is_tag

اگر خدای ریاضیاتی با توجه به سه معادله اول گربه، نوزاد و پستانک، معادله چهارم را حل کن!

سوال ریاضی با تصاویر: می توانید این چالش ریاضی ارائه شده توسط بخش تفریح و سرگرمی چشمک را حل کنید. فقط نابغه ها می توانند موفق شوند. اگر آماده اید تا مهارت های ریاضی خود را امتحان کنید، این چالش معادله ۸ ثانیه ای را انجام دهید و نشان دهید که یک نابغه تمام عیار هستید! با مجله خبری چشمک و سوال ریاضی با تصاویر همراه شوید.

امروز، ما قصد داریم به یک مسئله چالش برانگیز ریاضی بپردازیم. هدف، حل آخرین معادله در عبارت است و کل عبارت در تصویر خلاصه شده است. این یک راه عالی برای آزمایش منطق و مهارت های تفکر و همچنین توانایی ریاضی شما است. بنابراین، آیا آماده هستید آن را امتحان کنید؟ این چالش از شما می خواهد که ۴ معادله را با استفاده از اعداد و همچنین گربه، نوزاد و پستانک حل کنید. برای موفقیت باید به همه جزئیات حتی کوچکترین آنها توجه کنید.

شاید بپسندید: قاضی و همسر زیبای بازرگان: داستان بازرگانی که همسرش را نزد قاضی امانت گذاشت+بخش پایانی

سوال ریاضی با تصاویر

آخرین معادله گربه + پستانک x بچه = ? است و باید از اعداد داده شده برای تعیین مقدار هر نماد استفاده کنید. این چالش در سطح متوسط است، بنابراین برای حل آن نیاز به مشاهده کامل و تفکر منطقی دارد. برای حل آخرین معادله، آموزش ذهن منطقی ضروری است. این امر ضروری است زیرا معادله مستلزم سطح معینی از استدلال است که تنها با تمرین می توان به آن دست یافت.

آموزش مغز به شما کمک می کند انتقادی فکر کنید و راه حل های مختلف برای یک مشکل را تجزیه و تحلیل کنید. همچنین توانایی شما را برای تصمیم گیری سریع و تمرکز در موقعیت های دشوار توسعه می دهد. علاوه بر این، آموزش ذهن منطقی شما مهارت های شناختی شما را افزایش می دهد و به شما کمک می کند تا الگوها و روابط بین حقایق و ارقام را که مهارت های ضروری برای حل معادلات پیچیده هستند را شناسایی کنید. قدرت ذهن و توانایی ریاضیات شما برای حل آخرین معادله ضروری است.

شاید بپسندید: با دلیل بگوئید که پدر نوزاد کدامیک از این سه مرد است!؟

سوال ریاضی با تصاویر

.

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ سوال ریاضی با تصاویر

آیا راه حل را پیدا کرده اید؟ اگر هنوز به دنبال یافتن پاسخ و عدد مناسب هستید می توانید از فرصت دوم خود استفاده کنید، چرا که فرصت اول شما به پایان رسیده است.

احتمالاً بپسندید: 

 

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ سوال ریاضی با تصاویر: همه ما می دانیم که ریاضی گاهی اوقات می تواند یک موضوع چالش برانگیز باشد. این پازل ها می توانند به بهبود مهارت های حل مسئله، حافظه و تفکر تحلیلی کمک کنند. با شرکت در این چالش‌های ذهنی، می‌توانیم مهارت‌های ریاضی قوی را توسعه دهیم که به ما در زندگی روزمره کمک خواهد کرد. نتیجه آخرین معادله ۱۶ است زیرا:

مجموع ۳ گربه یکسان ۳۰ است بنابراین یک گربه ۱۰ ارزش دارد.

اضافه شدن یک گربه به اضافه دو نوزاد یکسان ۲۰ ارزش دارد، بنابراین ارزش این دو نوزاد ۱۰ است، بنابراین یک نوزاد ارزش ۵ را دارد.

همین نوزاد که به دو پستانک یکسان اضافه می شود ۹ ارزش دارد. بنابراین ارزش دو پستانک ۴ است، بنابراین ۲ پستانک برای یک پستانک ارزش دارد.

حالا برای معادله نهایی: ما یک گربه، یک پستانک و یک بچه داریم.

نوزاد پستانک خود را مانند معدله های قبلی ندارد! بنابراین ما مجبور شدیم ارزش پستانک را از کودک بگیریم:

۱۰ + ۲ x (5-2) = 10 + 2 x 3 = 10 + 6 = 16

شاید بپسندید: اگر عدد ۶ را در یک نگاه پیدا کنی، بینایی‌ات هیچ مشکلی نداره!

سوال ریاضی با تصاویر

امیدوارم از سوال ریاضی با تصاویر استفاده کرده باشید. شما همواره می توانید سوالات، بازی های فکری، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

 

برایتان جالب خواهد بود

حکایت قاضی و همسر زیبای بازرگان: داستان بازرگانی که همسرش را نزد قاضی امانت گذاشت+بخش اول

ناصرالدین شاه و ذغال فروش | داستان ذغال فروشی که ناصر الدین شاه را مثل ذغال سیاه کرد!

 کدام دختر را نجات میدی تا بگم آدم ماجرا جو هستی یا محافظه کار!؟

چیستان: منظور از خروس بیوه چیست!؟



دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب اگر خدای ریاضیاتی با توجه به سه معادله اول گربه، نوزاد و پستانک، معادله چهارم را حل کن!

