۱۰ به علاوه ۱۵ فیلم از بهترین آثار آل پاچینو
- 21 بازدید
- 22 فوریه 2024
- اخبار سایت, داستان جالب, عکس, مطالب جالب
فهرست بهترین فیلم های آل پاچینو بر اساس سال انتشار مرتب شدهاند
فیلم دانی براسکو | ۱۹۹۷ | Donnie Brasco
چه زوج بازیگری جذابی! جانی دپ و آل پاچینو در یک درام پلیسی-گنگستری. بازیگر نقش اول فیلم جانی دپ است؛ در نقش دانی براسکو مامور پلیس که برای کشف جنایات یک گروه گنگستری مجبور میشود به عنوان یک خلافکار به آن نفوذ کند و در حین نفوذ با یکی از سرکردههای باند که پاچینو نقشش را بازی میکند رفاقتی خانوادگی بههم میزند.
نقطه اوج بازی پاچینو آنجایی است که وقتی دارند دستگیرش میکنند، با چهرهای مظلوم به همسرش میگوید «به دانی بگو ازش ناراحت نیستم.»
فیلم مخمصه | ۱۹۹۵ | Heat
نخستین فیلمی که در آن دو اسطوره بازیگری همزمان روبهروی هم قرار گرفتند، به عنوان بهترین فیلم پلیسی تاریخ سینما طرفداران زیادی دارد. تصور کنید پاچینو پلیس است و رابرت دنیروی کبیر سردسته سارقان مسلح. بار اصلی این اکشن خوشریتم و پرحادثه مایکل مان را همین دو استاد بر دوش میکشند.
سکانس رویایی و مکالمه آنها در رستوران احتمالا یکی از بهترین کلاسدرسهای بازیگری است. پاچینو در این فیلم شمایلی چند بعدی از یک افسر پلیس به نمایش میگذارد. افسری که شاید در کار موفق باشد، اما در زندگی شخصی ناکام است.
فیلم بوی خوش زن | ۱۹۹۲ | Scent of a Woman
بله. احتمالا خیلیهاتان انتظار داشتید جایگاه فیلمی که پاچینو به خاطرش اسکار گرفته در این فهرست بالاتر باشد، ولی خب بازی در نقش یک نابینا هرچقدر هم عالی باشد (که هست!)، کمی سانتیمانتال میزند و به همین خاطر هم آکادمی اسکار بین انبوهی از شاهکارهای پاچینو، ترجیح میدهد به این یکی اسکار دهد.
نقشآفرینی استاد در نقش یک سرهنگ نابینای بازنشسته که توسط پرستار جوانش از خودکشی منصرف شده معرکه است و دو سکانس حیرتانگیز دارد: یکی سکانس رقص تانگو و دیگری خطابه حماسی پاچینو در جلسه کمیته انضباطی پرستارش در انتهای فیلم.
فیلم گلنگری، گلن راس | ۱۹۹۲ | Glengarry Glen Ross
این یکی از آن آثار مهجور استاد است. حضور شماری از بهترین بازیگران تاریخ سینما در فیلمی که براساس یکی از نمایشنامههای دیوید ممت نوشته شده، باعث میشود تا ظرافتهای بازی آرام و غیرخودنمایانه پاچینو در این فیلم به چشم نیاید.
فهرست بازیگران فیلم را نگاه کنید: جک لمون، آل پاچینو، کوین اسپیسی، الک بالدوین، اد هریس و آلن آرکین. این غولها در کنار هم یکی از بهترین نمایشنامههای تاریخ را در قالب سینما اجرایی کردهاند. سهم پاچینو به اندازه جک لمون در فیلم پررنگ نیست، اما حضور بسیار بهاندازه و گیرایی در فیلم دارد.
فیلم دیک تریسی | ۱۹۹۰ | Dick Tracy
آن فضای عجیب فانتزی و آن گریم سنگین و مضحک را میبینید، ذهنتان هم سمت نام پاچینو نمیرود، اما حقیقت امر این است که پاچینو حتی در چنین فیلمی اصطلاحا «فاز را گرفته» و نمایشی مهیج و مفرح از خودش ارائه میدهد. فیلم را وارن بیتی (بازیگر مشهور) کارگردانی کرده و منبع اقتباس قصه هم یکی از کمیکبوکهای قدیمی آمریکایی است.
فیلم صورتزخمی | ۱۹۸۳ | Scarface
احتمالا برونگرایانهترین بازی زندگی پاچینو را در بازسازی برایان دیپالما از فیلم صورت زخمی دیده باشیم. فیلم تمام مایههای دیوانگی را دارد. فیلمنامهاش را الیور استون نوشته، کارگردانش دیپالماست و پاچینو در آن نقش یک مهاجر کوبایی وراج و خوشمعاشرت را بازی میکند که بعد از ورود به آمریکا، بهتدریج تبدیل میشود به یک سلطان روانپریش و دیوانه مواد مخدر که ثروت و قدرتی افسانهای برای خودش بههمزده.
فیلم و عدالت برای همه | ۱۹۷۹ | and justice for all
عجیب است که حتی بسیاری از طرفداران استاد نیز این فیلم را ندیدهاند. فیلمی مهجور به کارگردانی نورمن جویسون درباره ایستادگی یک فرد علیه یک سیستم. پاچینو در این فیلم در نقش آرتور کرکلند بازی میکند، وکیل جوانی که در کارش دچار دردسرهای زیادی شده، از باگهای سیستم قضایی آمریکا پریشانحال است و حال باید از یک قاضی منفور به اتهام هتک حرمت قرار است محاکمه شود نیز دفاع کند.
اگر فیلم را تا بهحال ندیدهاید، سریعتر دست بجنبانید!
فیلم بعدازظهر سگی | ۱۹۷۵ | Dog Day Afternoon
پاچینو تقریبا در تمام سالهای دهه ۷۰ میلادی یک شاهکار در کارنامهاش دارد! این یکی شاهکار هم ساخته سیدنی لومت است و از قضا این یکی هم براساس یک داستان واقعی ساخته شده؛ داستان زندگی مردی شوریدهحال که بهخاطر عشق به یک مرد ترنسشکوال که برای عمل تغییر جنسیت به پول احتیاج دارد، تصمیم میگیرد بانک بزند.
اجرایی نفسگیر در فیلمی نفسگیر که بعدها نسخه ایرانیاش را با تمی کاملا متفاوت در فیلم آژانس شیشهای دیدهایم. هرچند کارگردان این دومی مدعی بود فیلم بعد از ظهر سگی را ندیده است!
فیلم پدرخوانده ۲ | ۱۹۷۴ | The Godfather
عدهای قسمت دوم پدرخوانده را از قسمت اولش هم بهتر میدانند. نگارنده جزو این دسته نیست، ولی کتمان هم نمیکند که قسمت دوم که بسیار پیچیده و سنگین هم هست، روی کاکل آل پاچینو میچرخد و احتمالا اگر هر بازیگر دیگری بهجای او این نقش را عهدهدار میشد، فیلم به این استخوانداری و قوتی که اکنون است نمیشد.
