is_tag

پزشکی ایران در عهد ساسانی

اصول علم پزشکی در زمان ساسانیان همان روایت‌ها و دستورهای اوستا بوده به اضافه قسمتهائی از طب هندی و یونانی و مخصوصا در اواخر طب بقراط که به آن مخلوط گردیده بود. به طوری‌که نوشته‌اند یکی از مؤلفان و محققان از روی اوستا ۴۳۳۳ نوع بیماری روحی و جسمی را گردآوری کرده که در بین بیماریهای جسمانی و بدنی ، سردی و خشکی و بوی بد و گرسنگی و تشنگی و پیری و غم و اندوه هم نام برده شده است.

در هوسپارم نسک ۱ مطالب زیادی در باب پزشکی و پزشکان نوشته شده ، از آن جمله متذکر گردیده که اهورمزدا برای درمان هر‌بیماری ، گیاهان مخصوصی آفریده است که با بکار بردن آن ، بیماریها درمان می‌شده‌اند. در همین نامه برای پزشک بر حسب گروه‌های گوناگون و پایه تخصص و تبحر دستمزد حق‌القدم تعیین گردیده که نسبت به شخصیت و شأن و دارائی اشخاص و همچنین ضعف و شدت درد یا عمل جراحی عضوی از اعضاء بدن تغییر می‌نموده است.

ادامه مطلب پزشکی ایران در عهد ساسانی

رد احتمال یکسان بودن بردیا و گئومات مغ

یزدان صفایی: پاتیزیتس مغ که از سوی کمبوجیه به عنوان سرپرست و جانشین تخت شاهی تعیین شده بود، به سود برادر خود اسمردیس عمل می‌کند و او را بر تخت شاهی می‌نشاند.[۱]پومپی تروگ نیز همچون هرودوت، از روایت دو برادر مغ سخن گفته است.[۲]
اما داریوش اول، تنها یک مغ به نام گئوماته می‌شناسد.[۳] کتسیاس نیز تنها یک نفر را در این نقش می‌شناسد و نه دو نفر.[۴]
گئوماته گاهی اسمردیس یا ماردوس، گاهی اسفنددات یا اوروپاست، گاهی نیز گومت یا پاتیزیتس (پاتیدیزت) نامیده شده است.[۵] احتمالاً داستان «دو مغ» از نامهای متفاوت غاصب ناشی شده است و سندیت تاریخی ندارد.

نمی‌توانیم روایت هرودوت[۶] را مبنی بر این که بردیا [=پسر کورش] در زمان حضور کمبوجیه در مصر کشته شده است، بپذیریم. چرا که روایت داریوش [۷] را در دست داریم که می‌گوید بردیا پیش از لشکرکشی کمبوجیه به کورش کشته شده بود. از آنجا که راوی نخست این داستان داریوش است و نسبت به نویسنده‌ی یونانی، به زمان رویداد، نزدیک تر است و مهم تر از آن در بطن ماجرا جای دارد، روایت او را درباره‌ی زمان قتل بردیا می‌پذیریم.

ادامه مطلب رد احتمال یکسان بودن بردیا و گئومات مغ

صناعت و روش زندگی پارسیان

دولت شاهنشاهی پارس، که در زمان داریوش به منتها درجه بزرگی خود رسیده بود، شامل بیست ایالت یا خشثرپاون (به یونانی،= ساتراپ‌نشین) می‌شد و مصر، فلسطین، سوریه، فنیقیه، لیدیا، فریگیا، یونیا، کاپادوکیا، کیلیکیا، ارمنستان، آشور، قفقاز، بابل، ماد، پارس، آنچه امروز به نام افغانستان و بلوچستان معروف است، باختر رود سند در هندوستان، سغدیانا، باکتریا، جایگاه ماساگتها، و قبایل دیگری از آسیای میانه جزو این امپراطوری بزرگ بود. تا آن زمان هرگز دولتی به این بزرگی و پهناوری، که در زیر فرمان یک نفر باشد، در تاریخ پیدا نشده بود.

 

ادامه مطلب صناعت و روش زندگی پارسیان

زرتشت

بنا بر داستانهای ایرانی، چند قرن قبل از میلاد مسیح، پیامبری در ایران- وئجه، یعنی «وطن آریاییها»، ظهور کرده بود که مردم زمان او را زره توشتره (زردشت کنونی) می‌نامیدند:

ولی یونانیان، چون از تلفظ نام فارسی این پیامبر عاجز بودند، نام وی را به صورت زور و آسترس تلفظ می‌کردند. مطابق روایات، تولد وی رنگ آسمانی داشت، و آن چنان بود که فرشته نگاهبان وی به درون گیاه «هومه» رفت و، با شیره‌ای که از آن گرفته بود، به تن کاهنی که قربانی مقدس می‌کرد درآمد؛ در همین زمان شعاعی از جلال آسمانی به سینه دختری فرود آمد که نسب عالی و شریف داشت. آن کاهن دختر را تزویج کرد، و دو زندانی تن‌های ایشان، یعنی فرشته و شعاع، درهم ‌آمیختند، و از آن میان زردشت به وجود آمد. در همان روز که متولد شد به صدای بلند خندید؛ ارواح پلیدی که برگرد هر موجود زنده‌ای جمع می‌شوند ترسناک و پریشان شدند و از کنار وی گریختند. چون سخت دوستدار حکمت و عدالت بود، خود را از اجتماع مردم بیرون کشید و در تنهایی کوهستان زندگی می‌کرد و خوراکش پنیر و میوه‌های زمین بود. شیطان خواست تا وی را بفریبد، ولی کامیاب نشد. سینه اش را به ضرب خنجر دریدند و اندرونه وی را با سرب گداخته پرکردند، ولی زردشت لب به شکایت نگشود و از ایمان به اهورمزدا، پروردگار نور وخدای بزرگ، دست بر نداشت. اهورمزدا بر وی ظاهر شد و کتاب اوستا، یا «کتاب معرفت حکمت»، را در کف وی گذاشت و به او فرمان داد که مردم را به آن بخواند و پند دهد. مدت درازی همه او را ریشخند می‌کردند و آزارش می‌دادند، تا اینکه شاهزاده‌ای ایرانی، به نام ویشتاسپ یاهیشتاسپ، سخنان وی را شنید و فریفته آنها شد، و وعده کرد که دین تازه را میان مردم پراکنده سازد. به این ترتیب بود که دین زردشتی در جهان پیدا شد. زردشت خود مدت درازی بزیست، تا اینکه برقی از آسمان بر او زد و آن پیغمبر به آسمان صعود کرد.

ادامه مطلب زرتشت

هخامنشیان باستان و علم و هنر

چنان به نظر می‌رسد که پارسیان، جز هنر زندگی، هیچ هنری به فرزندان خود نمی‌آموخته‌اند. ادبیات در نظر ایشان همچون تجملی بود که به آن کمتر نیازمند بودند، و علوم را همچون کالاهایی می‌دانستند که وارد کردن آنها از بابل امکان‌پذیر بود؛ گرچه تمایلی به شعر و افسانه‌های خیالی داشتند، این کار را بر عهده مزدوران و طبقات پست اجتماع می‌گذاشتند، و لذت سخن‌گفتن و نکته‌پردازی و لطیفه‌گویی در گفت‌و شنید را برتر از لذت خاموشی و تنهایی و مطالعه و خواندن کتاب می‌شمردند. شعر را، بیش از آنکه از روی نوشته بخوانند، از راه آوازخوانی می‌شنیدند؛ با مردن خنیاگران، شعر نیز از میان رفت.

 

ادامه مطلب هخامنشیان باستان و علم و هنر

عطایاى سلطنتى هخامنشیان

یونانیان خوب مى دانستند که با خدمتگزارى به شاه بزرگ امکان دریافت عطایا و هدایا را خواهند یافت ( ر. ک. هرودوت، کتاب ۷، بند۱۳۴ – ۱۳۷ ؛ کتاب ۸، بند ۵ ؛ کتاب ۹، بند ۱۸ و غیره ). گزنوفون که پیوسته به این ویژگى در ایدئولوژى و راه و رسم سلطنت هخامنشیان اشاره مى کند، در اقتصاد آن را چنین توضیح مى دهد: اگر فرماندهان پادگانها و گردانها کار خود را خوب انجام دهند « شاه مقام و منصب ( tai timais auxei ) آنان را ارتقا مى بخشد و آنان را در عطایاى بزرگ غوطه ور مى سازد » ؛ در عوض « دیگران را به سختى کیفر مى دهد، برکنار مى کند و براى انجام وظایفشان دیگران را منصوب مى کند » ( کتاب ۴، فصل ۷ ) . همچنین است در مورد مأمورانى که مسئول بالا بردن بازدهى اراضى زیر کشت بودند ( کتاب ۴، فصل ۸ ) . بر اساس همین پیش فرضهاست که گزنوفون سیماى آرمانى شده کوروش صغیر را ترسیم کرده است:

ادامه مطلب عطایاى سلطنتى هخامنشیان

جشن نوروز

بزرگترین جشن ملی ایران که در نخستین روز از نخستین ماه سال خورشیدی آن‌گاه که آفتاب جهانتاب به برج حمل انتقال یابد و روز و شب برابر گردد ـ آغاز می‌شود در ادبیات پارسی گاه به نام «جشن فروردین» خوانده می‌شود:
جشن فرخندۀ فروردین است
روز بازار گل و نسرین است

و گاه «جشن بهار» یا «بهار جشن»:
بهار سال غلام بهار جشن ملک
که هم به طبع غلامست و هم بطوع غلام

ادامه مطلب جشن نوروز