ماجرای تلخ پسری که عاشق دختر طلسم شده بود+بخش اول

حکایت جمیل و جمیله: روزى روزگاری، جوانى به‌نام جمیل زندگى مى‌کرد که دخترعموئى به‌نام جمیله داشت. پدرشان این دو را از هنگام تولد براى هم نامزد کرده بودند. وقتى روز عروسى نزدیک شد جمیل براى یک سفر سه روزه به شهر رفت تا براى عروس جهیزیه بخرد، اما جمیله در روستا ماند….

حکایت جمیل و جمیله

یک روز که دختران ده براى گرد‌آورى هیزم به بیشه‌زار مى‌رفتند جمیله نیز با آنان رفت. وى هنگامى که خار و هیزم خشک را جمع مى‌کرد، چشمش به یک دستهٔ هاون آهنى افتاد که سر راهش افتاده بود. جمیله دستهٔ هاون را لاى هیزم جا داد. وقتى دخترها آماده شده بودند که به خانه‌هایشان بازگردند، او هیمهٔ هیزم را بلند کرد تا روى سرش قرار دهد اما دستهٔ هاون در میان هیزم محکم نمى‌شد. هر بار که هیزم را بلند مى‌کرد دستهٔ هاون به زمین مى‌افتاد.

دخترها در طول این مدت منتظرش بودند اما سرانجام به او گفتند ‘جمیله، هوا رو به تاریکى مى‌رود، اگر مى‌خواهى با ما بیائى بیا وگرنه مى‌توانى به دنبال ما راه بیفتی’ . جمیله گفت ‘شما بروید، من نمى‌توانم این دستهٔ هاونى را جا بگذارم حتى اگر تا نصف شب هم شده اینجا مى‌مانم’ . از این‌رو دخترها او را ترک کردند.

وقتى هوا تاریک‌تر شد دستهٔ هاون در یک لحظه به یک غول تبدیل شد و جمیله را روى دوشش انداخت و بى‌درنگ آنجا را ترک کرد. او بیابان را زیر پا گذاشت و رفت و رفت تا اینکه پس از یک ماه به قلعه‌اى رسید. غول دختر را در قلعه زندانى کرد و گفت ‘اینجا در کنفِ حمایت من هستى و هیچ آسیبى به تو نخواهم رساند’ . اما جمیله با تلخکامى گریه سر داد و با خود گفت ‘چه بلائى سر خودم آوردم!’

وقتى دخترها به آبادى برگشتند، مادر جمیله از آنها پرسید: ‘دختر من کجاست؟’ آنها گفتند: ‘دختر شما در بیشه‌زار بیرون ده ماند. ما به او گفتیم اگر با ما مى‌آیى بیا وگرنه ما مى‌رویم و او گفت شما بروید! من دستهٔ هاونى پیدا کرده‌ام که نمى‌توانم آن را ترک کنم، حتى اگر مجبور باشم تا نصف شب اینجا مى‌مانم’ . مادر جمیله فریادزنان در تاریکى شب به‌سوى بیشه‌زار دوید.

مردان روستا به‌‌دنبال زن راه افتادند و به او گفتند ‘به خانه‌ات برگرد! ما او را نزد شما خواهیم آورد. یک زن نباید هنگام شب آوارهٔ بیشه‌زار شود. ما – مردها – جمیله را جستجو مى‌کنیم’ . ولى مادر جمیله فریاد زد ‘من با شما مى‌آیم. ممکن است دخترم با نیش افعى کشته شده باشد یا جانوران او را دریده باشند، آن‌وقت چه خاکى به سرم بریزم؟’ مردها پذیرفتند و با مادر جمیله به راه افتادند و یکى از دخترها را هم با خود بردند تا جاى او را در بیشه‌زار نشان دهد.

آنها هیمهٔ هیزم را در همان جائى یافتند که جمیله روى زمین گذاشته بود اما اثرى از او نیافتند. آنها به‌نام صدایش کردند اما هرچه فریاد زدند کسى پاسخ نداد، لذا آتش روشن کردند و تا صبح به جستجوى خود ادامه دادند. آن‌گاه به مادر جمیله که هنوز گریه مى‌کرد، گفتند ‘دختر شما را آدمیزاد دزدیده است، چون اگر جانوران وحشى او را خورده باشند پس اثر خونش کجاست و اگر افعى او را نیش زده باشد پس جسدش کجاست؟’ و همگى به خانه‌هایشان بازگشتند.

روز چهارم پدر و مادر جمیله به یکدیگر گفتند ‘چه‌کار باید بکنیم؟ آن جوان بیچاره (جمیل) براى خرید لباس عروسى رفته است، اگر بازگردد به او چه بگوئیم؟’ و سرانجام تصمیم گرفتند ‘بزى را مى‌کشیم و سرش را دفن مى‌کنیم و سنگى روى قبر مى‌گذاریم. وقتى آن جوان آمد، سنگ قبر را نشانش مى‌دهیم و مى‌گوئیم که دختر مرده است’. از آن سو غول به دختر خبر داد که خانواده اش چنین کرده اند؛ تا او را ناامید کند.

