is_tag

داستان جالب و شنیدنی دو قورت و نیمش باقی مانده!

داستان دو قورت و نیمش باقی مانده: داستان زیر درمورد مهمانی دادن حضرت سلیمان به تمام جانداران می باشد که درهمان ابتدای مهمانی یک ماهی بزرگ قبل از جمع شدن مهمان ها تقریبا نصف غذا هارا می خورد و ….

شاید بپسندید:

داستان دو قورت و نیمش باقی مانده

می گویند حضرت سلیمان زبان همه جانداران را می دانست ، روزی از خدا خواست تا یک روز تمام مخلوقات خدا را دعوت کند . از خدا پیغام رسید ، مهمانی خوب است ولی هیچ کس نمی تواند از همه مخلوقات خدا یک وعده پذیرائی کند . حضرت سلیمان به همه آنها که در فرمانش بودند دستور داد تا برای جمع آوری غذا بکوشند و قرارگذاشت که فلان روز در ساحل دریا وعده مهمانی است.

روزی که مهمانی بود به اندازه یک کوه خوراکی جمع شده بود . در شروع مهمانی یک ماهی بزرگ سرش را از آب بیرون آورد و گفت : خوراک مرا بدهید. یک گوسفند در دهان ماهی انداختند . ماهی گفت : من سیر نشدم . بعد یک شتر آوردند ولی ماهی سیر نشده بود.

سیر نشدن ماهی و تصمیم حضرت سلیمان

حضرت سلیمان گفت : او یک وعده غذا مهمان است آنقدر به او غذا بدهید تا سیر شود . کم کم هر چه خوراکی در ساحل بود به ماهی دادند ولی ماهی سیر نشده بود . خدمتکاران از ماهی پرسیدند : مگر یک وعده غذای تو چقدر است ؟‌ ماهی گفت : خوراک من در هر وعده سه قورت است و این چیزهائی که من خورده ام فقط به انداره نیم قورت بود و هنوز دو قورت ونیمش باقی مانده است.

ماجرا را برای سلیمان تعریف کردند و پرسیدند چه کار کنیم هنوز مهمانها نیامده اند و غذاها تمام شده و این ماهی هنوز سیر نشده . حضرت سلیمان در فکر بود که مورچه پیری به او گفت : ران یک ملخ را به دریا بیاندازید و اسمش را بگذارید آبگوشت و به ماهی بگوئید دو قورت و نیمش را آبگوشت بخورد .

از آن موقع این ضرب المثل بوجود آمده و اگر فردی به قصد خیر خواهی به کسی محبت کند و فرد محبت شونده طمع کند و مانند طلبکار رفتار کند می گویند : عجب آدم طمعکاری است تازه هنوز دو قورت ونیمش هم باقی است.

داستان دو قورت و نیمش باقی مانده

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

دانلود سریال آمرلی

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب داستان جالب و شنیدنی دو قورت و نیمش باقی مانده!

داستان جالب ضرب المثل ارزن عثمانی خروس ایرانی!

ضرب المثل ارزن عثمانی خروس ایرانی: احتمالا این ضرب المثل ارزن عثمانی خروس ایرانی را شنیده باشید. در جریان نبرد نادر شاه با عثمانی ها روزی فرستاده دولت عثمانی با دو گونی ارزن نزد نادرشاه شرفیاب می ‏شود و آنها را در مقابل نادرشاه بر روی زمین می‏گذارد.

و می‏گوید : لشکر ما این تعداد است و از جنگ با ما صرفنظر بکنید.

نادرشاه دستور می‏دهد دو خروس بیاورند و دو خروس را در برابر دو گونی ارزن قرار دهند و خروس ها شروع به خوردن ارزنها می‏ کنند.

در این هنگام نادرشاه رو به فرستاده عثمانی می‏کند و می‏گوید :

برو به سلطانت بگو که دو خروس همه لشگریان ما را خوردند !

کاربرد ضرب المثل ارزن عثمانی خروس ایرانی

ضرب المثل ارزن عثمانی خروس ایرانی زمانی به کار می رود که کسی از کُری خوانی رقیب باک نداشته باشد و آن را با کُری قوی تری پاسخ بدهد واین گونه دو طرف با به رخ کشیدن قدرت خود بخواهند باج بگیرند.

کوتاه درباره نادر شاه

نادرشاه از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدودهٔ طبیعیِ فلاتِ ایران رسانید و با تدارکِ کشتی‌های عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوقِ تاریخیِ کشور را بر آب‌های شمال و جنوب تثبیت کند. او به‌عنوان یک استراتژیستْ سرآمد بود و به‌خاطر نجاتِ ایران از تجزیه و سلطهٔ بیگانگان اعتبار دارد.

مبارزات وی علیه عثمانی به‌طور غیرمستقیم به سودِ روسیه بود، و تضعیف امپراتوری گورکانی، سقوطِ نهاییِ آن تحت دخالتِ بریتانیا را تسریع کرد. کارِ فتحِ او به موازاتِ تیمور است. وی مزایای تجارت و قدرتِ دریایی را درک کرد و کشتی‌هایی را برای دریای خزر و خلیج فارس خریداری کرد یا ساخت.