در این حماسه سه ساعته، سیر تبدیل شدن یک جوان معصوم را به یک هیولا میبینیم. جوانی که در قسمت اول فیلم خیلی تمایلی به ورود به دارودسته مافیایی خانوادهاش نداشت و بنا بر اجبار و تقدیر تبدیل شد به پدرخوانده بعدی خاندان کورلئونه. هرقدر پدرخواندگی دون کورلئونه (با بازی بینظیر مارلون براندو) علیرغم جنایاتش توام با شیرینی و حتی گذشت بود، پدرخواندگی مایکل هیولاوار، بیرحم و سرشار از خشونت و سرکوب است. چه کسی میتوانست آن چهره معصوم و پاک قسمت اول را تبدیل کند به چنین هیولایی؟ فقط آل پاچینو!
فیلم سرپیکو | ۱۹۷۳ | Serpico
اجرایی درخشان از پاچینو در یک فیلم زندگینامهای درجهیک از سیدنی لومت. سرپیکو داستان زندگی واقعی فرانک سرپیکو افسر پلیس مخفی نیویورک است که برخلاف همکارانش فساد مالی-اخلاقی گسترده سایهافکنده بر سیستم پلیس را برنمیتابد و علیه چنین سیستمی قیام میکند.
او ذرهذره اضطراب و پارانویای موجود در شخصیت سرپیکو را که منجر به دشمنی دوستانش شد به نمایش میگذارد. فرانک سرپیکوی واقعی با ساخت این فیلم و بازی درخشان پاچینو به جای خودش حقیقتا عاقبتبخیر شد. چند نسل مختلف از مردمان نقاط مختلف دنیا او را شناختند و درستکاریاش را ستایش کردهاند.
مصاحبه جذاب با آل پاچینو: همچنان تشنه بازیگریام
فهرست ذخیره بهترین فیلم های آل پاچینو
فیلم روزی روزگاری در هالیوود | ۲۰۱۹ | Once Upon a Time… in Hollywood
علی نعیمی | پاچینو یکی از ستارگان لیست A دنیای بازیگری است که در ادای احترام عاشقانه کوئنتین تارانتینو به یک هالیوود قدیمی ظاهر میشود. سال ۱۹۶۹ است و ستاره تلویزیونی رو به افول ریک داتون (لئوناردو دی کاپریو) در تلاش است تا با کمک بدلکار وفادار خود، کلیف بووت (برد پیت)، حرفه خود را دوباره روی ریل قرار دهد. در همین حال، خانواده مانسون در حال طرح ریزی طرح شیطانی خود هستند، در حالی که شارون تیت (مارگو رابی) از ستاره شدن و ازدواج خود با رومان پولانسکی لذت میبرد. پاچینو نقش ماروین شوارتز، یک مدیر برنامه افسانهای را بازی میکند که به داتون در حال مبارزه کمک میکند تا به ایتالیا سفر کند و در وسترنهای اسپاگتی بازی کند. این نقش برای پاچینو یکی از دو نامزدی SAG در سال ۲۰۱۹ را به ارمغان آورد (دیگری برای مرد ایرلندی مارتین اسکورسیزی بود).
فیلم مرد ایرلندی | ۲۰۱۹ | The Irishman
آل پاچینو پس از ۲۷ سال از پیروزی اسکار برای فیلم بوی خوش یک زن، با بازی درخشان خود در فیلم حماسی مافیایی مرد ایرلندی مارتین اسکورسیزی، بار دیگر به رقابت اسکار بازگشت. این فیلم حماسی سه و نیمساعته اولین همکاری بین اسکورسیزی و پاچینو است که هر دو از زرق و برق و عظمت فیلمهای مافیایی قبلی خود برای خلق یک درام جنایی غمانگیز و سوگواری صرف نظر کردهاند. رابرت دنیرو، بازیگر محبوب اسکورسیزی، نقش فرانک شیرن، راننده کامیون سطح پایینی را بازی میکند که پس از ملاقات با جیمز هوفا، رئیس اتحادیه رانندگان کامیون (پاچینو) و راس بافالینو، رئیس مافیا (جو پشی)، به یک قاتل تبدیل میشود. پاچینو در نقش هوفا پر سر و صدا، مانند همیشه صحنه میبلعد، اما همچنین به طرز شگفتانگیزی آرام و دلسوز است، و دوستی او با شیرن منجر به یک پایان فاجعهبار تبدیل میشود. این نقش به پاچینو نامزدیهای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را در جوایز گلدن گلوب، SAG ،BAFTA و منتقدان را داد.
فیلم ۱۳ یار اوشن | ۲۰۰۷ | Ocean’s Thirteen
فصل پایانی سهگانه فوق العاده با حال استیون سودربرگ با بازی درخشان آل پاچینو در نقش ویلی بانک، صاحب کازینویی که به یکی از اعضای تیم کلاهبرداران عنوانی خیانت میکند، به اوج خود میرسد. زمانی که روبن تیشکوف (الیوت گولد) توسط بانک مجبور میشود سهام خود را در مالکیت یک کازینوی لاس وگاس واگذار کند، دنی اوشن (جرج کلونی) تیم خود را برای خرابکاری در افتتاح کاخ قمار مجلل گرد هم میآورد. این فیلم محتوای زیادی ندارد، اما بازیگران تمام ستاره آن از بازی خود لذت میبرند و کارگردان سودربرگ فیلم را سرگرمکننده نگه میدارد.
فیلم تاجر ونیزی | ۲۰۰۴ | The Merchant of Venice
پاچینو مدتها علاقهمند به شکسپیر بوده است، بنابراین جای تعجب نیست که او یکی از بهترین اجراهای خود را در اقتباس سینمایی مایکل رادرفورد از تاجر ونیزی ارائه دهد. او در نقش شیلوک، یهودی صاحب رباخانه، بازی میکند که از بازرگانی (جرمی آیرونز) که در بازپرداخت وام خود به مشکل خورده است، یک پوند گوشت طلب میکند. پاچینو موفق میشود آتش و خشم شیلوک را بدون اینکه تسلیم هیچکدام از کلیشههای ضدیهودی شود که این شخصیت را در گذشته به این شکل مشکلساز کرده است، حفظ کند، در حالی که رادفورد فیلم زیبایی را با بودجه کم تولید کرده است.
فیلم بیخوابی | ۲۰۰۲ | Insomnia
قرار دادن پاچینو مقابل رابین ویلیامز در یک فیلم میتواند دستور العملی برای خلق صحنههای حماسی باشد، اما کریستوفر نولان از بازیگران معمولاً پرخاشگر، بازیهای ظریف میگیرد. فیلم بیخوابی بازسازی یک تریلر نروژی در سال ۱۹۹۷ است. فیلم بر روی شخصیت ویل دورمر (پاچینو) که یک کارآگاه قتل لس آنجلسی است تمرکز دارد که برای تحقیق در مورد قتل یک دختر نوجوان محلی به یک شهر آلاسکا فرستاده میشود. ویل دورمر ناراحت از تحقیقات قریبالوقوع امور داخلی و ناتوانی در خوابیدن در منطقهای که خورشید هرگز غروب نمیکند، باعث شده است او حسابی کلافه شود. دورمر خود را بیشتر و بیشتر مجذوب قاتل دختر (ویلیامز) که یک رماننویس جنایتکار فوقالعاده باهوش و روانی است، مییابد. بیخوابی یک بازسازی نادر است که قصد ندارد نسخه اصلی را کپی کند، بلکه به دنبال راههای جدیدی برای ترساندن ما است.