پسرعموى دختر از شهر برگشت و لباس و زیور‌آلاتى را که خریده بود با خود آورد. وقتى وارد ده شد پدر جمیله به پیشوازش رفت و گفت ‘امیدوارم در آینده خوشبخت شوى اما باید بگویم که جمیله عمرش را به شما داد’ . اشک‌هاى آن جوان بر گونه‌هایش سرازیر شد و زار زار گریه کرد. جمیل حاضر نشد قدمى بردارد مگر دختر را به او نشان دهند. آنها به وى گفتند ‘با ما بیا’ و او که لباس‌هاى عروسى را زیر بغل حمل مى‌کرد به دنبالشان راه افتاد.

جهیزیه را روى قبر انداخت و هاى‌هاى گریست و از شدت ناراحتى سرش را به سنگ قبر کوبید. جمیل تمامى روز بعد دوباره سر قبر رفت، لباس‌هاى عروسى هنوز روى قبر بود، نشست و گریه کرد و بار دیگر سرش را به سنگ قبر زد. تا شش ماه کار این جوان همین بود….

اما از آن طرف بشنویم که مردى که پیاده در بیابان سفر مى‌کرد، خود را در برابر قصر بلندى دید که تک و تنها در بیابان ساخته شده بود و هیچ‌ خانه‌اى نزدیک آن نبود. او گرسنه و ناامید بود و منتظر بود که فرشته ملک الموت به سراغش بیاید.

مرد با خود گفت ‘در سایهٔ این قصر استراحتى خواهم کرد’ و در کنار دیوار نشست. لحظاتى بعد دخترى او را دید و پرسید ‘شما دیوى یا انسان؟’ مرد گفت ‘من از سلالهٔ آدمیزادم. انسانى بهتر از پدر و پدربزرگ شما!’

دختر پرسید ‘چه کسى ترا به اینجا کشانده و در سرزمین غول‌ها و دیوها به‌دنبال چه مى‌گردی؟’ آن‌گاه مرد را نصیحت کرد و گفت ‘شما دوست عزیز اگر آدم عاقلى هستی، پیش از آنکه غول ترا در اینجا بیابد و به زندگى‌ات خاتمه دهد و ترا وعدهٔ شام خود کند، از اینجا برو. اما قبل از اینکه بروى به من بگو: مسیرت کجاست؟

مرد گفت ‘چرا این‌قدر دربارهٔ من و مقصدم کنجکاوى مى‌کنی؟’ دختر گفت ‘من تقاضائى دارم’ . اگر به طرف ده ما مى‌روى این پیام را براى مردى که جمیل نامیده مى‌شود برسان:

از فراز کاخ بلندى در بیابان
جمیله سلامت مى‌رساند
از وراى دیوارهاى ستبر زندان
جمیله صداى بزغاله‌اى شنید
که در قبرِ وى خاکش کردند
تا جوان شجاع و سوگوار را فریب دهند
جمیله در جائى که بادهاى بیابانى مى‌وزند و مى‌روبند
تک و تنها و پیوسته مى‌گرید و مى‌گرید

مرد با خود گفت ‘اما من تا صبح زنده نیستم تا تقاضاى این دختر را برآورده کنم ….. دختر به او آب و غذایی داد و مرد به راه خود ادامه داد….

 

حکایت جمیل و جمیله

************************پایان بخش اول********************************

دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب ماجرای تلخ پسری که عاشق دختر طلسم شده بود+بخش اول

توجه به جایگاه مسجد در کتاب «رد چکمه پهلوی؛ نهادسازی و نهادزدایی دردوره پهلوی اول»

کتاب «رد چکمه پهلوی؛ نهادسازی و نهادزدایی در دوره پهلوی اول» از سوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و به قلم محمدحسین خوش‌بیان، پژوهشگر است، که به نقش مسجد به عنوان یکی از نهاد‌های فرهنگی و تمدنی در سطح جامعه می‌پردازد.

هدف اصلی کتاب «رد چکمه پهلوی؛ نهادسازی و نهادزدایی در دوره پهلوی اول» مطالعۀ نهادسازی و نهادزدایی در دورۀ پهلوی اول و پیامد‌های آن در جمهوری اسلامی» است.

نویسنده کتاب معتقد است شناخت و بررسی نهاد‌ها در ایران، در سه بازۀ زمانی قبل از پهلوی اول (دوران پیشامدرن ایران)، دوران پهلوی اول (آغاز دورۀ نهادسازی و نهادزدایی مُدرن) و دورۀ معاصر (بعد از انقلاب اسلامی) به فهم دقیق از وضع موجود کمک می‌کند. 

خوش‌بیان معتقد است که الان که در حساس‌ترین نقطۀ تنازع بین ارزش‌های انقلاب اسلامی و ارزش‌های مدرنیته هستیم، مطالعات نهادی می‌تواند راه‌گشا و مشکل‌گشای بسیاری از مسائل حال حاضر کشور باشد؛ یعنی با فهم دقیق نهاد‌های مدرن و نسبت آن با جامعه کنونی ایران از یک طرف و از طرف دیگر با فهم دقیق نهاد‌های پیشامدرن و چرخه‌های زیستی و پایدار آن، می‌توان راه سوم و جدیدی رقم زد که جمع‌کنندۀ همه هویت نهاد‌های پیشامدرن و ملزومات زیست در مدرنیته باشد و به نقطۀ عطفی در تاریخ حیاتی نهاد‌ها در ایران تبدیل شود. این کتاب در اختتامیه اولین همایش ملی مسجد و نظم اجتماعی در ایران رونمایی می‌شود.

دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب توجه به جایگاه مسجد در کتاب «رد چکمه پهلوی؛ نهادسازی و نهادزدایی دردوره پهلوی اول»

حکایت زنان حیله گر و جذاب و قول و قرار در حمام+ قسمت اول

حکایت زنان حیله گر و جذاب: یکى بود یکى نبود. در روزگار قدیم یک‌روز سه زن توى حمام دربارهٔ مکر زنان باهم حرف مى‌زدند. عاقبت با همدیگر دعواشان شد چون هر کدامشان مى‌گفت: ‘من حیله‌بازترم.’ القصه باهم شرط بستند که سال دیگر چنین موقعى در همان حمام جمع بشوند و هر حقه‌اى زده‌اند بگویند تا معلوم بشود کى مکارتر است. یک پیره‌زن هم حکم و قاضیشان باشد. قرارشان را که گذاشتند لباس پوشیدند و از حمام بیرون رفتند یکى از آنها، زن تاجرى بود. دومى زن کشاورز بود و سومى زن پادشاه. زن تاجر خیلى خوشگل و مقبول بود…..

حکایت زنان حیله گر و جذاب

در بین راه گوشهٔ چشمى به یک جوان نشان داد. جوان دنبالش افتاد و رفت تا باهم وارد خانهٔ زن شدند و به عیش و نوش مشغول شدند. حالا هرچه پسره عجله مى‌کند زن تاجر، خود را دم پر نمى‌دهد و مى‌گوید: ‘صبر کن ناهار درست کنم باهم بخوریم بعد با خیال راحت تو را به کام دل مى‌رسانم.’ خلاصه جونم به شما بگوید زنک آن‌قدر سر پسره را گرم کرد که یک‌وقت صداى در خانه بلند شد.

زن با دستپاچگى گفت: ‘وای! خدا مرگم بدهد شوهرم آمد وای! این هیچ‌وقت این موقع خانه نمى‌آمد. آقا بلند شو برو توى صندوق تا من درش را ببندم این مردک میاد ناهار مى‌خوره و میره آن‌وقت روز از نو روزى از نو.’ جوان بیچاره لرزه به بدنش افتاد. هولکى رفت تو صندوق. زن در صندوق را بست و رفت در حیاط را باز کرد.

شوهره آمد توى اتاق و گفت: ‘به‌به، چه ضیافتی! خوب خودت را درست کرده‌ای.’ زن گفت: ‘مرد! بد وقتى آمدى و زدى تو ذوق ما. من یک جوانى را تور زدم آوردم منزل مشغول عیش و نوش بودیم، رسیدى و عیش ما را به‌هم زدی.’ مرد از روى غیظ داد زد: ‘چه گفتی؟ راست مى‌گی؟’ زن گفت: ‘دروغم چیه؟ اینجا است تو صندوق قایمش کرده‌ام.’ مرد غضب کرد و مو بر اندامش راست شد دست کرد شمشیر را برداشت که صندوق را با جوان چهارپاره کند.

زن داد زد: ‘به صندوق چه‌کار داری؟ این کلید، بگیر درش را باز کن.’ مرد کلید را گرفت. تا مرد کلید را گرفت زن پقى زد به خنده و گفت: ‘مرا یاد و ترا فراموش’ مرد که از این شوخى بى‌جا و بى‌مزه اوقاتش تلخ و خلقش تنگ شده بود کلید را پرت کرد و با قهر و غضب ناهار نخورده از خانه بیرون رفت. این زن و شوهر جناغ باهم شکسته بودند و یک‌سال گذشته بود و هیچ‌کدام از دیگرى نتوانسته بود ببرد. القصه، زن آمد در صندوق را باز کرد، جوان نیمه مرده را از صندوق بیرون آورد و گفت: ‘عزیزم دیگر گول نخورى‌ها’ آن وقت از خانه بیرونش کرد.

حکایت زنان حیله گر و جذاب

حالا بشنوید از زن پادشاه. زن پادشاه رفت به قصر خودش و به ناهار پادشاه داروى بیهوشى زد. پادشاه خورد و بیهوش افتاد. زن بلند شد پادشاه را سر تا پا لخت کرد و یک دست لباس درویشى بهش پوشاند و دو نفر از غلامان محرم خود را صدا کرد و دستور داد پادشاه را به دوش گرفتند و بردند در یک مسجد خرابه‌اى که محل درویش‌هاى دوره‌گرد بود گذاشتند.

زن پادشاه به یکى از درویش‌ها که آشنا بود سفارش کرد که تا یک سال پادشاه را به گدائى وادارد بعد هم به او وعده کرد که پس از یکسال انعام خوبى به او بدهد. به شرط اینکه کسى از این راز خبردار نشود. یک شیشهٔ سرکه هم به درویش داد که اذان صبح، یک قطره در دماغ پادشاه بچکاند تا به هوش بیاید. خلاصه، زن پادشاه رفت و لباس پادشاهى پوشید و به‌جاى پادشاه، اول صبح به تخت نشست و یکى از ندیم‌هاى دربار را که از خواص و محرم اسرار بود خواسته و گفت: ‘باید کارى بکنى که تا یک‌سال کسى از نبودن پادشاه اطلاع پیدا نکند و هرچه بخواهى بهت انعام مى‌دهم.