نادر شاه
Nadir Shah of Persia (1732-1747). Three-quarter length, in an oval cartouche. The Shah wears a scarlet tunic with a sleeveless outer garment trimmed with fur. On his head is a high cap (a ‘tahmazi’) ornamented with a jewelled aigrette. The face is turned a little to the right. The left hand rests on the hip, the right holds a string of pearls. Jewelled bracelets on his upper arms. ,Oil painting. 50 by 39 ins (127 by 99 cms)

پیشینهٔ شیعی‌اش و هدایای دوره‌ای‌اش به عبادتگاه‌های شیعه نشان می‌دهد که هدفِ اعلام‌شدهٔ وی از بازگرداندنِ نوعی اسلامِ سنی به ایران، بیشتر تسهیلِ معاهده‌ای با عثمانی و شاید به‌عنوان آمادگی برای یک امپراتوریِ بزرگ‌ترِ اسلامی است. به‌گفتهٔ مایکل آکسورثی درست است که نادرشاه درگیرِ جنگ بود، اما اگر سلسلهٔ او پایدار می‌ماند و نظامِ اداری را به کامیابی‌های نظامی‌اش گره می‌زد، ساختارهای کشور و اصلاحات و تجددگرایی هم‌پای پیشرفت‌های نظامی پیش می‌رفت و اینچنین می‌شد اگر رضاقلی پس از او به سلطنت می‌رسید.

این روند در کشورهای اروپاییِ فرانسه و پِروس در سده‌های هفدهم و هجدهم میلادی روی داده بود و می‌توانست در ایران هم روی دهد. در صورت چنین روندی، شاید سَروریِ ایران بر جهانِ اسلام چیرگی می‌یافت و کشمکش میان شیعه و سنی هم در درازمدت از میان می‌رفت. اگر نادرشاه و فرزندانش در چنین مسیری می‌افتادند، شاید امروز او در تاریخِ ایران با پِطرِ کبیر در تاریخ روسیه مقایسه می‌شد.

نادرشاه برتریش بر امپراتوری گورکانی را ثابت، و خود را به دستاوردهای امپراتوری عثمانی نزدیک کرد. به‌گفتهٔ جان مِلکُم در کتابش، تاریخ ایران، دو نسل پس از مرگِ نادرشاه، هنوز با افتخار و غرور از او یاد، و بی‌رحمی‌های اواخرِ زندگیش، نه با وحشت بلکه با همدردی قضاوت می‌شود. با همهٔ کشتارهایی که او انجام داد، اما برای احیای احساسِ عظمتِ تاریخِ ایران و بازگرداندنِ استقلالِ کشور مورد تحسین و ستایش ایرانیان قرار می‌گیرد.

با آنکه از گمنامی برخاست اما بر سرزمینی پهناور مسلط شد و به موفقیت‌های سیاسیِ بسیاری دست یافت و این دستاوردها در تاریخ ایران نظیر ندارد و در تاریخِ جهان هم شخصیت‌های نادری چنین هستند. پیروزی‌هایش بقای ایران را در جایگاهِ یک ملت تضمین کرد و این تضمین از اثراتِ پایدارِ دورانِ حکومتِ اوست. اما سال‌های پایانیِ حکومتش فاجعه‌بار بود و نه تنها آسیبش به مردمانِ روزگارِ خودش و حتی شخصِ خودش — با قتلش — وارد شد، بلکه ایران فرصت‌های بسیاری را پس از سقوطش از دست داد و درواقع آسیبِ سقوط او سالیانِ بعد هویدا شد که هرج‌ومرج و تحقیرهای ملی پس از مرگش، از آن نتایج بود.

 

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

دانلود سریال آمرلی

سریال جنگل آسفالت

ادامه مطلب داستان جالب ضرب المثل ارزن عثمانی خروس ایرانی!

نقد و بررسی فیلم داستان آمریکایی | مک‌دونالدیسم!

نگاهی به فیلم کاندیدای اسکار؛ داستان آمریکایی

کلیشه نمی‌تواند ناقد کلیشه باشد، مگر آنکه به واسطه کلیشه‌ها، چیدمانی نو خلق کند و از دل این شیوه ساختاربندی اجزای کلیشه‌ای یک تن تازه و غیر کلیشه‌ای خلق شود. پس کلیشه می‌تواند ملات اولیه برای رسیدن به تازگی و خلاقیت باشد اما اگر این کلیشه‌ای بودن منجر به رویکردهای انتقادی در دل کلیشه‌ها شود، به چیزی بیش از غر زدن بدل نخواهد شد. در خوشبینامه‌ترین حالت یک تمنای نرسیده و خام برای تازگی در کار است بی‌آنکه منجر به خلق مصداقی از نو بودن شود. فیلم «داستان آمریکایی» ایده و دغدغه مهمی دارد. اینکه پرداختن به حقوق سیاهان و رفع تبعیض و نگاه‌های غیرمتمدنانه به رنگ و نژاد انسان‌ها صرفا نباید در حد شعار یا تکرار شیک باورهای گذشته رقم بخرد، بلکه باید در شکلی عمیق‌تر در شکل و شمایل شناخت و نگاه‌مان به جامعه رنگین‌پوستان تجدیدنظر کنیم. بازنگری‌ای که باید با تکیه بر نگاه انتقادی به واکاوی بخش‌های غیرعیان اما فعال ذهنمان (ناخودآگاهمان) رقم بخورد. اما آیا ساختار و پیکربندی داستان و شیوه کارگردانی و اجرای این فیلم هم اینقدر شیک و عمیق و پیشرو است؟ پاسخ «نه» است.

