is_tag

قاریان جدید مصری حرفی برای گفتن ندارند

در گفت‌وگو با باشگاه خبرنگاران جوان مطرح شد؛

حسینعلی شریف، موذن، استاد پیشکسوت قرآنی و مولف کتب مختلف آموزش قرآن کریم در حاشیه نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم درباره تذکر رهبری به قاریان پیرامون تلاوت قرآن گفت: آنطور که مقام معظم رهبری فرمودند از آنجایی که قرائت بعضی از قاریان مصری حالت غنا دارد، رادیو را خاموش می‌کنند. 

شریف ادامه داد: رهبری خطاب به قاریان فرمودند که شما لازم نیست لباس آن‌ها را به تن کنید! ما خودمان قاریان و تلاوت‌های خوبی داریم، بهتر است فرهنگ خودمان را پیاده کنیم.

این استاد پیشکسوت قرآنی با بیان اینکه اشکالی ندارد از سبک قرائت قاریان مصری تقلید شود، افزود: اگر ما می‌خواهیم الگوبرداری کنیم، الگو‌های خوب‌تری وجود دارد. اگر اشکالی در قرائت بعضی از قاریان هست، از آن اشکالات پیروی نکنید.

وی با بیان اینکه به هر حال قاریان مصری نسبت قاریان ایرانی پیشکسوت هستند، اما قاریانی مانند مرحوم منشاوی و مرحوم عبدالباسط سبک‌هایی دارند که اگر کسی صحیح آن را تقلید کند، می‌تواند با مفهوم آیات انس بگیرد، توضیح داد: حال که ما حدود ۴۰ سال در زمینه قرائت قرآن قدمت داریم، می‌توانیم مهندسی جدید برای تلاوت قرآن داشته باشیم. اشکالی ندارد قاریان قدیمی مصری الگویمان باشند، اما قاریان جدید مصری حرفی برای گفتن ندارند.

دانلود فیلم

دانلود سریال آمرلی

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب قاریان جدید مصری حرفی برای گفتن ندارند

حکایت چوپانی که با گفتن ۴۰ دروغ، داماد پادشاه شد!

داستان شنیدنی چهل دروغ: یدر روزگاران قدیم، پادشاهى بود که دخترى دانا و مهربان داشت. دانائى و مهربانى دختر زبانزد خاص و عام بود. به‌همین خاطر خواستگاران زیادى داشت.

داستان شنیدنی چهل دروغ

یدر روزگاران قدیم، پادشاهى بود که دخترى دانا و مهربان داشت. دانائى و مهربانى دختر زبانزد خاص و عام بود. به‌همین خاطر خواستگاران زیادى داشت.

هر روز سیلى از خواستگاران مى‌آمدند و بدون نتیجه برمى‌گشتند. باز هم روز به‌روز به خواستگاران افزوده مى‌شد. هرکس به‌طریقى مى‌خواست با دختر پادشاه وصلت کند چرا که او هم دختر پادشاه بود و هم از نظر دانائى و مهربانى در تمام ولایت لنگه نداشت.

پادشاه براى خواستگاران شرطى را پیشنهاد کرده بود. هرکس شرط را به‌جا مى‌آورد مى‌توانست داماد پادشاه شود. شرط شاه این بود که هرکس بتواند چهل دروغ مثل زنجیر به‌هم پیوسته بگوید، دخترش را به عقد او درآورد. در غیر این‌صورت جانش را هم از دست مى‌داد.

خواستگاران زیادى از راه‌هاى دور و نزدیک آمدند و دروغ‌هاى زیادى سرهم کردند. حتى بعضى‌ها به‌جاى چهل دروغ. صد و چهل دروغ و بعضى‌ها هزار و چهل دروغ هم گفتند ولى دروغ‌هاى آنها مثل زنجیر به‌هم پیوسته، مربوط نبود دروغ‌هاى آنها مثل کوزهٔ چهل تکه شده‌اى بود که هیچ تکه‌اش با تکهٔ دیگرش جور درنمى‌آمد.

داستان شنیدنی چهل دروغ

روزى از روزها، دختر پادشاه براى شکار، به جنگل رفت. چوپانى هنگام شکار دختر پادشاه را دید و از چابکى و زرنگى او درشگفت ماند. او با خود گفت: ‘چه دختر زرنگی! لنگه‌اش شاید در دنیا پیدا نشود!’ دختر پادشاه با اسب به‌دنبال آهوئى مى‌تاخت. او آن‌قدر تاخت تا اینکه از دید چوپان گم شد. چوپان که غرق تماشاى دختر شده بود، به‌خود آمد و گفت: ‘اى والی! خوابم یا بیدار؟ …’ بعد در گوشه‌اى نشست و به‌ فکر فرو رفت.

مدت زیادى از این جریان نگذشته بود که یک روز چوپان از پیرمردى شرط پادشاه را شنید پس از آن چوپان شب و روز فکر کرد. او نه خواب داشت و نه خوراک بلکه تمام ساعات‌هاى روز و شب به‌شرط پادشاه فکر مى‌کرد تا راه چاره‌اى براى آن بیابد. چوپان پس از روزها فکر کردن، تصمیم گرفت به خواستگارى دختر پادشاه برود. اما با خود گفت: ‘هم فال است و هم تماشا. بروم بختم را آزمایش کنم، شاید فرجى حاصل شد و شانس به من روى آورد.’