ندیم انگشت بر چشم نهاد و قبول کرد و فورى با شمشیر برهنه آمد دم در ایستاد و به وزیران و امیران دستور داد در اتاق دیگرى جمع شدند و خودش اوامر پادشاه را مطابق دستور زن پادشاه ابلاغ مى‌کرد. آخر … زمان‌هاى ‘قدیم ندیم’ که رسم نبود وزراء هرطور و هر وقت که دلشان بخواهد پادشاه را ببینند و به حضور او بروند.

مثلاً اسکندر ذوالقرنین وقتى نامه به پادشاهان مى‌نوشت خودش نامه را مى‌برد تا هم وضع مملکت را ببیند و هم بتواند در جواب پادشاهان به‌نام رسول آنچه لازم است و صلاح مملکت است سخن بگوید. کسى هم ایرادى نداشت که چرا پادشاه جان خودش را به خطر مى‌اندازد. خلاصه ندیم پادشاه با کمک آن زن زیرک و دانا به کارها رتق و فتق مى‌داد و امور ولایت را حل و فصل مى‌کرد.

حالا بشنو از حال پادشاه و درویش‌ها. اول سفیدهٔ صبح درویش‌ها از خواب بلند شدند و نماز خواندند و کشکول‌ها را گذاشتند که هر که هر چى دارد بیاورد میدان، دیدند یکى از درویش‌ها هنوز خوابیده است. یکى از آنها زد به کف پاش و گفت: ‘اهوى گل مولا! نمازت قضا شد.’ دید نه خبرى نیست. آن یکى هلش داد این یکى هلش داد دیدند مثل اینکه مرده است.

یکى از درویش‌ها گفت: ‘کارش نداشته باشید دیشب دیر آمده بگذارید بخوابد تا من درستش کنم. گمان مى‌کنم دیشب بنگ خورده زیادیش کرده.’ آن‌وقت دست برد در چنته‌اش و یک شیشه سرکه بیرون آورد و یک قطره در دماغ پادشاه چکاند. پادشاه یک‌دفعه از خواب بیدار شد و به اطراف نگاه کرد و گفت: ‘عجب! … خواب مى‌بینم یا بیدارم؟’ آن وقت بى‌اختیار صدا زد: ‘آهاى غلام آهاى یاقوت آهاى زمرد!’ که یک دفعه درویش‌ها زدند زیر خنده و گفتند: ‘گل مولا کمتر مى‌خوردى نکنه چرس کشیده‌اى یا بنگ زیاد خورده‌ای. بله، مال مفت و دل بى‌رحم! …

پادشاه دیوانه‌وار بلند شد و به خودش نگاه کرد و دید لباس درویشى پوشیده و تبرزین و رشمه و پیراهن راسته و تاج و بوق و وصله‌هاى درویشى دارد، گفت: ‘یعنى چه؟’ دو مرتبه داد زد: ‘آهاى بى‌بی!’ حالا دیگر زنش را صدا مى‌کند.

دو مرتبه درویش‌ها زدند زیر خنده یکى گفت: ‘این یکى را ما نداشتیم.’ دومى گفت: ‘چرا این دیشب آمده اسمش هم بوق‌علیشاه است پارسال هم باهم بودیم و سر خرمن‌هاى مردم یوخا مى‌گرفتیم خیلى‌ها به ما دادند باهم باد کشیدیم و همان‌جا هم زیر درخت‌ها شب خوابیدیم.’ آن یکى درویش گفت: ‘هان. من هم مى‌شناسمش. بوق‌علیشاه جون!

دیشب قهوه‌خانه بودى و تند رفتی’ و هر کدام به زبانى به او طعنه زدند خلاصه پادشاه دیوانه‌وار کشکول را سر دست انداخت و رشمه را باز کرد و دور سر پیچید و بیرون آمد. آن درویشى که نگهبانش بود دنبالش راه افتاد و هى او را نصیحت مى‌کرد که: ‘بوق علیشاه جون! عزیزم! حالت خرابه کجا میری؟’ بوق‌علیشاه اصلاً اعتنائى نکرد و هى این طرف و آن طرف رفت تا رسید به در دارالاماره خواست وارد قصر بشود.

نگهبان گفت: آهاى درویش دیوانه شده‌ای؟ کجا میری؟’ باز بوق‌علیشاه اعتنائى نکرد و خواست زورکى برود توى قصر که نگهبان با چماق زد پشت گرده‌اش. بوق‌علیشاه بیهوش شد و افتاد. درویشى که نگهبانش بود رسید و بنا کرد التماس کردن که ‘ولش کنید حالش خرابه. حالا من مى‌برمش توى قهوه‌خانه دو تا چاى‌نبات بش میدم مى‌خوره و حالش جا میاد.

آن وقت نعش نیمه جان درویش را کول کرد و هن‌و‌هن‌کنان آورد توى مسجد و انداختش زمین و یک تکٔ کاه‌گل دم دماغش گرفت کم‌کم هوش آمد و باز بناى به دادائى و بدرفتارى را گذاشت که ‘آقا من سلطانم’ آن درویشه از آن طرف گفت: ‘خوابت خیره. خوب دیگه چى‌چى توى خواب دیدی؟’ آن یکى دیگر گفت: ‘بله آدم بدبخت خواب‌هاش هم اسباب بدبختیه’

حکایت زنان حیله گر و جذاب

یکى مى‌گفت: ‘شاید او را جن‌زده باشد یک سورهٔ یاسین با چند تا چارقل براش بخوانید حالش جا میاد.’ خلاصه این‌قدر سر به سرش گذاشتند تا پادشاه بندهٔ خدا دید اگر این‌طور پیش برود دیوانه‌اش مى‌کنند. رو کرد به درویشى که جانش را از مهلکه نجات داده بود گفت: ‘فقیر مولا مثل اینکه تو بهتر به درد دل من مى‌رسى مرا کى آورد اینجا؟’ درویش گفت: ‘عمو جان گل مولا تو جن‌زده شده‌اى و فکر مى‌کنى این فکرهاى بیجا را از سرت بیرون کن.

