is_tag

عاقبت تخم مرغ دزد شتر دزد می شود

عاقبت تخم مرغ دزد شتر دزد می شود: هر وقت بخواهند بگویند اگر جلوی خطاهای کوچک کسی گرفته نشود ، او مرتکب خطاهای بزرگتر می شود ، این ضرب المثل را بکار می برند : ” عاقبت تخم مرغ دزد، شتر دزد می شود . “

 

داستان عاقبت تخم مرغ دزد شتر دزد می شود

آورده اند که : پسربچه ای بود که اصلاً نمی دانست دزدی یعنی چه و به چه کاری می گویند دزدی . این پسربچه نیمرو و هرغذایی را که با تخم مرغ تهیه می شد ، خیلی دوست داشت . یک روز که خیلی دلش می خواست نیمرو بخورد به مادرش گفت : ” مامان برایم نیمرو درست کن . “

مادر گفت : ” بعدا ً درست می کنم . چون تخم مرغ هایمان تمام شده و باید منتظر بمانیم تا مرغمان تخم کند .”

پسر بچه که دوست نداشت به خاطر یک نیمروی ساده ، دو روز صبر کند ، از خانه بیرون رفت . همسایه آنها چند تا مرغ و خروس داشت که در مرغدانی از آنها نگهداری می کرد . پسربچه به طرف مرغدانی رفت و از لای نرده های مرغدانی دو سه تا تخم مرغ برداشت و به طرف خانه شان به راه افتاد .

اتفاقا ً ظهر بود و هوا گرم بود و همسایه ها در اتاق هایشان استراحت می کردند . هیچ کدام از همسایه ها آمدن و رفتن پسر بچه را ندید و هیچ کس متوجه تخم مرغ دزدی او نشد . پسربچه با خوشحالی به خانه برگشت .

تخم مرغها را به مادرش داد و گفت : بگیر ، مادر این هم تخم مرغ ، حالا برایم نیمرو درست می کنی ؟

مادر گفت : ای وای تخم مرغها را از کجا آوردی؟

پسر خندید و گفت : از توی مرغدانی همسایه .

مادر به جای اینکه به بچه اش بگوید : چه کار بدی کرده ای ؟ این کار دزدی است و باید تخم مرغها را به جای اولشان برگردانی ، فکری کرد و گفت : کسی هم تو را دید؟

پسر گفت : نه مادر کسی مرا ندید ؟

مادر با مهربانی گفت : باشد برایت نیمرو درست می کنم ، اما یادت باشد که تو کار خوبی نکرده ای که از مرغدانی همسایه تخم مرغ برداشته ای .

پسرک فهمید همسایه ها نبایستی متوجه کارش می شدند .

چند روز بعد باز هم تخم مرغ نداشتند . پسرک این بار پاورچین پاورچین به مرغدانی همسایه نزدیک شد و مراقب دور و اطراف بود که همسایه ها متوجه نشوند . به مرغدانی نزدیک شد ، چند تا تخم مرغ برداشت و با سرعت به خانه شان برگشت .

وقتی که تخم مرغها را به مادرش داد ، مادر اعتراضی نکرد . فقط پرسید : همسایه ها تو را دیدند یا نه؟ و در ادامه با مهربانی گفت : پسرم کاری که کرده ای، کار خوبی نیست.

چند دقیقه بعد نیمرو حاضر شد و مادر و پسر مشغول خوردن نیمرو شدند .

کم کم پسرک بزرگ شد . گاه و بیگاه چیزی از این و آن می دزدید . چیزهایی را که دزدیده بود ، یا به خانه می آورد یا با دوستانش که مثل خودش بودند ، حیف و میل می کرد . چند سال بعد پسرک دزد که دیگر جوان بلند بالایی شده بود ، گرفتار شد .

او به خانه ای رفته و شتری را دزدیده بود و صاحبخانه و اطرافیانش او را دستگیر کرده بودند . او که هرگز فکر نمی کرد گرفتار شود ، تلاش زیادی کرد که از دست آنان فرار کند . اما هرچه بیشر تلاش کرد ، بیشتر کتک خورد . بالاخره دزد کتک خورده و ناامید را نزد قاضی بردند .

قاضی بعد از آنکه جرم دزد ثابت شد ، گفت : طبق قانون باید انگشتان دست دزد بریده شود.

