اندیشه صهیونیسم چگونه زاده شد؟

اندیشه صهیونیسم چگونه زاده شد؟

شخصیت‌های صهیونیستی

شخصیت‌ها و نخبگان بسیاری در پدید‌آمدن صهیونیسم نقش داشته‌اند. در ذیل به نام برخی شخصیت‌های سیاسی که دراین‌زمینه سهم‌ بیشتری از دیگران داشته‌اند و نیز به عمده فعالیت آن‌ها اشاره شده‌است:

۱٫ هرتصل: وی که بنیانگذار سازمان جهانی صهیونیسم و پدر صهیونیسم به‌شمارمی‌رود، در بوداپست مجارستان به‌دنیا آمد و در ادلاخ اتریش جان سپرد. هرتصل در هجده‌سالگی به وین رفت و به تحصیل حقوق پرداخت. وی پس از پایان تحصیلات، به‌جای کار وکالت، پا به دنیای ادبیات و مطبوعات گذارد. در این دوره، او به تأثیر از موج تازه یهودستیزی در روسیه، لهستان و برخی کشورهای اروپایی درپی مطالعه کتاب «مسأله یهودی» و نیز به‌دنبال مشاهده قضیه دریفوس  به این نتیجه رسید که تنها راه‌حل پایان یافتن یهودآزاری، گردآوردن یهودیان جهان در یک سرزمین است. هرتصل این نظریه را در کتاب دولت یهود (چاپ ۱۲۷۵ ش./ ۱۸۹۶ م.) که در اصل نامه‌‌ای به خاندان روچیلدها است،  مطرح کرد و یک سال بعد، نخستین کنگره جهانی صهیونیسم را در شهر بال سوئیس تشکیل داد (the Bale Declaration conferenc) که هدف آن، ایجاد موطنی برای یهودیان در فلسطین بود؛ در‌حالی‌که خود به یهودیت ایمان نداشت، به شعائر مذهبی بی‌اعتنا بود، زبان عبری نمی‌دانست و به فرهنگ غربی خویش مباهات می‌کرد.

۲ . روچیلد: Edmond Rothschild (Rotschild) اعلامیه (۱۲۹۶ ش./ ۱۹۱۷ م.) دولت انگلیس، درباره لزوم تأسیس دولت یهودی در فلسطین (= اعلامیه بالفور) با عبارت «لرد روچیلد عزیزم!» آغاز می‌شود که خود نشان از سهم ویژه و مؤثر بارون‌ادموند روچیلد (متوفی ۱۳۱۳ ش./۱۹۳۴م.) در تولد و حیات صهیونیسم دارد؛ همچنین او مشهور به «پدر اسکان یهودیان در فلسطین» است. این عنوان به پاس تلاش مستمر وی در خرید زمین و املاک اعراب فلسطینی و هزینه‌کردن یک میلیون و ششصد هزار لیره استرلینگ برای احداث دهکده‌های مهاجرنشین در فلسطین به او داده شد. ادموند روچیلد به خانواده‌ا‌ی ثروتمند و یهودی‌الاصل تعلق داشت که از راه صرافی و بانکداری به ثروتی افسانه‌ا‌ی دست یافت، تا جایی‌که اعضای خانواده روچیلدها به سلاطین مالی مشهور شدند. این خانواده ثروتمند به پاس خدمات مالی‌شان به دولت اتریش ازسوی آن دولت به لقب «بارون»  مفتخر شدند. سهم ادموند روچیلد در شکل‌گیری اسرائیل نیز بسیار است. او دراین‌باره اعتراف می‌کند:

«بدون من صهیونیست‌ها هیچ‌کاری نمی‌توانستند انجام دهند.»

دولت اسرائیل نیز به‌منظور قدردانی از خدمات وی، نام او را بر یکی از بلوارهای تل‌آویو  نهاده است.