سرانجام در یکى از روزها، گله‌اش را در صحرا رها کرد و چوبدستى کجش را بر گردنش انداخت و به طرف قصر پادشاه راه افتاد. پادشاه که در این مدت به دروغ‌هاى خواستگاران دیگر گوش داده بود و دروغ‌هاى زیادى هم از آنها شنیده بود و هیچ‌کدام را نپسندیده بود، این بار هم طبق عادت همیشگى چوپان را با اکره به حضور پذیرفت. پادشاه از چوپان پرسید: ‘اى چوپان! چى از من مى‌خواهی؟’

چوپان نه تنها از شکوه و جلال پادشاه نترسید، بلکه سینه‌اش را جلو داد و راست در برابر او ایستاد و گفت: ‘اى پادشاه! آمده‌ام، بختم را بیازمایم.’

– از چى حرف مى‌زنی؟

– شنیده‌ام که پادشاه بزرگ ما، شرط بسته که هرکس چهل دروغ سرهم کند، مى‌تواند از دخترش خواستگارى کند، حالا من، حضور شما رسیده‌ام تا چهار پنچ تا دروغ سرهم بکنم، دهنم که از من کرایه نمى‌خواهد، بهتر است از آن استفاده کنم.’

پادشاه نگایه به سر تا پاى چوپان انداخت. لباس خشن و پشمى پوشیده و کلاه پاره پوره‌اى به‌سر داشت و چوبدستى کجش هم از روى گردنش آویزان بود. پادشاه از قیافهٔ درهم و برهم او خنده‌اش گرفت و قاه قاه خندید پادشاه پس از آنکه خنده‌اش را به‌ زور فرو خورد، رو به چوپان کرد و گفت: ‘اى چوپانِ نادان! آیا شرط ما را مى‌دانی؟ باید چهل تا دروغ مثل زنجیر به‌هم پیوسته بگوئى در غیر این‌صورت، جانت را از دست خواهى داد.’

چوپان سرش را پائین انداخت و به چوپدستى تکیه داد و گفت: ‘پادشاها! چه سعادتى بهتر از آن که جانم را فداى شما بکنم.’ پادشاه که دید چوپان دست بردار نیست، امر کرد که وزیران و بزرگان دربار جمع شوند. وقتى همگى آنها جمع شدند. پادشاه به چوپان دستور داد، دروغ‌هایش را بگوید. چوپان تعظیمى کرد و گفت: ‘اى پادشاه بزرگ! قبل از اینکه حرف‌هایم را شروع کنم، خواهشى از شما دارم.’

پادشاه گفت: ‘چه خواهشی؟’

چوپان گفت: ‘خواهش من این است که شاهزاده خانم هم در این مجلس شرکت کند.’

پادشاه خیلى عصبانى شد و عصایش را بر زمین کوبید و از جایش پرید و با غضب به چوپان نگاه کرد و گفت: ‘دخترم را به یک نامحرم نشان بدهم! این چه حرفى است که مى‌زنی؟ مگر عقلت را از دست داده‌ای؟ تو مگر مرا بچه حساب کرده‌ای؟’

چوپان بدون اینکه از غضب پادشاه بترسد، به آرامى چوبدستى کجش را بر گردنش انداخت و گفت: ‘اى پادشاه بزرگ! نیّت بدى ندارم، اگر نیّت بدى داشتم دستور بدهید که به چشمانم سرب داغ بریزند. علت اینکه مى‌گویم شاهزاده خانم هم در این مجلس باشد، این است که شاید، حرف‌هاى من مورد پسند شما واقع شود، ولى شاهزاده خانم از آن خوشش نیاید. پس بهتر است که دو نفرى با هم به حرف‌هایم گوش بدهید.’

پادشاه بیشتر ناراحت شد و داد کشید: ‘اى چوپان نادان! تو مى‌خواهى برخلاف شرط من عمل کنی؟!’

در همین لحظه دختر پادشاه به جمع آنها پیوست و به طرفدارى از چوپان گفت: ‘پدر جان! شما ناراحت نشوید. حق با چوپان است. اگر چه شرط را شما بسته‌اید، ولى اجازه‌ بدهید حرف‌هاى خواستگاران را من هم گوش کنم.’

پادشاه کوتاه آمد و موافقت کرد و چوپان هم شروع کرد به دروغ گفتن.

