دولت عربستان زمان ظهور اسلام

آیا عربستان، دولت واحد و مستقلی داشت یا زیر نظر ایران و روم بود؟ (زمان ظهور اسلام)

پاسخ:

بدیهی است بوجود آمدن یک واحد سیاسی و تشکیل حکومت، نیاز به یک فرهنگ و اهداف مشترک دارد، تا افراد مختلف را بر گرد هم جمع کند و آنان را برای رسیدن به آن هدف رهنمون گردد. اما این ویژگی در جزیره العرب موجود نبود و اعراب هیچ گونه تفکر و زندگی یکنواختی نداشتند، تا آنجا که هر قبیله ای و خانه ای برای خود بتی خاص داشت، که آنرا می پرستید.


باری، جزیره العرب، منطقه ای که بوسیله دریای سرخ، خلیج فارس و خلیج عدن احاطه شده و در شمال مرزهایش به عراق و اردن کنونی می رسید، منطقه ای خشک و بیابانی و فاقد آب فراوان بود، و این مسئله، علاوه بر ویژگی فوق، باعث شده بود که اعراب به صورت گروه های پراکنده ای در نقاط مختلف شبه جزیره برای خود مسکن گزینند و تنها نقطه مشترکی که آنان را به عنوان یک قبیله به هم متصل می کرد رابطه خونی بود.
بدین سان اعراب به زندگی فردی خو کرده بودند و هر قبیله ای، منطقه ای مخصوص به خود داشت که بر آن نظام قبیله ای حاکم بود(۱)و اوامر رئیس قبیله مورد اطاعت قرار می گرفت. در چنین جغرافیایی زندگی چادرنشینی رواج داشت و مردمان برای یافتن آب بیشتر و چراگاهی مناسب پیوسته در حرکت بودند وبرای رسیدن به این هدف، به نزاع و جنگ با یکدیگر می پرداختند.
در کنار این گروه های بیابانگرد، مردمانی از عرب در مناطقی که امکان یکجانشینی وجود داشت ساکن شده بودند این سکونتگاه ها غالبا در برخی از قسمتهای شمالی و مرکزی و جنوبی عربستان قرار داشت:
در بخش مرکزی، سه منطقه شهرنشین وجود داشت. یکی از اینها شهر مکه بود که به خاطر تقدس و قرار گرفتنش در مسیر تجاری، قبایلی را در خود جمع کرده بود که مهمترین آنها قریش بود. آورده اند که چون قصی بن کلاب توانست به خاطر فزونی ثروت و طایفه، ریاست شهر را به دست گیرد طوایف قریش را که در اطراف شبه جزیره پراکنده بودند، جمع کرد و خود مناصب عالیه شهر را که عمدتاً در رابطه با خانه کعبه بود در دست گرفت. او همچنین محلی را برای اجتماع بزرگان شهر برای حل و فصل مسائل و رفع خصومت ها تأسیس کرد، که به دارالندوه معروف بود. که تا زمان ظهور اسلام پا برجا بود.(۲)
شهر دیگر یثرب بود که ساکنان اصلی آن را دو قبیله اوس و خزرج تشکیل می داد، اینان هیچ نهاد خاصی حتی همچون دارالندوه نداشتند و عشیره های مختلف هر قبیله در محله هایی زندگی می کردند و برای خود برج دیده بانی (اُطم) داشتند.(۳)
غیر از این دو قبیله، یهودیانی هم در قلعه های خود زندگی می کردند که عبارت از سه گروه بنی قریظه، بنی نضیر، بنی قینقاع بودند، دو گروه اول با اوسیان و گروه سوم با خزرجیان هم پیمان بودند.(۴) یهودیان نیز از حیث سیاسی از هم جدا بودند و فقط محلی بنام بیت مدارس داشتند، که تنها پایگاه مهم آنها بود و برای تعلیم تورات ایجاد گشته بود.(۵)
و دیگر شهر طائف در شرق مکه بود که قوم ثقیف در آن مسکن داشتند که ادعای همسری و همطرازی با قریش را داشتند.(۶)
اما در شمال شبه جزیره دو دولت شهر وجود داشت، در قسمت غربی آن که شام نیز نامیده می شد، غسّانیان حکومت داشتند، آنان با امپراطوری روم شرقی پیمان دفاعی منعقد کرده بودند، که اگر هر یک از طرفین مورد حمله واقع شدند طرف دیگر با سپاهی به یاری او بشتابد. حکومت غسّانی تا ظهور اسلام ادامه داشت و شخصی به نام حارث بن ابی شمر الاعرج که از جمله ملوکی بود که پیامبر به او نامه نوشت، حاکم آن دیار بود.(۷) اینان تا خلافت عمر بن خطاب و فتح شام بر دین مسیحیت بودند. آخرین امیر غسّانی جبله بن ایهم بود که اسلام آورد و بعد مرتد شد و به رومیان پیوست.(۸)
در شمال شرق نیز، ملوک حیره از نژاد لخمی حکومت می کردند. اینان تحت اطاعت امپراطوری ساسانی ایران بودند.(۹) بعد از بعثت حضرت رسول اکرم ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ شخصی به نام ایاس بن قبیصه طایی حاکم آنجا بود. آنها برخی بت پرست و برخی نیز بر دین مسیحیت بودند تا اینکه در ۶۳۲٫م لشکر اسلام به فرماندهی خالد بن ولید آنجا را به محاصره خود گرفت و آنان به پرداخت جزیه راضی گشتند.(۱۰) در این زمان، فروه پسر ایاس والی حیره بود و پذیرفت جاسوس مسلمین در مقابل ایران باشد.(۱۱)
و اما در انتهای جنوبی شبه جزیره منطقه یمن قرار دارد که به خاطر موقعیت مناسب و آب و هوای خوش، به عربستان خوشبخت شهرت داشته، این منطقه معمولاً مورد طمع قدرت های بزرگ بود به طوری که مدت های درازی تحت تسلط شاه حبشه بوده و سپس انوشیروان، امپراطور ایران در ۵۷۵ یا ۵۹۵٫م، به آنجا لشکر کشید و تحت حاکمیت خویش در آورد.(۱۲) در زمان ظهور اسلام، شخصی به نام باذان حاکم آن دیار بود. همو بود که بعد از نامه رسول اکرم ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ به دربار شاه ساسانی، خسرو پرویز به او دستور داد تا پیامبر اسلام را دستگیر و نزد او بفرستد، اما باذان اسلام آورد و پیکی را نزد پیامبر فرستاد و آن حضرت نیز افرادی را برای تعلیم دین اسلام به آنجا اعزام نمودند.(۱۳)
اما آخرین حکومت موجود در جزیره العرب، در شرق یمن، در دست قبایل کنده بوده است، اینان تا حدود بعثت حکمرانی داشته اند و با قتل امرء القیس دیگر فرمانروایی از آنان دیده نشد. ولی ابن خلدون روایت دیگری نقل کرده که بر اساس آن، حکومت آنها ادامه داشته است که اشعث از جمله آنان بوده و اسلام آورده بود ولی بعد از رحلت پیامبر مرتد گشت، بنی الاشعث که در میان امویان شهرتی داشتند از نسل اویند.(۱۴) گفتنی است دکتر جواد علی از وجود حکومت قبیله کنده سخنی نگفته و آنان را قبیله ای بیابان گرد دانسته است.(۱۵)
این چنین بودند اعراب که بر هم می تاختند و قتل و غارت می کردند و بر جنایات و جهالت خویش فخر می فروختند، آن چنان که مولا علی ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
خداوند، پیامبر اکرم را فرستاد هنگامی که مردم گمراه شده، سرگردان بودند و در فتنه از روی اشتباه قدم بر می داشتند، هواها آنان را در خود غوطه ور کرده و نخوت به لغزش کشانده بود. و شما اعراب، پیرو بدترین دین بودید و بدترین جامعه را داشتید، و در لابلای سنگ ها و مارهای ناشنوا زندگی می کردید. آب لجن سیاه می آشامیدید و غذای خشن می خوردید، تا اینکه خداوند نور الهی را بر افروخت و برای آنکه در گمراهی قدم می زد. راه را روشن نمود. و دل هایی را که در فتنه و گناه بودند هدایت نمود.(۱۶)

