is_tag

برای شرکت در مراسم هفتم شهادت شهید جمهور هیئت کجا برویم؟

اصطلاح دست بالای دست بسیار است از کجا آمده + داستان ضرب المثل

اصطلاح دست بالای دست بسیار است: روزی، سنگ تراشی که از کار خود ناراضی بود و حس حقارت او را دربرگرفته بود، از نزدیکی خانه بازرگانی رد می شد. در باز بود و او چشمش به خانه مجلل، اعضا و خدمه ی بازرگان افتاد و به حال بازرگان غبطه خورده، با خود گفت: …..

داستان اول اصطلاح دست بالای دست بسیار است

این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که او مثل بازرگان ثروتمند باشد. در یک لحظه، به فرمان خدا او تبدیل به بازرگانی با بسیار ثروتمند شد، تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمندتر است. تا روزی که حاکم شهر را در حال عبور از آنجا دید، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند.

مرد با خودش فکر کرد: کاش من  یک حاکم میشدم، آن وقت از همه قوی تر بودم! در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او احترام میگذاشتند. روزی این مرد حس کرد  نور خورشید او را آزار میدهد و با خودش فکر کرد که خورشید خیلی قدرتمند است.

آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو بر زمین تایید و آن را گرم کرد. در این زمان احساس قدرت بسیار میکرد تا اینکه ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود گفت که نیروی ابر از خورشید بیشتر است و آرزو کرد که تبدیل به ابری بزرگ شود و آن چنان شد. کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد.

باز هم بعد از مدتی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد. همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خـُرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگ تراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است! این بود که ضرب المثل دست بالای دست به وجود آمد.

اصطلاح دست بالای دست بسیار است

داستان دوم اصطلاح دست بالای دست بسیار است

در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام «شوکت» در زمان کریم خان زند زندگی می کرد. انگشتر الماس بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، که نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی کسی را سرمایه خرید آن نبود….

در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام «شوکت» در زمان کریم خان زند زندگی می کرد. انگشتر الماس بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، که نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی کسی را سرمایه خرید آن نبود.

بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاکم و نماینده کریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس را نمی دانم، چون حلال و حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند، فردا قیمت کنم و مبلغ آن را نقد به تو بپردازم. شوکت خوشحال شد و از دربار برگشت.

خدادادخان، که مرد شیاد و روباه صفتی بود، شبانه دستور داد نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای کرده و عوض نمودند. شوکت چون صبح به دربار استاندار رسید. خدادادخان، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش ، مرا کار نمی آید.

شوکت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید که نگین آن عوض شده است. چون می دانست که از والی نمی تواند حق خود بستاند، سکوت کرد. به شیراز نزد، کریم خان آمده و داستان و شکایت خود تسلیم کرد. کریم خان گفت: ای شوکت، خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم.

بعد از مدتی چنین شد، کریم خان وقتی انگشتر، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوکت گرفته و در آن جای کرد و نگین الماس را دوباره در جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوکت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را، به خدادادخان برگردانند و بگویند، کریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر!

شوکت از این عدالت کریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش کش کند، ولی کریم خان قبول نکرد و شوکت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد.

دست بالای دست بسیار است، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمی سکوت کرد و شکایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شکایت برتر است؟

اصطلاح یا ضرب المثل دست بالای دست بسیار است یعنی چه؟

۱- یعنی همیشه کسی یا چیزی هست که بالاتر از ما و داشته هایمان باشد.

ضرب المثل دست بالای دست بسیار است چه موقع بکار می رود؟ زمانی که شما به یک جایگاه خوب در زندگی یا کار خود می‌رسید و فکر می‌کنید که دیگر بالاتر از شما نیست یک نفر با موقعیت بهتر پیدا می‌شود. یا اگر به کسی ظلمی کنید شخص دیگری همان کار را در حق شما خواهد کرد که این مثل را به کار می‌برند.

اصطلاح دست بالای دست بسیار است

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب اصطلاح دست بالای دست بسیار است از کجا آمده + داستان ضرب المثل

اصطلاح پات رو اندازه گلیمت دراز کن از کجا آمده است+داستان

حکایت پا را از گلیم خود درازتر کردن: هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که کمتر کسی با آن آشناست. در این مطلب قصد داریم داستان جالب یکی دیگر از ضرب المثل های رایج با عنوان حکایت پا را از گلیم خود درازتر کردن را برایتان بازگو کنیم.

