاک آن تپه دوم هم برسرمن که به آدم بی اصل ونصب خدمت کردم
و آن تپه سوم که گفتم خاکش بر سر کسی که روی پای خود نایستد به بزرگترازخودش خدمت کند من که وزیر شما بودم سالها به شما مشاوره دادم و هزاران کار نیک وخیر در شهر و در راه خدمت به شما انجام دادم بخاطر یک آهو می خواستید گردن مرا بزنید که سالها به شما وفادار بوده ام؛پس خاک آن تپه سوم هم بر سر من.
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.
سریال قطب شمال
سریال جنگل آسفالت
عباس عطار در لوگوی گوگل
- 22 بازدید
- 31 مارس 2024
- اخبار سایت, داستان جالب, عکس, مطالب جالب
به مناسبت هشتادمین سال تولد عباس عطار در روز جمعه ۲۹ مارس (۱۰ فروردین)، موتور جستجوگر گوگل لوگوی خود را تغییر داد و به افتخار این عکاس نامدار ایرانی فرانسوی، تصویر وی را در صفحه اول سایت گذاشت.
دانلود سریال آمرلی
سریال جنگل آسفالت
داستان شنیدنی شاه عباس و مرد پینه دوز
- 35 بازدید
- 30 مارس 2024
- اخبار سایت, داستان جالب, عکس, مطالب جالب
داستان شنیدنی شاه عباس و مرد پینه دوز: هر شب جمعه، شاه عباس لباس درویشى مىپوشید و بهطور ناشناس در شهر مىگشت. شبى در دهانهٔ دروازهٔ شهر به خانهاى رسید. صداى ساز و ضرب مىآمد. در زد و مهمان صاحبخانه شد….
داستان شنیدنی شاه عباس و مرد پینه دوز
هر شب جمعه، شاه عباس لباس درویشى مىپوشید و بهطور ناشناس در شهر مىگشت. شبى در دهانهٔ دروازهٔ شهر به خانهاى رسید. صداى ساز و ضرب مىآمد. در زد و مهمان صاحبخانه شد.
دید بساط صاحبخانه جور است و مطربى هم دارد ساز مىزند. از صاحبخانه پرسید: ‘پول این بساط را از کجا جور مىکنی؟’ صاحبخانه گفت: ‘از راه پینهدوزی.’ شاه عباس گفت: ‘اگر فردا شاه عباس کار پینهدوزى را قدغن کند چه مىکنی؟’ گفت: ‘یک کار دیگر.’
صبح شد و شاه عباس برگشت به دربار. بعد دستور داد کار پینهدوزى قدغن شود. پینهدوز که چنین شنید، رفت سراغ حمالی. شب شاه عباس در لباس درویشى به در خانهٔ پینهدوز رفت. باز صداى ساز شنید. مهان صاحبخانه شد و کمى بعد گفت: ‘اگر شاه عباس کار حمالى را قدغن کند، تو چهکار مىکنی؟’ مرد گفت: ‘خدا بزرگ است، یک کارى مىکنم و با پولش باز این بساط را جور مىکنم.’
فردا صبح، شاه عباس دستور داد حمالى قدغن شود. مرد پینهدوز یک سطل آب برداشت و آبفروشى کرد.
شب شاه عباس در لباس درویشى به سراغ مرد رفت و دید باز هم بساط مرد جور است. از مرد اجازه خواست داخل شود. مرد گفت: ‘برو خدا پدرت را بیامرزد! هر شب نفوس بد مىزنى و کار من قدغن مىشود. حالا بیا تو!’ شاه عباس کمى نشست و بعد گفت: ‘حالا اگر آبفروش قدغن شود چه مىکنی؟’ مرد جواب داد: ‘میرغضب شاه عباس مىمیرد جایش را مىگیرم! و مىشوم میرغضب شاه عباس.’
صبح فردا، شاه عباس وزیرش را فرستاد که: ‘برو دهنهٔ دروازهٔ شهر، آبفروش را بیاور میرغضب ما بشود.’ وزیر رفت و آبفروش را پیدا کرد. گفت: ‘شما باید میرغضب شاه بشوید.’ مرد گفت: ‘به شرطى که هر شب حقوقم را بدهید حاضرم.’
شاه عباس تا سه روز، غروب به غروب حقوق مرد را داد. اما غروب یک روز نداد. مرد هم قدارهٔ فولادیش را گرو گذاشت و مقدارى پول تهیه کرد. بعد هم یک قدارهٔ چوبى گرفت.
شاه عباس شبانه با لباس درویشى رفت در خانهٔ مرد. دید باز هم بساط مرد جور است. وقتى ماجرا را دانست چیزى نگفت.
صبح شاه عباس به کاخ برگشت. لباس پادشاهى پوشید و دستور داد میرغضب حاضر شود. بعد به میرغضب امر کرد: ‘گردن این امیرزاده را بزن!’ میرغضب گفت: ‘قربان! اگر این شخص بىگناه باشد قدارهٔ فولادى من چوبى مىشود.’ بعد قدارهاش را بلند کرد و در حین فرود آوردن گفت: ‘قربان! او بىگناه است. قداره چوبى شده!’
شاه عباس دستور داد مجلس خلوت شود بعد خودش را به مرد شناساند و گفت که درویش هر شبى است و اضافه کرد: ‘زندگى واقعى را تو مىکنی، با پول کمى که درمىآورى خوش مىگذرانی. حالا چیزى از من بخواه.’ مرد پینهدوز هیچ چیز از شاه عباس نخواست. به خانهاش برگشت و بهکار پینهدوزىاش مشغول شد.
ـ شاه عباس و پینهدوز
ـ افسانههاى دیار همیشه بهار ـ ص ۱۵۰
ـ گردآورنده: سید حسین میرکاظمى
ـ انتشارات سروش. چاپ اول ۱۳۷۴
ـ به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ایران ـ جلد هشتم
علىاشرف درویشیان ـ رضا خندان (مهابادی)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۰.
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.
دانلود سریال آمرلی
سریال جنگل آسفالت
اجرای آهنگ «خوش به حالت تکه سنگ» عباس قادری در شبکه نسیم + فیلم
- 21 بازدید
- 19 مارس 2024
- اخبار سایت, داستان جالب, عکس, مطالب جالب
بهرنگ علوی، بازیگر سینما و تلویزیون در ویژه برنامه نوروزی «آی نسیم سحری عید شد» شبکه نسیم که بعد از سالها با اجرای فرزاد حسنی روانه آنتن صداوسیما شده، به بازخوانی شعرِ «خوش به حالت تکه سنگ که نداری دل تنگ» عباس قادری پرداخت و گفت: در سریالی کار میکردیم، که به ما گفتند باید بخوانی. ما آهنگ قدیمی را اجرا کردیم و بازخوردش برایم جالب بود. من تا به حال تجربه خواندن نداشتم. یک آهنگ بسیار قدیمی را از خواننده محبوبِ قدیمی و مردمی در آن سریال بازخوانیاش کردیم.
چند روز پیش عباس قادری در جمع اهالی فرهنگ و هنر برای دیدار با سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور حضور داشت و خطاب به رئیسجمهور گفت: چهل و پنج سال آرزوی چنین لحظهای را داشتم.
دانلود سریال آمرلی
سریال جنگل آسفالت
ادامه مطلب اجرای آهنگ «خوش به حالت تکه سنگ» عباس قادری در شبکه نسیم + فیلم