is_tag

وصایاى اسکندر

نخستین توصیه او این بود که وقتى جنازه‌اش را در میان تابوت مى‌گذارند، دستش را از تابوت بیرون بیاورند تا مردم بدانند که اسکندر از این دنیا با دست خالى رفت.

إسکندر المقدونی

۱٫ برون آرید از تابوت دستم

نخستین توصیه او این بود که وقتى جنازه‌اش را در میان تابوت مى‌گذارند، دستش را از تابوت بیرون بیاورند تا مردم بدانند که اسکندر از این دنیا با دست خالى رفت.

ادامه مطلب وصایاى اسکندر

پادشاهان سلوکیان،آنتیوخوس یکم

آنتیوخوس از سوی مادرش اپامه ایرانی بود. مادرش از شاهدختان ایرانی‌ای بود که اسکندر مقدونی در ۳۲۴ به همسری سردارانش درآورده‌بود. آنتیوخوس در ۲۹۴ پیش از مرگ پدرش سلوکوس یکم با نامادری خود استراتونیس سوری پیمان زناشویی بست. پدر سالخورده‌اش پس از اینکه دانست پسرش سخت شیفتهٔ همسر اوست، وی را به این پیوند انگیزاند.

با کشته شدن سلوکوس یکم و شورش در سوریه آنتیوخوس با شتاب با کُشندهٔ پدرشی بطلمیوس کناروس آشتی کرد تا بتواند سروسامانی به امپراتوری آشفتهٔ سلوکی دهد. در آسیای کوچک او گرفتار دودمان‌های ایرانی‌ای بود که بر کاپادوکیه فرمان‌می‌راندند. در ۲۷۸ که وی توانست گل‌ها را پس‌براند سوتر- که به یونانی معنای نجات‌دهنده می‌دهد -خوانده‌شد.

ادامه مطلب پادشاهان سلوکیان،آنتیوخوس یکم

پادشاهان سلوکیان،سلوکوس یکم

سلوکوس یکم ملقب به نیکاتور (در یونانی: Σέλευκος Νικάτωρ، تلفظ: سِلِئوکُس نیکاتُر) از افسران مقدونی اسکندر مقدونی بود.

پس از مرگ اسکندر و در خلال جنگ‌های دیادوکی، سلوکوس دودمان سلوکی و سپس امپراتوری سلوکی را بنیاد نهاد.

سلوکوس یکم نیکاتور، پس از اعلام پادشاهی خود در آسیا، به نیرومندترین پادشاه مقدونی در امپراتوری پیشین اسکندر تبدیل شد و نفوذ او حتی از بتلمیوس هم بیشتر بود. پس از فتوحات اولیه، بیشتر وقت سلوکوس به گسترش امپراتوری و تنظیم اداری گذشت. نظام ساتراپ‌های هخامنشی دست نخورده باقی ماند و تنها ماموران مالیاتی از هرگونه پاسخگویی به شسب‌ها آزاد شدند و تنها در برابر خزانه‌دار کل مسئول بودند. سیستم«پولیس» که در آن، شهرها به صورت واحدهای مستقل از شسب‌ها اداره می‌شدند و خودمختاری داشتند، در سرزمین‌های شرقی نیز پیاده شد. در این نظام، شهرها و زمین‌های اطراف آنها، تنها در برابر شخص پادشاه پاسخگو بودند و طبقه حاکمه آنها که از اشراف تشکیل می‌شد، در امور داخلی شهر و اداره زمین‌های کشاورزی اطراف‌شان استقلال داشتند.

ادامه مطلب پادشاهان سلوکیان،سلوکوس یکم

دوران امپراتوری هخامنشی بصورت خلاصه

هخامنشیان در ابتدا شاه بومی پارس و انشان بودند. کورش دوم هخامنشی معروف به کورش کبیر بر دولت ماد مسلط شد و سپس لیدی و بابل را فتح کرد و امپراتوری هخامنشی را تاسیس کرد.

