is_tag

ماجرای گم شدن یسنا کوچولو کلاله ای چه بود؟

ماجرای گم شدن یسنا کوچولو: در روزهای گذشته، اخبار گم شدن یک دختر چهار ساله به نام یسنا، پخش شد و او به عنوان یسنا کوچولو در فضای مجازی و رسانه‌ها شناخته شد. اما واقعیت این بود که یسنا، دختر بچه چهار ساله کلاله‌ای، پنج روز پیش در زمین کشاورزی روستای یلی‌بودراق گم شده بود. با این مطلب کودک و مادر همراه باشید.

بیشتر بخوانید: علائمی که نشان می ده کودک شما کمبود محبت داره! 

در ساعت ۱۷ روز یکشنبه، ۹ اردیبهشت، گم شدن دختر چهار ساله در زمین‌های کشاورزی روستای یلی بدراق کلاله، توسط بخشداری به هلال‌احمر گزارش شد و از همان لحظه اول، گروه‌های امدادی و مردم برای پیدا کردن او به صورت گسترده فعالیت کردند. این عملیات جستجو بارها مورد توجه شبکه‌های اجتماعی قرار گرفت.

ماجرای گم شدن یسنا کوچولو

ماجرای گم شدن یسنا کوچولو، دیروز، مدیرعامل جمعیت هلال احمر به خبرنگار فارس اعلام کرد که این کودک چهار ساله توسط تیم پاراگلایدر پیدا شده است. همچنین، سردار دادگر فرمانده انتظامی استان گلستان خبر پیدا شدن یسنا را به رسانه‌ها اعلام کرد و اظهار کرد که تیم‌های امدادی و پلیسی با تلاش و تجسس‌های خود، موفق به پیدا کردن این دختر گمشده شده‌اند.

با توجه به پیدا شدن یسنا در گندم‌زارهای منطقه و زنده بودن او بعد از چهار روز، اقدامات درمانی برای او در حال انجام است. اما دادستان عمومی و انقلاب کلاله، اعلام کرد که پس از اعلام گمشدگی یسنا، تحقیقات قضایی و پلیسی برای بررسی موضوع آغاز شده و تحقیقات در جهت ربوده شدن این کودک تقویت شده و مظنونین به پلیس آگاهی داده شده‌اند.

بیشتر بخوانید: نحوه برخورد با دخالت مادر شوهر در تربیت فرزند

دانلود فیلم

سریال قطب شمال

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب ماجرای گم شدن یسنا کوچولو کلاله ای چه بود؟

زرتشت

بنا بر داستانهای ایرانی، چند قرن قبل از میلاد مسیح، پیامبری در ایران- وئجه، یعنی «وطن آریاییها»، ظهور کرده بود که مردم زمان او را زره توشتره (زردشت کنونی) می‌نامیدند:

ولی یونانیان، چون از تلفظ نام فارسی این پیامبر عاجز بودند، نام وی را به صورت زور و آسترس تلفظ می‌کردند. مطابق روایات، تولد وی رنگ آسمانی داشت، و آن چنان بود که فرشته نگاهبان وی به درون گیاه «هومه» رفت و، با شیره‌ای که از آن گرفته بود، به تن کاهنی که قربانی مقدس می‌کرد درآمد؛ در همین زمان شعاعی از جلال آسمانی به سینه دختری فرود آمد که نسب عالی و شریف داشت. آن کاهن دختر را تزویج کرد، و دو زندانی تن‌های ایشان، یعنی فرشته و شعاع، درهم ‌آمیختند، و از آن میان زردشت به وجود آمد. در همان روز که متولد شد به صدای بلند خندید؛ ارواح پلیدی که برگرد هر موجود زنده‌ای جمع می‌شوند ترسناک و پریشان شدند و از کنار وی گریختند. چون سخت دوستدار حکمت و عدالت بود، خود را از اجتماع مردم بیرون کشید و در تنهایی کوهستان زندگی می‌کرد و خوراکش پنیر و میوه‌های زمین بود. شیطان خواست تا وی را بفریبد، ولی کامیاب نشد. سینه اش را به ضرب خنجر دریدند و اندرونه وی را با سرب گداخته پرکردند، ولی زردشت لب به شکایت نگشود و از ایمان به اهورمزدا، پروردگار نور وخدای بزرگ، دست بر نداشت. اهورمزدا بر وی ظاهر شد و کتاب اوستا، یا «کتاب معرفت حکمت»، را در کف وی گذاشت و به او فرمان داد که مردم را به آن بخواند و پند دهد. مدت درازی همه او را ریشخند می‌کردند و آزارش می‌دادند، تا اینکه شاهزاده‌ای ایرانی، به نام ویشتاسپ یاهیشتاسپ، سخنان وی را شنید و فریفته آنها شد، و وعده کرد که دین تازه را میان مردم پراکنده سازد. به این ترتیب بود که دین زردشتی در جهان پیدا شد. زردشت خود مدت درازی بزیست، تا اینکه برقی از آسمان بر او زد و آن پیغمبر به آسمان صعود کرد.

ادامه مطلب زرتشت