فیلم هر یکشنبه کذایی | ۱۹۹۹ | Any Given Sunday
سالها قبل از اینکه سریال «پاترنو» با بازی پاچینو تولید شود، او در هر یکشنبه کذایی در نقش مربی یک مربی فوتبال حضور دارد که در زندگی رنج زیادی کشیده است. البته مربیای که زندگیاش به اندازه رسواییها در سکوت فرو نرفت. الیور استون در «هر یکشنبه کذایی» نگاهی به پشت صحنه یک تیم تخیلی فوتبال حرفهای دارد. پاچینو در نقش تونی داماتو، سرمربی میامی شارکز بازی میکند، که پس از گرفتن تیم از پدرش، با مالک جدید تیم (کامرون دیاز) همکاری میکند. استون این درام ورزشی را به حماسهای دیدنی از مبارزات مرگ و زندگی گلادیاتورهای امروزی تبدیل میکند، با یک گروه بازیگران مکمل از جمله دنیس کواید به عنوان یک بازیکن قدیمی و جیمی فاکس به عنوان یک بازیکن فوقستاره جدید که غرور او باعث ایجاد اصطکاک در بین بازیکنان میشود.
فیلم نفوذی | ۱۹۹۹ | The Insider
آل پاچینو دوباره با کارگردان فیلم مخمصه (مایکل مان) برای این فیلم هیجانانگیز و پرتنش همکاری کرد. این فیلم داستان افشای خطرات سلامتی صنعت دخانیات توسط روزنامهنگاری را به تصویر میکشد. پاچینو نقش لوول برگمن، تهیهکننده برنامه تلویزیونی ۶۰ دقیقه را بازی میکند که برای پخش مصاحبهای با جیفری ویگیند، شیمیدان سابق تحقیقاتی شرکت براوناند ویلیامز (راسل کرو) که حقایق وحشتناکی را در مورد اعتیادآور بودن سیگار فاش میکند، با شبکه CBS مبارزه میکند. کریستوفر پلامر بازی فراموشنشدنیای در نقش خبرنگار افسانهای مایک والاس دارد که این مصاحبه را با ویگیند انجام میدهد. پاچینو به طرز شگفتانگیزی در نقش برگمن فرو رفته است، مردی با اصول قوی که از حقوق آزادی مطبوعات دفاع میکند. در عصر اخبار جعلی، فیلم نفوذی همچنان یک بررسی عمیق از اخلاق حرفهای روزنامهنگاری است. اگرچه کرو نامزد بهترین بازیگر مرد شد، اما هم پاچینو و هم پلامر در جوایز اسکار نادیده گرفته شدند.
فیلم وکیل مدافع شیطان | ۱۹۹۷ | The Devil’s Advocate
با لبخند شیطانی و چشمان سیاه خیره کننده او، آیا بازیگر دیگری غیر از پاچینو وجود دارد که بتواند به شکلی قانعکننده نقش شیطان را بازی کند؟ در وکیل مدافع شیطان ساخته تیلور هاکفورد، لوسیفر با ظاهر یک وکیل قدرتمند منهتن به نام جان میلتون، ظاهر میشود. او از یک وکیل جوان به نام کیون لوماکس (کیانو ریوز) دعوت میکند تا از فلوریدا به نیویورک نقل مکان کند و به دفتر حقوقی معتبر او بپیوندد. اما البته، شیطان چیزی را در ازای آن میخواهد. هاکفورد در ویژگیهای رمان اندرو نیدرمان غرق میشود، صفحه نمایش را با تصاویر اپرا پر میکند و به پاچینو اجازه میدهد تا یک تجربه عالی با این نقش داشته باشد.
فیلم راه کارلیتو | ۱۹۹۳ | Carlito’s Way
ده سال پس از «صورت زخمی»، آل پاچینو با کارگردان برایان دی پالما برای یک حماسه مافیایی مدرن دیگر همکاری کرد که از نظر روحی شبیه به فیلم قبلی آنها بود. او در این فیلم نقش کارلیت بریگانته، یک مجرم سابق پورتوریکویی را بازی میکند که تلاش میکند زندگی جدیدی را در خارج از زندان آغاز کند. او قول میدهد که از مواد مخدر و جنایت دوری کند و حتی با یک بالرین زیبا (پنلوپه آن میلر) وارد رابطه عاشقانه میشود. اما به دلیل وکیل احمق خود (شان پن)، دوباره به دنیای جنایت کشیده میشود. اگرچه «راه کارلیتو» به اندازه «صورت زخمی» خشن و پر زرق و برق نیست، اما همچنان یک تریلر جذاب و دیدنی با یک پایانبندی مهیج در ایستگاه پن در نیویورک است. پن و میلر هر دو برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل زن نامزد گلدن گلوب شدند، اما پاچینو در هر دو مراسم نامزد نشد.
فیلم فرانکی و جانی | ۱۹۹۱ | Frankie and Johnny
گری مارشال با کمدی رمانتیک شیرین خود «فرانکی و جانی» به پاچینو فرصتی برای تغییر ریتم از بازیهای معمولیاش میدهد. او نقش جانی، یک محکوم سابق تازه از زندان آزاد شده را بازی میکند که به عنوان آشپزی کوتاه مدت در یک رستوران کوچک مشغول به کار میشود. او با فرنکی (میشل فایفر)، یک پیشخدمت آسیب دیده عاطفی آشنا میشود و یک عاشقانه ملایم علیرغم تردیدهای او در مورد شروع یک رابطه جدید پس از قرار ملاقات با بسیاری از مردان مستبد، شکل میگیرد. ترنس مک نالی فیلمنامه را از نمایشنامه خود اقتباس کرد و داستان را فراتر از محدودیتهای تولید صحنه دو نفره و یک مکان اصلی گسترش داد. فایفر برای بهترین بازیگر زن فیلم کمدی/موزیکال نامزد گلدن گلوب شد، هرچند که پاچینو نادیده گرفته شد.
فیلم پدرخوانده ۳ | ۱۹۹۰ | The Godfather Part III
چگونه میتوان فیلمهای پدرخوانده اول و دوم را تماشا نکرد بعد به تماشای قسمت سوم بنشینیم؟ اگر قسمت سوم پدرخوانده را بدون نشانهگذاریهای دو قسمت اول در نظر بگیریم یک شاهکار است. فصل پایانی حماسه سهگانه فرانسیس فورد کاپولا، مایکل کورلئونه (پاچینو) رهبر جنایتکار را در حالی که به ویرانی زندگی خود فکر میکند، پیدا میکند، مردی خوب که توسط قدرت و طمع به یک هیولا تبدیل شده است. پس از تقریباً ۳۰ سال، قسمت سوم پدرخوانده به اندازهای که به یاد میماند تاثیرگذار نیست. فیلم موفق شد ۷ نامزدی اسکار کسب کند، از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی. پاچینو علیرغم حضور در گلدن گلوب نتوانست جایزهای بگیرد.