۳٫ وایزمن: وی برجسته‌ترین رهبر صهیونیستی پس از هرتصل است. خدمات او به نیروی دریایی بریتانیا ، زمینه را برای پذیرش نظریه‌هایش درباره لزوم تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین، نزد مقام‌های انگلیسی و نیز برای صدور اعلامیه بالفور فراهم آورد. وی پس از هرتصل، به رهبری سازمان جهانی صهیونیسم و سپس به ریاست آژانس یهود  در فلسطین و سرانجام به ریاست جمهوری اسرائیل (= نخستین رئیس‌جمهور اسرائیل) برگزیده شد.

۴٫ شافتسبری:  وی یکی از برجسته‌ترین رجال سیاسی بریتانیا و نیز برادر همسر پالمرستون، نخست‌وزیر اسبق انگلیس بود. وی ریاست صندوق کشف فلسطین را برعهده داشت و به پیشنهاد او، نخستین کنسولگری انگلیس در بیت‌المقدس تأسیس شد. شافتسبری بر پایه این استدلال که هر ملت باید دارای وطن باشد و سرزمین کهن از آنِ ملت کهن است، مشوق نظری و عملی مهاجرت یهودیان به فلسطین گردید.

۵ . دیزرائیلی: این سیاستمدار و نویسنده یهودی‌الاصل انگلیسی در ۱۲۱۶ ش./ ۱۸۳۷ م. به عضویت پارلمان و سپس به رهبری مجلس عوام و حزب محافظه‌کار انگلیس درآمد و آن‌گاه به نخست‌وزیری انگلیس رسید. دیزرائیلی بار دومی که به نخست‌وزیری بریتانیا رسید، ورود یهودیان به پارلمان آن کشور در کسوت نمایندگی را قانونی ساخت و مهم‌تر از آن، به ابتکار شخصی خویش، سهام ترعه (کانال) سوئز  را پس از دریافت وام چهار میلیون لیره‌ا‌ی از «بارون ادموند روچیلد»، از «خدیو مصر» خرید و آن را در اختیار دولت انگلیس قرار داد و بدین‌سان سلطه انگلیس را بر مصر، فلسطین و صحرای سینا فراهم آورد. چهل سال بعد، دولت بریتانیا به پاس قدردانی از زحمات او و دیگر صهیونیست‌ها، فلسطین را به‌عنوان سرزمین یهودیان درنظر گرفت؛ بنابراین تأثیر دیزرائیلی در شکل‌گیری دولت یهود غیرمستقیم، ولی اساسی بود.

۶٫ اسرائیل بیر: (Israe Beer) که در سال ۱۲۲۳ ش./۱۸۴۲م. به «پل جولیوس رویتر»  تغییر نام داد. او در ۱۱۹۵ ش./ ۱۸۱۶ م. به دنیا آمد و در سیزده سالگی از آلمان به انگلیس مهاجرت کرد. وی به تدریج به فعالیت‌های خبری علاقه‌مند شد و سرانجام در ۱۲۲۸ ش./ ۱۸۴۹ م. مؤسسه‌ای برای گردآوری خبر در فرانسه و بلژیک تأسیس کرد تا آلمان را به خطوط تلگراف آن دو کشور متصل کند. بیست و پنج سال بعد، این مؤسسه به یک خبرگزاری بی‌رقیب تبدیل شد و این‌گونه رویتر به ثروت و شهرتی فراوان دست یافت. وی از نخستین کسانی است که در اواسط قرن دوازدهم ش./نوزدهم م. با خرید زمین در فلسطین، سنگ‌ بنای دولت غاصب و اشغالگر اسرائیل را گذارد؛ همچنین با در اختیارداشتن سازمان بزرگ خبری رویتر، بیش از هر یهودی دیگر به شکل دهی صهیونیسم کمک کرد.
به‌هرجهت کمونیسم، جهان را با دیدگاه مادی محض تفسیر می‌کند، دین را افیون توده‌ها می‌داند، عواطف و احساسات و اخلاق را روبنا می‌شمارد، حرکت تاریخ را براساس جبر تشریح می‌کند، شیرازه جامعه را بر اقتصاد قرار می‌‌دهد، برای دستیابی به هدف از هر وسیله‌ای بهره می‌برد و طبقات و نه شخصیت‌ها را تاریخ‌ساز می‌داند.