معرفی کامل فیلم داستان آمریکایی

فیلم بنا دارد منتقد ساختار کلیشه‌ای هالیوود و شکل و شمایل فیلمسازی قالبی در آنجا باشد، اما خودش بر همان اساس تولید شده است. بنا دارد به تغییر در نگرش‌ها و ساخت‌های ذهنی بپردازد، اما خودش بر مبنای ساختارهای کلیشه و تکراری داستان‌پردازی و روابط علی و معلولی نوشته و تولید شده است. تمایل دارد از نگاه عمیق‌تر به انسان‌ها و نگاه انتقادی به تفکرات و باورهای عادت شده سخن بگوید، اما در مرحله اجرا خودش برمبنای عادات و روابط علی و معلولی قابل پیش بینی و تکراری تولید شده است.

فیلم بنا دارد منتقد ساختار کلیشه‌ای هالیوود و شکل و شمایل فیلمسازی قالبی در آنجا باشد، اما خودش بر همان اساس تولید شده است. بنا دارد به تغییر در نگرش‌ها و ساخت‌های ذهنی بپردازد، اما خودش بر مبنای ساختارهای کلیشه و تکراری داستان‌پردازی و روابط علی و معلولی نوشته و تولید شده است

فیلم «داستان آمریکایی» اقتباسی است از رمانی به همین نام که در سال ۲۰۰۳ منتشر شده است. فیلم به شکلی قالبی و کلیشه‌ای در تلاش است تا با خشمی نهفته رویکرد کلیشه‌ای و قالبی به سیاهپوستان در جامعه آمریکایی را به سخره بگیرد. نگاه قالبی‌ای که بر مبنای تعاریف ذهنی و با نگاهی همچنان بالا به پایین به سیاهپوستان، صرفا برای مد روز عمل کردن و موج‌سواری و کسب درآمد بیشتر، به دنبال میدان دادن به سیاهان است، اما نه در قامتی مدرن و متمدن، بلکه با تاکید بر بزهکار، بدبخت، فراری، مجرم، بددهن و … بودن سیاهان. تا همزمان احساس گناه ظلم تاریخی به سیاهان را التیام بخشد و هم خودبرتربینی و خودمحوری سفیدپوستان را زیر پا نگذاشته باشد! (کارگردان تنها در حالت کشته شدن مرد سیاهپوست در اختتامیه جایزه ادبی در سکانس نهایی، به ساخت فیلم رضایت می‌دهد). پس سازوکار خر و خرما به کار است انگار و فیلم به این نگاه نقد دارد. نگاهی که با معاشرت مانک (نویسنده سیاهپوست) و سیاهی لشگر معطل در استودیو (که او هم سیاهپوست است) عیان می‌شود و یادی می‌کند از اینکه، در همچنان روی همان پاشنه قبل می‌چرخد.

رمان و در ادامه آن فیلم در تلاش است تا مخاطب را با نگاه سطحی و مک‌دونالدی که در جامعه آمریکایی (بخوانید جامعه بشری) حاکم است، روبرو کند. نگاهی به دنبال راحت‌ترین و کم‌رنج‌ترین و ساده‌ترین راه‌حل‌هاست. نگاهی که پی سریع‌ترین و کم دردسرترین شیوه زیستن می‌گردد. اما کمترین چیزی که به دست می‌آورد آسایش و آرامش است. فیلم در مورد جرات به خرج ندادن برای خود انتقادی، جرات به خرج ندادن برای بازنگری در نگاه‌های شخصی قطعیت یافته، جرات به خرج دادن برای اعتراف به اشتباه، جرات به خرج دادن برای مکث و درنگ کردن و با خود روبرو شدن، جرات به خرج دادن و از سقوط به ورطه سطحی‌نگری و بازاری زیستن دور ماندن، جرات به خرج دادن برای جرات به خرج دادن و… است.

فیلم جرات به خرج داده اما موفقیت بسیاری حاصل نکرده است. اما همین جرات به خرج دادن و پا پیش گذاشتن در نوع خودش ارزشمند است، به شرط آنکه باعث ایجاد جریانی در جهت بازنگری در شیوه زیست و تفکر بشری شود و سرنوشتش به سرنوشت کتاب در قفسه مانده و در حال خاک خوردن مانک شبیه نگردد. شبیه نگردد تا کارگردان این فیلم مجبور نشود مثل مانک برای بقا و ادامه کارش تن به سخیف‌سازی و سطحی سخن گفتن بدهد. فیلم اعتراضی است به زندگی فست‌فودی و مک‌دونالدی و رفتارهایی از جنس آماده‌خوری و اعتیاد به غذای آماده و فوری است. اعتراضی که خودش هم ناخواسته در به سبک مک‌دونالدی مطرح شده است.

دانلود و تماشای فیلم داستان آمریکایی



دانلود فیلم

ادامه مطلب نقد و بررسی فیلم داستان آمریکایی | مک‌دونالدیسم!

داستان بز حسود و الاغ سخت کوش

حکایت الاغ سخت کوش و بز حسود: داستان و حکایات آموزنده، همواره مسیری را برای ما نشان می دهند. مسیری که در آن بر زیاده خواهی، حسادت، دروغ گویی و … خط بطلان می کشد. در داستان الاغ سخت کوش و بز حسود نیز با یک ویژگی بد که ممکن است در وجود هر کدام از ما باشد روبرو هستیم. حسادت آفت اخلاق است.

