نقش روحانیت در پیروزی و شکست مشروطیت

آیا  روحانیت در پیروزی و شکست مشروطه نقش آفرین بودند؟

در هر جامعه سکان‌دار کشتی اجتماع، دانایان و خردمندان و بزرگان آن جامعه هستند، و اهل فرهنگ در هر پدیده اجتماعی و در هر رویداد سیاسی تأثیرگذار بلکه مؤثر اصلی و هدایت توده‌های اجتماعی توسط آنها انجام می‌گیرد.
انقلاب های سیاسی اجتماعی بسیاری در جهان رخ داده است که در روند شکل‌گیری و تکامل آن به یک انقلاب رهبران فکری که عبارت از نخبگان فرهنگی آن جامعه هستند، حرف اول را زده‌اند.(۱)


در جوامع مذهبی مثل جامعه ایران، مذهب در بین اقشار مختلف از نفوذ فراوان بر خوردار بوده و در استقرار و عدم استقرار حکومتها نقش عمده داشته است.(۲)
انقلاب مشروطه در جامعه ایران عصر قاجار که اکثریت مردم آن سنتی با گرایش عمیق به مذهب و درصد بیشتری از آن فاقد تحصیلات عالیه، بودند، در حالی بوقوع پیوست که بزرگترین عامل محرک مردم گرایشات مذهبی بود و رهبران این انقلاب بزرگ اهل فرهنگ جامعه بودند، که از تحصیلکرده‌گان حوزه‌های علمی شیعه بودند، این قشر در اصطلاح ما همان روحانیت بود، با توجه به بافت و ساختار اجتماعی و زیربنای وقوع انقلاب مشروطه که در یک بستر عمدتاً سنتی و مذهبی واقع شده پیشروان مذهبی تنها قشری بودند که می‌توانستد این جامعه را به سوی یک انقلاب مهیا کنند. مردم که لایه‌های اصلی این اجتماع هستند منحصراً مطیع رهبران مذهبی بوده و با پیروی از آنها در این فرایند شرکت می‌کردند. به تجربه ثابت شده است حتی درباریان و اطرافیان پادشاهان نیز از این جریان اطاعت محض داشته‌اند.(۳) سلاطین نیز برای حفظ مشروعیت حکومت خود و بقاء و استمرار آن احتیاج شدید به رهبران مذهبی داشته‌اند تا مشروعیت حکومتشان زیر سؤال نرود، اگر به قضایای بعد از مشروطه و روند قدرت‌گیری خاندان پهلوی و ختم کار آنها تأمل عمیق داشته باشیم، فهم این معنا برای ما آسان خواهد بود که چگونه مردم در برابر گلوله‌های آتشین خواهان سرنگونی پهلوی بودند. بنابراین نقش برجسته روحانیت در پیروزی انقلاب مشروطه تنها نقش اساسی و تعیین کننده بوده است.(۴)
روحانیت در وقوع انقلاب مشروطه و در مراحل اولیه آن تقریباً یک صدا خواهان برقراری مشروطه و وجود قانون و مجلس و کاستن از قدرت مطلقه ی شاه بودند. اشخاصی چون مرحوم بهبهانی و طباطبائی که هر دو از رهبران مشروطه بودند، قبل از جریان مشروطه چندان تقارن فکری نداشتند. اما در این جریان نزدیکی آنها کاملاً محسوس و تأثیر آن در شکل‌گیری انقلاب واضح است.(۵)
علما و روحانیت در تمام رده‌های علمی از مدرس و استاد تا مجتهد و مرجع تقلید و واعظ و منبری و محصل در پیروزی انقلاب مشروطه نقش آفریدند. آخوند خراسانی، میرزای نائینی، مازندرانی، بهبهانی، طباطبائی، سید محمد و سید جمال واعظ، ملک متکلمین و … طلبه‌های مدارس دینی تهران و سایر شهرستانها همه در صفوف انقلاب پیشرو مبارزه بودند و بسیاری از آنها در این میادین به شهادت رسیده‌اند، تمام طبقات اجتماعی، از بازاری و اعیان، تا جز، کارگر میدان، به تبعیت از علما در این مبارزه مشارکت داشتند، از آغاز انقلاب تا امضای حکم مشروطه توسط مظفرالدین شاه، تمام فعالان نهضت مشخص هستند، رهبری این جریان با روحانیت است، عامل اساسی در پیروزی سریع انقلاب برخورداری از رهبری واحد و داشتن تئوری انقلاب است که مردم را با فکر خود به سوی انقلاب گسیل می کند.(۶)
حال جای این سؤال است که آیا روحانیت در شکست مشروط نیز نقش داشته؟ یا علل ناکامی نهایی و نرسیدن به اهداف بلند مشروطه چه بوده است؟ آیا روحانیت کوتاهی از وظیفه کردند و میدان را خالی گذاشتند یا مردم از رهبری روحانیت و اطاعت آنها گریزان شدند برای رسیدن به پاسخ عوامل نقش آفرین دیگر در انقلاب مشروطه یا هدایت‌گر غیرمستقیم یا حرکت‌های موازی با موج مشروطه را باید بشناسیم علاوه بر رهبری برجسته روحانیت در مشروطه، نیروهای روشنفکر غربگرا و وابسته به غرب نیز در حمایت از مشروطه نقش داشتند. گروه‌هایی نیز به عنوان نیروهای خارجی از مشروطه استقبال نموده و سوار بر موج مشروطه می‌شدند. نقش این نیروها و دخالت آنها در امر مشروطه که به عنوان استعمار در اذهان برخی از علمای بزرگ نقش بسته بود، علماء را بر‌آن داشت که مشروطه مورد پسند و حمایت غربگرایان و بیگانگان را یک توطئه دیگر قلمداد نمایند و حفظ موقعیت فعلی یا برقراری مشروطه‌ای که براساس مبانی اسلام تأسیس شود خواستار شوند مشروطه‌ای که براساس خواسته‌های غرب و غربگرایان تأسیس شود از وضع فعلی (حکومت شاه قاجار) بدتر می‌دانستند، بنابراین روحانیونی که در ادامه راه با مخالفین مشروطه در حال انحراف به مخالفت برخاستند با این تئوری در برابر مشروطه مقاومت نمودند.(۷) شاید آنها از آینده‌ای که در انتظار ایران و سیطره دوباره استعمار بود باخبر بودند چنانکه وقایع بعد از مشروطه را ملاحظه کنیم و از فجایع و مفاسد دربار پهلوی پرده برداریم، یقیناً حکومت استبدادی قاجاریان را ترجیح می‌دهیم، چون اگر در عصر قاجار شاهان قاجار اقدام به هر عملی نموده باشند از اظهار مخالفت علنی با دین و مقدسات دینی ابا داشتند. ولی در عصر رضا خان و محمدرضا، دین‌زدایی و تخریب ارزش های دینی تا جایی پیش رفت که قوانینی برای محو و نابودی نمادهای مذهبی تصویب کردند.(۸) اگر از جهت دخالت و سیطره استعمار نیز این دو دوره را مقایسه کنیم در دوره قاجار استعمارگران عقدنامه‌هایی ننگین به دولت ایران تحمیل کردند که با مقاومت علما و مردم اکثر آنها ملغی شد. بیداری علما و حمایت آنها از مردم و پشتیبانی مردم از علما برای دولت قاجار چندان فرصت نمی‌داد که تن به انعقاد این قراردادها بدهد. ولی در عصر پهلوی نه تنها بعد از مشروطه بستری مناسب برای قانونی‌تر شدن اعمال استعمارگران و غارت آنها مهیا نشد، بلکه دولت حاکم نماینده استعمار و مدافع کامل منافع استعمار و دست نشانده ی استعمار بود. بنابراین علمای مخالف، با مشروطه‌ای مخالف بودند که پیامد آن چنین استبدادی بود و آن طیف از روحانیت که در مشروطه رهبری مستقیم یا غیر مستقیم داشتند با صدور بیانیه از دور و نزدیک از وقوع انقلاب مشروطه حمایت می‌کردند به این گمان بودند که استبداد برچیده شده و حکومتی براساس خواسته‌های مردم و مطابق با قوانین اسلام مستقر خواهد شد، لذا برای آنها ایجاد چنین فرصتی مغتنم بود لذا حمایتی بی‌نظیر از مشروطه نمودند.(۹)
لازم به ذکر است که مشروطه فوائد بیشماری را ببار آورد، اگر چه انقلاب مشروطه را به انحراف کشاندند. اما قبل از اینکه مشروطه منحرف شود کارهای اساسی در سایه این انقلاب انجام شد که نتایج آن هنوز برای ما قابل قبول است، یکی از نتایج مهم آن تشکیل مجلس بود که چندین دوره با برگزاری انتخابات عملی شد، از نتایج مهم دیگر انقلاب نوشتن قانون اساسی در ایران برای اولین بار در طول تاریخ توسط منتخبان مردم بود که از نتایج و پیامدهای مهم آن می‌توان به متمم مهم قانون اساسی انقلاب مشروطه اشاره کرد که یکی از بهترین ره‌آوردهای این انقلاب محسوب می‌شود.(۱۰)