داستان ها و حکایات ادبیات فارسی، زیباترین و عالی ترین نکات اخلاقی را به مخاطب ارائه می دهند. این داستان ها سرشار از پند و اندرز و توصیه های اخلاقی است. در ادامه با وب سایت چشمک و حکایت پا را از گلیم خود درازتر کردن همراه باشید.

حکایت پا را از گلیم خود درازتر کردن

در یکی از روز ها شاه عباس صفوی از راهی گذر می کرد که درویشی را دید روی گلیم اش دراز کشیده و خوابیده است. درویش پا های خود را جمع کرده و به اندازه ی گلیم درآمده بود، شاه با دیدن درویش دلش سوخت و دستور داد تا یک مشت سکه به او بدهند.

چند دقیقه بعد که شاه از آن جا دور شد درویش اتفاق پیش آمده را با دوستان خود در میان گذاشت، یکی از درویش ها که سخنان او را شنید به فکر افتاد تا او هم از شاه انعامی بگیرد.

درویش دوم پوست تخت خود را در راه بازگشت شاه پهن کرد و منتظر ماند، پس از مدتی موکب شاه از دور نمایان شد و درویش برای جلب نظر شاه روی پوست دراز کشید و هر یک از دست‌‌ ها و پا های خود را به طرفی دراز کرد به طوری که نصف بدنش از پوست بیرون زده و روی زمین بود. شاه نزدیک شد و با دیدن درویش در آن وضع و حال دستور داد تا تمام قسمت های بدن درویش که بیرون از پوست مانده بود را قطع کنند.

یکی از نزدیکان شاه با کنجکاوی از او سوال کرد: شما هنگام رفتن درویشی را دیدید که روی زمین خوابیده بود و به او انعام دادید اما اکنون در راه بازگشت درویش دیگری را دیدید روی زمین خوابیده است و دستور دیگری دادید، چه رازی پشت این کار شماست و علت چیست؟ شاه پاسخ داد: درویش اولی پایش را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پایش را از گلیم اش بیش تر دراز کرده بود.

ریشه و کاربرد ضرب المثل پا را از گلیم خود درازتر کردن

ضرب المثل «پا را از گلیم خود دراز تر کردن» زمانی به کار می رود که شخصی حد و حدود خود را نداند. گاهی زیاده خواهی برخی افراد باعث می شود که آن ها بدون توجه به شان و مقام شان چیزی را درخواست کنند که کاملا نابجا می باشد در این صورت ما این ضرب المثل را درباره ی آن ها به کار می بریم.

ضرب المثل «پا را از گلیم خود دراز تر کردن» به ما یاد آوری می کند هر شخص بایستی در انتظاراتی که از دیگران دارد حد و مرز خود را بشناسد و بیش از آن چه که باید درخواست و توقعی نداشته باشد. هم چنین این ضرب المثل متذکر این مطلب است که در انجام دادن هر کاری باید توانایی های خود را در نظر بگیرم و با زیاده خواهی، خود را به دردسر نیندازیم.

پات رو اندازه گلیمت دراز کن

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب اصطلاح پات رو اندازه گلیمت دراز کن از کجا آمده است+داستان

اصطلاح آدم هفت خط ار کجا آمده است!؟ + داستان

اصطلاح آدم هفت خط : اگر شما هم در توصیف افراد زیرک و مکار از عبارت ” آدم هفت خط” استفاده می‌کنید؛ اما معنا و داستان پشت آن را نمی‌دانید؛ با ما همراه باشید. امروزه از اصطلاح “آدم هفت خط” برای توصیف انسان‌های زیرک و مکار استفاده می‌شود. این ضرب المثل رایج داستان و حکایتی دارد که به زمان‌های قدیم بر می‌گردد.

حکایت اصطلاح آدم هفت خط

این حکایت به آئین شرابخواری در حضور پادشاه در دوران ساسانیان بر می‌گردد. در آن زمان پیمانه‌های شیک و زیبایی از شاخ گاو و بز درست می‌شد که برای نوشیدن شراب بود.

این ظروف زیبا چون پایه نداشت؛ کسی نمی‌توانست آن را روی زمین بگذارد؛ زیرا شراب درون آن بر روی زمین می‌ریخت. به همین دلیل شخصی که این پیمانه را در دست داشت مجبور بود تا جرعه آخر آن را بنوشد و سپس ظرف را زمین بگذارد.

