تاریخ سرگذشت کوروش کبیر

کورپایدیا [- تربیت کوروش‏]

کتابى از گزنفون، به صورت داستان تاریخى، که دوران کودکى و جوانى و تمام فعالیتهاى بعدى کوروش کبیر را براى تأسیس شاهنشاهى ایران شرح مى‏دهد.

گزنوفون در ضمن این داستان نظر خود را درباره حکومت و چگونگى تربیت حکام و مردان سیاسى گنجانده است. در این کتاب مطالب مأخوذ از سازمانهاى اسپارتى و شیوه حکومت آن، و نیز اصول اخلاقى سقراطى، کاملا مشهود است. بعضى این کتاب را پاسخى به نظریات افلاطون درباره تربیت حکام، به آن نحو که در کتاب جمهور آمده است، مى‏دانند.

نظریات افلاطون درباره خانواده در کتاب نوامیس پاسخى است به نظر گزنفون درباره خانواده به آن نحو که در کوروپایدیا مذکور است.

کتابى که به عنوان تاریخ سرگذشت بزرگترین سلاطین هخامنشى ایران، سیروس کبیر یا کوروش کبیر از گزنفون به فارسى ترجمه شده است (ترجمه ضیاء الدین قریب فرزند محمد حسین شمس العلماء منشى و مترجم وزارت خارجه، به دستور سردار اسعد، تهران، ۱۳۳۳ ه. ق.)، که ظاهرا ترجمه کوروپایدیا است، به عنوان سیرت کوروش کبیر هم به فارسى ترجمه و چاپ شده است (۱۳۵۰ ه. ش.).

کورتش‏)Kurtis(

دسته‏هاى مختلف کارگزاران در جامعه ماد که اکثرا کارگران ساختمان بودند. قصرهاى استخر به دست کورتشها ساخته شده است.

کوروش کوچک- کوروش دوم‏

شاهزاده هخامنشى و مدعى سلطنت ایران (متوفى ۴۰۱ ق. م. پسر داریوش دوم. مادرش پروشات نام داشت، که یونانیان او را پاروساتیس خوانده‏اند.

کوروش کوچک در جنگ با اردشیر دوم که در کوناکسا به‏وقوع پیوست کشته شد.

کوروش- کورش‏

کورش نام سه تن از خاندان هخامنشى. نام یونانى آنان کوروس یا کورس‏)Kuros( بوده است، و این لفظ از تلفظ فرانسوى آن به صورت سیروس به ایران آمده، و هردو صورت کورس و سیروس جزء اعلام فارس درآمده است.

کوروش کبیر متوفى ۵۳۵ ق. م. شاهنشاه سوم (۵۵۹- ۵۳۰ ق. م.) ایران، مؤسس امپراتورى هخامنشى. پدرش کبوجیه فرزند کوروش و فرمانرواى انشان (عیلام) بود. پس از برآمدن کوروش، افسانه‏هایى درباره وى رایج یافت. بنابر روایتى از هرودوت، وى پسر کبوجیه و ماندانه، دختر ایشتوویگو (پادشاه ماد) بود، و پس از ولادت او را در کوهى رها کردند، و ماده‏سگى به او شیر داد و چوپانى بزرگش کرد. در روایتى که خود هرودوت نیز آن را پذیرفته، به‏جاى ماده‏سگ، زن چوپان او را شیر داده بوده و در کتاب نیکولاى دمشقى روایات دیگرى آمده است.

منابع اصلى درباره تاریخ کوروش کتیبه‏هاى‏ میخى، و نوشته‏هاى مورخان یونانى است. مهمترین متنهاى میخى «استوانه کوروش» و قطعات منظومى در شرح‏حال نبونیدوس که هردو در زمان کوروش تهیه شده و وقایع‏نامه نبونیدوس که میان قرون ۵ و ۳ ق. م.

تألیف شده است. در عتیق، در تواریخ ایام، عزرا، و اشعیا از کوروش ذکر شده است. در آثار هرودوت، گزنفون و کتزیاس، و قطعاتى که از بروسوس مورخ بابلى قرن ۳ ق. م. برجاى مانده، مطالب تاریخى از این پادشاه یافت مى‏شود، ولى بیشتر آنها با افسانه آمیخته و مشکوک است.

