is_tag

از حمله ایرانی ها به یونان تا مرگ سقراط

۱- نخست یک پزشک تبعیدی یونانی دربار داریوش که دلش سخت هوای وطن کرده بود و می خواست به هربهایی شده به یونان باز آید داریوش را برانگیخت تا به یونان بتازد. داریوش نقشه ی یک لشکرکشی به اروپا را کشیده بود، ولی آهنگ تاختن به یونان را نداشت ، بلکه شمال یونان وبسفور و دانوب را در برابر دیده داشت . داریوش می خواست به جنوب روسیه لشکر کشد. زیرا چنین می پنداشت که سکاها که مرزهای شمال و شمال شرقی کشور او را پی سپر ستوران خویش می کردند در آنجا خانه دارند. اما وسوسه های این پزشک او را بر آن داشت تا مأمورانی به یونان بفرستد .۲- این لشکرکشی داریوش در برابر ما، دریچه ای بس بزرگ می گشاید. پرده را از روی سرزمین بالکان به کناری می برد و ما را توانا می سازد که آن سوی یونان را که تاکنون از آن هیچ سخن نگفته ایم ببینیم و دانوب را زیر چشم بگیریم . هسته ی مرکزی سپاه او از شوش به راه افتاده و هرچه پیشتر می رفت گروههایی دیگر به آنان می پیوستند تا به بسفور رسیدند. در اینجا یونانیان همدست ایران (یعنی ایونیان آسیای صغیر ) پلی از قایقها بر تنگه بسته بودند و لشکر از آن گذشت . یونانیان همدست ایران قایقها را به دهانه ی دانوب بردند تا در آنجا نیز پلی دیگر برای لشکریان ایران ببندند. داریوش در کرانه های دریای سیاه تا سرزمینی که اکنون بلغارستان خوانده می شود و آن هنگام تراس یا تراکیه نامیده می شد راند و به دانوب رسید و از دانوب نیز گذشت . داریوش در ادامه راه ، چندان کامیاب نبود، بنابراین اکنون که خواهش و گرایش داریوش نسبت به لشکرکشی اروپا از میان رفته بود. به شوش بازگشت و سپاهی در تراکیه زیر فرمان سرداری معتمد به نام مگابیز گذاشت . این سردار دست به فرمانبردار ساختن مردم تراکیه زد و در میان سرزمینهایی که به فرمان آورد پادشاهی خردی بود که نخستین بار اکنون در تاریخ نام آن می آید.این پادشاهی خرد، مقدونیه بود که مردمش پیوندی نزدیک با یونانیان داشتند. چنان که به امیر آن اجازه داده شده بود که در مسابقات المپیک شرکت کند و جایزه ببرد .

 

ادامه مطلب از حمله ایرانی ها به یونان تا مرگ سقراط