فیلم دریای عشق | ۱۹۸۹ | Sea of Love
در فیلم دلهرهآور روانشناختی هارولد بیکر، آل پاچینو نقش کارآگاهی به نام فرانک کلر را بازی میکند که با کارآگاه شرمن تووهی (جان گودمن) همکاری میکند تا یک قاتل سریالی را که قربانیان خود را از طریق ستونهای همسریاب روزنامه پیدا میکند، ردیابی کند. آنها آگهی خود را در روزنامه قرار میدهند و فرانک زنان را به قرارها میبرد و شرمن که به عنوان پیشخدمت ظاهر میشود، اثر انگشت آنها را از روی لیوانهای شراب جمع میکند. مشکل این است که فرانک عاشق یکی از زنانی میشود که به قرار میآیند. او عاشق زنی با بازی الن بارکین میشود که ممکن است قاتل نباشد. اگرچه طرح فیلم با توجه به انتظارات پیش میرود، اما فیلم بسیار جذاب است و پاچینو و بارکین دارای شیمی انکارناپذیری هستند. هر چند پاچینو با بازی در این فیلم نامزدی گلدن گلوب را دریافت کرد، اما در اسکار ناکام ماند.
فیلم مترسک | ۱۹۷۳ | Scarecrow
ترکیب پاچینو و جین هاکمن آنقدر جذاب است که نمیتوان از آن چشم پوشی کرد. در فیلم «مترسک»، کارگردان جری شاتزبرگ به این دو بازیگر فرصتی برای درخشش میدهد. فیلم بر روی مکس (هاکمن)، یک مجرم سابق بداخلاق که با یک ملوان سابق بیخانمان (پاچینو) دوست میشود، تمرکز دارد. آنها با هم به سفر میروند تا در پیتسبورگ کسبوکاری را شروع کنند. فیلمبرداری تاریک و غمانگیز ویلم زایگزموند، پاچینو و هاکمن را در دنیایی از سایهها و مه قرار میدهد. این دو بازیگر در این فیلم نسبتاً تاریک بهطرز استثنایی با هم بازی میکنند. اگرچه فیلم در جشنواره فیلم کن جایزه نخل طلا را دریافت کرد، اما در جوایز اسکار نادیده گرفته شد، حتی برای دو ستارهاش. با این حال، همان سال، پاچینو برای فیلم «سرپیکو» نامزدی بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد، بنابراین نمیتوان برای او خیلی ناراحت بود.
فیلم پدرخوانده | ۱۹۷۲ | The Godfather
این یک نکته جالب در مورد فرهنگ آمریکایی است که عمیقترین تصویر ما از اهمیت خانواده از یک فیلم درباره مافیا میآید. فیلم برنده جایزه بهترین فیلم «پدرخوانده» اثر فرانسیس فورد کاپولا، بر روی دون ویتو کورلئونه (مارلون براندو)، پدر پیر یک سندیکای جنایتکار تمرکز دارد که باید قدرت را به پسر مردد خود، مایکل (پاچینو)، منتقل کند. مایکل به آرامی میآموزد که خون چقدر غلیظ است و ایدئالیسم چشمباز او به تدریج از بین میرود و منجر به نتیجهای ویرانگر میشود. «پدرخوانده» به یک موفقیت بزرگ تبدیل شد و جوایز اسکار بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد (براندو)، و بهترین فیلمنامه اقتباسی (کاپولا و ماریو پوزو) را دریافت کرد. پاچینو در نقش بهترین بازیگر مکمل مرد نامزد شد، اما با همبازیان خود جیمزکان و رابرت دووال رایها را تقسیم کرد و جایزه به جول گولد برای فیلم «کاباره» رسید.
فیلم وحشت در نیدل پارک | ۱۹۷۱ | The Panic in Needle Park
آل پاچینو با درام تکاندهنده جری شاتزبرگ درباره خطرات اعتیاد به مواد مخدر، به شهرت رسید. او در این فیلم نقش بابی، یک معتاد به هروئین و دلال را بازی میکند که روزهای خود را در پارک سوزن، محلی برای معتادان، سپری میکند. او با هلن (کیتی وینن) آشنا میشود و آنها رابطه عاشقانهای را آغاز میکنند که پس از اینکه او هلن را به مواد مخدر معتاد میکند، از کنترل خارج میشود. تقریباً ۵۰ سال پس از اکران فیلم، وحشت در نیدل پارک هنوز یک بررسی قدرتمند از اینکه چگونه شیاطین ما گاهی اوقات بر ما غلبه میکنند است. وینن جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم کن را از آن خود کرد، اما بازی پاچینو به طرز غمانگیزی نادیده گرفته شد. با این حال، این فیلم توجه بینندگان فیلم را به این بازیگر جوان جلب کرد و منجر به نقش مایکل کورلئونه در فیلم «پدرخوانده» (۱۹۷۲) شد.
گفتگو با آل پاچینو، بازیگر افسانهای
- 60 بازدید
- 21 فوریه 2024
- اخبار سایت, داستان جالب, عکس, مطالب جالب
فهرست جذاب بهترین فیلم های آل پاچینو
- آقای پاچینو، بسیاری شما را به عنوان یکی از بهترین بازیگران متد سینمای معاصر آمریکا میشناسند و با اینکه به عنوان کارگردان و تهیهکننده هم فعالیت داشتهاید، اما به عنوان بازیگر شناخته میشوید. آیا تا به حال به مسیری که طی کردهاید، نگاه انداختهاید؟ حرفه خود نگاه می کنید؟ و اگر بله، کدام فیلم ها…؟
آل پاچینو: هرگز. شاید این برای من یک نعمت باشد که خدا را به خاطر آن شکر می کنم چون هیچوقت این کار را انجام نمیدهم. البته مواردی هم وجود دارد، مانند زمانی که بزرگداشت فیلمهای من برگزار میشود و نمایش داده میشود اما من فقط با جریان پیش میروم. و برای همه چیزهایی که به من اجازه تجربهکردنشان داده شده است، سپاسگزارم. اما واقعاً دوست ندارم به گذشته نگاه کنم و تا جایی که بتوانم از آن اجتناب میکنم.
- اما با توجه به تمام دستاوردهای شما، نگاه کردن به گذشته بسیار قابل قبول خواهد بود، اینطور نیست؟
می دانی من چه دوست دارم؟ دوست دارم وقتی با کسی ملاقات میکنم و آنها میگویند:« سه سال پیش فلان جا تو را دیدم و تو با من خیلی خوب بودی.» این برای من فوقالعاده است وقتی کسی این را میگوید. اما من با افراد زیادی ملاقات میکنم و گاهی اوقات حتی یادم نمیآید کجا دیدمشان. بعد مثل این است که درحال خواندن زندگینامه خودم هستم که میگوید: «آل پاچینو آدم بدی نبود».