لعنت خدا بر شیطان بفرست. الان نزدیک ظهر است تا حالا همهٔ ما را از کار بیکار کرده‌ای. پاشو چند در خانه برویم که احتیاجمان به خلق این زمان نباشد اگر هم امروز حالش را ندارى توى مسجد باش سیورساتى درست کن تا ما برویم به عشق مولا پرسه‌اى بزنیم و بیائیم.’ پادشاه قبول کرد. درویش‌ها یکى یکى کشکول‌ها را برداشتند. یکى طرف بازار، دیگرى دور خانه‌ها؛ یکى دیگر توى بازارچه‌ها رفتند و سر ظهر یکى یکى آمدند و هو حقى کشیدند و به بوق‌علیشاه هم براى خوابش مبارکباد گفتند اما بوق‌علیشاه را تیرش مى‌زدى خونش درنمى‌آمد.

همه که جمع شدند یک‌مرتبه یک یساول وارد شد یک ظرف پر از غذا و خورش آورد و گفت: ‘این را از مطبخ پادشاه نذر دراویش کرده‌اند بخورید بعد ظرفش را میام مى‌گیرم……

پایان بخش اول

 

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب حکایت زنان حیله گر و جذاب و قول و قرار در حمام+ قسمت اول

اگه مثل هرکول پوارو باهوش باشی، در نگاه اول مأمور مخفی را پیدا می‌کنی!

آزمون تصویری شناخت مأمور مخفی: آیا متوجه خواهید شد که چه کسی در این تصویر یک مامور مخفی است؟ پس ذهن خود را فعال کنید و تلاش کنید در زمان مشخص شده ۴ ثانیه بر این معما غلبه کنید. امروز شما این فرصت را دارید که تمام مهارت ها و توانایی های خود را در زمینه نکته سنجی و تیزبنی را به نمایش بگذارید و این معمای تصویری شگفت انگیز و منحصر به فرد را که برای ذهن های هلاق و  با استعداد طراحی شده است را رمزگشایی و شکست دهید.

به این ترتیب بخش تفریح و سرگرمی چشمک، معمای تصویری جدیدی را به شما معرفی می کند که تنها یک ذهن بسیار ماهر و مبتکر می تواند در زمان رکورد به پاسخ صحیح برسد. آیا جرات دارید تا در آزمون تصویری شناخت مأمور مخفی شرکت کنید؟ پس اگر فکر می کنید که آمادگی کامل دارید و از سوی دیگر قصد دارید مهارت های خود را به رخ اطرافیان و دوستان خود بکشید، نباید این آزمون را که تحت عنوان آزمون تصویری شناخت مأمور مخفی در چشمک منتشر شده است را از دست بدهید. با مجله خبری چشمک و آزمون تصویری شناخت مأمور مخفی همراه باشید.

شاید بپسندید: بگو در نگاه اول چی دیدی تا بگم ویژگی های شخصیتی مخفی‌ات چیه!

آزمون تصویری شناخت مأمور مخفی

شما در آزمون تصویری شناخت مأمور مخفی باید در ۴ ثانیه متوجه شوید که چه کسی هویت خود را پنهان می کند، فقط یک نابغه و استاد در حل معماهای تصویری می تواند در تلاش اول این معمای تصویری را رمزگشایی کند.  آماده باشید زیرا آنچه در راه است آسان نخواهد بود، چالش همان طور که اشاره شد، آن است که کشف کنید که چه کسی یک مامور مخفی است.

شما فقط ۴ ثانیه فرصت دارید تا سطح پیچیدگی این تست مغزی را حل کرده و با رمزگشایی آن هم ذهن و مغز خود را ورزش دهید و همه زمینه را برای رشد بیشتر مهارتها های شناختی فراهم کنید. پس روی هدف امروز خود تمرکز کنید. اگر آماده اید؟ دیگر منتظر نمانید و این پرونده سخت را حل کنید. فقط حواستان به زمان محدودتان باشد.

بیشتر بخوانید: سوال هوش: با پیدا کردن پاسخ عبارت سوم دایره و مربع ثابت کن آخر باهوشایی!

آزمون تصویری شناخت مأمور مخفی

.

.

.

  .

.

.

.

پاسخ آزمون تصویری شناخت مأمور مخفی

آیا توانستید بفهمید که مأمور مخفی چه کیسی است؟ اگر چنین است، پس شما واقعاً توانایی‌های باورنکردنی دارید که می‌تواند شما را وادار به دیدن جزئیاتی کند که دیگران با چشم غیرمسلح قادر به دیدن آن نبودند. در صورت پاسخ منفی می توانید بیشتر ذهن خود را ورزش دهید و تلاش دوم خود را برای دیدن مأمور مخفی آغاز کنید.

.

.

.

.

.

.

