آداب و اخلاق هخامنشیان
- 3,430 بازدید
- 27 نوامبر 2011
- دوران هخامنشیان
آنچه مایه شگفتی میشود این است که مردم ماد و پارس، با وجود آن دینی که داشتند، تا چه حد بیرحم بودند. بزرگترین شاه ایشان، داریوش اول، در کتیبه بیستون چنین میگوید: «فرورتیش دستگیر شد و او را نزد من آوردند. گوشها و بینی و زبان او را بریدم و چشمهای او را درآوردم. او را در دربار من به غل و زنجیر کردند تا همه مردم او را ببینند. بعد او را به اکباتان بردم و به دار آویختم… و اهورمزدا یاری خود را به من عطا کرد. به اراده اهورمزدا قشون من بر قشونی که از من برگشته بود پیروز شد و چیترتخم را گرفته نزد من آوردند. من گوشتها و بینی او را بریدم و چشمهای او را برکندم. او را در دربار من در غل و زنجیر داشتند، و تمام مردم او را دیدند. بعد به امر من در اربل او را مصلوب کردند.» داستانهایی که پلوتارک، در سرگذشت اردشیر دوم و حوادث اعدامی که به فرمان وی صورت گرفته، نقل میکند، نمونههای خونینی از اخلاق شاهان پارس را در دوره اخیر آنان نشان میدهد. بر کسانی که خیانت میورزیدند هیچ گونه رحمت و شفقتی روا نمیداشتند: این گونه اشخاص، و پیشوایان ایشان را به دار میآویختند. پیروانشان را چون بنده میفروختند و شهرهاشان را چپاول میکردند و پسرانشان را اخته میساختند، و دخترانشان را به اسیری میبردند و میفروختند. ولی عدالت و حق مقتضی آن نیست که، در باره یک ملت، تنها از اعمال و رفتار شاهان آن قضاوت شود؛ فضیلت چیزی نیست که مانند اخبار تاریخی روایت شود، و نیکان و پاکان، مانند ملتهای خوشبخت، تاریخی ندارند. حتی شاهان نیز، در پارهای از موارد، از خود اخلاق نیک نشان میدادند، و چنان بود که میان یونانیان پیمانشکن به درستی عهد معروف بودند. چون پیمانی میبستند به آن استوار میماندند، و به این میبالیدند که هرگز وعدهای را که دادهاند خلف نمیکنند. آنچه از تاریخ پارسیها با ستایش و تحسین باید ذکر شود این است که بندرت اتفاق میافتاد که فرد پارسی برای جنگ با پارسیها به مزدوری گرفته شود؛ در صورتی که هر کس میتوانست یونانیان را برای جنگ با خودشان اجیر کند.
آداب و اخلاق زرتشتی-قسمت اول
- 5,032 بازدید
- 2 آوریل 2011
- زرتشت
مطلب زیر به دلیل سخن های کاملا غیر واقعی و دورغ در مورد دین پاک زرتشت به طور حدودا کاملی ویرایش شــــــــده است.یعنی آن قسمت های که جزء دروغ،چیز دیگری نبوده است پاک شده است.
چون پیروان دین زردشت جهان را به صورت میدان مبارزه میان خیر و شر تصور میکردند، با این طرز تصور خویش، در خیال، محرک نیرومندی بیرون از قوانین طبیعت مقرر میداشتند که فردا را به کار نیک تشویق میکرد و ضامن اجرای آن بود. نفس بشری ر ا نیز، مانند صحنه جهان،نبردگاه ارواح پاک با ارواح پلید میدانستند؛ به این ترتیب،هر کس در نظر ایشان سربازی بود که خواهناخواه در صف خدا یا در صف شیطان میجنگید، و هر کار که به آن برمیخواست یا از آن خودداری میکرد، خود به خود،به تقویت دستگاه اهورمزدا یا دستگاه اهریمن میانجامید.