– قبل از اینکه پدرم با مادرم ازدواج کند و من از مادر زاده شوم ما از پدر یتیم ماندیم مُردیم تا اینکه چهار نفر باقى ماندیم. روزى از روزها، ما هر چهار نفرمان با هم به شکار رفتیم. ناگهان برادر کورم، در کنار بوتهٔ یاوشانى که هنوز نروئیده بود، خرگوشى را دید که هنوز به دنیا نیامده بود. برادر دیگرم که هر دو دستش از مچ چلاق بود، با کمان بدون زه، تیرى بدون پیکان انداخت به سویش و آن را شکار کرد برادر دیگرم که هیچ لباسى دربرنداشت، آن را در لباسش پیچید …

از حرف‌هاى چوپان نه تنها وزیر و بزرگان به خنده افتادند بلکه خود پادشاه هم خنده‌اش گرفت و شروع کرد به بلند بلند خندیدن. دختر پادشاه هم سرش را پائین انداخته مى‌خندید. حرف‌هاى چوپان براى دختر بسیار جالب بود. او بى‌صبرانه منتظر بود که چوپان حرف‌هایش را ادامه بدهد. با آرام شدن خندهٔ پادشاه و بزرگان چوپان به حرف‌هایش ادامه داد:

– … ما رفتیم و رفتیم تا اینکه به سه تا جوى آب رسیدیم. دو تا از جوى‌ها خشک خشک بودند و در جوى سومى هم آبى وجود نداشت. در جوى بى‌آب سه تا ماهى در حال شنا بودند، دو تا از ماهى‌ها مرده بودند و سومى هم بى‌جان بود. ما ماهى بى‌جان را به زور صید کردیم و به راه افتادیم. رفتیم رفتیم تا اینکه به سه تا خانه رسیدیم دو تا از خانه‌ها ویران شده بود و سومى هم نه دیوار داشت و نه سقف و نه بام در خانهٔ بى‌ سقف سه تا دیگ پیدا کردیم.

دو تا از دیگ‌ها شکسته بودند و سومى هم ته نداشت آنجا سه تا سه‌پایه هم یافتیم؛ دو تا از آنها پایه نداشت و دیگرى هم نه ته داشت و نه دیواره. ما ماهى بى‌جان را در دیگى که ته نداشت گذاشتیم و روى سه‌پایه‌اى که پایه نداشت قرار دادیم، ماهى را بدون آتش پختیم. با اینکه گوشت ماهى لخته لخته کنده مى‌شد، اما موقع خوردن سفت‌تر از چرم چارق بود. ما آن‌قدر خوردیم و خوردیم، تا اینکه شکم‌هامان مثل جوال باد کرد و گردن‌هامان مثل مو نازک شد. اما از این همه خوردن سیر نشدیم.

خنده حاضران به اوج خود رسید. پادشاه که با دقت به حرف‌هاى چوپان گوش مى‌داد ناخود‌آگاه فریاد کشید ‘ساکت!’ او با فریاد خود همه را ساکت کرد. چوپان با خیال راحت به دروغ‌هایش ادامه داد:

– روغن باقى مانده از ماهى را که در دیگ بى‌ته بود، برداشتیم و وزن کردیم، بیشتر از چهل من بود. آن را به یکى از چکمه‌هایم مالیدم تا نرم شود. اما به چکه دیگرم نرسید. شب با سر و صداى بلند از خواب پریدم، دیدم که چکمهٔ روغن نخورده با چکمهٔ روغن خورده، دعوایشان شده است. آنها را از هم سوا کردم و دوباره خوابیدم. صبح که بیدار شدم، چکمهٔ روغن نخورده‌ام قهر کرده رفته بود.

براى یافتن آن به بالاى گنبد رفتم و از آنجا اطراف را نگاه کردم ولى نتوانستم چیزى ببینم. بعد توى دره‌اى رفتم و جوالدوزى را از یقه‌ام درآوردم و در زمین فرو کردم و بالاى آن ایستادم و باز به اطراف نگاه کردم، دیدم که چکمهٔ روغن نخورده‌ام در آن سوى دریا، مشغول شخم‌زدن زمین است. رفتم و بر مادیانى سوار شدم و کره‌اش را به ترک آن بستم و خواستم با آن از دریا بگذرم.

مادیان جرأت نکرد به آب بزند و از دریا عبور کند. بعد کرهٔ مادیان را سوار شدم و این بار مادیان را ترک آن انداختم و کره اسب را به طرف دریا راندم. نفهمیدم که کى و چگونه از دریا گذشتم یک دفعه دیدم که در آن طرف دریا هستم. دهنهٔ چکمهٔ قهر کرده‌ام را باز کردم و پوشیدم و به راه افتادم. همان‌طور که مى‌رفتم چشمم به خورجینى افتاد که در کنار یک پشتهٔ خاک روى زمین افتاده بود، خورجین را باز کردم، توى آن یک کتاب بود و یک قلم، قلم را گرفتم و شروع کردم به خط خطى‌کردن کتاب. ناگهان فهمیدم که تمام حرف‌هایم دروغ بوده!!

داستان چهل دروغ

وزیران و بزرگان دربار، هنوز هم به حرف‌هاى چوپان مى‌خندیدند و با تکان دادن سر حرف‌هاى چوپان را تائید مى‌کردند. پادشاه عصایش را محکم به زمین کوبید و داد کشید:

– ساکت!

– همه از ترس ساکت شدند. دختر پادشاه نزدیک رفت و گفت: ‘چوپان چهل و یک سخن گفت که چهل تاى آن دروغ بود و تنها یکى راست!’