داستان بز حسود و الاغ سخت کوش

روزی روزگاری یک الاغ و یک بز در انبار یک کشاورز زندگی می کردند. بز خیلی حسود بود.

بز یک روز با خودش گفت:

‒ احتمالا کشاورز و خانواده اش، خر را بیشتر از من دوست دارند، چرا که بهتر از من به او غذا می دهند. الاغ همیشه به بیرون می رود و … او برای اینکه جایگاه الاغ را تضعیف کند به فکر حیله ای افتاد.

داستان بز حسود و الاغ سخت کوش

لذا رو کرد به الاغ و گفت:

‒ خیلی برایت متاسفم. دلم برایت می سوزد.

الاغ متحیر شد. می دانست که بز خیلی از او خوشش نمی آید، اما حالا چرا دلش برای من سوخته، به همین خاطر از بز پرسید:

‒ چرا دلت برای من می سوزد؟

بز گفت:

‒ چگونه غمگین نباشم برادر، تو سنگین ترین کارها را انجام می دهی، تو را به سنگ آسیاب می بندند، صبح تا غروب با بار بر پشت، این سو و آن سو می روی و …. شما هم حق دارید آرامش داشته باشید. گوشهای مثل من بنشینی و فقط مشغول علف خوردن و جست و خیز باشی. سعی کن هر چه زودتر از این وضعیت خودت را خلاص کنی.

الاغ کمی فکر کرد،. بعد با خود گفت که عجب! بز راست می گوید.

لذا الاغ رو به بز کرد و پرسید: به نظر تو چه کار کنم؟

بز گفت:

فردا از کنار یکی از چاله هایی که رد می شوی، خودت را به داخل گودال بغلتان و وانمود کن که پایت شکسته است. احتمال می دهم که کشاورز بعد از این اتفاق بگوید که چقدر من از این الاغ کار کشیدم! لذا خیلی خسته شده است. بهتر است به او استراحتی بدهم. حتی ممکن است الاغ دیگری بخرد و کارهای تو بعد از آن خیلی کمتر شود.

الاغ آنچه را که از دهان بز شنیده بود، پسندید و باور کرد. یک روز صبح در حالی که باری را حمل می کرد، پای خود را به عمد در یکی از چاله های جاده، انداخت.این کار باعث شد تا پای الاغ بشکند و همه جایش کبود شود. کشاورز با دیدن وضعیت الاغ بسیار ناراحت شد. بلافاصله دامپزشکی را برای درمان او آورد. کشاورز به دامپزشک گفت که تمام زندگی اش با الاغ می چرخد و بدون الاغ او اوضاعش بهم می ریزد. از طرفی پولی هم ندارد که الاغی جدید بخرد. دامپزشک الاغ را معاینه کرد و گفت:

‒ الاغ بیچاره چنان افتاده که با دارو درمان نمی شود. با این حال ااگر آنچه را که به شما می گویم انجام دهید، الاغ شما بهتر می شود.

کشاورز از دامپزشک پرسید:

‒ بگو برای شفای الاغ چه کار کنم. الاغ دست و پای من شده و بدون او نمی توانم کارم را تمام کنم.

بز حسود و الاغ سخت کوش

دامپزشک گفت:

‒ باید جگر بزی پیدا کنی تا الاغت شفا پیدا کند. جگر بز را بجوشانی و آب آن را به الاغ بنوشانی. خیلی زود خوب خواهد شد.

به این ترتیب کشاورز بز خود را در انبار سلاخی کرد تا الاغ خود را شفا دهد.

همیشه گفته اند که بار کج هیچ گاه به مقصد نمی رسد!

 

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

 



دانلود فیلم

ادامه مطلب داستان بز حسود و الاغ سخت کوش

داستان ضرب المثل کلک کسی را کندن

ضرب المثل کلک کسی را کندن: این ضرب المثل در ازمنه و اعصار گذشته و دوران حکومیت مطلقه هنگامی که یکی از مخالفان و سرکشان دستگاه را سرکوب کرده از بین می‌بردند نیز به کار برده می‌شد، ولی در حال حاضر ناظر بر کسی است که چون قصد تفتین و سعایت داشته باشد با اتخاذ تدابیر لازم نقشه‌هایش را بر هم زنند و دفع شر کنند.

داستان ضرب المثل کلک کسی را کندن

«کلک» آتشدان گلی و سفالین است که آهنگران از آن برای سرخ کردن فلزات استفاده می‌کردند تا بتوانند آهن و فلز گداخته را در روی سندان و زیر چکش به هر شکلی که بخواهند در بیاورند.

کلک مزبوربه شکل تقریبی گلدان‌های معمولی ساخته می‌شد و در زیر آن سوراخی داشت که لوله دمیدن را از زیر زمین به آن متصل می‌کردند. آن گاه در داخل مقداری آتش و بر روی آن زغال سنگ یا زغال چوب می‌ریختند و با تلمبه مخصوصی از زیر کلک به آن می‌دمیدند تا زغال‌ها کاملاً سرخ شود، سپس آهن مورد نظر را در درون آتش می‌گذاشتند و باز هم به شدت می‌دمیدند تا آهن نیز گداخته شده به شکل آتش درآید و از آن تیشه و داس و تبر و بیل و کلنگ و انبر و … بسازند.