 


پاورقی:

۱٫ صالح احمد العلی، دولت رسول خدا، ترجمه انصاری، قم، انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص ۲۶۰٫
۲٫ ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، انتشارات دارالمعرفه، چاپ چهارم، ۱۴۱۹، جلد ۱ و ۲، صص ۵۹۸، ۶۰۴، ۶۰۵،.
۳٫ صالح احمد العلی، پیشین، ص ۱۹٫
۴٫ ابن خلدون، العبر. ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۰، صص ۳۳۴ – ۳۳۲٫
۵٫ صالح احمد، پیشین، ص ۱۶۳ به نقل از مسند ابن حنبل، ج ۲، ص ۴۵۱٫
۶٫ همان، ص ۳۸۶٫
۷٫ مسعودی، مروج الذهب، ترجمه پاینده، تهران، بنگاه نشر و ترجمه کتاب، ۱۹۷۸م، ج ۱، ص ۷ – ۴٫
۸٫ ابن خلدون، پیشین، ص ۳۱۵٫
۹٫ ابن کثیر، پیشین، صص ۵۷۶ و ۵۷۷٫
۱۰٫ ابن خلدون، پیشین، صص ۳۲۵، ۳۲۴٫
۱۱٫ فیض الاسلام، نهج البلاغه. خطبه های ۹۴ – ۲۶ – ۷۱٫
۱۲٫ عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ترجمه باقر صدری نیا، تهران، انتشارات علمی فرهنگی.۱۳۸۰٫ ص ۲۰۱٫
۱۳٫ همان، ص ۲۲۲٫
۱۴٫ جواد علی، تاریخ مفصل عرب قبل از اسلام، ترجمه محمدحسین روحانی، بابل، نشر آویشن، ۱۳۷۳، ج ۲٫ ص ۵۴۳٫
۱۵٫ عبدالعزیز سالم، پیشین، ص ۱۶۹٫
۱۶٫ همان، ص ۳۰۹٫ جواد علی، پیشین، ص ۴۸۰٫

http://www.vatanfa.com/?s=دولت-عربستان-زمان-ظهور-اسلام