مارکسیسم و کمونیسم:

یکی دیگر از عوامل شکل‌گیری صهیونیسم، مارکسیسم  و کمونیسم است. برخی از شواهدی که دراین‌زمینه مورد استفاده قرار می‌گیرد، عبارت است از:

الف. در عقاید کارل مارکس (متوفی ۱۲۶۲ ش./۱۸۸۲ م.) که یک یهودی بوده‌است، آلمان کشوری به‌شمار می‌رود که گرفتار انقلاب کارگری خواهد شد و یهودیان در آن انقلاب، همانند انقلاب‌های گذشته بشری، نیروهای پیشرو خواهند بود. صهیونیست‌ها به تأثیر از مارکس، ملت برگزیده خداوند، یعنی یهودیان را همواره عامل هر حرکت پیشروانه و مترقیانه به‌حساب می‌آوردند. به عقیده آنان، این نقش پیشتازی در جریان تولد و رشد کمونیسم و نیز در فرآیند برپایی و پیروزی انقلاب کمونیستی روسیه وجود داشته است؛ زیرا بیشتر اعضای کادر مرکزی حزب کمونیست شوروی سابق مانند «تروتسکی»  یهودی بوده‌اند. افزون بر این بسیاری از رهبران صهیونیستی مانند «بن‌گوریون» از روسیه تزاری ـــ که نخستین کشور کمونیستی جهان بوده است ـــ برخاسته‌اند.

ب. صهیونیست‌ها مانند کمونیست‌ها از ماتریالیسم  تاریخی مارکس در تحلیل گذشته و آینده خود سود می‌جویند. به گمان صهیونیست‌ها، دوران کمون اولیه ، جلوه روزگار یهودیان پیش از حضرت یعقوب (ع) است. در دوره برده‌داری، برده‌داران غیریهودی مانند فرعون، یهودیان را به بردگی گرفتند. در دوران فئودالیسم  و سرمایه‌داری، زمین‌داران و سرمایه‌داران غیریهودی بر مسند قدرت باقی ماندند و یهودیان را به‌سوی کارهای کم‌ارزش و پستی مانند صرافی سوق دادند. «در اینجا بود که یهود لازم [دید]  که با انقلاب کمونیستی، رقبا را از میدان به در کرده و با ایجاد یک حزب نیرومند… تمامی قدرت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را به دست گیرد.»

به‌هرجهت کمونیسم، جهان را با دیدگاه مادی محض تفسیر می‌کند، دین را افیون توده‌ها می‌داند، عواطف و احساسات و اخلاق را روبنا می‌شمارد، حرکت تاریخ را براساس جبر تشریح می‌کند، شیرازه جامعه را بر اقتصاد قرار می‌‌دهد، برای دستیابی به هدف از هر وسیله‌ای بهره می‌برد و طبقات و نه شخصیت‌ها را تاریخ‌ساز می‌داند، صهیونیسم نیز معتقد است:

۱٫ ثروت، پایه و اساس حکومت‌ها است؛ درنتیجه جهان را باید از دریچه سکه و سرمایه دید.

۲٫ ایمان مذهبی را باید ریشه‌کن و به جای آن، ارقام و اعداد را جایگزین کرد.

۳ . سیاست، هیچ وجه مشترکی با اخلاق ندارد و حکومت اخلاقی محکوم به

شکست است.

۴٫ بی‌گمان یهودیان براساس مشیت الاهی به آقایی و سروری جهان می‌رسند.

۵٫ طلا، برترین نیروی محرک جهانی، در دست یهودیان است.

۶٫ از مکر، تزویر و خیانت برای نیل یا نزدیک شدن به هدف می‌توان سود برد.