پادشاه که فکر نمى‌کرد چوپان به این زیبائى دروغ به‌هم پیوسته بگوید و دلش نمى‌خواست دخترش را به عقد او درآورد، حرف دختر را رد کرد و گفت: ‘زیاد هم دروغ نگفت! چوپان فقط سرگذشت خود را تعریف کرد.’ چوپان وقتى دید که پادشاه عادلانه قضاوت نمى‌کند، قدمى به جلو برداشت و گفت: ‘پادشاه پس شما هم سرگذشت خودتان را که قبل از زاده‌شدنتان اتفاق افتاده باشد، براى ما تعریف کنید. چه دروغ باشد چه راست! فرقى نمى‌کند.’

پادشاه داشت از ناراحتى مى‌ترکید. عصایش را در هوا چرخاند و گفت: ‘من تنها یک کلمه مى‌گویم.’ بعد فریاد کشید: ‘جلاد’

در همان لحظه جلاد با سبیل کلفت و آویزانش وارد شد. او تبر تیزش را روى دوشش انداخته بود و آماده بود که فرمان پادشاه را به اجراء درآورد.

دختر که دید اوضاع دارد خراب مى‌شود، رو به پدر کرد و گفت: ‘پدر جان! دیدى که چوپان شرط را به‌جاى آورد. من هم دروغ‌هاى او را قبول دارم. پس بهتر است که مرا به‌ عقد چوپان درآورى چون لایق‌تر و عاقل‌تر از او کسى تا به‌حال سراغ ندارم.’ وزیران وبزرگان هم حرف دختر را تائید کردند پس از آن پادشاه هم تسلیم شد و دستور داد که هفت شبانه‌روز جشن بگیرند. او دخترش را به عقد چوپان درآورد پس از مدتى پادشاه از دنیا رفت و چوپان به پادشاهى رسید او سال‌هاى سال با عدالت پادشاهى کرد.

– چهل دروغ

– چهل دروغ، ۱۵ افسانه از ترکمن صحرا صفحه ۷

– گرد‌آورى و بازنویسى عبدالصالح پاک

– کتاب‌هاى بنفشه انتشارات قدیانى چاپ اول ۱۳۷۷

به‌ نقل از فرهنگ افسانه‌هاى مردم ایران، جلد سوم، على‌اشرف درویشیان – رضا خندان (مهابادی)

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

ادامه مطلب حکایت چوپانی که با گفتن ۴۰ دروغ، داماد پادشاه شد!

سینمای جنگ نباید تمام شود/ از شهدا گفتن ترس ندارد



در آخرین برنامه از روز دوم جشنواره فجر ۴۲، نشست خبری فیلم سینمایی «پرواز ۱۷۵» با حضور محمدحسین حقیقت کارگردان، سعید شرفی کیا تهیه کننده، جعفر دهقان، اتابک نادری، رضا توکلی، یاسین مسعودی، شاهین باباپور و مجید پتکی بازیگران و سید علی زرآبادی مدیر تولید و رضا انصارین سرپرست جلوه‌های بصری برگزار شد.

فیلم با بودجه شخصی ساخته شد

در ابتدای این نشست سعید شرفی‌کیا تهیه‌کننده این فیلم گفت: فیلم سینمایی «پرواز ۱۷۵» با بودجه کاملا شخصی ساخته شده و هیچ ارگان دولتی برای ساخت آن حمایت نکرده است. فکر می‌کنم موضوع شهدای دفاع مقدس دغدغه همه ما باشد، چون این شهدا با فداکاری خود باعث شدند ما امروز اینجا بنشینیم و اگر این افراد نبودند ما این امنیت و آسایش را نداشتیم. همینطور جانبازان که ما به خاطر ساخت این فیلم با مشکلاتشان از نزدیک مواجه شدیم.

این تهیه کننده افزود: این کار سفارش هیچ ارگانی نبود و علاقه شخصی کارگردان بود. شهدای غواص هم که جای خود را دارند.

محمدحسین حقیقت کارگردان کار گفت: مسئله دفاع مقدس صرفا بخشی از تاریخ ما نبوده که باید فراموشش کرد. ما باید قدردان آن باشیم. ما تلاش کردیم از شعاری بودن دور باشیم و تلاش کردیم واقعیت‌ها را بگوییم. اگر فکر می‌کنیم چیزی واقعیت است باید آن را عنوان کنیم.

وی افزود: از کسانی که به جشنواره نمی‌آیند خواهش می‌کنم از این تریبون استفاده کنند و فضای جشنواره باید به همدلی نزدیک شود.

در بخش دیگر این نشست جعفر دهقان از بازیگران این فیلم درخصوص شخصیتی که در این فیلم به تصویر کشیده است، گفت: من همیشه دغدغه این را داشتم که سینمای جنگ نباید تمام شود. خوشحالم که هنوز هستند جوانانی که برای فیلم اول اثر دفاع مقدسی می‌سازند. برای خیلی‌ها فیلم دفاع مقدس فقط در توپ و تانک و فشنگ خلاصه شده، اما مهم حرف دفاع مقدس است که هنوز حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. من احساس می‌کنم کارگردان این اثر می‌توانست با هزینه تولید این فیلم یک اثر تجاری بسازد و شبیه به بسیاری از فیلمسازانی که به دنبال درآمد و گیشه هستند، فیلم بسازد. به همین دلیل هم طول نقش برای من اصلا مهم نبود و اثرگذاری آن اهمیت بیشتری داشت.