عاقبت تخم مرغ دزد شتر دزد می شود

وقتی جلاد برای بریدن دست دزد آمد ، دزد فریاد زد دست نگه دارید ، به من کمی فرصت بدهید ، می خواهم مادرم را ببینم . به دستور قاضی مادر دزد را آوردند . دزد گفت : اگر قرار است کسی مجازات شود ، آن فرد مادر من است. چون او جلو دزدی های کوچک مرا نگرفت. او از من که فقط چند تا تخم مرغ دزدیده بودم ، یک دزد حرفه ای ساخت.

قاضی سکوت کرد . مادر به گناه خویش اعتراف کرد . دل قاضی به حال دزد بینوا سوخت و او را بخشید. اما دستور داد مادرش را به زندان بیندازند . از آن به بعد هر وقت بخواهند بگویند اگر جلوی خطاهای کوچک کسی گرفته نشود ، او مرتکب خطاهای بزرگتر می شود ، این ضرب المثل را بکار می برند : ” عاقبت تخم مرغ دزد، شتر دزد می شود . ”

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

 



دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب عاقبت تخم مرغ دزد شتر دزد می شود

داستان جالب ملانصرالدین و دزد کفش

داستان جالب ملانصرالدین و دزد کفش: ملانصرالدین در حیاط را باز کرد تا همسایه آبیارش داخل شود. کار این مرد مواظبت از چشمه‌های زیرزمینی بود که آب را از کوهستان به داخل ده می‌آورد.

داستان شنیدنی ملانصرالدین و دزد کفش

ملانصرالدین در حیاط را باز کرد تا همسایه آبیارش داخل شود. کار این مرد مواظبت از چشمه‌های زیرزمینی بود که آب را از کوهستان به داخل ده می‌آورد.

بعد از سلام و احوال پرسی ملا از او پرسید: “چرا امروز پا برهنه‌ای”؟ مرد آبیار در حالی که پایش را می‌خاراند جواب داد: “چون کفشهایم را گم کرده‌ام”. ملا گفت: “ماجرا را از اول بگو”. و این همان چیزی بود که حسین از اول می‌خواست آن را شرح بدهد. هر دو زیر درخت انگور نشستند و حسین داستان کفشهای گمشده‌اش را با صدای آهسته و ملایم شروع کرد:

“دیروز رفتم به میهمانی. ما روی هم ده نفر بودیم. همگی کفشهایمان را در آوردیم. من نفر آخری بودم که به آنجا رسیدم، آنجا نه جفت کفش دیدم و هیچ کدام از آنها به تازگی و نویی کفش‌های من نبود. من هم کفشم را پیش کفشهای دیگر گذاشتم و داخل شدم. حرف زدیم و چای خوردیم، چای خوردیم و حرف زدیم و حرف زدیم و چای خوردیم …

ملا ریشش را خاراند و سرش را تکان داد که نشان بدهد به حرفهای او گوش می‌دهد. او به شنیدن درد دل مردم عادت کرده بود!.

 

مرد آبیار در ادامه حرفهای خود گفت: “آن‌هایی که آنجا بودند یکی یکی رفتند به خانه‌هایشان، من نفر آخری بودم که از اتاق بیرون آمدم. وقتی که بیرون را نگاه کردم چه دیدم؟!”

ملا به پاهای برهنه حسین نگاه کرد و حدس زد: ” دیدی کفشهایت آنجا نیست “!

حسین گفت: “همین طور است”!

مرد آبیار فکر کرد که می‌تواند امیدی داشته باشد، چون ملا پرسش اول را به تندی و به خوبی جواب داده بود. بعد حسین پرسش مشکلتری پرسید: “کفش‌های من چطور شده”؟

ملا جواب داد: “یکی از آن نه نفر آنها را با خودش برده. حتماً می‌خواسته با تو شوخی کند”

حسین که خوشحال بود از اینکه ملا همه چیز را فهمیده است گفت:”بله، ولی کدام یکی این کار را کرده است”؟

ملا گفت: “باید این را بفهمم.”