در واقع این امپراتوری تداوم زندگی دولت ماد بود زیرا هخامنشیان و مادها از یک خانواده و فرهنگ بودند. آنها دویست و بیست سال بر بخش بزرگی از دنیای آن زمان حکمرانی کردند که از رود سند تا دانوب و از آسیای میانه تا آفریقا گسترده بود. سر انجام با شکستی که از اسکندر مقدونی خوردند امپراتوری آنها متلاشی شد

ادامه مطلب دوران امپراتوری هخامنشی بصورت خلاصه

باگواس خواجه اسکندر

باگواس . [ گ ُ ] (اِخ )  نام خواجه ٔ محبوب اسکندر که از مخالفین والی پارس بود.

او در جریان دزدیده شدن اشیاء قیمتی قبر کورش ، والی پارس را که بیگناه بود به این کار متهم ساخت . (ایران باستان ص ۱۵۶۵). کنت کورث گوید: نبرزن با هدایائی نزد اسکندر آمد و جزء همراهانش خواجه ای بود باگواس نام . این جوان از حیث صباحت منظر مثل و مانند نداشت . او محبوب اسکندر گشت چنانکه سابقاً محبوب داریوش بود و به اصرار او اسکندر نبرزن را عفو کرد. اسکندر جشنی برای باکوس در کرمان تشکیل دادو روزی مست و لایعقل در مجلس رقصی که محبوب او باگواس خرج آنرا داده بود، حضور یافت .

ادامه مطلب باگواس خواجه اسکندر

زمان ظهور زرتشت

منابع سنّتى تاریخى، زمان ظهور زرتشت را درست ۲۵۸ سال پیش از اسکندر، و در عهد گشتاسب، پدر داریوش اوّل هخامنشى، آورده اند[۴]

به این ترتیب و با وجود انبوه کاوشهاى پیگیرانه، مى توان گفت که زمان دقیق ظهور زرتشت، به سان چیستانى ناگشوده سبب دل مشغولى و اختلاف نظر پژوهندگان دین و فرهنگ کهن ایران زمین شده است; به طورى که امروزه تعداد آرا و نظرهاى گوناگون ابراز شده، واقعاً بیرون از حدّ شمار مى نماید.[۵] اما صرف نظر از این مسأله، مى توان به فراست دریافت که گاه در لابه لاى اظهار نظرها، گرایشهاى معنى دارى، براى انتساب زمانه زرتشت به دورانى خاصّ وجود دارد. به سخن دیگر، گفته ها و نظریه ها درباره زمان ظهور زرتشت همواره بر مبناى گواهیهاى تاریخى نبوده، بلکه در موارد قابل توجهى، این مسأله در چارچوب ایدئالها و پیش فرض هاى خاصى «گنجانده» شده است.

در نوشتار حاضر، بعضى از این گرایشها و پیش فرض ها را مورد بررسى قرار مى دهیم.

ادامه مطلب زمان ظهور زرتشت

داستان زندگی از نگاه اسکندرمقدونی

این نوشته سندیتی ندارد و صرفا داستانی هست که سینه به سینه نقل گشته است.

مورخان می‌نویسند: اسکندر روزی به یکی از شهرهای ایران (احتمالا در حوالی خراسان) حمله می‌کند، با کمال تعجب مشاهده می‌کند که دروازه آن شهر باز می‌باشد و با این که خبر آمدن او به شهر پیچیده بود مردم زندگی عادی خود را ادامه می‌دادند. باعث حیرت اسکندر بود زیرا در هر شهری که سم اسبان لشگر او به گوش می‌رسید عده‌ای از مردم آن شهر از وحشت بیهوش می‌شدند و بقیه به خانه‌ها و دکان‌ها پناه می‌بردند، ولی اینجا زندگی عادی جریان داشت. اسکندر از فرط عصبانیت شمشیر خود را کشیده و زیر گردن یکی از مردان شهر می‌گذارد و می گوید: من اسکندر هستم.

مرد با خونسردی جواب می‌دهد: من هم ابن عباس هستم.

ادامه مطلب داستان زندگی از نگاه اسکندرمقدونی