برای اینکه شخصی بیش از ظرفیت خود ننوشد؛ هر شخص دربار یک پیمانه مخصوص داشت که با توجه به توانایی وی در نوشیدن شراب روی آن خطی کشیده شده بود. بنابراین شخص هربار که می‌خواست شراب بنوشد؛ پیمانه را تا خط مشخص شده پر می‌کرد.

به مرور تمام پیمانه‌های نوشیدن شراب در آن زمان با هفت خط درجه بندی شدند.

در مراسم‌هایی که شاه حضور داشت میهمانان معمولاً از سه تا خط شش را شراب پر می‌کردند و می‌نوشیدند.

در این میان افرادی که «لوطی» بودند تا هفت خط را شراب می‌نوشیدند بدون آنکه حالتی مستانه در آن‌ها به وجود بیاید و به پادشاه بی احترامی کنند. به مرور به این افراد «هفت خط» گفتند، یعنی آنها ظرفیت بالا داشته و زرنگ بودند و بر فوت و فن شرابخواری تسلط داشتند.

به مرور این اصطلاح در بین مردم به کار گرفته شد و در فرهنگ عامه به افراد باهوش و زیرک «هفت خط» گفتند. بهتر است بدانید که هر یک از خطوط هفتگانه جام شراب، اسم مخصوص به خود را داشتند:

  • خط اول | خط مزور: کمترین میزان شراب در جام
  • خط دوم | خط فرودینه
  • خط سوم | خط اشک
  • خط چهارم | خط ازرق (خط شب، خط سیاه یا خط سبز) این خط در وسط پیمانه بوده و خط اعتدال درشرابخواری به حساب می‌آمد
  • خط پنجم | خط بصره
  • خط ششم | خط بغداد
  • خط هفتم | خط جور که لب تا لب پیمانه بود و جام بیش از آن جا نداشت و لبریز می‌شد.

در این باب ادیب‌الممالک فراهانی نیز شعری سروده است که شنیدن آن خالی از لطف نیست:

هفت خط داشت جام جمشیدی
هریکی در صفا چو آیینه

جور و بغداد و بصره و ازرق
اشک و کاسه‌گر و فُرودینه

در پایان بهتر است بدانید که ضرب المثل جور کسی را کشیدن نیز به این جام شراب مربوط می‌شود.

این ضرب المثل به این معنا است که کسی مشکل و سختی دیگری را به دوش کشیده است. اما واژه جور به معنای ستم و ظلم نیست!

جور یکی از خط‌های باده نوشی درقدیم و آخرین خط پیمانه شراب است. در قدیم وقتی شخصی به مرحله نوشیدن هفت خط جام شراب نرسیده بود و از روی غرور پیمانه خود را تا هفت خط پر می‌کرد؛ دوستانش برای حفظ آبروی وی، جور او را سر می‌کشیدند.

اصطلاح آدم هفت خط

دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب اصطلاح آدم هفت خط ار کجا آمده است!؟ + داستان

اصطلاح کلاهش پس معرکه است از کجا آمده است+ریشه یابی ضرب المثل

داستان ضرب المثل کلاهش پس معرکه است: داستان ها و حکایات ادبیات فارسی، زیباترین و عالی ترین نکات اخلاقی را به مخاطب ارائه می دهند. این داستان ها سرشار از پند و اندرز و توصیه های اخلاقی است. در داستان ضرب المثل کلاهش پس معرکه است از سری مطالب سرگرمی تلاش می شود به داستان این ضرب المثل معروف بپردازد. با وب سایت چشمک همراه باشید.

هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که کمتر کسی با آن آشناست. در این مطلب قصد داریم داستان جالب یکی دیگر از ضرب المثل های رایج با عنوان داستان ضرب المثل کلاهش پس معرکه است را برایتان بازگو کنیم.

کلاهش پس معرکه است

در زمان های گذشته که سرگرمی هایی مانند سینما، تلویزیون و تئاتر به شکل امروزی وجود نداشت مردم به تماشای برنامه های نمایشی دراویش و شعبده باز ها می رفتند. برنامه های نمایشی دراویش و شعبده باز ها هم به این شکل بود که آن ها بر سر معابر پر رفت و آمد و چهار راه ها معرکه می گرفتند و هنر ها و شعبده های خود را همراه با توضیح و شرح آن، برای مردم اجرا می کردند.