آن‌ها ساکت نشستند؛ ملا در این فکر بود که راه چاره‌ای پیدا کند.زن ملا هم پشت سر هم برایشان چای گرم می‌آورد تا آنها را در فکر کردن کمک کرده باشد.عاقبت ملا فکری به خاطرش رسید و گفت: “به آن نه مرد بگو که همگی فردا صبح با هم به خانه من بیایند. من آنها را امتحان می‌کنم. امتحانی که حتماً معلوم می‌کند کدام یکی کفش تو را برداشته است”!

روز بعد، ملا سخت مشغول بود. اول در باغچه‌اش زانو زد و چیزهایی از زمین جمع کرد و بعد به آخور الاغش رفت. در موقع بازگشت، زنش را صدا زد تا با تنگی که دهانه نازک و باریکی داشت آب روی دستش بریزد. بعد رفت دم در خانه‌اش نشست تا آن ده نفر بیایند. او سراسر ده را زیر نظر گرفت. وقتی که آنها آمدند بعد از سلام و احوال پرسی همیشگی ملا به آنها گفت: “من میدانم که یکی از شما در میهمانی دیروز کفش این مرد را برده است”!

همه آنها یکی یکی با تعجب گفتند: “من این کار را کردم”؟!

ملا جواب داد: “در هر صورت بهتر می‌شود اگر شما کفش این مرد را همین حالا پس بدهید و زحمت را کمتر کنید”. آنها به یکدیگر نگاه کردند. از نگاهشان معلوم بود که به هم می‌گویند: تو این کار را بکن ولی هیچ کدام چیزی نگفتند

ملا گفت: “این خیلی آسان است که بفهمم چه کسی این کار را کرده است.

ملا در حالی که به صورت آنها نگاه می‌کرد تا بفهمد چه کسی از همه مضطرب‌تر است، گفت: “من می‌خواهم که شما یکی یکی توی طویله پیش الاغ من بروید و در را پشت سر خود ببندید. هر کدام از شما باید نوک باریک دم الاغ مرا با دست بگیرید و آن را بکشید، البته با ملایمت. وقتی دزد کفش دم الاغ را بکشد، الاغ عرعر می‌کند

آن‌ها همان طور که ملا گفته بود عمل کردند. هر کدام از آنها در طویله را پشت سر خود بست و بعد از دقیقه‌ای بیرون آمد ولی الاغ ملا حتی یک بار هم عرعر نکرد. حسین با ناراحتی به ما گفت: “آزمایش شما نتوانست کاری انجام بدهد!ملا با خنده گفت: “حالا تازه اول کار است.” و بعد رو به مردها کرد و گفت: “من می‌خواهم یکی یکی شما از پیش من رد شوید و بینی و ریش مرا یکبار با دست راست و یکبار با دست چپ لمس کنید”.مردها همه از جلوی ملا رد شدند و هر کدام ریش و بینی او را لمس کردند. اول با دست راست و بعد با دست چپ.آخر سر آخرین نفر هم از جلو ملا رد شد. ملا به او اشاره کرد و گفت: تو کفشها را برداشتی، تو آنها را پنهان کردی، کفش‌ها را به صاحبش پس بده

مرد با چهره‌ای قرمز و صدایی لرزان گفت: “این کار فقط یک شوخی بود. کفش‌های او حالا در خورجین الاغ من است که دم در خانه ایستاده است؛ ولی شما از کجا حدس زدید که من این کار را کرده‌ام”؟

ملا با خنده گفت این کار آسانی بود: “دست‌های خودت را بو کن”

دزد دستهایش را بو کرد؛ ولی بویی غیر از بوی همیشگی چرم زین الاغش و ابزار کارش و آخرین غذایی که خورده بود به مشامش نرسید. ملا گفت: “حالا دستهای دیگران را بو کن”.

دزد دست های دیگران را بو کرد و گفت: “زیتون، دستهای همه بوی زیتون می‌دهد. زیتونی که از باغچه شما در آمده.” در همین موقع عرعر دوستانه الاغ ملا بلند شد. الاغ به آرامی از طویله بیرون آمد، او حس می‌کرد که به قدر کافی در طویله تنها بوده است. ملا به آن مرد دستور داد: “دم الاغ را هم بو کن! سر دمش را بو کن، تنها تو ترسیدی که دم الاغ را بکشی، مبادا که او عرعر کند و دزد شناخته شود”.