ادای دینی به شهدا

اتابک نادری بیان کرد: خوشحالم که ادای دینی به شهدایی کردیم که حتی اسم آن‌ها سر کوچه‌ها نیست. تجربه دلی بود و ربطی به هیچ تکنیک و تجربه‌ای نداشت.

جعفر دهقان گفت: یک سری به آسایشگاه‌های جانباز‌های ما بزنید تازه با مفهوم اینکه ما چرا به این افراد بدهکار هستیم آشنا و متوجه خواهید شد.

رضا توکلی نیز گفت: محمدحسین حقیقت کارگردان خلاقی بود. پیشکسوتان عرصه هنر ما کمتر در این مدل کار‌ها دیده می‌شوند. نکته اساسی من این است که چرا اصل اساس می‌آیند برای رابرت دنیرو ۸۰ ساله فیلم می‌نویسند و برای آن چیزی میسازند؟ نویسنده‌ها باید برای بزرگ تر‌های سینمای ما بنویسند. اتفاقا جای آقای هاشم پور اینجا خالی است. آثار عجیب و غریبی درباره جنگ داریم که نتوانستیم هیچ کدام از آن‌ها را به تصویر بکشیم. دستمریزاد به آقای حقیقت که با پول خود چنین فیلمی ساخته است. سینمای ما باید همه ژانری داشته باشد، ولی این هزینه‌ها را به چه کسانی می‌دهند؟ چرا به باتجربه‌ها کار نمی‌دهند؟

یاسین مسعودی بازیگر دیگر این فیلم گفت: قرار بود که یاسین یک رگه‌هایی از طنز داشته باشد. بدون یک دکور در آبادان می‌توان فیلم جنگی در آنجا ساخت. امیدوارم آبادی به آبادان بازگردد.

رضا انصارین سرپرست جلوه‌های بصری نیز در بخش دیگری گفت: درباره بخش فنی فیلم، نخ تسبیح فیلم را سعی کردیم به صورت جلوه‌های بصری آماده کنیم. در خدمت فیلم هر کجا که نیاز بود از این قابلیت استفاده کردیم.

روند تولید فیلم کار سختی بود

زرآبادی مدیر تولید گفت: کار سختی بود و تعدد لوکیشن داشت. محمدحسین حقیقت جوان‌ترین فیلمساز جشنواره است، ولی آدم بسیار بزرگی است.

محمدحسین حقیقت بیان کرد: طبیعتا کار اول در حوزه دفاع مقدس سختی‌های خود را دارد و تلاس کردیم از فضای مرسوم فاصله بگیریم و از کسانی که بخشی از خود را در جنگ جای گذاشتند، بپردازیم. ما با هر عقیده و آرمان و سلیقه‌ای باید یک نکته مشترکی داشته باشیم که برای همه قابل احترام باشد. واقعا از شهدا گفتن ترس ندارد.

حقیقت درباره الگوبرداری از یک نمایش گفت: من نمایشی را ندیدم و از جایی الگو گرفته نشده و داستانی بود که شکل گرفته است. به اسم شعار واقعیت‌ها را انکار نکنیم.

این کارگردان گفت: تمام داستان و زنجیرواره‌های داستان چیزی نبود که بخواهیم به جایی اشاره کنیم. این مفهوم مادرانه یک مفهوم کلی است.

حقیقت مطرح کرد: فیلمنامه یک پروسه ۲ ساله را طی کرده است و ما به جا‌های مختلف سفر کردیم و خیلی از موارد را به عینه دیدیم.

محمدحسین حقیقت در پایان گفت: بعضی از دوستان نسبت به این فیلم کم لطفی کردند و بیان کردند که مشخص است این فیلم مستقل نیست و به جایی وصل است. ولی این را اینجا می‌گویم که این کار بدون ریالی بودجه دولتی و با سرمایه شخصی ساخته شده است. این امر کاملا متداول است که ردیف‌های بودجه برای نهاد‌های مختلف وجود دارد که باید در فیلمسازی هزینه شود، ولی اگر دغدغه‌ها درست بررسی نمی‌شود، باید آن‌ها را بررسی کرد.

دانلود فیلم

ادامه مطلب سینمای جنگ نباید تمام شود/ از شهدا گفتن ترس ندارد

۶ تعبیر خواب جوک گفتن


6 تعبیر خواب جوک گفتن | لطیفه گفتن در خواب چه تعابیری دارد؟

تعبیر خواب جوک گفتن و خندیدن 

در این بخش، تعبیر خواب جوک گفتن و خندیدن را مرور می کنیم. اگر در خواب جوک می گویید، بیانگر آن است که به جای عمل، حرف می زنید. شما اغلب قول هایی می دهید که نمی توانید به آنها عمل کنید. البته شما این کار را از روی نیت بد انجام نمی دهید، بلکه به این دلیل است که می خواهید همه را راضی نگه دارید. شما به این ترتیب تصور یک فرد غیرمسئول را به جا می گذارید و افراد دیگر اغلب از شما انتظار دارند که به آنها خیانت کنید.