هر چه این هنر و کار از اهمیت بالا تری بر خوردار بود تماشاچیان راضی تر بوده و مبلغ بیش تری را بابت دیدن و سرگرم شدن به معرکه گیران پرداخت می کردند. کار دراویش معرکه گیر شعبده بازی، مسئله گویی، مارگیری، مناقب خوانی و شرح معجزات حضرت رسول اکرم (ص) و اولیای دین ، عملیات پهلوانی ، قصه گویی و از این قبیل کار ها بود.

نحوه ی اجرای معرکه هم به این شکل بوده که در ابتدا درویش یا شعبده باز در وسط چهار راه یا معبر عمومی پارچه ای پهن می کرده و سپس با کمک افرادش مشغول شعر خوانی و سوال و جواب می شده، مردم عادی اجازه نداشتند به یک الی دو متری این پارچه نزدیک شوند زیرا این محدوده جزو حریم درویش معرکه گیر محسوب می شد و او در هنگام اجرای برنامه در این مسافت رفت و آمد می کرد.

در بیرون از این محدوده مردم تماشاچی و مشتاق دور تا دور حلقه زده و نمایش معرکه گیران را تماشا می کردند، در صورتی که هنگام نمایش بر تعداد تماشاچیان افزوده می شد دروایش به کسانی که در صف اول تا سوم تماشاگران ایستاده بودند می گفتند که روی زمین بنشینند تا صف های بعدی هم بتوانند نمایش را ببینند.

گاهی پیش می آمد که یکی از تماشاچیان که در صف جلو نشسته بود با اطرافیان اختلاف پیدا می کرد و یا کاری می کرد و حرفی می زد که موجب حواس پرتی معرکه گر و به هم خوردن نظم نمایش می شد، در این موقعیت یکی از تماشاگران برای خاتمه دادن به دعوا و اختلاف، کلاه آن شخص مزاحم که باعث ایجاد دعوا شده بود را بر می داشت و به خارج از دایره ی نمایش یعنی پشت سر معرکه پرتاب می کرد.

بدین ترتیب شخص مزاحم به سرعت برای یافتن کلاهش از صف اول خارج می شد و با خارج شدن او اطرافیان جای او را می گرفتند و چون تعداد جمعیت زیاد بود آن شخص دیگر نمی توانست به صف اول بر گردد، عبارت “کلاهش پس معرکه است” نیز از آن زمان به بعد به صورت ضرب المثل در آمده و در بین مردم رواج پیدا کرد.

کاربرد ضرب المثل کلاهش پس معرکه است

این ضرب المثل کنایه از شکست یک شخص در کار هاست.

برخی اوقات با وجود تلاش و کوشش بسیار نه تنها به نتیجه ی دلخواه نمی رسیم بلکه شکست سختی نیز می خوریم که جبران آن مشکل به نظر می رسد در این شرایط ضرب المثل ” کلاهش پس معرکه است” به کار برده می شود.

شکست در کار ها باعث می شود مزدی که از تلاش و زحمت خود انتظار داشتیم را نگرفته و دچار نا امیدی شویم اما باید در نظر داشت که موفقیت یا عدم موفقیت در کار ها همراه با دلایلی ست که اگر آن ها را بررسی کنیم در آینده عملکرد بهتری خواهیم داشت.

کسی که دچار شکست می شود اصطلاحا کلاهش پس معرکه خواهد بود اما انسان موجود بسیار توانایی است و با تدبیر و تدبر می تواند از این مرحله عبور کرده و مشکلات را پشت سر بگذارد.

کلاهش پس معرکه است

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب اصطلاح کلاهش پس معرکه است از کجا آمده است+ریشه یابی ضرب المثل

اصطلاح رفته آب خنک بخوره از کجا اومده!؟

آب خنک خوردن: هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که کمتر کسی با آن آشناست. در این مطلب قصد داریم داستان جالب یکی دیگر از ضرب المثل های رایج با عنوان حکایت ضرب المثل آب خنک خوردن را برایتان بازگو کنیم.

آب خنک خوردن

داستان ها و حکایات ادبیات فارسی، زیباترین و عالی ترین نکات اخلاقی را به مخاطب ارائه می دهند. این داستان ها سرشار از پند و اندرز و توصیه های اخلاقی است. در ادامه با وب سایت چشمک و حکایت ضرب المثل رفته آب خنک بخوره همراه باشید. ”حکایت ضرب المثل رفته آب خنک بخوره“ نیز مانند بیش تر ضرب المثل های زبان پارسی بر گرفته از داستانی است که آن را با هم می خوانیم.