دزد دم الاغ را گرفت و انتهای آن را نزدیک دماغ خود برد و بعد گفت: “زیتون! این هم بوی زیتون می‌دهد”

حالا دیگر مقصود از آزمایش ملا به همه آنها معلوم شده بود. راستی که امتحان بسیار خوبی بود !

دزد خنده‌اش گرفت و همه آنها با هم خندیدند. سپس دزد از خانه بیرون رفت تا کفشها را از خورجین الاغش بیاورد .

داستان جالب ملانصرالدین و دزد کفش

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

شاید بپسندید: تست شخصیت: می دونستی که شکل گوش ها هم میتونه ویژگی



دانلود فیلم

دانلود سریال آمرلی

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب داستان جالب ملانصرالدین و دزد کفش

حکایت ضرب المثل شریک دزد و رفیق قافله

حکایت شریک دزد و رفیق قافله:  در روزگاران قدیم تجار و مردم برای رفت و آمد در بین شهر ها از حیواناتی مانند اسب و شتر استفاده می کردند، سرعت کم این چهارپایان و هم چنین خستگی خود مسافران باعث می شد تا آن ها مجبور باشند در بین راه توقف کرده و استراحت کنند….

حکایت شریک دزد و رفیق قافله

توقف کاروان ها در مسیر های خلوت و بیابانی اغلب فرصت بسیار خوبی برای راهزنان بود تا اموال با ارزش تجار و مردم را به غارت ببرند، به همین دلیل کاروان های کمی بود که بدون بر خورد با راهزنان به مقصد برسد.

راهزنان با دیدن هر کاروان تجاری خود را در کمین گاه هایی پنهان کرده و در فرصتی مناسب به کاروان حمله می کردند و در صورتی که با مقاومت کاروانیان مواجه می شدند آن ها را به قتل می رساندند.

در همین دوران بود که روزی کاروانی متشکل از چندین تاجر به قصد تجارت و خرید و فروش کالا های تجاری، از شهر خود به مقصدی دیگر حرکت کردند، هدف آن ها به دست آوردن سود از فروش کالا هایی که از شهر خود همراه داشتند و تهیه لوازم مورد نیاز برای شهر خود بود.

تاجر جوان و قصد تجارت

تاجر جوانی همراه این کاروان بود که به تازگی کار تجارت را شروع کرده و اولین سفر کاری خود را تجربه می کرد، او کم و بیش از اطرافیان شنیده بود که ممکن است در مسیر با غارتگران و راهزنان مواجه شود و هر بار این فکر و از دست دادن اموال و سودش به شدت او را می ترساند.

اما این جوان با وجود ترس زیادی که داشت باز هم نمی توانست از سودی که قرار بود نصیب اش شود بگذرد به همین دلیل تصمیم نهایی خود را گرفت با کاروان همراه شد.

چند روز ابتدایی سفر، آرام و در امنیت گذشت و کسی مزاحم کاروانیان نشد اما زمانی که آن ها به جاده های پر پیچ و خم کوهستانی رسیدند به راحتی می شد ترس و نگرانی را در چهره ی افراد کاروان مشاهده کرد زیرا که در این جاده ها کمین گاه های خوبی برای راهزنان وجود داشت، تاجر جوان نیز با دیدن نگرانی بقیه افراد، هر لحظه ترس و نگرانی بیش تری را تجربه می کرد.

غروب شده بود که آن ها به پایین جاده های کوهستان رسیدند و تصمیم گرفتند شب را در آن جا استراحت کرده و صبح با توان بیش تری دوباره به راه خود ادامه دهند.

تمام کاروانیان کالا های خود را از اسب ها پیاده کردند تا هم حیوانات استراحتی کنند و هم برای در امان ماندن اموال، آن ها را در جای مناسبی مخفی کنند زیرا احتمال حمله ی راهزنان در شب زیاد بود.

حکایت شریک دزد و رفیق قافله

قصد تاجر جوان برای همراهی با دزدان

بعد از اتمام کار همگی کمی آسوده خاطر شده و به کاری مشغول شدند اما تاجر جوان از ترس نمی توانست کاری انجام دهد به همین خاطر تصمیم گرفت گشتی در کوهستان زده و غارتگران را پیدا کند، او قصد داشت با آن ها معامله کند تا اگر کاروان مورد حمله قرار گرفت اموال خود را نجات داده باشد.