پاسخ آزمون تصویری شناخت مأمور مخفی: برای اینکه از پاسخ خود مطمئن شوید، در اینجا راه حل را به اشتراک می گذاریم تا بتوانید بررسی کنید که آیا جزئی از برندگان هستید یا خیر؟  زن جوان در واقع یک مامور مخفی است. بسیار به مرد تصویر اشاره کرده بودند، آن هم به دلیل وجود اسلحه در جیبش. اما باید بدانید یک مأمور مخفی این گونه با سلاح آشکار در ملاعام حاضر نمی شود. زن جوان مشخص است در گوش خود یک وسیله ارتباطی دارد. شاید هدف این زن و همکارانش دستگیری بدون تلفات مرد تصویر باشد.

شاید بپسندید: حکایت حلال و حرام از سری داستان های هزار و یک شب | جادوی پول حلال

جواب آزمون شناخت مأمور مخفی

امیدوارم از آزمون تصویری شناخت مأمور مخفی استفاده کرده باشید. شما همواره می توانید سوالات، بازی های فکری، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

 

برایتان جالب خواهد بود

اگر چشمات مثل عقاب باشه در ۱۰ ثانیه ساعت را در جنگل پیدا می کنی!؟

 کدام یک از این دو زن احتمال دارد توسط کوسه صید شود!؟

چیستان: اسم شهری است که بخش اول ان نام یک خواننده و بخش دومش یک ماده معطر است!؟

با دلیل بگو که کدامیک از این دو زن، مادر دختر بچه است!؟



دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب اگه مثل هرکول پوارو باهوش باشی، در نگاه اول مأمور مخفی را پیدا می‌کنی!

بگو در نگاه اول چی دیدی تا بگم ویژگی های شخصیتی مخفی‌ات چیه!

تست شخصیت با شناخت اسرار ناخودآگاه: آیا مشتاق به دانستن رازهای شخصیت خود هستید؟ همه ما به دنیا به چشم های متفاوتی نگاه می کنیم. از این رو، همه ما در واقعیت متفاوتی زندگی می کنیم. روشی که شما چیزها را می بینید، بسیار بیشتر از قالبی است که واقعیت شما را ایجاد می کند. رازهای کلیدی در مورد شما را که در ضمیر ناخودآگاه شما پنهان شده است را فاش می کند.

این تست ها تنها یکی از تست هایی است که نشان می‌دهد چیزهایی که سریع‌تر توجه شما را جلب می‌کنند درباره شما چه می‌گویند. با بخش سرگرمی چشمک همراه باشید با تست شخصیت با شناخت اسرار ناخودآگاه.

بیشتر بخوانید: سوال هوش: با پیدا کردن پاسخ عبارت سوم دایره و مربع ثابت کن آخر باهوشایی!

تست شخصیت با شناخت اسرار ناخودآگاه

این تست بسیار عالی است، چون چندان پیچیده نیست. این تست، جهان را به ۳ دسته اصلی تقسیم می کند و هر یک از ما به یکی از آنها تعلق داریم. این دسته بندی ها نشان می دهد که چگونه به وجود خود نزدیک می شوید و استراتژی شما برای تحقق خود چیست.

این تست مهم است، زیرا هر کاری که در زندگی انجام می دهیم به یکی از این ۳ دسته خلاصه می شود! این تصویر، بهترین تصویر برای شناخت رازهای ناخودآگاه است. زیرا پیام ناخودآگاه درستی در مورد زندگی می دهد. تمرکز و ادراک شما بقیه داستان را بیان می کند.

شاید بپسندید: حکایت حلال و حرام از سری داستان های هزار و یک شب | جادوی پول حلال

تست شخصیت با شناخت اسرار ناخودآگاه

.

.

.

.

.

.

تفسیر تست شخصیت با شناخت اسرار ناخودآگاه

به این تصویر نگاه کنید! اولین جزئیاتی که در این تصویر می بینید چیست؟ این تصویر اسرار ناخودآگاه شخصیت شما را فاش می کند. زیاد فکر نکنید. تنها اولین تصویری که با نگاه اول توجه تان را جلب را بگوئید.

.

.

.

.

.

.

.

 

شاید بپسندید: اگر چشمات مثل عقاب باشه در ۱۰ ثانیه ساعت را در جنگل پیدا می کنی!؟

تست شخصیت با شناخت اسرار ناخودآگاه

دیدن صورت

اولین جزئیاتی که در این تصویر می بینید، اسرار ناخودآگاه شخصیت شما را فاش می کند.درست مانند صورت روی این تصویر، شخصیت خود را مانند یک پازل می سازید.

شما به دنبال خودتان نیستید، بلکه سعی می کنید خودتان را بسازید. شما می خواهید خود را به دنیا نشان دهید. سعی می کنید در زمینه های مختلف برتر باشید و آنها را مانند قطعات یک پازل کنار هم قرار دهید تا تصویر ایده آلی از خود بسازید. این قطعات می توانند واقعی (بیرونی) باشند: لباس، ظاهر، لوازم جانبی، دارایی، محافل اجتماعی، دوستان.

یا انتزاعی (درونی): دستاوردها، تجربیات، ارزش‌ها، استعدادها و خاطراتی که از آنها برای ساختن شخصیتی که خودتان را می‌دانید استفاده می‌کنید.