 


پاورقی:

۱٫ اقتباس از نجف لک‌زائی، و میر احمدی، زمینه‌های انقلاب اسلامی، قم، ائمه، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص ۷۹٫
۲٫ لمبتون، دولت و حکومت در اسلام، ترجمه صالحی و فقیهی، تهران، عروج، ۱۳۷۴، ج اول، ص ۴۸۲٫
۳٫ شمیم، علی اصغر، ایران در دوره قاجار، تهران، مدبر، ۷۵، ج ۷، ص ۴۴۲، و مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، جامعه مدرسین، چاپ سوم، بی تا، ج۱، ص ۷۶ ـ ۶۴٫
۴٫ سلیم الحسینی، نقش علمای شیعه در رویارویی با استعمار، تهران، بنیاد جانبازان، چاپ اول، ۱۳۷۸ت، صص ۸۷ ـ ۵۸ و مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، ‌ صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۱، ج ۲۱، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۶٫
۵٫ رادولف، پیترز، اسلام و استعمار، مشهد،‌ آستان قدس، چاپ اول، ۱۳۶۵، ص ۷۲٫
۶٫ ملک‌زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، چاپ سوم، ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۲۳۸، ج ۲، ص ۱۹۵، ج ۳، ص ۵ ـ ۳۷۴٫
۷٫ شکوری، ابوالفضل، خط سوم در انقلاب مشروطه، زنجان، ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۳، ص ۷۸٫
۸٫ (مثل قانون کشف حجاب و …) بشارتی، علی محمد، از انقلاب مشروطه تا کودتای رضا خان، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۱، ج ۲، ص ۶ ـ ۱۷۵٫
۹٫ ملک‌زاده، مهدی، «پیشین»، ج ۱، ص ۲۳۷٫
۱۰٫ همان، ج ۳، ص ۳۳۴، و شمیم، علی اصغر، ایران در دوره قاجار، تهران، انتشارات مدبر، چاپ هفتم، ۱۳۷۵، ص ۳ ـ ۴۷۳٫

http://www.vatanfa.com/?s=نقش-روحانیت-در-پیروزی-و-شکست-مشروطیت