او پس از کمی جست و جو، مخفی گاه راهزنان را پیدا کرده و به دیدار رئیس آن ها رفت و گفت برای معامله آمده ام. رئیس دزد ها آماده شنیدن حرف های جوان شد و گفت به دنبال چه معامله ای هستی؟

تاجر جوان گفت: من همراه کاروان تجاری هستم که در پایین همین کوه در حال استراحت هستند، می دانم که شما قصد حمله به ما را دارید اما این اولین بار است که من به تجارت آمده ام و اگر اکنون اموال مرا غارت کنید شکست بزرگی می خورم آمده ام تا بگویم من جای همه ی اموالی که تجار دیگر مخفی کرده اند را می دانم و جای آن ها را علامت می زنم تا شما راحت تر اموال را پیدا کنید اما در عوض این اطلاعات از شما می خواهم که به دارایی من کاری نداشته باشید.

و بعد ادامه داد: اگر امشب به کاروان حمله کنید فرصت مناسبی است.

پذیرفتن پیشنهاد تاجر جوان از سوی دزدان

رئیس دزد ها با افراد خود مشورت کرد و به این نتیجه رسیدند که با کمک این جوان بدون درگیری می توانند اموال را از آن خود کنند پس با پیشنهاد تاجر جوان موافقت کردند و او با خوشحالی آن جا را ترک کرد و بعد از این که به محل استراحت کاروان رسید طبق قولی که به دزد ها داده بود جای تک تک اموال را علامت گذاری کرد و سپس کنار بقیه خوابید.

دزد ها نیمه شب به سراغ محل هایی رفتند که علامت گذاری شده بود و تمام اموال را به غارت بردند، تاجر جوان نیز صبح دم قبل از این که بقیه کاروانیان بیدار شود به مخفی گاه دزد ها رفت و سهم خود از اموال دزدیده شده را پس گرفت و سپس پیش کاروان برگشت و آن را در جایی از وسایلش پنهان کرد.

بعد از گذشت ساعتی کاروانیان یکی یکی از خواب بیدار شده و متوجه ماجرا شدند اما چاره ای جز ادامه دادن مسیر نداشتند پس راه افتادند اما هر یک با آه و افسوس از بلایی که به سرشان آمده بود گله می کردند.

تاجر جوان که حوصله ی شنیدن حرف های آن ها را نداشت سریع تر از کاروان خود را به شهر بعدی رساند و اموال خود را در بازار فروخت. تجار دیگر نیز بعد از او به شهر رسیدند و به بازار رفتند تا بلکه پولی به دست آورده و دست خالی به شهر خود بر نگردند، بعضی از آن ها دوستانی در این شهر داشتند.

یکی از تجار کالاهای فروخته شده خود را دید

یکی از تجار وارد مغازه ای شد که با صاحب آن دوست بود و ماجرای دزدیده شدن اموال کاروانیان را برای او تعریف کرد اما همین طور که در حال صحبت بود چشمش به کالا هایی افتاد که مال خودش بود و به دست راهزنان دزدیده شده بود.

او با تعجب از دوستش پرسید این کالا ها را از کجا آورده ای؟ صاحب مغازه گفت: امروز صبح جوانی این ها را آورد و قیمت خوبی برای شان پیشنهاد داد به همین دلیل من این کالا ها را خریدم.

تاجر گفت: آیا اگر این جوان را ببینی می توانی دوباره او را بشناسی؟

صاحب مغازه گفت: بله.

تاجر که پی به ماجرا برده بود پیش تجار دیگر بر گشت و همه چیز را برای آن ها تعریف کرد سپس همگی آن ها پیش قاضی شهر رفتند و از تاجر جوان شکایت کردند.

به دستور قاضی، تاجر جوان دستگیر و محکوم به پرداخت غرامت به تک تک تجار شد.

در پایان محاکمه قاضی رو به تاجر جوان کرد و گفت: این برای تو درس عبرتی ست تا شریک دزد و رفیق قافله نشوی.

جوان نیز برای آن که زندان نرود، مجبور شد تمام اموال خود را بفروشد و ضرر تجار دیگر را جبران کند.