 

تعبیر خواب جوک گفتن چیست؟

اگر خواب ببینید که جوک تعریف می کنید، بیانگر آن است که حال شما خوب است. ممکن است کاری را انجام دهید که احساس خوبی به شما می دهد و خودکفا هستید. شما بسیاری از دعوت‌ها را رد می‌کنید زیرا می‌خواهید در خلوت باشید و از موقعیت‌های استرس‌آوری که در دوره قبل با آن مواجه شده‌اید دوری کرده و کمی استراحت کنید.

 

۱٫ خواب اینکه به جوک خودتان می خندید

اگر در خواب لطیفه ای می گویید که فقط شما آن را خنده دار می دانید، به این معنی است که نگران این نیستید که دیگران در مورد شما چه فکر می کنند. برعکس، شما فقط به شادی و رضایت و احساس خوب خودتان اهمیت می دهید. شما می دانید که نمی توانید همه را راضی کنید.

6 تعبیر خواب جوک گفتن | لطیفه گفتن در خواب چه تعابیری دارد؟

خواب اینکه کسی به جک شما نمیخندد

اگر خواب دیدید که لطیفه ای گفتید و هیچ کس به آن نخندید، بیانگر آن است که شما نقص های دارید. این ممکن است نتیجه عقده‌های ریشه‌دار باشد، یا اینکه کمبود اعتماد به نفس به همه جنبه‌های زندگی شما آسیب می‌زند و باید روی آن کار کنید. وقتی بپذیرید و شروع به قدردانی از خودتان کنید، دیگران بیشتر به شما احترام خواهند گذاشت و شما را دوست خواهند داشت.

 

۲٫ تعبیر خواب جوک گوش دادن

وقتی در خواب می بینید که به یک جوک گوش می دهید، این نمادی از برخورد با یک فرد جالب است. ممکن است با فردی آشنا شوید که لبخندی بر لبان شما بیاورد. شما اوقات خوبی را در کنار آنها خواهید داشت و به سختی منتظر دیدن آنها خواهید ماند. اگر در خواب ببینید در حال جوک شنیدن هستید و می خندید، هشداری بر این است که احتمالا با آن شخص مجادله خواهید کرد. همه اینها ممکن است یک سوء تفاهم باشد که رابطه شما را خراب کند.

 

خواب نخندیدن به جوک دیگران

وقتی خواب می بینید که بعد از شنیدن یک جوک نمی خندید، این نشان می دهد که شما جایی بی ادب خواهید کرد. ممکن است به کسی که دوستش ندارید توجه نکنید و با بی تفاوتی از کنار او رد شوید. واکنش شما خودجوش و صادقانه خواهد بود، اما بسیاری از مردم شما را به خاطر زیاده روی در آن سرزنش خواهند کرد.

 

خواب اینکه به جوک بی مزه می خندید

وقتی خواب می بینید که به طور هیستریک به شوخی می خندید که آن را خنده دار نمی بینید، به این معنی است که گاهی اوقات با اظهارات کنایه آمیز دیگران را ناراحت می کنید. البته، شما حق دارید از چیزی که دوست ندارید انتقاد کنید، اما باید از خود بپرسید که ارزشش را دارد یا نه. مسخره کردن دیگران آسان است اما بهبود قلب کسانی که ناراحت شده اند، بسیار سخت است.

 

۳٫ تعبیر خواب شوخی کردن

اگر خواب ببینید شوخی می‌کنید، بیانگر آن است که شخصی را سرگرم می‌کنید. همچنین در اینجا احتمالاً در مورد محبوب شما صحبت می کنیم که غمگین است. شما می خواهید از آن شخص حمایت کنید و به او کمک کنید تا آنچه را که در حال وقوع است را بپذیرد. همچنین وقتی خواب می بینید که اشخاص دیگر به جوک و شوخی شما می خندد، به این معنی است که آن افراد ممکن است به دلیل یک چیز بی اهمیت از شما عصبانی شوند.

 

تعبیر خواب دعوا سر شوخی

مشاجره بر سر یک شوخی یا جوک در خواب به این معنی است که شما در معرض تحریکاتی قرار خواهید گرفت. کسی تلاش، سخت کوشی یا موفقیت شما را به مسخره می گیرد و شما به جای اینکه با لبخند پاسخ دهید، با خشونت واکنش نشان می دهید. شما فقط با چنین رفتاری آن شخص را متقاعد می کنید که به هدف خود رسیده است و خود را فردی ضعیف نشان داده اید.

6 تعبیر خواب جوک گفتن | لطیفه گفتن در خواب چه تعابیری دارد؟

همچنین دعوا بر سر یک شوخی در خواب به این معنی است که برای پذیرش انتقاد مشکل دارید. شما معتقدید که فردی با اعتماد به نفس هستید، اما دوست دارید که مردم شما را تحسین کنند. به این دلیل با پیشنهادات یا توصیه های کسی به خوبی برخورد نمی کنید. به جای انکار مشکل خود، باید روی حل آن کار کنید. هیچ اشکالی ندارد که روی ناامنی ها و عقده های خود کار کنید.