با وجود آنکه آلات و ابزار الکتریکی موجب شده است که آهنگری از صورت سابق به شکل کارگاه‌های برقی درآید؛ اما هنوز در غالب شهرهای ایران دستگاه کلک خودنمایی می‌کند و آهنگران مخصوصاً جوگی‌های دوره گرد از آن برای ساختن آلات و اشیاء فلزی استفاده می‌کنند.

«جوگی‌»ها قبایل سیاری هستند که به صورت چادرنشینی زندگی می‌کنند و به تناسب فصل به روستاهای ییلاقی و قشلاقی می‌روند و در خارج از آبادی چادر می‌زنند. اگرچه هر یک از خانواده‌های جوگی چند رأس اسب و الاغ و گوسفند دارند ولی حرفه اصلی آنها آهنگری است که چون در خارج از آبادی روستاها چادر زدند پس از نصب چادرها اولین کارشان این است که زمین جلوی چادر را کَنده، کلک را نصب می‌کنند.

در حقیقت کلک اساس کار جوگی‌ها و آهنگرهاست تا بدان وسیله به ساختن احتیاجات فلزی روستائیان بپردازند. وقتی کلک را بکَنند، یعنی از زمین دربیاورند، دال بر این است که می‌خواهند از آن منظقه کوچ کنند و به جای دیگر بروند.

شب‌ها که هوا تاریک می‌شود و سکنه دهات و روستاها در خانه‌های خویش خوابیده‌اند، در دل شب به همان روستاها و روستاهای مجاور می‌روند و دستبرد می‌زنند. مردان جوگی هم برخی اسب و گاو می‌دزدند و شبانه به وسیله ایادی خویش حیوانات مسروقه را به نقاط دور دست می‌فرستند و به قیمت نازل می‌فروشند.

همین مسائل موجب می‌شود که بعضی مواقع بین روستاییان و جوگی‌ها اختلاف بروز می‌کند و گهگاه به منازعه و زد و خورد منتهی می‌شود. در این موقع کشاورزان قبل از هر کاری جلوی چادر جوگی می‌روند و «کلکش را می‌کنند» و به دور می‌اندازند. وقتی کلک کنده شد، جوگی مجبور می‌شود اثاث و زندگی را جمع و به جای دیگر کوچ کند.

با این توصیف اجمالی معلوم می‌شود کلک را کندن، یعنی دفع و رفع مزاحمت کردن است که در ادوار گذشته به علت بی‌نظمی و نابسامانی کشور و عدم وجود امنیت بیشتر مورد استعمال داشت و به همین جهت در اصطلاحات عامیانه، به صورت ضرب‌المثل درآمده است.

کاربرد ضرب المثل کلکش را کندن

معنی و مفهوم استعاری مَثَل «کلک کسی را کندن» موقعی به کار می‌رود که شخصی را از بین برده یا از جایی که در آن کار می‌کرده اخراج کرده باشند. در چنین موارد و نظایر آن گفته می‌شود: بالاخره کلکش را کندند.

معنی و مفهوم استعاری مَثَل «کلک کسی را کندن» موقعی به کار می‌رود که شخصی را از بین برده یا از جایی که در آن کار می‌کرده اخراج کرده باشند. در چنین موارد و نظایر آن گفته می‌شود: بالاخره کلکش را کندند.

ضرب المثل کلک کسی را کندن

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

ادامه مطلب داستان ضرب المثل کلک کسی را کندن

حکایت شنیدنی کشاورز فقیر | داستان کشاورز فقیری که خر شانس بود اما فکر می کرد بد شانس است!

حکایت شنیدنی کشاورز فقیر: یکی بود یکی نبود . در زمان های بسیار دور مرد کشاورزی بود ، با وجود اینکه زمین و باغ زیادی داشت امّا هیچ وقت پولدار نمی شد و همیشه فکر می کرد بدبخت و بدبیار است . برای همین یک روز تصمیم گرفت کوله بارش را بسته و به دنبال بخت خود برود.

حکایت شنیدنی کشاورز فقیر

پس از چند شبانه روز به یک جنگل رسید . یک دفعه شیری بزرگ سر راهش سبز شد . و می خواست به او حمله کند . امّا مرد گفت :« آقا شیره لطفا مرا نخور . چون من مردی بدبیار و بدبختم . ومی ترسم بد بیاری من دامن تورا بگیرد . الان هم دارم دنبال بخت خودم می روم تا چاره ی دردم را به من بگوید .»

شیر هم آرام در کنار مرد نشست و گفت : « به شرط آنکه هر وقت بختت را پیدا کردی از او بپرسی چرا من هر چه می خورم سیر نمی شوم ؟» مرد بدبخت هم قبول کرد و به راه خود ادامه داد. او رفت و رفت تا به یک شهر رسید . همین که وارد شهر شد مأموران شاه او را دستگیر کرده و او را به کاخ بردند . قیافه ی شاه یک خرده عجیب بود ولی مرد زیاد توجهی نکرد . شاه از او پرسید :« زود باش بگو ای مرد غریبه تو در شهر من چه کار می کنی نکنه جاسوس دشمن باشی.