اما ممکن است سعی کنید تصویر خود را به کمال بسازید. این می تواند نتیجه معکوس داشته باشد زیرا کمال یک توهم است. رویکرد شما برای خودشکوفایی ظاهری است. شما از ذات خود شروع می کنید و آن را از طریق عناصر مختلف به تصویر تبدیل می کنید. شما می خواهید دنیا حقیقت واقعی شما را ببیند. هیچ اشتباهی در رویکرد شما وجود ندارد، اما مطمئن شوید که هدف اصلی شما، دنبال کردن تایید دیگران نیست.

مغز/درخت

درست مانند درخت درون این تصویر، شما می خواهید دانش خود را به طور مداوم رشد دهید. شما واقعاً کنجکاو هستید. شما سعی می کنید تا آنجا که ممکن است از جهان یاد بگیرید و درک کنید. هر کاری که انجام می دهید به این دلیل است که به دنبال دانش هستید. شما عاشق یادگیری در مورد چیزهای جدید و کشف موضوعات مختلف هستید. به احتمال زیاد شما طرفدار پدیده های ماوراء طبیعی، تئوری های توطئه و اسرار هستید.

دیگران شما را به عنوان فردی که در بسیاری از زمینه های مختلف آگاه هستید توصیف می کنند. روانشناسی و مفاهیم روانشناسی را به راحتی درک می کنید. اگر چند هزار سال در گذشته به دنیا می آمدید، بدون شک یک فیلسوف بودید. اما تک تک اطلاعاتی که می گیرید برای هدف بزرگتری در نظر گرفته شده است. هدف بزرگ‌تر از هر چیزی که می‌خواهید بفهمید، یافتن حقیقت کیهانی است.

اطلاعاتی که جمع‌آوری می‌کنید، کنار هم قرار می‌گیرند و از نزدیک مورد بررسی قرار می‌گیرند، مانند کارآگاهان روی تخته پین‌بورد، تا چیزها را به هم پیوند دهند، پاسخ‌ها را بیابند و معما را حل کنند.

رویکرد شما برای خودشکوفایی درونی است. شما از دنیای بیرون شروع می‌کنید و تا جایی که می‌توانید اطلاعات را جذب می‌کنید تا بتوانید به حقیقت نزدیک‌تر شوید و پاسخ‌هایی را که به دنبال آن هستید بیابید.

شما نمی توانید اهمیت دهید که دیگران چگونه شما را درک می کنند. تنها چیزی که می خواهید این است که بفهمید واقعاً چه کسی هستید و اینجا چه می کنید. این بزرگترین راز شماست. هیچ اشکالی در رویکرد شما وجود ندارد، فقط مراقب باشید در این روند خود را گم نکنید.

پرندگان و طبیعت

شما نه سعی می کنید خود را بسازید و نه خود را پیدا کنید. فقط می خواهید آزاد باشید تا خودتان باشید و دنیا را تجربه کنید. شما احساس نمی کنید در جایی که در حال حاضر هستید، مناسب هستید. ترجیح می دهید سفر کنید و دنیای باشکوه را کشف کنید.

دوست ندارید برای مدت طولانی در یک مکان بمانید. درک اینکه همه چیز لحظه ای است فقط اضطراب و میل شما را برای امتحان چیزهای مختلف تقویت می کند. شما مسائل را خیلی جدی نمی گیرید. عاشق مهمانی هستید، از آن لذت می برید و هر از گاهی دیوانه می شوید.

شما عاشق محاصره شدن در طبیعت هستید. تنها با فکر کاوش در مکان های عجیب و غریب جدید در سراسر جهان، قلب شما پر می شود. شما برای هر دانشی به تجربه اهمیت می دهید. شما اطلاعات را جذب می کنید و عناصر مختلف را مادی می کنید، اما هیچ چیز برای مدت طولانی باقی نمی ماند. آنجاست تا زمانی که به هدف ایجاد تجربه عمل کند و سپس رها کنید. شما حرکت کنید.

رویکرد شما برای خودشکوفایی درخشان است. این ترکیبی از درون و بیرون با تاکید بر پیش رفتن است. هدف اصلی شما این است که خودتان را بشناسید و دنیا را تجربه کنید. شما واقعاً به اینکه دیگران شما را چگونه می بینند یا حقیقت کیهانی چیست، اهمیت نمی دهید. شما مانند یک مسافر در تعطیلات هستید که فقط برای کاوش و تفریح ​​در آنجا آمده است.

هیچ اشکالی در رویکرد شما وجود ندارد، فقط مطمئن شوید که به درستی از روابط خود مراقبت می کنید. با وجود اینکه هیچ چیز دائمی نیست، تنها زمانی که در هدف خود جوهره پیدا می کنید. زمانی است که چیزی را می سازید و از آن مراقبت می کنید که برای همیشه ماندگار نخواهد بود.

 

امیدوارم از تست شخصیت با شناخت اسرار ناخودآگاه استفاده کرده باشید. شما همواره می توانید سوالات، بازی های فکری، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

 

برایتان جالب خواهد بود

 کدام یک از این دو زن احتمال دارد توسط کوسه صید شود!؟

چیستان: اسم شهری است که بخش اول ان نام یک خواننده و بخش دومش یک ماده معطر است!؟

با دلیل بگو که کدامیک از این دو زن، مادر دختر بچه است!؟

مجموع ارزش عددی میوه ها را در عبارت آخر پیدا کنید | فقط ۱۵ ثانیه وقت دارید!



دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب بگو در نگاه اول چی دیدی تا بگم ویژگی های شخصیتی مخفی‌ات چیه!

عکس ها و پوستر قسمت اول فینال فینالیست‌ها زودیاک ۲