 

۴٫ تعبیر خواب جوک بی مزه گفتن

وقتی در خواب می بینید که سعی می کنید جوکی بی مزه بگویید، به این معنی است که تحت تأثیر کسی قرار گرفته اید. شما نگرش ها و باورهای آن شخص را پذیرفته اید و در مسیر بدی برای تغییر هویت خود هستید. شما ممکن است به کسی احترام بگذارید، اما نیازی نیست که از او یک بت بسازید. نباید با هر چیزی که کسی اعتقادش را دارد موافق باشید، شما باید انتقادی فکر کنید.

6 تعبیر خواب جوک گفتن | لطیفه گفتن در خواب چه تعابیری دارد؟

خواب جوک بی مزه دیگران

این خواب به این معنی است که شخصی شما را در موقعیت ناراحت کننده ای قرار می دهد. ممکن است شاهد مشاجره بین دو نفری باشید که اخیراً ملاقات کرده اید و بدانید که حضور شما برای آنها مهم نیست. علاوه بر این، آنها حتی سعی می کنند شما را به درگیری بکشانند، که البته شما نمی توانید اجازه دهید. زیرا در صورت انجام این کار با مشکلات زیادی روبرو خواهید شد.

 

۵٫ تعبیر خواب جوک گفتن در مراسم ختم

گفتن یک جوک در یک موقعیت نامناسب، مانند مراسم تشییع جنازه یا ختم در خواب، معمولاً به این معنی است که خود را در جمع بزرگی از مردم شرمنده خواهید کرد. شما این فرصت را خواهید داشت که با شخصی در مورد موضوعی مناظره کنید. در این مناظره شما چیزی می گویید که باعث می شود دیگران شما را مسخره کنند و شما به زودی متوجه خواهید شد که باید دهان خود را بسته نگه می داشتید.

 

۶٫ تعبیر خواب جوک قومیتی گفتن

اگر خواب ببینید جوکی می‌گویید که باعث رنجش شخصی می‌شود، بیانگر آن است که بی‌احتیاطی شما را به دردسر می‌اندازد. ممکن است به دلیل عدم تمرکز داشتن، اشتباهی مرتکب شوید که از آن خجالت بکشید. البته لازم نیست آن را غم انگیز تصور کنید زیرا چنین چیزی ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد.

6 تعبیر خواب جوک گفتن | لطیفه گفتن در خواب چه تعابیری دارد؟

خواب اینکه دیگران جوک قومیتی تعریف کنند

وقتی در خواب می بینید که جوک گفتن کسی شما را آزار می دهد، به این معنی است که شما بیش از حد حساس هستید. شما اخیراً همه چیز را به عنوان انتقاد در نظر می گیرید. به نظر شما تمام دنیا علیه تان توطئه کرده اند و به دلیل آن نمی توانید به آنچه می خواهید برسید. اما حقیقت بسیار ساده تر است، زمانی که اعتراف کنید، اشتباه کرده اید و چیزی از آنها یاد بگیرید، بسیار موفق تر خواهید بود.

 

ادامه مطلب ۶ تعبیر خواب جوک گفتن

دلایل مختلف دروغ گفتن


دلایل مختلف دروغ گفتن

دلایل دروغ گفتن _ یکی از عادات ناپسندی که ریشه ی بسیاری از کارهای ناپسند است و می تواند به شخصیت اجتماعی افراد خدشه وارد کند، دروغ گفــتن است. اما باید دید دلیل این که برخی افراد بیشتر دروغ می گویند چیست؟

چرا دروغ می گوییم؟

همه‌ی ما از سنین سه یا چهار سالگی دروغ گـفتن را شروع کرده‌ایم. در این مرحله از رشد مغز، یاد می‌گیریم که ابزار بسیار چند جانبه و قدرتمندی در اختیار داریم که می‌توانیم از آن برای بازی با واقعیت و تاثیر بر نتیجه‌ای که قرار است روی بدهد استفاده کنیم. دیر یا زود یاد می‌گیریم که دروغ گفتن، بد است و ما نباید آن را انجام دهیم. اما همه‌ی ما گهگاه دروغ می‌گوییم.

بیماری دروغ

بعضی از افراد انگار به طور بیمارگونه‌ای دروغگو هستند! یعنی نمی‌توانند در مورد خودشان یا دیگران اطلاعات نادرست ندهند. دلایل روانشناسی رفتار این افراد یک جورهایی رمزآلود است اما دروغگویی بیمارگونه (pathological lying)، اختلالی است که ویژگی‌های خاص خودش را دارد، درست مانند علائمی از اختلال شخصیت مانند سایکوپث یا خود شیفتگی.

دلیل دروغ گفتن از نظر جودیت اورلف Judith Orloff روانشناس : خوشیفتگی

جودیت اورلف Judith Orloff روانشناس و نویسنده‌ی کتاب The Empath’s Survival Guide در این زمینه می گوید: من فکر می‌کنم چیزی که باعث نبودن حس همدلی و همدردی می‌شود، وجود یک نقص در تنظیمات عصبی است. خود شیفته‌ها، سایکوپث‌ها و اجتماع ستیزها دچار مشکلی به نام اختلال نقص همدلی هستند، یعنی مثل بقیه حس همدلی ندارند. خود شیفته‌ها معمولا مرض دروغ گفتن دارند، زیرا اهمیتی به واقعیت نمی‌دهند.