اگر این طور باشد همین حالا تو را اعدامت می کنم .» و مرد داستان خود را هم برای پادشاه تعریف کرد .پادشاه تا حرف ها را شنید . به او گفت : « من یک پادشاه هستم و بر این شهر حکومت می کنم . امّا مردم این شهر به حرفم گوش نمی دهند و فرمان هایم را زیاد جدی نمی گیرند . چنانچه بختت را دیدی از طرف من چاره ی این بدبختی را بپرس .تا تو را آزاد کنم.» مرد به پادشاه قول داد و به راه خود ادامه داد . بعد از چند روز راه رفتن در یک غروب زیبا مهمان یک باغبان شد . که فقط با دختر زیبایش زندگی می کرد .او شب داستان زندگیش را برای باغبان تعریف کرد.

باغبان هم گفت : « چنانچه بختت را پیدا کردی از طرف بپرس که چرا درخت گردویی را که در باغ دارم با وجود بزرگی و تنومندیش نمی تواند میوه بدهد و هر ساله بدون بار است ؟» مرد به پیر مرد باغبان قول داد. و فردا روز دوباره به راه خود ادامه داد .

بعداز روزها بالاخره در یک آسیاب قدیمی بخت خود را پیدا کرد .او مشکل خود و شیر و پادشاه و باغبان را به او گفت . بخت هم دستی به ریش بلندش کشید و گفت :« به باغبان بگو زیر درخت گردویش گنجی پنهان است . اگر آن را بیرون بیاورد درختش بار میدهد. به پادشاه بگو که او یک زن است که لباس مردانه پوشیده و مردم شهرش این را نمی دانند . اگر او ازدواج کند مشکلش حل می شود . به شیر هم بگو کله ی یک آدم احمق را بخورد مشکلش درست می شود . در را برگشتن به خانه هم بخت خود را پیدا می کنی به شرط آنکه کمی عاقل باشی.

مرد از بخت تشکر کرد و شاد و سرحال از همان راه به خانه اش برگشت . نزد باغبان رفت و چاره ی دردش را گفت . پیر مرد هم گفت :« من خیلی پیر شده ام و کسی جز دخترم را ندارم بیا باهم گنج را بیرون آورده و با دخترزیبایم ازدواج کن و پیش من بمان . » اما مرد قبول نکرد و برای یافتن بخت خود دوباره راه برگشتن را در پیش گرفت. رفت ورفت تا به شهر پادشاه رسید . او نزد پادشاه رفته و راز ش را به او گفت . پادشاه هم گفت : « ای مرد تو خیلی خوش شانس هستی.

حکایت شنیدنی کشاورز فقیر

چون تا حالا کسی به راز زن بودن من پی نبرده بود . حالابیا با من ازدواج کن تا تو پادشاه و من ملکه ی تو باشم .» امّا مرد قبول نکرد و برای یافتن بخت خود دوباره راه سفر را در پیش گرفت . بعد ازچند شبانه روز به جنگل رسید .شیر هم در همان جای قبلی منتظر مرد بود . با دیدن مرد از جا بلند شد و نعره ای کشیدو گفت : « امیدوارم راز بدبختی مرا پیدا کرده باشی .» و مرد نشست تمام اتفاقات را از اول تا آخر مو به مو برای شیر بازگو کرد . ودر آخر راز سیر نشدن شیر را برایش گفت.

شیر با شنیدن قصه ی مرد از جا بلند شد و گفت : « چه کسی احمق تر از تو که در راه گنج و دختر زیبای باغبان ، حاکمیت و پادشاه شدن یک شهر و ازدواج با پادشاه زن و آن همه ثروت را از دست بدهد . به امید یافتن بخت خود در سر زمین دشمنی چون من باشد . من حالا تو را یک لقمه می کنم . چون می دانم احمق تر از تو کسی پیدا نخواهم کرد .» و شیر مرد نگون بخت را یک لقمه چپ کرد و از بدبختی نجات یافت.

 

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.



دانلود فیلم

ادامه مطلب حکایت شنیدنی کشاورز فقیر | داستان کشاورز فقیری که خر شانس بود اما فکر می کرد بد شانس است!

داستان دفاع مقدس، ژانر بومی و منطقه‌ای مختص به ایران است

بیست و ششمین نشست تخصصی گروه ادبیات انقلاب اسلامی اندیشکده ادبیات پایداری با عنوان «واکاوی داستان انقلاب و جنگ بر اساس مؤلفه‌های ادبیات داستانی در غرب» با حضور استاد کامران پارسی‌نژاد، پژوهشگر، نویسنده و منتقد ادبی در سالن صفارزاده حوزه هنری برگزار شد.

در این نشست ضمن تأکید بر ضرورت توجه داستان‌نویسان انقلاب و جنگ به پژوهش و آشنایی با ادبیات کلاسیک ایران و جهان، انواع رمان انقلاب و جنگ با مروری بر شاخص‌ترین آثار این حوزه در ادبیات داستانی غرب و ایران بررسی شد.

کامران پارسی‌نژاد، پژوهشگر، نویسنده و منتقد ادبی در این نشست گفت: برای ورود به حوزه داستان‌نویسی نباید توقع داشته باشیم شگرد‌های داستان‌نویسی و مسائل مربوط به ساختار مطرح شود، بلکه با ترجمه منابع مختلف می‌توان به نکاتی دست پیدا کرد که رمان را تقویت کند.

