روشنک(رکسانا)دختر ایرانی همسر اسکندر مقدونی

اسکندر ایران را فتح کرده و داریوش سوم را فراری داد. پس از آن یک به یک از استان های ایران گذشت تا به باختر رسید.باختر آخرین استان ایران بود که به تسخیر اسکندر درآمد و در آن زمان وخش اورد فرماندار آن بود. باختر از استان های ممتاز و برتر ایران به شمار می رفت.

 

وخش اورد تصمیم گرفت که از اسکندر فرمانبرداری کند. به همین دلیل، اسکندر او را به حکومت در باختر ابقا کرد تا همچنان حاکم باختر باشد. برای این که ماندگاری فرمانبرداری وخش اورد به  اسکندر پایدار بماند، اسکندر دو پسر از سه پسر وخش اورد را برای خدمت در ارتش خود فراخواند. وخش اورد علاوه بر قبول کردن این درخواست اسکندر، پسر سومش را هم به ارتش اسکندر سپرد.

پس از آن، وخش اورد خواست ضیافتی برای اسکندر با تجملات مشرق‌ زمین برپا کند. او با همین مقصود، سی نفر از دختران خانواده‌های درجه یک سغدیان را برای این ضیافت فراخواند. دختر خود حاکم هم جزو آنها بود. این دختر از حیث زیبایی و لطافت همانندی نداشت و به قدری دلربا بود که در میان آن همه دختران زیبا توجه تمام حضار را به خود جلب می‌کرد. بله! او روشنک یا همان رکسانا یونانی بود…

در این ضیافت، و بر طبق آداب ایرانی، روشنک با روبند می رقصد؛ اما مجبور می شود به درخواست اسکندر، روبند خود را بردارد.اسکندر که با نوشیدن شراب، چیزی که به آن اعتیاد داشت، مست شده بود، از خود بی خود شده و عاشق روشنک شد.

پس از مدت زمان کوتاهی اسکندر بلند و بی‌پروا گفت: “باید مقدونی ها و پارسیان با هم ازدواج کنند تا مخلوط شوند و این می تواند تنها راهی باشد برای این که مغلوب شدگان شرمسار و افراد پیروز در جنگ به خود مغرور نشوند.”

پس از آن اسکندر از شدت عشق در همان مجلس دستور کرد بر طبق عادات مقدونی، یک نان بیاورند؛ او آن را با شمشیر به دو قسمت تقسیم کرده، نیمی را خودش برداشت و نیم دیگر را به روشنک داد تا عهد و پیمان زناشویی بین آنها باشد.

مقدونی ها از این رفتار اسکندر ناخشنود شدند؛ زیرا در نظر آنان پسندیده نبود که یک فرماندار ایرانی پدرزن اسکندر گردد. اما آنها به ناچار این را پذیرفتند.

پس از این ازدواج، روشنک در بین نفرت از یک دشمن و عشق به یک همسر می ماند.اما سرانجام همانند همه زنان سرزمین پارس، عشق را انتخاب می کند و به خود می قبولاند که او همسر اسکندر است؛ پس باید به شوهرش وفادار باشد.

روشنک اسکندر را در لشگرکشی اش به هند در سال ۳۲۶ پیش از میلاد همراهی کرده و سختی راه و جنگ را تحمل کرد.

پس از آن اسکندر به سمت شوش گام برداشت. روشنک که حالا کم کم نام او به تلفظ یونانی اش بیان می شود(رکسانا)را با نیز خود برد.  زمانی که اسکندر به شوش رسید، در آن جا با استاتیرا، یکی دیگر از بزرگزادگان پارسی ازدواج کرد. این بار اسکندر دستور داد تا هشتاد نفر از فرماندهان سپاهش با هشتاد بزرگزاده ایرانی ازدواج کنند.