وقتی اهمیتی به دیگران ندهید و به آنها توجهی نداشته باشید، دروغ گفـتن هم مسئله‌ی خاصی به نظرتان نخواهد رسید. نقص همدلی به معنی کمبود یا نقص وجدان یا احساس درونی است که قبول و درک مفهوم آن برای خیلی‌ها سخت است.

اورلف می‌گوید: دروغگوها از گفتن دروغ مانند ما ناراحت یا دچار عذاب وجدان نمی‌شوند. بسیاری از افراد وارد رابطه‌ با دروغگوهای مرضی می‌شوند و نمی‌توانند درک کنند چرا آنها دروغ می‌گویند، زیرا سعی می‌کنند این افراد را با استانداردهای معمولی بسنجند و طبق معیارهای پذیرفته شده‌ی معمول در مورد همدل بودن آنها را ارزیابی می‌کنند.

اما دروغگوهای مرضی در این قالب‌ها نمی‌گنجند، آنها حتی این را قبول ندارند که نصف عمر خود را در حال دروغ گفتن هستند، زیرا نسبت به آن درک و وجدان ندارند. اورلف می‌گوید، این افراد عقیده دارند بیشتر اوقات واقعیت را می‌گویند، و معمولا خود ِ حقیقت، موضوع اصلی نیست، بلکه آنها می‌خواهند روی کسی قدرت و تسلط داشته باشند.

دلایل مختلف دروغ گفتن

خطر افراد دروغگوی خودشیفته

این حالت برای آدم های بسیار حساس واقعا خطرناک است، زیرا خود شیفته‌ها را جذب خود می‌کنند. آدمهای حساس وقتی می‌بینند کسی دروغ می‌گوید، سعی می‌کنند علت را پیدا کنند یا خودشان را سرزنش می‌کنند.

یک رابطه زمانی سالم و قدرتمند است که شما بتوانید حقیقت را به همدیگر بگویید و به یکدیگر اعتماد کنید و خودتان باشید، در حالیکه دروغگوهای مرضی اصلا قابل اعتماد نیستند. شما نمی‌توانید زندگی خود را با آنها جور کنید و مسئولیت و تعهدی بر دوش‌شان بگذارید. کسی که درغگویی بیمارگونه دارد نمی‌گوید: بابت کاری که کردم معذرت می‌خواهم، بلکه می‌گوید: تقصیر خودت است!

راه فرار از دروغ دلایل دروغ گفتن

تنها راه فرار از نفوذ یک دروغگوی مرضی این است که اعتماد بنفس داشته باشید و بگویید: نه این تقصیر من نیست، به نظر من چیزی که می‌گویی واقعیت ندارد، بنابراین نمی‌توانم به تو اعتماد کنم.

متاسفانه خیلی از افراد معمولا به خودشان شک می‌کنند، زیرا دروغ می‌تواند گنگ و مبهم باشد؛ شاید با یک دورغ سفید کوچک شروع شود (دروغی که برای آسیب به دیگران گفته نمی‌شود) و چند ماه بعد با تلنباری از ابهام و آشفتگی روبرو شوید زیرا دروغ‌ها بهم گره خورده و کلافی سردرگم و پر از تناقض به وجود آمده است.

اگر کسی دروغ می‌گوید سعی نکنید توجیهی برایش پیدا کنید. دروغ، دروغ است! اگر دروغ کسی را با او مطرح کردید و به شما گفت که تقصیر خودتان است یا اشتباه می‌کنید و این اتفاق نیفتاده، فقط بدانید که ماجرای بسیار نادرستی در جریان است.

دروغگوهای مرضی دلایل دروغ گفتن

اگر آدمی هستید که وسوسه‌ی دروغ گفـتن دارید، ترک این عادت واقعا کار سختی است زیرا این حس وحشتناک را در درون خود دارید و مجبورید همین الان به دغدغه‌تان برسید. برای همین هر وقت وسوسه می‌شوید، آن را به زبان می‌آورید. معنی‌اش این نیست که شما لزوما دروغگویید، بلکه توقف دروغگویی برای‌تان کمی سخت‌تر است، سخت‌تر از کسی که بیشتر فکر می‌کند.

دروغگویی مرضی و خود شیفتگی، یکسان نیستند بلکه فقط گاهی با هم همراه می‌شوند. در سایر موارد، دروغگوهای مرضی فقط ممکن است توانایی ترک دروغ گفتن را نداشته باشند. این افراد نیاز دارند یاد بگیرند وسوسه و تمایل خود را کنترل کنند. دروغ این افراد لزوما ریشه‌ی بدی ندارد.

به گفته‌ی دانشمندان دروغگویی مرضی بیشتر به عملکرد مغز این افراد برمی‌گردد که باعث می‌شود سخت‌تر بتوانند تاثیر دروغ بر دیگران را بفهمند.

منبع : زندگی ایده آل

ادامه مطلب دلایل مختلف دروغ گفتن