کوروش در ۵۵۹ ق. م. به پادشاهى انشان رسید، و پس از آنکه سران قبایل پارسى را در زیر فرمان خود متحد کرد و با نبونیدوس بابلى پیمان اتحاد بست، در ۵۵۳ ق. م. بر ضد ایشتوویگو طغیان کرد. در سال ۵۵۰ ق. م. ایشتوویگو را مغلوب و اسیر کرد، و اکباتان را متصرف شد. با آنکه عناصر ناراضى ماد در این پیروزى وى را یارى کردند، فرمانروایى کوروش کبیر بلافاصله مورد قبول همه ماد قرار نگرفت، و احتمالا مدت دو سال طول کشید تا همه قبایل ساکن مشرق دجله را مطیع خود سازد.

وقایع‏نامه نبونیدوس حاکى از آن است که در بهار ۵۴۷ ق. م. کوروش متوجه شمال بین النهرین شد و به جانب سرزمینى که نام آن در کتیبه محو شده، پیش رفت، و شاه آن را کشت. محتمل است که این دشمن کرزوس، شاه لیدیا (لودیا)، بوده باشد که بنابر نوشته هرودوت، قصد آن داشت که با تسخیر متصرفات ماد کشور خویش را از طرف شرق رود هالیس (قزل‏ایرماق) توسعه دهد. پس از جنگ بى‏نتیجه‏اى با کوروش، کرزوس به ساردیس عقب نشست و سربازان مزدور خود را متفرق کرد، به این امید که سال دیگر بعد از کمک گرفتن از بابل و مصر و اسپارت، بار دیگر جنگ را از سر گیرد. ولى کوروش بر وى پیشدستى کرد، و با حمله سریعى ساردیس را متصرف شد. اگر آن سرزمینى که در وقایع‏نامه به آن اشاره شده است همین لیدیا بوده باشد، محتمل‏ترین تاریخ براى این حادثه سال ۵۴۷ ق. م. مى‏شود.

هرودوت و بروسوس در این گفته با یکدیگر متفقند که در فاصله سقوط ساردیس و نبرد نهایى براى تسخیر بابل در سال ۵۴۰ ق. م. کوروش باقى آسیاى باخترى را تصرف کرده است. تسخیر آسیاى صغیر با تطمیع، یونانیها، کاریاییها، و لوکیاییها را به اطاعت در آوردند، و شورش لیدیا را فرونشاندند. شاه کیلیکیا با رغبت، سرورى پارس را پذیرفت و گوتیوم (گوتیان) که تابع بابل بودند نیز چنین کردند. به گفته گزنفون، کوروش فروگیاى بزرگ و کاپادوکیه را نیز فرمانبردار نمود، و اعراب را مطیع ساخت (ممکن است مقصود از «اعراب» در اینجا مردم نواحى دمشق و فلسطین بوده باشد، که پیش از آن جزء امپراتورى بابل بودند).

در ۵۴۰ ق. م. که کوروش حمله خود را به بابل آغاز کرد، بیشتر ایالات آن به تصرف وى درآمده بود.

در اکتبر سال ۵۳۹ ق. م. سپاهش بدون جنگ وارد بابل شد. داستانى که یوسفوس و ائوسبیوس آورده‏اند که کوروش از نبونیدوس درگذشت مخالف قول گزنفون است.

بسیارى از اهالى بابل که از سیاست دینى نبونیدوس ناراضى بودند، از آمدن کوروش خوشحال شدند. بر استوانه کوروش، که شاهکارى از تبلیغات است، وى خود را آزادکننده مردم از شر سلطنت نبونیدوس و نیز شاه برگزیده توسط مردوک (خداى ملى بابلیان) براى سلطنت کردن بر ایشان معرفى کرده است. عنوان شاه بابل بر خود نهاد، و اگرچه خود در مراسم سال نو ۵۳۸ ق. م. به آداب و شعائر دینى‏

 

بابلیان عمل نکرد، فرزند ارشدش، کبوجیه، به عنوان نماینده او چنین کرد. یک فرماندار ایرانى براى شهر تعیین شد، ولى بسیارى از صاحبمنصبان محلى در خدمتهاى خود ابقا شدند. کوروش با نهایت دقت به دین بابلى احترام مى‏گذاشت؛ معابد را تعمیر کرد، مجسمه‏هاى معبود شهرهاى مختلف را که نیونیدوس به بابل آورده بود به جاهاى خود بازگردانید، و نیز خدایان آشور و شوش را به محلهاى خود فرستاد. در ۵۳۸ ق. م. اجازه داد که یهودیانى که بخت النصر از فلسطین کوچ داده بود به زادگاه خود باز گردند، و دستورهایى براى تجدید بناى بیت المقدس صادر کرد.