- اما آیا از تحسین دیگران لذت نمیبرید؟ خاویر باردم اساساً شما را خدای بازیگران نامید…
در گذشته، من با این ستایشها و تشویقها دست و پنجه نرم میکردم. حتی نمیدانستم چه واکنشی نشان دهم. حالا اما من چیزها را طور دیگری میبینم. این اشتیاق است و من به مردم اجازه میدهم احساسات خود را داشته باشند. من از این احساسات قدردانی میکنم و میدانم از کجا نشات گرفتهاند. اما من آن را به معنای واقعی کلمه جدی نمیگیرم. من درک میکنم که برای این افراد معنایی دارم – درست همانطور که سایر بازیگران برای من معنایی داشته اند. و این مرا خوشحال می کند.
- آیا تحسینی هست که بتواند شما را خوشحال کند؟
یک بار شخصی به من گفت که من به اندازه میک جگر «جذاب و خوشپوش» هستم. من این تعریف را دوست دارم:« جذاب و خوشپوش» و دوست دارم که با میک جگر مقایسه شوم.
- آیا به این دلیل بازیگر شدید که به دنبال حس خوبی بودید که با چنین تعریف هایی همراه است؟
من در واقع بازیگر نشدم.
- بازیگر نشدید؟
واقعیت این است که من همیشه بازیگر بودهام حتی زمانی که نمیدانستم. دیگران زودتر فهمیدند. از زمانی که مدرسه میرفتم من را به همین نام صدا میزدند. من در برونکس جنوبی بزرگ شدم، ما پول زیادی نداشتیم، پدرم وقتی دو ساله بودم خانواده را ترک کرد. مادرم چند شغل عجیب و غریب داشت و من تقریباً توسط پدربزرگ و مادربزرگم بزرگ شدم. وقتی اینطور بزرگ شدی، برنامهای برای بازیگر شدن نداری. بگذارید در مورد بلانچ روتشتاین به شما بگویم. او در حوالی یازده یا دوازده سالگیام معلم نمایش من بود و از من خوشش آمد. من انجیل را با صدای بلند در جمع میخواندم، و این کار را با ذوق و اشتیاق انجام میدادم، بنابراین او مرا به عنوان بازیگر در نمایشنامه هایش قرار داد. یک روز او به برانکس جنوبی آمد و از پنج پله بالا رفت تا با مادربزرگم قهوه بنوشد و به او بگوید که با زندگی خود چه کنم. به همین دلیل است که من معلمان را دوست دارم. اگرچه مادربزرگم مطمئناً نمی دانست در مورد چه چیزی صحبت می کند.
- آقای پاچینو، چگونه با سنگینی دستاوردهای خود کنار میآیید؟
من نمی دانم. اما اصولا به این شکل به آنها فکر نمیکنید. در واقع شما به آن بخشها به عنوان دستاورد فکر نمیکنید. شما به نقشهایی که بازی میکنید، نقاشیهایی که کشیدهاید فکر میکنید. منظورم این است که تصور کنید بازیگری میگوید: «دیگر نمیخواهم ادامه بدهم، زیرا نمیتوانم بهتر از آخرین فیلمی که بازی کردهام بازی کنم. شاید الان هم این حرفه را ترک کنم.» ما به آن میگوییم که ترس از موفقیت یا ترمز موفقیت به این معنی که شما در موفقیتهای قبلی گیر کردهاید و نمیتوانید دیگر گامی به جلو بردارید از ترس اینکه مبادا آنها را تکرار نکنید. من حدس میزنم اصلا در این مرحله نیستم. بلکه برعکس تمام قد برای تجربههای جدید آمادهام! میدانید، با تکیه بر موفقیتهایتان، شما یک تائید بزرگ دریافت میکنید، و ممکن است به حرفه دیگری مشغول شوید… اما به دلایلی قوی، من همچنان میخواهم به بازیگری برگردم و این کارها را انجام دهم.
- چون می خواهید تلاش کنید کار جدیدی انجام دهید؟
بله، اگر چیزی پیدا کنم که احساسکنم میتوانم به نحوی در آن مشارکت داشته باشم و احساس نزدیکی به آن داشته باشم، برایم مهم نیست واقعا. حضور خواهم داشت. معنی آن این است که من همانطور که شکسپیر میگوید «آینهای را در برابر طبیعت نگه میدارم» اگر احساس کنم چیزی را توصیف میکنم که راهی برای استفاده از استعدادم و کمک به برقراری ارتباط یک نقش یا یک انسان در یک فیلم است، سعی میکنم آن را انجام دهم. بنابراین من از کلمه «بازنشستگی» استفاده نمیکنم زیرا این کلمه برای یک هنرمند کلمه عجیبی است.
- کریستو-هنرمند تجسمی- میگوید که هنرمندان بازنشسته نمی شوند، بلکه فقط می میرند.
اما هنرمندانی هستند که بازنشسته شدهاند. مانند فیلیپ راث – من فیلمی از کتاب او به نام «فروتن» ساختهام. او نوشتن را رها کرده و بسیار خوشحال است! بنابراین پس او هم فقط حرفش را میزند. او میرود و کاری را که دلش میخواهد انجام میدهد. من میتوانم این مساله را درک کنم. چون از جایی به بعد همه چیز بسیا روتین میشود. شما باید فیلمنامه را دریافت کنید، باید آن را بخوانید، یادش بگیرید و این مسیر هربار به همین شکل اتفاق میافتد. طبیعی است که دلتان بخواهد به دنبال چیزهای دیگر هم بروید، مانند کارگردانی که میخواهد از شما استفاده کند و هربار همین روتینها را به کار میبندد.
- اما مطمئناً همه کارگردانان شما را میخواهند.
قبل از پدرخوانده ۱، هیچ کس مرا برای فیلمهایش نمیخواست. اما فرانسیس من را خواست! جالب اینجاست که واقعا من را میخواست و من آن را درک نمیکردم … استودیوها من را نمیخواستند، هیچ کس من را نمیخواست – چون هیچ کس مرا نمیشناخت. من فکر میکنم وقتی کارگردانی به شما علاقهمندیاش را نشان میدهد، به جای اینکه عقبنشینی کنم باید جلو بروم. شما به دنبال ریسکی هستید که میتوانید آن را بپذیرید، یک چالش… پذیرش این واقعیت و مواجهه با اینکه زمین بخورید، بلند شوید و ادامه دهید.