شریک دزد و رفیق قافله

کاربرد ضرب المثل شریک دزد و رفیق قافله

ضرب المثل “شریک دزد و رفیق قافله” درباره اشخاص دو رویی به کار می رود که در ظاهر دوست هستند اما در باطن و پشت سر دشمنی کرده و یا همراه دشمن هستند. هم چنین زمانی که شخصی در اختلاف بین دو نفر ظاهرا خود را خوب و همراه نشان دهد اما با هر دوی طرفین زد و بند داشته باشد می گوییم شریک دزد و رفیق قافله است.

ویژگی بارز این گونه افراد دو رویی است و همیشه به دنبال منفعت خود هستند و از هر فرصتی حتی اختلاف بین دو نفر نیز می خواهند به سود خود بهره برده و چیزی به دست آورند.برای کسی که شریک دزد و رفیق قافله است اهمیتی ندارد که چه ضرری از این ویژگی نا پسند او به دیگران می رسد این فرد به تنها چیزی که فکر می کند سود و منفعت خودش است. این افراد دو رو تمام تلاش خود را به کار می برند تا ظاهر خوب و قابل قبولی از خود در نظر دیگران ارائه دهند زیرا که ظاهر خوب برای اکثر انسان ها فریب دهنده است، اما باید توجه کنیم که صرفا بر اساس ظاهر خوب نمی توان به کسی اعتماد کرد.

 

امیدوارم از حکایت شریک دزد و رفیق قافله استفاده کرده باشید. شما همواره می توانید داستان ها، حکایات، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

برایتان جالب خواهد بود

 



دانلود فیلم

ادامه مطلب حکایت ضرب المثل شریک دزد و رفیق قافله

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس


بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

بیوگرافی بازیگران سریال دزد و پلیس 

دراین پست بیوگرافی بازیگران سریال دزد و پلیس را مرور میکنیم. مجموعه تلویزیونی دزد و پلیس محصول سال ۱۳۹۱ میباشد و بـه کارگردانی سعید آقاخانی ساخته شده اسـت. این سریال یکی از پربیننده ترین سریالهای طنز دهه نود میباشد. باید بگوییم کـه سریال دزد و پلیس برای نخستین بار از شبکه سوم سیما بـه روی آنتن تلویزیون رفت. دراین پست میخواهیم با بازیگران این سریال بیشتر آشنا شویم، با مـا همراه باشید.

 

درباره سریال دزد و پلیس ۱۳۹۱

دزد و پلیس یک مجموعه طنز-اجتماعی محصول ۱۳۹۱ شبکه سه بـه کارگردانی سعید آقاخانی، تهیه‌کنندگی تلویزیونی محسن چگینی و نویسندگی پیمان و مهراب قاسم‌خانی می‌باشند. این سریال درباره دو خلافکار اسـت کـه جنس‌هـای سردستۀ باند را گم کرده‌اند و حالا برای زنده‌ماندن باید تلاش کنند جنس‌ها را پیدا کنند. دراین مجموعه تلویزیونی بازیگران کمدی محبوبی ایفای نقش داشته اند.

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

تعداد قسمت ها

مجموعه تلویزیونی «دزد و پلیس» در ۲۶ قسمت ۴۰ دقیقه‌ای از ۲۲ مهر ماه ۱۳۹۱ روی آنتن شبکه سه سیما رفت و تا کنون چندین بار بازپخش شده اسـت.

 

داستان سریال دزد و پلیس

ناصر کاظمی بـه خلافکاری مشهور میباشد، او در اثر یک ضربه ناشی از تصادف بـه سرش حافظه اش را از دست میدهد. ناصر پس از وقوع این تصادف شدید شخصیت دیگری پیدا میکند و وقتی کـه میبیند همه ی از او می‌ترسند سعی میکند اشتباهات گذشته اش را جبران کند. اما دوست خلافکارش «داوود» بـه او توضیح میدهد کـه آنها برای یک باند قاچاق مواد مخدر کـه رئیس آن فردی بنام «مهندس» اسـت کار می‌کنند و…

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

زمان پخش از شبکه آی فیلم

مجموعه تلویزیونی دزد و پلیس هر شب ساعت ۲۱ در شبکه آی فیلم پخش می‌شود ودر ساعت ساعت هـای ۰۵:۰۰ و ۱۳:۰۰، تکرار آن قابل مشاهده اسـت.