حکایت اینکه می‌گویند “رفته آب خنک بخوره” از کجا آمده است؟

در زمان ریاست سوئدی‌ها بر شهربانی تهران، زندان نظمیه در محل اداره شهربانی (بخشی از وزارت امور خارجه فعلی) در میدان توپخانه واقع بود. این زندان مرکب از دو یا سه اتاقک کوچک معروف به حبس نمره یک و چند اتاق و یک زیرزمین برای زندانیان عمومی بود.

با ایجاد حکومت رضاشاه، محل قبلی تکافوی خیل عظیم زندانیان را نمی‌کرد. لذا سرتیپ درگاهی، رئیس نظمیه تقاضای یک محل وسیع برای ایجاد زندان تهران را کرد. محلی که برای این کار در نظر گرفته شد، قصر قاجار (حدفاصل سه راه زندان، پل سیدخندان، خیابان شریعتی و خیابان پلیس فعلی) بود که دارای ساختمان‌های قدیمی و وسیع و متروکه بود.

این مجموعه محل مناسبی برای ایجاد زندان تشخیص داده شد، به‌خاطر همین مارکوف معمار مشهور روسی را به ایران آوردند تا طراحی زندان قصر را انجام دهد؛ زندان مارکوف دارای ۱۹۲ اتاق و گنجایش ۷۰۰ زندانی بود که ۹۶ اتاق آن پنج نفری و بقیه انفرادی بودند. مریضخانه‌ای هم مشتمل بر شش اتاق شش تخته و ۱۶ اتاق یک تخته به‌همراه باغ و حمام ساخته شده بود و بعد از ساخته شدن زندان، این محل در آذر ماه ۱۳۰۸ به دست رضا شاه افتتاح شد.

‌این زندان در دهه ۳۰ از لحاظ خدمات و امکانات بسیار فقیر و ابتدایی بود. امکاناتی همچون آب شرب، حمام، امکانات درمانی قابل قبول، وسایل روشنایی و خنک‌کننده و حرارتی آن بسیار نازل بوده است.

بر اساس سندی که در این موزه دیده می‌شود، نقل است که زندانیان سیاسی که در داخل حفره‌ها و سلول‌های قصر محبوس بودند، از آب خنک قنات مبارک‌آباد و مخلص‌آباد که از این زندان عبور می‌کرد، می‌نوشیدند و ریشه ضرب‌المثل «آب خنک خوردن» نیز از آن روزگار به ما رسیده است؛ لذا به کسی که زندانی‌ می‌شود، می‌گویند: «رفته آب خنک بخوره».

آب خنک خوردن

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب اصطلاح رفته آب خنک بخوره از کجا اومده!؟

حکایت حرف مفت زدن| اصطلاح حرف مفت نزن از کجا آمد!؟

اصطلاح حرف مفت نزن: هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که کمتر کسی با آن آشناست. در این مطلب قصد داریم داستان جالب یکی دیگر از ضرب المثل های ادبیات فارسی با عنوان حکایت حرف مفت زدن را برایتان بازگو کنیم.

می توان به جرأت گفت که داستان ها و حکایات ادبیات فارسی، زیباترین و عالی ترین نکات اخلاقی را به مخاطب ارائه می دهند. این داستان ها سرشار از پند و اندرز و توصیه های اخلاقی است. در ادامه با وب سایت چشمک و حکایت حرف مفت زدن همراه باشید.

اصطلاح حرف مفت نزن

زمانی که تلگراف در دوره ناصرالدین شاه به تهران آمد و امکان برقراری ارتباط میان کاخ گلستان و درالفنون را برقرار کرد، مردم که از این اتفاق عجیب شگفت‌زده بودند هر روز در کنار مرکز ارسال تلگراف در شهر جمع می‌شدند و صف‌های طویل تکمیل می‌شد و برای یکدیگر تلگراف می‌فرستادند و حتی شوخی و مزاح و مطالب غیرضروری را برای یکدیگر با تلگراف ارسال می‌کردند.

صف‌های تلگرافخانه چنان طویل شد و متن‌های تلگراف چنان بی‌ارزش که علیقلی خان مخبرالدوله وزیر تلگراف دربار بخشنامه‌ای نوشت که آن‌را بر در تلگرافخانه نصب کردند و در آن نوشته شده بود: «از امروز حرف مفت زدن ممنوع».