وقتی به اندازه کافی این کار را انجام دهید و با این چالش مواجه شوید، دلتان میخواهد خودتان را در معرض تجربیات جدید قرار دهید. شما نمیخواهید که با فرضیات و تفکر بسته جلو بروید چرا که این خصلتها شما را آسیبپذیر میکنند. شما نمیتوانید اجازه دهید پوست شما خیلی ضخیم و زمخت شود. همانطور که برشت در آن نمایشنامه معروفش میگوید که در سنین جوانی نیز نوشته است به این مساله اشاره میکند. برشت در ۲۲ سالگی در جنگل شهرها به این موضوع اشاره کرد. در این نمایشنامه یکی از شخصیتها میگوید:« پوست انسان برای این دنیا زیادی نازک است.» فیالواقع پوست انسان هر روز زمختتر و زمختتر میشود تا اینکه یک روز آنقدر زمخت میشود که میترکد و دیگر چیزی احساس نمیکند.
- آیا از بازی کردن در هیچ یک از فیلمهایتان به خاطر علاقه به وسیع کردن مرزهایتان پشیمان هستید؟
من از هیچ چیز پشیمان نیستم. فقط احساس میکنم که اشتباهاتی را مرتکب شدهام. مثلا فیلم اشتباهی را انتخاب کردم، یا کاراکتری را درک نکردهام یا نقش کسی را بازی کردم و دست به انتخاب زدم… اما هر کاری که انجام میدهی بخشی از وجود تست و شما چیزی از آن دریافت میکنید. منظورم این است که ایده و هیجان حضور در این موقعیتها و مکانها چیزی بیش از یک خاطره است. این احساسات خبر از زندگی میدهند. بنابراین از هیچ چیز پشیمان نیستم.
- حتی از بازی در جنگ ستارگان هم پشیمان نیستید؟
آه! جنگ ستارگان این اولین اشتباه بزرگ من بود.
- و فیلمنامه ترنس مالیک؟
بله، مدتها پیش «تری» میخواست من در یک فیلم بازی کنم، و من همیشه آرزو میکردم… یکی دیگر از اشتباهات من همین فیلم است. آنها در موزه اشتباهاتم هستند! تمام فیلمنامههایی که من رد کردم!
- آیا منظورتان این است که امروز رویکرد متفاوتی نسبت به گذشته در بازیگری دارید؟
تصور میکنم همینطور است. من فکر میکنم نگاه متفاوتی پیدا کردهام. در غیر این صورت نمیتوانستم این همه مدت این راه را ادامه دهم. ما همینطور که زندگی میکنیم چرخههای خود را طی میکنیم و فکر میکنم سن یعنی همین. من فکر میکنم ما امروز اینجا و در این لحظه هستیم – و پس از آن نیستیم! هر وقت وقتش شد میرویم و نمیدانیم چه زمانی خواهیم رفت. هیچ کدام از ما نمیدانیم. بنابراین ما افقط در چرخهها زندگی را تجربه میکنیم.
- آیا از این چرخه زندگی خود لذت می برید؟
می دانید، وقتی به آن فکر می کنید، مثل این است که از خود بپرسید نیمه خالی لیوان بیشتر است یا نیمه پر آن؟ واقعاً برای همه ما یکسان است. روزهایی هست که واقعا از آنها لذت میبرم و طبیعتا روزهایی هستند که نه… اگر من نقاش بودم، هیچ کس از من درباره سنم سوال نمیکرد. «من نقاشی میکنم! من یک هنرمندم!» از گفتن این کلمه هنرمند متنفرم و واقعا دوست ندارم آن را به کار ببرم. این چیزی است که من از همان اوایل یاد گرفتم. زنی که با او زندگی میکردم گفت: «هر کاری میکنی، بکن اما هرگز نگو که هنرمندی.» گفتم: «می دانم! من نمیگویم!» (میخندد) من از این کار اجتناب میکنم. سالهاست که از آن اجتناب کردهام. بگذارید اینطور بگوییم، فکر میکنم من یک هنرمند هستم. امیدوارم باشم. اما فکر میکنم اگر من یک نقاش بودم، سؤالات متفاوت بود.
- اما همه بازیگران همین مشکل را دارند.
به خاطر مسائل بصری و ظاهری است. به خاطر تصویر است، به این دلیل است که ما باید با تصویر خود کنار بیاییم، حتی با وجود اینکه شخصیتهای متفاوتی را بازی میکنیم، تصویر همیشه وجود دارد… بنابراین نوعی تظاهر در گفتن اینکه شما یک هنرمند هستید وجود دارد، زیرا در نهایت، شما یک ستاره سینما هستید. و البته این هم اشتباه است! این هم متظاهرانه است – من یک ستاره سینما هستم! پس دیگر چه حرفی میماند؟
بخش دوم؛ پدرخوانده
پنجاه سال بعد از ساخته شدن قسمت اول پدرخوانده، آل پاچینو از آن صحبت میکند
- یک عمر طول کشید تا آن را بپذیرم و ادامه دهم
پنجاه سال بعد از ساخته شدن قسمت اول پدرخوانده، آل پاچینو طی گفتوگویی بلند، نگاهی داشته به نقش موفقیتآمیز خود در این فیلم؛ اینکه چگونه برای این نقش انتخاب شد، چرا اسکار را رد کرد و همه اینها حالا پس از اینهمه سال برای او چه معنایی دارند.
تصور پدرخوانده بدون آل پاچینو سخت است. بازی ضعیف او در نقش مایکل کورلئونه، که با وجود خانواده فاسدش به یک قهرمان جنگی قابل احترام تبدیل شد، در ساعت اول فیلم تقریباً مورد توجه قرار نمیگیرد – تا اینکه در نهایت خودش را نشان میدهد و به تدریج کنترل عملیات جنایتکارانه کورلئونه و فیلم را توامان به دست میگیرد. اما آل پاچینو نیز بدون پدرخوانده وجود نمیداشت. او ستاره نوظهور تئاتر نیویورک بود و بازیگری بود که تنها با بازی یک نقش در سینما، در درام مواد مخدر «وحشت در نیدل پارک » در سال ۱۹۷۱، شناخته میشد. زمانی که فرانسیس فورد کاپولا، برخلاف میل پارامونت پیکچرز، برای بازی در نقش پسر عزیزدردانه و تبهکار کورلئونه در این فیلم حماسی مافیایی برایش جنگید. پدرخوانده برای آل پاچینو کار کرد و هنوز که هنوز است پس از گذشت نیم قرن، همواره نقشهای محوری سینما از جمله ایفای نقش در قسمتهای دوم و سوم پدرخوانده به او میرسد. پدرخوانده در ۱۵ مارس ۱۹۷۲ در نیویورک اکران شد و ۵۰ سال بعد، میتوانید تمام دلایلی را تصور کنید که پاچینو دیگر نمیخواهد در مورد آن صحبت کند. شاید از این که چگونه این یک نقش، از همان ابتدای کار سینماییاش، هنوز بر تمام رزومه سینماییاش غلبه دارد، خجالت میکشد یا آزرده میشود، یا شاید تمام آنچه را که در مورد آن میتوان گفت را طی این سالها گفته است. اما در یک مصاحبه تلفنی در ماه گذشته، پاچینو، که در آن زمان ۸۱ ساله بود، درباره فیلم کاملاً فلسفی و حتی غریب صحبت کرد. او همچنان سرسخت فیلم را ستایش میکند و تلاشهایی که کاپولا و همبازیهایش برای حمایت از او در این فیلم انجام دادند را به خاطر دارد، و هنوز هم از این که چگونه این فیلم به تنهایی کارش را برای یک عمر بازیگری او انجام داد، شگفتزده است. پاچینو بیشتر در مورد استخدام شدن و ساخت پدرخوانده، وزن میراث آن و اینکه چرا بعد از آن هرگز نقش شخصیت فیلم دیگری مانند مایکل کورلئونه را بازی نکرد، صحبت کرد. اینها گزیده هایی از گفتوگوی ویرایش شده او و نیویورک تایمز است.