مطیع کردن شمال و مشرق ایران را نیز باید از کوروش بدانیم، ولى اسناد کاملى از نبردهاى این نواحى در دست نیست. بنابر گفته نیکولاى دمشقى، بلافاصله بعد از شکست خوردن ایشتوویگو، هورکانیان، و پس از ایشان پارتیان، باکتریاییها، و سکاها، وى را به عنوان خداوندگار پذیرفتند. از نوشته هرودوت چنین بر مى‏آید که کوروش باکتریاییها و سکاها را پس از سقوط لیدیا مطیع کرد. مورخین اسکندر مقدونى نوشته‏اند که کوروش برکنار سیحون شهرى به نام کورپولیس‏)Kuroplis( بنا کرد، و در حین عبور از گدروسیا قسمت عمده سپاه خود را از دست داد. کوروش، در ۵۳۰ ق. م.

پس از آنکه کبوجیه را به عنوان نایب السلطنه بابل تعیین کرد لشکر به جانب مشرق کشید، و در ضمن همین لشکرکشى کشته شد، و در پازارگاد مدفون گردید (مشهد مرغاب) و پسرش کبوجیه جانشین او شد. کوروش سردار و سیاستمدارى برجسته بود.

امپراتورى‏اى تأسیس کرد که از سند و سیحون تا دریاى اژه و مرزهاى مصر امتداد داشت، و یادگارى از عدالت و رأفت پس از خود باقى گذاشت.

کوروش کوچک متوفى ۴۰۱ ق. م. شاهزاده هخامنشى و مدعى سلطنت ایران، پسر داریوش دوم، مادرش پروشات نام داشت، که یونانیان او را پاروساتیس خوانده‏اند. پروشات آرزو مى‏کرد که کوروش را به‏جاى پسر بزرگترش، اردشیر به سلطنت برساند. هنگامى که داریوش دوم تصمیم به جنگ با آتنى‏ها و یارى کردن اسپارتیها گرفت، پروشات وى را راضى کرد که کوروش را به عنوان ساتراپ لیدیا، فروگیا، کاپادوکیه، و سپهسالار سپاه ایران در آسیاى صغیر تعیین کند (۴۰۷ ق. م.). سردار اسپارتى، لوساندروس، توجه کوروش را جلب کرد، و پس از پیروزى آتنى‏ها در آرگینوساى (۴۰۶ ق. م.)، کوروش نفوذ خود را در اسپارت به کار انداخت تا لوساندروس به فرماندهى ناوگان اسپارت برگزیده شد. در ۴۰۵ ق. م.

کوروش را به بالین پدر محنضرش احضار کردند، و وى هنگامى که محل خود را ترک مى‏کرد همه درآمد ایالت خود را به لوساندروس بخشید، که در همین سال در نبرد آیگوس پوتاموس پیروز شد. در سال ۴۰۴ ق. م.

که اردشیر به عنوان اردشیر دوم به سلطنت رسید، تیسافرن کوروش را متهم کرد که توطئه‏اى براى کشتن برادرش فراهم آورده است، ولى با شفاعت مادر تبرئه شد و به مقر خود بازگشت.

بلافاصله پس از بازگشت، به خیال گرفتن تاج و تخت افتاد. نزاعى با تیسافرن بر سر شهرهاى یونانیان کرد، و سپاه فراوان فراهم آورد، و او را براى گرفتن سربازان مزدور یونانى کمک کردند. کلئارخوس از تراکیا براى وى سپاه جمع کرد و منون لاریسایى سپاه دیگرى از تسالى فراهم آورد. در بهار ۴۰۱ ق. م.

کوروش از ساردیس به راه افتاد، منون و کلئارخوس به وى پیوستند.

چون به فرات رسید، آشکار کرد که قصد جنگ‏

با اردشیر دارد، و با تدبیر و زبردستى و وعده‏هاى فراوان یونانیان را راضى کرد که در این جنگ طولانى و خطرناک با وى همراهى کنند. بى‏هیچ مقاومتى به بابل رسید، ولى اردشیر، که در آخرین لحظه به توسط تیسافرن آگاه شده بود، با شتاب به گردآورى سپاه پرداخت. دو سپاه در کوناکسا با یکدیگر روبه‏رو شدند، کوروش در جنگ کشته شد. سپاهیان یونانى، پس از آنکه فرمانده ایشان به توسط تیسافرن دستگیر شد، به طرف دریاى سیاه عقب‏نشینى کردند.

فرهنگ جامع تاریخ ایران    ج‏۲    ۷۰۵     کورپایدیا[- تربیت کوروش‏] ….. ص : ۷۰۵

http://www.vatanfa.com/?s=تاریخ-سرگذشت-کوروش-کبیر