۷٫ هیچ تحولی بدون دخالت و نظارت پرقدرت و نفوذ وافر یهودیان انجام نمی‌شود.
گروهی با تأکید بسیار بر عناصر ناسیونالیستی یهود، زمینه‌های ظهور صهیونیسم و تأسیس دولت یهودی را فراهم آوردند؛ البته ظهور لیبرالیسم که میل به آزادی و برابری را شدت می‌بخشد، در بهبود وضع عمومی، اجتماعی و سیاسی یهود و ظهور ناسیونالیسم یهودی (= صهیونیسم) تأثیر بسزایی داشته‌است.
ملی‌گرایی

ناسیونالیسم یا ملی‌گرایی جدید، محصول انقلاب کبیر فرانسه و یکی از آثار تمدن نوین غرب است. پس از انقلاب کبیر فرانسه، میل به وطن‌خواهی و آرمان‌های قومی در ملیت‌ها و اقلیت‌های دینی، چون یهودیت، افزایش یافت؛ ازاین‌رو صهیونیسم را نمی‌توان فرزند درد و رنج یهودیان دانست؛ بلکه اگر به یهودیان آزار و آسیبی نیز نمی‌رسید، باز هم تولد صهیونیسم بر پایه رشد ناسیونالیسم غربی اجتناب‌ناپذیر بود. هرتصل نیز با بیان این «مسأله تشکیل حکومت‌ یهودی بیش از آن‌که مسأله‌ای مذهبی یا اجتماعی باشد، مسأله‌ای ملی است»، بر تأثیر فزاینده ملی‌گرایی در خلق صهیونیسم تأکید می‌ورزد؛ همچنین «مارتین بوبر»، یکی از بزرگ‌ترین منادیان یهود در قرن حاضر، بر ویژگی ناسیونالیستی صهیونیسم اشاره می‌کند. افزون بر این، «آلبرت اینشتین» از زیان‌های گسترش ناسیونالیسم بر یهود بیمناک بود.

این اعتقاد که یهودیت در روح جمعی و گروهی، زبان و دشمن و سرزمین مشترک ریشه دارد، همواره میان یهودیان وجود داشته است؛ ولی یهودیان در گذشته به بهره‌گیری از این عناصر برای خلق دولت یهود قادر نبوده‌اند. سرانجام گروهی با تأکید بسیار بر عناصر ناسیونالیستی یهود، زمینه‌های ظهور صهیونیسم و تأسیس دولت یهودی را فراهم آوردند؛ البته ظهور لیبرالیسم که میل به آزادی و برابری را شدت می‌بخشد، در بهبود وضع عمومی، اجتماعی و سیاسی یهود و ظهور ناسیونالیسم یهودی (= صهیونیسم) تأثیر بسزایی داشته‌است.

امروزه برخی اندیشمندان، عناصری را که یهودیان افراطی یا صهیونیسم، به‌عنوان عناصر تشکیل‌دهنده دولت یهود مطرح می‌کنند، مورد تردید جدی قرار داده‌اند؛
زیرا:

۱٫صهیونیسم، جریانی غیردینی است؛ ازاین‌رو نمی‌تواند با تکیه بر عناصر سازنده دین، به حیات خود مشروعیت بخشد.

۲٫ یهود، یک نژاد نیست، بلکه یک دین است؛ آن هم دینی که پیروان پراکنده‌اش در هیچ نقطه جهان دارای اکثریت جمعیتی نبوده‌اند.

۳٫ یهود، یک ملت نیست؛ زیرا یهودیان از عناصر تشکیل‌دهنده ملت، مانند زبان و دشمن مشترک برخوردار نیستند.

۴٫ صهیونیسم با طرح قوم برگزیده بودن یهود درپی سلطه بر جهان است؛ در‌حالی‌که برتری و برگزیدگی راستین نیز نمی‌تواند وسیله‌ای بر مشروعیت بخشیدن به رفتار سلطه‌گرایانه باشد.

۵٫ اگر فلسطین قبله‌گاه ویژه یهودیان است، پس چرا بیشتر یهودیان آن را نمی‌شناخته و حتی درباره موقعیت جغرافیایی آن نیز بی‌اطلاع بوده‌اند؟

۶٫ ناسیونالیسم صهیونیستی به‌شکلی افراطی درآمده است و بشر امروز به هیچ‌رو پذیرای تحمل ناسیونالیستی نیست که برای تحقق هدف‌های خویش، به کشتار، خشونت، ازدواج قومی و رفتار ناپسند دست می‌زند.

http://www.vatanfa.com/?s=اندیشه-صهیونیسم-چگونه-زاده-شد؟