پاچینو از خانهاش در لس آنجلس میگوید: اگر من امروز اینجا هستم به خاطر این است که در پدرخوانده بازی کردم. برای یک بازیگر، پیشنهاد بازی در چنین فیلمی، مثل برنده شدن در لاتاری است. وقتی فیلمی درست به شما پیشنهاد میشود، تنها کاری که باید کرد این است که کاری به هیچ چیز دیگر نداشت، جز ایفای نقش خود به درست ترین حالت ممکن .
همانطور که کاپولا به یاد میآورد، پاچینو همان کسی بود که در تمام طول این نقش در این نقش می دید و کاندیدایی بود که با وجود نداشتن سابقه کار، ارزش رفتن به تشک را داشت. کاپولا در مصاحبهای جداگانه گفته بود: «وقتی کتاب پدرخوانده را میخواندم، مدام او را تصور می کردم. من انتخاب دومی نداشتم. برای من مایکل، آل پاچینو بود. به همین دلیل است که من اصرار کردم که او را میخواهم و این تا حدودی برایم مشکلساز شد.» اما برای پاچینو ، اسفای این نقش به معنی یک بار برای تمام عمر بود، همانطور که در سالهای بعد یاد میگرفت.
پاچینو میگوید: توضیح دادن این مساله در دنیای امروز سخت است – توضیح اینکه من در آن زمان چه کسی بودم و شکلی که به ناگهان مورد توجهها قرار گرفتم. احساس میکردم که همپون شیء ای ارزشمند که از آن رونمایی میشود و پارچهها کنار میروند، همه نگاه ها به من دوخته شد. اگرچه این نگاهها روی دیگر بازیگران هم بود. اما پدرخوانده هویت جدیدی به من داد که کنار آمدن با آن برایم سخت بود.
- وقتی با شما تماس می گیرند و از شما میخواهند در مورد پدرخوانده صحبت کنید، آیا بخشی از شما وجود دارد که فکر میکند، خدایا، دوباره؟ نه! آیا هیچ وقت خسته کننده میشود؟
خب نه. همیشه من انتظارش را دارم. در واقع انتظار این را دارم که در مورد فیلمی که تا این اندازه موثر بوده است همچنان صحبت کنم.
- اولین بار نقش مایکل کورلئونه چگونه با شما مطرح شد؟
در آن برهه از زندگیام، انتخابی نداشتم. فرانسیس من را میخواست. من در یک فیلم بازی کرده بودم و آنقدر که بعد از پدرخوانده به سینما علاقمند شدم آن زمان علاقه نداشتم. در فضای دیگری سیر میکردم، احساس میکردم سینما جای من نیست. حتی به دوستم چارلی [مربی بازیگری او چارلی لاتون] گفتم: آنها در مورد واقعی بودن سینما صحبت میکنند، اما واقعیت این نیست. چون همه جای شما سیم وصل است و هر سکانس را هزاربار تکرار کنید! [می خندد].
- شما و کاپولا چه زمانی با هم آشنا شدید؟
در آن زمان، فرانسیس همان فیلمسازی بود که Zoetrope [شرکت تولید او، American Zoetrope] را داشت و افرادی مانند استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس و [مارتین] اسکورسیزی و [برایان] دی پالما همگی بخشی از همان گروه بودند. به یاد دارم که چند نفر از آنها را دیدم. بعد از اینکه فرانسیس تئاتر من را در برادوی دید، از من خواست به سانفرانسیسکو بروم. سال ۱۹۶۹ بود و من در برادوی «آیا ببر کراوات میبندد؟» را روی صحنه داشتم. اما تا پیش از آن، هرگز او را ندیده بودم. او در آن زمان «پاتون» را نوشته بود و فیلمنامهای برای داستان عاشقانهای که نوشته بود [که هرگز تولید نشد] برایم فرستاد. میخواست مرا ببیند. من باید سوار هواپیما می شدم و به سانفرانسیسکو میرفتم- چیزی که اصلا به آن عادت نداشتم- دائم فکر میکردم آیا راه دیگری وجود دارد؟ آخر سر نشد و رفتم! پنج روز را با او گذراندم. واقعا روزهای خاص و عجیبی بود هرچند آن فیلم و آن فیلمنامه رد شد!. من یک بازیگر ناشناخته بودم و او چند فیلم ساخته بود از جمله تو الان پسر بزرگی هستی و مردم باران. بنابراین به خانه برگشتم و دیگر خبری از او نشد.
- تا چه زمانی از او خبری نبود؟
هراس در نیدل پارک هنوز اکران نشده بود. فرانسیس کاپولا با من تماس گرفت و همان اول کار گفت که قرار است پدرخوانده را کارگردانی کند. من فکرش را هم نمیکردم که چطور ساخت پدرخوانده را به او دادهاند؟
- فکر نمیکردی امکانش وجود داشته باشد که این فیلم را بسازد؟
نمیدانم چطور به شما بگویم اما این را بدانید که در آن زمان کتاب پدرخوانده کتاب بزرگی بود. وقتی شما بازیگر هستید، اصلا به این چیزها توجه نمیکنید. آنها برای شما اصلا وجود خارجی ندارند. شما در جایی از زندگی خود قرار دارید که قرار نیست حالا حالاها در آن فیلمهای بزرگ پذیرفته شوید. اما فرانسیس گفت نه تنها قصد دارد آن را کارگردانی کند بلکه از من میخواست در فیلمش بازی کنم. هرکاری میکردم باورم نمیشد. آن هم برای نقش مایکل! فرانسیس پرسید: هستی؟ گفتم بعله بعله! گفت عالی شد!
- پارامونت به صورت مشخص مخالف این بود که این نقش به شما داده شود.
خب کل بازیگران کاپولا را رد کردند! [می خندد] آنها براندو جیمی کان و باب دووال را هم رد کردند. درگیری عجیب و غریبی وجود داشت.
- وقتی وارد مرحله فیلمبرداری «پدرخوانده» شدید، در کنار افرادی مانند کان و دووال که تجربه بازیهای بسیار بیشتری داشتند یا براندو که مورد تحسین شما بود، قرار گرفتید. چگونه توانستید اعتماد به نفس خود را حفظ کنید؟
به نقش فکر کردم. در آن زمان نمیتوانستم آن را بیان کنم. اما امروز میتوانم. در آن زمان با خودم به این فکر کردم که این شخصیتی است که اگر از ناکجاآباد بیاید میتواند بسیار موثر باشد. این دیدگاه من برای مایکل بود. وقتی فیلمنامه را خواندم احساس کردم این شخصیت برای من ترسیم شده است.