تاریخچه اصطلاح

اصطلاح یا حکایت حرف مفت زدن داستانی داره که خالی از لطف نیست!در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگراف خانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.

به ناصرالدین شاه گفتند تلگراف خانه بی مشتری مانده و کارمندانش انجا بیکار نشسته اند دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هرچه می خواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیام هایشان به مقصد می رسد وهجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخ گویی نبودند! سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون – بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع! واصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است.

بر اساس اسناد برجای مانده از زمان قدیم، نخستین خط ارتباطی تلگراف، سال ۱۲۷۴ هجری قمری در دوران حکومت ناصرالدین شاه بین باغ لاله‌زار و کاخ گلستان در شهر تهران طراحی و تعبیه شد. بعد از مدتی کشور ایران قراردادی با شرکت‌های خارجی مبنی بر گسترش خط تلگراف بین تهران و دیگر شهرهای ایران تنظیم کرد.

گفته می‌شود که اختراع تلگراف توسط ایرانی‌ها صورت گرفته است. از استان همدان و شوش به دیگر مناطق کشور ایران در مسافت‌های دقیق و حساب شده، تپه‌هایی را برای محل مخابرات ایجاد کردند. اما در جاهای دیگری که کوه وجود نداشت، تپه‌های مصنوعی بسیار بلندی طراحی کردند و ساختند؛ اشخاصی نیز برای نگهبانی از این تپه‌ها مامور شدند. وظیفه‌ی این افراد این بود که روزها با تکان دادن دست و به‌وجود آوردن دود، و در هنگام شب با روشن کردن آتش، خبرهای مهم و ضروری را به مناطق دور اعلام کنند. آثاری از بعضی تپه‌ها هنوز بین جاده‌ها دیده می‌شود.

اما داستان از روزی شروع شد که تلگراف‌خانه در استان تهران پایه‌گذاری شد. مردم این موضوع را باور نداشتند که این قابلیت وجود دارد که بتوان از شهری به شهر دیگر ارتباط تلگرافی ایجاد کرد. در این میان افرادی هم وجود داشتند که شایعه می‌کردند در سیم‌های تلگراف، ارواح وجود دارند و همین امر باعث می‌شد که مردم از تلگراف واهمه داشته باشند.

رایگان شدن تلگراف

در آن زمان وزیر تلگراف مردی به اسم علیقلی‌خان مخبرالدوله بود. وی می‌دانست که مردم از تلگراف می‌ترسند به همین جهت فکری به ذهنش خطور کرد و از شاه مملکت اجازه گرفت که استفاده از تلگراف را به مدت ۲ روز مجانی اعلام کند. بعد از تایید حکم شاه، مردم دور روز از تلگراف به‌رایگان استفاده کردند.

در این ۲ روز مردم هر چه که در دل داشتند بر روی کاغذ پیاده کردند و برای دوستان و آشنایان خود که در شهرهای دیگر ایران بودند، مخابره کردند.

از آن‌جا که انسان‌ها از هر چیزی که رایگان (مفت) باشد استقبال می‌کنند، این نقشه‌ی وزیر کاملا جواب داد و مردم باورشان شد که تلگراف ترسی ندارد.مدتی به این صورت مردم از تلگراف به صورت مجانی استفاده کردند و وزیر به ماموران فرمان داد که بالای درب ورودی تلگراف‌خانه این متن را قرار دهند:

از امروز به بعد حرف مفت قبول نمی‌شود.

همچنین دستور داد که اعلام کنند در قبال گفتن هر کلمه مبلغی پرداخت کنند.

افرادی که از گفتن حرف مفت لذت می‌بردند، از فرمان ماموران سرپیچی ‌کردند و تا می‌توانستند حرف مفت زدند. این افراد حرف مفت‌زدن را ترک نکردند و با خود گفتند که حرف زدن قیمت دارد و اگر پرداخت نشود باید سکوت کرد. از این رو عبارت حرف مفت در بین مردم ایران جلوه‌ی بدی پیدا کرد و در اصل توهین به انسان‌ها تلقی شد.

از آن زمان به بعد این داستان به صورت ضرب‌المثل پیدا کرد.

اصطلاح حرف مفت نزنصه

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب حکایت حرف مفت زدن| اصطلاح حرف مفت نزن از کجا آمد!؟