اهمیت پژوهش در داستان انقلاب و جنگ

پارسی‌نژاد بی‌توجهی به مقوله پژوهش را بزرگترین لطمه به حوزه ادبیات انقلاب و جنگ دانست و با اشاره به اهمیت آشنایی با نظریه‌های متعدد در زمینه ادبیات داستانی تأکید کرد: برخی نویسندگان گمان می‌کنند مطالعه درباره برخی شخصیت‌های سیاسی یا خواندن چند کتاب برای داستان‌نویسی کافی است، در حالی که ما نظریه‌های سیاسی بسیار زیادی داریم و در حوزه روانشناسی جنگ و انقلاب نیز منابع ارزشمندی چاپ شده است که باید دست‌کم یک کتاب از میان آن‌ها ترجمه شود.

این پژوهشگر، نویسنده و منتقد ادبی افزود: پیش از خلق داستان مطالعه برخی آثار ضروری است؛ برای مثال نویسنده باید بداند که به چه انقلابی انقلاب کبیر می‌گویند و ویژگی انقلاب خودجوش چیست. اینکه انقلاب ایران انقلابی مذاکره‌ای و ائتلافی است یا خودجوش از مواردی است که یک داستان‌نویس انقلاب و جنگ باید بداند.

وی در بخش دیگری از سخنانش بر اهمیت تأثیرپذیری از نظریه‌های جامعه‌شناسی انقلاب، واکاوی ماهیت و پدیده انقلاب و بررسی انواع آن، ارتباط عمیق داستان انقلاب با دنیای سیاست، تاریخ، جامعه و فرهنگ، آشنایی با ادبیات حماسی، کلاسیک، عرفانی و… و همچنین آشنایی با پیدایش نحوه شکل‌گیری مکاتب ادبی غرب تأکید کرد. وی ضمن برشمردن مراحل خلق داستان انقلاب، گفت: نویسنده باید ریشه مکاتب ادبی را بداند.

باید‌های داستان‌نویسی

وی تدوین طرح داستان و انتخاب مضامین پژوهش بر اساس هدف نویسنده و موضوع داستان را از نکات مهم در داستان‌نویسی انقلاب و جنگ دانست و افزود: نگارش طرح اولیه داستان بسیار مهم است و فقط منوط به خلاصه‌نویسی نمی‌شود. نگارش طرح اصولی ممکن است زمان‌بر باشد، اما از نکات ضروری داستان انقلاب و جنگ به­شمار می‌رود. این­که برخی داستان‌ها شعارزده می‌شود به این دلیل است که نویسنده برای رویداد‌ها به‌درستی زمینه‌چینی نکرده است. این در حالی است که توجه به علت و معلول در داستان، آن را باورپذیرتر می‌کند.

پارسی‌نژاد در ادامه به انتخاب گونه ادبی پرداخت و گفت ضرورت دارد داستان‌نویس مشخص کند که داستانش ادبیات انتقادی است، یا تعلیمی و یا تأییدی و جانبدارانه.

ادبیات بی‌طرفانه غرب

وی ادامه داد: ما باید به سمت ادبیات بی‌طرفانه برویم. دو گونه ادبیات بی‌طرفی در غرب وجود دارد: یکی بی‌طرفی بنیادین است که به مخاطب اجازه تحلیل و انتخاب می‌دهد، و دیگری بی‌طرفی ظاهری است که بدون اینکه مخاطب بفهمد او را هدایت می‌کند.

این پژوهشگر نکات و سرفصل‌های مهم در موضوع داستان انقلاب را شامل زمینه‌های پیدایش و شکل‌گیری اعتراض‌ها و خیزش مردم، مبارزات، پیروزی، تفاوت ایدئولوژی‌ها، عقاید و نظام فکری حاکم در ایران، جنگ و ارتباط آن با انقلاب، بررسی نقش محوری آیین تشیع در اوضاع سیاسی، اجتماعی و تاریخی ایران، نقش روحانیت در ایران، آشنایی با فرهنگ‌ها، باور‌ها و سنن، هنجار‌ها و ناهنجارها، قوانین مدنی و حقوقی حاکم بر ایران قبل و بعد از انقلاب، آشنایی با جریان‌های فکری قبل و بعد از انقلاب، آشنایی با فعالان سیاسی، گروه‌های مبارز و نقش بازار، آشنایی با عملکرد و شگرد‌های بازدارنده نیرو‌های سرکوب‌گر، آشنایی با زندان و شکنجه و نحوه دستگیری افراد، پژوهش پیرامون طبقه اجتماعی و دامنه فعالیت‌های شخصیت‌های داستانی، مشخص کردن خاستگاه اجتماعی، بررسی علت سقوط حکومت، نقش سفارت‌خانه‌ها، آشنایی کامل با شخص شاه و دولت پهلوی و دربار، سنت و مدرنیته و نقش زنان برشمرد.

نقش حوزه هنری در جریان‌سازی

وی با تأکید بر توانایی حوزه هنری انقلاب اسلامی در راه‌اندازی جریان پژوهش، مؤلفه‌های ادبیات غرب را تشریح کرد، و در این­باره گفت: تعریف غرب از داستان جنگ روایت رویداد‌های تاریخی، روایت حوادث جنگی بدون جانبداری، قهرمان‌پروری و اسطوره و حماسه‌سازی، نشان دادن دشمن در نقش نیرو‌های متخاصم است، ضمن اینکه داستان جنگ شامل داستان پایداری و دفاع هم می‌شود.