او با اینکه آنجاست اما زیاد ظاهر نمیشود. مثلا آن دیالوگ را یادتان بیاید زمانی که او میگوید من میروم آن بچهها [سولوزو سلطان مواد مخدر و سروان مککلاسکی افسر پلیس فاسد] را بیاورم، و همه شروع به خندیدن به او میکنند.
- منظورتان این است که مایکل دست کم گرفته میشد و این شباهتی بود که بین خودتان و او میدید و به کمکتان میآمد؟
دقیقا. هرچند بقیخ احساس راحتی زیادی داشتند و همچون برادرهای بزرگ یا حتی مشاورانی برای من بودند. ؟آنها با عشقی وسیع سر صحنه حضور داشتند.
- آیا لحظه ای در طول ساخت «پدرخوانده» وجود داشت که احساس کرده باشید این فیلم، فیلم مهمی خواهد شد؟
صحنه تشییع جنازه مارلون را به یاد دارید، زمانی که او را زمین گذاشتند؟ غروب شده بود و هوا تاریک شده بود. بنابراین، طبیعتا، خوشحال بودم که میتوانم به خانه بروم و نوشیدنی بنوشم. من در راه کمپینگم بودم و میگفتم خب، امروز خیلی خوب بود. من دیالوگی نداشتم! قطعا هر روز بیدیالوگی برای من روز خوبی است. با خودم گفتم به اردوگاهم برمی گردم. سر راه، فرانسیس فورد کاپولا را دیدم که روی روی سنگ قبری نشسته بود و مثل یک نوزاد گریه میکرد. به شدت گریه میکرد. به سمت او رفتم و گفتم، فرانسیس مشکل چیست؟ چی شده؟ او گفت «دیگر نمیگذارند فیلمبرداری کنم و یک سکانس دیگر بگیرم.» من در آن لحظه با خودم فکر کردم که حتما در فیلم خوبی حضور دارم چرا که کارگردانش اینطور با ذوق و احساس کارش را جلو میبرد.
- آیا اخیراً فیلم را دوباره تماشا کردهاید؟
نه. شاید دو، سه سال پیش دیده باشم. میدانید آخر پدرخوانده از آن فیلمهایی است که وقتی شروع به تماشای آن میکنید، دیگر نمیشود آن را تا انتها تماشا نکرد.
- وقتی فیلمهای خودتان را میبینید چه احساسی دارید؟
من از تماشای فیلمهایی که در آن حضور داشتهام لذت میبرم. گاهی آنها را به دیگران هم نشان میدهم و خودم را که در آن بازی کردهام. هرچند پدرخوانده از آن دست فیلمهایی است که خودش تماشاییست. با این وجود وقتی متوجه می شوید که چه تعداد از مردم هرگز آن را ندیدهاند شگفتزده میشوید.
- با افرادی روبرو می شوید که از «پدرخوانده» به عنوان یک پدیده فرهنگی یاد میکنند اما آن را تماشا نکردهاند؟
بله. فقط در مورد آن شنیدهاند. شما متوجه این مساله میشوید. فرق همشهری کین و پدرخوانده را نمیدانند. گاهی بهشان میگویم من در همشهری کین هم بازی کردهام! مهم نیست چون بهرحال آنها که ندیدهاند!
- سکوت سنگینی در نحوه بازی مایکل در «پدرخوانده» وجود دارد که فکر نمیکنم هرگز در دیگر بازیهای شما، حتی در قسمتهایبعدی که نقش او را بازی کردید، آن را دیده باشم. آیا این بخشی از وجود شما بود که از بین رفت یا فقط ماهیت شخصیت بود که آنطور بازیاش کردید؟
من فکر میکنم که این ماهیت آن شخصیت خاص و تفسیر من از ایفای نقش او بود. نمیتوانم به شخصیت دیگری فکر کنم که از چنین چارچوبی برایش استفاده کرده باشم. من یک بازیگر جوان بودم – در «بخش سوم» دیگر جوان نبودم، بنابراین مدل بازی تغییر کرد.
- اما در مقایسه با شخصیتهای دیگری که شما با آنها نیز شناخته میشوید، مثل تونی مونتانا در صورتزخمی و…
خب، آن شخصیت، تونی مونتانا، توسط الیور استون نوشته شده و توسط برایان دی پالما کارگردانی شده است، که خواهان واقعیتی بالاتر بود. برایان میخواست اپرا بسازد. تنها کاری که لازم بود انجام دهم این بود که از پل مونی تقلید کنم. [می خندد] اما اگر بعد از ظهر سگی ، پدرخوانده یا سرپیکو را بخواهم بررسی کنم، من شباهتی بین آنها و پدرخوانده نمی بینم.
- شما اولین نامزدی اسکار خود را برای پدرخوانده دریافت کردید، اما در آن سال در مراسم شرکت نکردید. آیا به این دلیل اعتراض میکردید که به عنوان بازیگر نقش مکمل نامزد شدهاید و نه به عنوان بازیگر نقش اول؟
نه، مطلقاً نه. من در آن مرحله از زندگیام بودم که تا حدودی سرکش بودم. این مد آن روزها بود. باب [دنیرو] هم رفتاری مشابه داشت، جورج سی اسکات حتی به مراسم نرفت. [می خندد] مارلون نرفت. مارلون حتی اسکار را هم پس داد. هالیوود آنها را عصبانی کرده بود و این فضا وجود داشت.
- بنابراین در آن زمان، همه اینها به احساساتتان و شهرت رو به افزایشتان کمک می کند؟
من از بودن در آن موقعیت، بودن در آن دنیا، تا حدودی ناراحت بودم. در آن زمان در بوستون [در «ریچارد سوم»] روی صحنه تئاتر کار میکردم. اما این یک بهانه بود. فقط میترسیدم به سینما برگردم. من جوان بودم، حتی از سالهای عمرم در بازیگری جوانتر بودم.
- وقتی برای «بوی خوش زن» برنده اسکار شدید، آیا بخشی از شما هنوز آرزو داشت که برای بازی در نقش مایکل کورلئونه اسکار را دریافت میکردید؟
قطعا نه. اگر الان به آن فکر کنم، میگویم: مطمئناً، باید برنده میشدم! من باید سه اسکار میبردم![می خندد] اما حقیقتا فکر میکنم که اسکاری که برای بوی خوش زن دریافت کردم، صرفا بابت خودش بود.
- پس اکنون با ستایشی که برای بازی خود در «پدرخوانده» دریافت کردید – و همچنان دریافت می کنید – راحت هستید؟
آه بله. من عمیقاً به آن افتخار میکنم. واقعا از حضور در آن خوشحال هستم. این فیلم، کاری بود که من خیلی خوش شانس بودم که در آن حضور داشته باشم. اما یک عمر طول کشید تا آن را بپذیرم و از آن عبور کنم و راهم را ادامه دهم.