مدتی بعد اسکندر به سمت اکباتان گام برداشت. استاتیرا را در شوش باقی گذاشت و رکسانا را با خود برد.با آن که ستاره شناسان اسکندر را از رفتن به بابل نهی کرده و آن را نحس دانستند، اما اسکندر به بابل رفت… و در آن جا کشته شد.پس از مرگ ناگهانی اسکندر در بابل در سال ۳۲۳ پیش از میلاد، رکسانا(روشنک)فرزند اسکندر را به دنیا آورد و نام او اسکندر چهارم گذاشته شد.

پس ازمرگ اسکندر٬ رکسانا و پسرش قربانی دسیسه‌های سیاسی امپراتوری اسکندر شدند. روشنک، استاتیرا بیوه دیگر اسکندر و دریپتیس خواهر استاتیرارا به قتل رساند.ازآن پس المپیاس مادر اسکندر از رکسانا و پسرش حمایت می‌کرد تا اینکه المپیاس بدست کساندر بقتل رسید. کساندر چون دید که اسکندر چهارم پسر اسکندر، بزرگ شده و در مقدونیه گفتگو ازین است که او را از محبس بیرون آورده بر تخت بنشانند، از عاقبت این کار ترسید و نابودی خود را در آن می‌دید. بنابراین به گلوسیاس رئیس محبس نوشت که سر روشنک و اسکندر را ببرد و تن آنها را پنهان دارد و چنان کند که اثری از این دو قتل نماند. این امر اجرا شد و روشنک و پسرش در حدود ۳۰۹ پیش از میلاد با خوراندن زهر کشته شدند.

http://www.vatanfa.com/?s=روشنک(رکسانا)دختر-ایرانی-همسر-اسکندر-مقدونی
احسان گفته:

سلام:

دوست عزیز قبلا یک پست داده بودی برای حمایت از سایتت.

لطفا اونو دواره بگذار می خوام بنرتو توی تمام سایت هام بگذارم.

هنوز هم پای حرفم هستم اگر فضا برای آپلود عکسهات کم آوردی هر چقدر که بخوای فضای رایگان بهت میدم!

آگر هم هزینه کافی برای پرداخت هاست سایتتو نداری باز هم هاست رایگان بهت میدم! خلاصه از همه نظر حمایتت می کنم تا به کارت در سایت ادامه بدی.

با تشکر فراوان به خاطر سایتت: http://www.uploaded.ir

دوست عزیز خیلی ممنون از شما واقعا نظرهایی مثل نظر شما رو که میبینمخیلی بیشتر از قبل امیدورام میشم که این کارو انجام دادم،چون واقعا خوشحال میشم که هنوز کسایی هستن که کوروش رو میشناسن و اونو دوست دارن.

راستش نظر قبلی که داده بودین،من اومدم توی سایتتون و در بخش تماس با ما من پیغامی براتون زاشتم،اما فکر کنم به دستتون نرسیده.

من دوباره بخش حمایت از ما رو سنجاق میکنم.

درباره هاستی هم که گفته بودین این واقعا نظر لطفا شماست ،من فعلا هاست دارم هر وقت تموم شد ،حتما مزاحمتون میشم.

فقط بنر رو توی هر سایتی گذاشتین به ما خبر بدین که در بخش حامیان ما اسم و ادرس اون سایت رو بزاریم

با تشکر

امین گفته:

خیلی عالی بود
مرسی

حسين گفته:

با دیدن این مصلب گریم گرفت که چرا امثال پدر این روشنک در ایران بر سر کار بودند و ………..

toghian گفته:

چرا همیشه می خواهید تمام افتخارات دیگران را با دروغ بافی از آن خود کنید.حرفی بزنید که در عقبش منطق وجود داشته باشد،آیا اسکندر به آن بزرگی دختران زیبا روی کم داشت؟ معلوم است که نه تمام حریمش از پسران و دختران زیبا مملو بود،ولی چه در وجود روشنک او را به خود کشاند؟ روشنک اهل آستان پروان کاپیسا بود که در شمال کابل موقعیت دارد.او ۴ سال تمام با اسکندر جنگید در اولین روز جنگ تن به تن با اسکندر اسکندر را مغلوب کرد روز بعد اسکندر که نمی دانست او یک دختر است به او پیشنهاد دوباره رزمیدن داد ودر هنگام رزم نقاب روشنک از رویش افتاد اسکندر با تعجب از او پرسید تو یک دختر هستی روشنک در جوابش گفت من سگ ماده ی این دیارم شیران هنوز در کوه ها اند و پایین نیامده اند، او ۴ سال تمام نگذاشت تا اسکندر از پنجشیر به قصد هند بگذرد وقتی بالاخره اسکندر او را شکست داد به او پیشنهاد ازدواج داد ولی روشنک نپذیرفت بالاخره وقتی اسکندر او را وادار به ازدواج نمود شرط روشنک آن بود وقتی از دیارم بیرون شوم آنگاه پیشنهاد تو را خواهم پذیرفت که چنان هم شد.

محمدفرزندایران گفته:

من هم نمیتونم قبول کنم که روشنک مثل دختران عرب با روبند پیش اسکندر رقصیده با شه و اسکندر هم از روی مستی اونو به زنی اختیار کرده باشه.

ستاره (***مهسا***) گفته:

من که نمیتونم قبول کنم… یه دختر چطور میتونه به یه ادم خون خوار که مردم کشورشو ازتیغ میگذرونده عشق بورزه به نظرم اگه این داستان حقیقت داشته باشه روشنک احمق بوده و پدر خائنشم ازاون احمق تر بوده

نیلوفر گفته:

عالی بووووووووووود

farhad 0111 گفته:

agha sohil Cheera mano bastii man dg Ba goshim nmitonam biyam too saiyt .

سهیل گفته:

سهیل Soheil منظورته؟
من هیچ کس رو نبستم. همه باز هستند.

بهی گفته:

وای واقعا که چرا روشنک قبول کرد اسکندر همراهی کنه باید بهش زهر میداد و ایران از دست اون نجات میداد اینطوری اسمش تو تاریخ جاودانه میشد.

ستاره (***مهسا***) گفته:

بهی خان شما خودشو ناراحت نکن از این ادمای قدرت طلب مثل روشنک زیاده تو دنیا

بهی گفته:

مهسا جان واقعا اینطوری!!!
من وقتی داستانشو خوندم همش احساس کردم که اون یه قربانی که بر خلاف خواستش اونو بیش اسکندر بردن و بعدش هم به خاطر ایین و عقاید تا اخر با اسکندر موند.اطلاعاتم در این باره کمه هر چی خوندم تو این وب بوده و زیاد نمیدونم شایدم واقعا قدرت طلب بوده.

ستاره (***مهسا***) گفته:

پس چی اگه اون واقعا ادمی بود که ایرانو دوس داشت حتی راضی نمیشد ازش بچه داشته باشه چه برسه به اینکه اونو بزرگم کنه اون اگه واقعا یه ایرانی بود ومردمشو دوس داشت خودشو میکشت ولی حاضر به ازدواج با خون خواری مثل اسکندر نمیشد

بهی گفته:

افرین به این عشقی که به ایران دارید.خداییش هر که میاد و درباره ی تاریخ ایران جستجو میکنه افرین داره حیف که کم هستن ولی خوبه که هستن!
عاشق ایران و تاریخ باشکوهشم!به همه بچه های اریایی این ساید افتخار میکنم دوووووووستون دارم!

مریم گفته:

ممنون مطالب خوبی بود فقط در جواب اون دوست باید بگم که منشا رقص عربی ایرانست نه عرب .عربهااین رقص را از ایرانیها اموختند مثل خیلی چیزهای دیگه

مهسا (دختر آریایی) گفته:

درود
مریم جان کلا اعراب پیش از اسلام وابسته به ایران بودن در این مورد بهتون پیشنهاد می کنم که بخش آغازین کتاب دو قرن سکوت رو بخونین