داستان ضد جنگ از نگاه غرب

پارسی‌نژاد با معرفی داستان ضد جنگ از نگاه غرب، مؤلفه‌های این گونه داستان‌ها را بزرگ‌نمایی سختی‌های جنگ، تهاجم به اهداف جنگ و فلسفه جنگیدن و ماهیت روحیه جنگ‌طلبی، توصیف و تحلیل پیامد‌های نامتعارف جنگ، تهاجم به سیاست قدرتمندان و ابرقدرت‌ها و نقش استعمار، پرداختن به نقش مهم قربانیان و سربازان بی‌گناه به عنوان شخصیت‌های خوب داستان، بزرگ‌نمایی و نقش‌آفرینی شخصیت‌های خاکستری و شکست نیرو‌های خودی دانست.

این پژوهشگر رمان بیگانگان و برادران نوشتۀ سی. پی. اسنو را که به نقش مخرب سلاح‌های هسته‌ای در جنگ اشاره دارد، به عنوان نمونه‌ای از رمان‌های ضد جنگ غرب معرفی کرد.

داستان دفاع مقدس

وی درباره داستان دفاع مقدس گفت: داستان دفاع مقدس، ژانر بومی و منطقه‌ای مختص به ایران است که ویژگی‌های خاص خود را دارد. اولویت داستان دفاع مقدس در دفاع است، اگرچه برخی بر ورود به خاک عراق برای عقب­راندن دشمن، انتقاد دارند.

پارسی‌نژاد ادامه داد: داستان دفاع مقدس زیرگروه داستان جنگ و ضد جنگ است که با بزرگ‌نمایی هنجارها، باور‌ها و بن‌مایه‌های مذهبی و فرهنگی و ملی، پرداختن به مضامینی، چون ایثار و میل به شهادت، دفاع از سرزمین مادری، حفظ روحیه جوانمردی در دوران جنگ، رشادت و دوری جستن از خودمحوری، غرور و تعصبات نادرست همراه است.

رمان‌های ضد ارزش‌های دفاع مقدس

پارسی‌نژاد مهم‌ترین ویژگی رمان‌های ضد ارزش‌های دفاع مقدس را تخریب شخصیت رزمندگان دانست و یادآور شد: در این آثار تهاجم به هنجارها، باور‌ها و بن‌مایه‌های مذهبی و فرهنگی و ملی، نگاه افراطی و یک‌سویه، تعمیم ایراد‌های اندک به کل فضای حاکم بر جنگ و تحریف تاریخ به چشم می‌خورد.

این منتقد ادبی طرح فلسفۀ جنگ و مباحث پیرامون آن، تحلیل پیامد‌های جنگ و بررسی جنگ از منظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، روانشناسی و دینی را از جمله مضامین داستان جنگ برشمرد و در ادامه بر ضرورت بررسی علل پیروزی و شکست، نحوه مبارزه و فنون نظامی، پایداری و مقاومت و توان نظامی ـ استراتژیک، تاکتیک‌ها و انواع سلاح‌ها در کنار نشان دادن توانمندی نظامی، هوش و توانایی فردی نیرو‌های رزمی تأکید کرد.

پارسی‌نژاد در بخش دیگری از این نشست به توانایی نویسندگان در تحلیل و پیشگویی جنگ اشاره کرد، و رمان‌هایی، چون جنگ جهانی و جهان آزادشده نوشته اچ جی ولز و کتاب میراث پرواز نوشته سوزان شوارتز را از جمله این آثار معرفی کرد، و با اشاره به جایگاه نویسندگان در غرب گفت: نویسندگان با پژوهش و خلق آثار داستانی تحولی را ایجاد کردند که دنیای غرب فهمید برای دستیابی به اهداف خود می‌تواند روی ادبیات جنگ سرمایه‌گذاری کند. هنگامی که آمریکایی‌ها نتوانستند با خلبانان انتحاری ژاپن ـ که با سقوط خود ناو‌های آمریکاییان را از بین می‌بردند ـ مقابله کنند، نویسندگان را در وزارت دفاع جمع کردند و آنان طرحی را برای مقابله با ژاپن پیش کشیدند که به پیروزی آمریکا منجر شد. 

اسطوره‌شناسی

این منتقد در بخش دیگر این نشست به معرفی اسطوره پرداخت و گفت: اسطوره‌شناسی زیرگروه علم مردم‌شناسی فرهنگی است. اسطوره تاریخی است که ساختاری مینوی و بهشتی دارد. پیشینه و تمدن در هر ملت با حماسه و اسطوره‌ها ارتباط تنگاتنگی دارد و بررسی اجتماعی و فرهنگی زندگی و رفتار انسان و مطرح شدن تجارب ارزشمند بشری به­واسطه اسطوره‌شناسی مشخص می‌شود. وی سپس به آثار دورکیم، یونگ و ادوارد سعید در حوزۀ اساطیر ایرانی اشاره کرد.

بخش پایانی این نشست به حماسه اختصاص داشت و پارسی‌نژاد حماسه را فرزند اسطوره معرفی کرد که ساختاری دنیوی دارد.

وی درباره حماسه گفت: علت پیدایش حماسه ناتوانی بشر در تقابل با طبیعت و حفظ موقعیت، و ثبت تجارب ارزشمند بشری در گذر زمان به­صورت جمعی است.

دانلود فیلم

ادامه مطلب داستان دفاع مقدس، ژانر بومی و منطقه‌ای مختص به ایران است