 

عکس و اسامی بازیگران سریال دزد و پلیس

دزد و پلیس بـه تهیه‌کنندگی محسن چگینی ساخته شده و بهنام تشکر، هومن برق ‌نورد، شقایق دهقان، عزت ‌الله مهرآوران، مهران رجبی، مجید مشیری، خشایار راد، شهین تسلیمی، رضا کریمی، اصغر حیدری، سوسن پرور، حمید لولایی و مرجانه گلچین در آن ایفای نقش کرده‌اند.

 

بیوگرافی بهنام تشکر در نقش ناصر کاظمی

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

بهنام تشکر در ۴ بهمن ۱۳۵۵ دریک خانواده ترک آذری با اصالت شهر خلخال در بندر انزلی بـه دنیا آمد. وی دو برادر هنرمند دیگر بـه نامهای بهروز و بهرام دارد. بهروز تشکر در برنامه بـه خانه بر می‌گردیم شبکه تهران بعنوان مجری فعالیت دارد و بهرام تشکر در حوزه تئاتر بعنوان کارگردان مشغول بـه فعالیت میباشد. درسال ۱۳۸۵ بهنام تشکر با شخصی بنام آیدا یزدانی ازدواج کرد و ثمره ی این ازدواج پسری بود کـه نام کاوه را برای وی انتخاب کردند.

 


 

بیوگرافی هومن برق نورد در نقش داوود سوزمانی

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

هومن برق‌نورد در ۵ دی ۱۳۴۸ در تهران بـه دنیا آمده اسـت و بازیگر ایرانی تئاتر، سینما و تلویزیون اسـت. آقای هومن برق‌نورد دریک خانواده ۵ نفره متولد شد او دو خواهر دارد کـه یکی از آنها کارگردان اسـت و دیگری استاد نقاشی در بیرون از کشور اسـت. برق نورد فعالیت خودرا با تئاتر شروع کرد سپس وارد ساخت ساز موسیقی شد. گاهی درکنار آن برای خود میخواند ولی عشق و علاقه او بـه بازیگری اسـت.

 


 

بیوگرافی شقایق دهقان در نقش فریبا سوزمانی

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

شقایق دهقان یکی از بازیگران زن ایرانی اسـت. همسر او مهراب قاسم خانی نویسنده و طراح صحنه کارهای نود شبی تلویزیون می باشد کـه در جریان سریال پاورچین باهم آشنا شدند. خانم شقایق دهقان چهارم اسفند ۱۳۵۷ در لان گسین کشور آلمان متولد شد و سه ماه بعد هم‌زمان با اتمام تحصیلات پدرش بـه همراه خانواده بـه ایران بازگشت. مدت ۶ سال بدلیل کار پدرش در یکی از شهر هـای شمال ایران ساکن شدند و سپس بـه تهران آمدند.

 


 

بیوگرافی رضا کریمی در نقش صفا

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

وی از بازیگران تئاتر و سینما و تلویزیون کشورمان بوده کـه دریک بهمن ۱۳۵۶ در اراک بـه دنیا آمده اسـت. او در رشته بازیگری تئاتر تحصیل کرده و توانسته در فیلمها و سریالهای پربیننده بازی کند. رضا کریمی درسال ۱۳۷۸ با تئاتر کار خودرا آغاز کردند در چند نمایش مهم بـه ایفای نقش پرداخت ودر سال ۱۳۸۳ و با بازی در سریال جایزه بزرگ بـه کارگردانی مهران مدیری نخستین گام خودرا در بازیگری حرفه‌ای برداشت.

 


 

بیوگرافی مرجانه گلچین در نقش ستاره فرازمند

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

مرجانه دلدار گلچین ۲ اسفند ۱۳۴۷ در رشت بـه دنیا آمد. او بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون اسـت. وی خواهر منیژه گلچین «بازیگر» و دخترعموی مرحومه نادیا دلدار گلچین «بازیگر» اسـت. خانم مرجانه در نوجوانی بـه هنرستان موسیقی رفت ودر رشته تخصصی نوازندگی تار فارغ التحصیل شد. او فارغ التحصیل کارگردانی سینما از دانشکده سوره اسـت. کریم آتشی کارگردان و فیلمنامه نویس هم همسر او بود ولی از هم جدا شدند.

 


 

بیوگرافی حمید لولایی در نقش مهندس

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

حمید لولایی بازیگر مشهور طنز سینما و تلویزیون ایران اسـت. او متولد ۱۳۳۴ در محله عشرت‌ آباد تهران میباشد. اصالتا شمالی اسـت اما بزرگ شده محله عشرت‌آباد اسـت متاهل و دو دختر بنام‌هـای مریم و سارا دارد. آقای حمید لولایی از کودکی عاشق بازیگری بودو با استفاده از جعبه‌هـای پودر لباسشویی و چسباندن عکس و گویندگی بچه‌هـای محل را دور خود جمع می‌کرد و با پول‌هـای عیدی خود بـه سینما می‌رفت.

 


 

بیوگرافی کمند امیرسلیمانی در نقش دکتر

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

کمند امیر سلیمانی بازیگر توانمند و مشهور کشورمان، فارغ التحصیل رشته بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی درسال ۱۳۷۶ میباشد. او بـه واسطه بازیگری پدرش سعید امیر سلیمانی از کودکی با این حرفه آشنا شده ودر سنین پایین بازی در تئاتر، سینما و تلویزیون را تجربه کرد. وی تا کنون سریالهای موفق زیادی در تلویزیون بازی کرده اسـت ودر سینما نیز بخاطر بازی خوبش در فیلم سینمایی قرمز مورد تقدیر قرار گرفت.

 


 

بیوگرافی بیژن بنفشه خواه در نقش ایرج

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

بیژن بنفشه خواه از همان نسل اولی هـای طنز کار تلویزیون بـه حساب می‌آید و این ژانر رابا کارگردان هـای مختلف در شرایط مختلف تلویزیون تجربه کرده اسـت.این بازیگر از سال ۷۳ وارد عرصه بازیگری شده اسـت.متولد اول فروردین ۱۳۵۲ تهران اسـت. با آنکه چهل و یکسال از عمرش گذشته، اما همان‌ گونه کودک درونش شاد و سرزنده اسـت. باید بگوییم کـه او متاهل اسـت و دارای فرزند نیز میباشد.

 


 

بیوگرافی خشایار راد

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

آقای خشایار راد را درسال ۱۳۳۰ در ماه مهر نیز متولد شده اسـت. وی در سریال‌هایی هم چون نقطه سر خط و چهار چرخ ایفای نقش کرده اسـت. خشایار راد بازیگر سینما و تلویزیون میباشد وی درسال ۱۳۳۰ در ماه مهر، روز پنجم در تهران چشم بـه جهان گشوده اسـت. وی بازیگری را درسال ۷۸ آغاز و تا کنون ادامه داده اسـت آقای خشایار راد بازیگری را در سریال قطار ابدی شروع کرد.

 


 

بیوگرافی مجید مشیری

بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس

مجید مشیری بازیگر سینما و تلویزیون درسال ۱۳۴۱ در شیراز متولد شد. وی مدرک کارشناسی مهندسی راه و ساختمان را از دانشگاه فنی و مهندسی شیراز اخذ نموده اسـت. مدتی در معدن سنگ بوشهر فعالیت کرده اسـت. او یک دوره کلاس هـای کارگاه آزاد بازیگری امین تارخ را گذرانده اسـت. در فیلم رای باز مهدی نوربخش درسال ۱۳۸۱ بود کـه بازی بسیار درخشانی از خود بجای گذاشت و تحسین همگان را برانگیخت.


 

فهرست عوامل سریال دزد و پلیس

کارگردان: سعید آقاخانی

تهیه کنده: محسن چگینی

نویسنده: مهراب قاسم خانی

جلوه هـای ویژه می دانی: عباس شوقی

مدیر تدارکات: بهرام دانایی

جانشین تولید: جعفر عبدلی

منشی صحنه: بیتا ارسطویی

عکس: بهرنگ دزفولی زاده

صداگذاری و تیتراز: اشکان چگینی

طراح گریم: همایون نوذر

دستیار اول کارگردان: مصطفی تنابنده

برنامه ریز: زینب نصراللهی

طراح صحنه و لباس: قاسم ترکاشوند

مدیر تولید: رضا کریمی

صدابردار: علیرضا نوروزیان

تدوین: خشایار موحدیان و سودابه سعیدنیا

مدیر تصویربرداری: امیر معقولی

 

ادامه مطلب بیوگرافی تمام بازیگران سریال دزد و پلیس + عکس های بازیگران سریال دزد و پلیس