وضع اجتماعى و طبقاتى در ایران دوره ساسانیان
- 3,510 بازدید
- 20 آوریل 2012
- دوران ساسانیان
وضع اجتماعى و طبقاتى در ایران
در دوره ساسانیان، مانند قرون گذشته، در جامعه ایران اختلاف شدید طبقاتى حکومت مىکرد.
چون با حمله اسکندر و جانشینان او مقررات و سنن طبقاتى اندکى سستى گرفته بود، ساسانیان پس از آنکه بنیان حکومت خود را استوار کردند براى حفظ موقعیت هریک از طبقات، سیاست نوینى پیش گرفتند و سعى کردند مقام و موقعیت هریک از طبقات مشخص گردد و نجبا و اشراف کاملا از طبقه متوسط و توده مردم مجزا گردند.
اردشیر بابکان پایهگذار اصلى این سلسله، پس از آنکه مخالفین خود را از پاى درآورد، براى تأمین منافع طبقات ممتاز به آزادیهاى نسبى که متعاقب حمله اسکندر در ایران براى طبقه محروم و مخصوصا کشاورزان پیدا شده بود، خاتمه داد و سعى کرد حتى الامکان از تغییر وضع طبقات جلوگیرى کند. او در وصیتنامه خویش به جانشینان خود مىگوید، از تغییر وضع طبقات از مرتبه خویش به مرتبه دیگرى جلوگیرى کنید، زیرا منتقل شدن مردم از مراتب خویش، سبب سرعت انتقال شاهى از پادشاه است؛ خواه به خلع خواه به کشتن.
بنابراین نباید از هیچ چیز چندان ترس داشته باشید که از:
سرى که دم گشته یا از دمى که سرگشته … زیرا از گردیدن مردم از حالى به حال دیگر، نتیجه آن مىشود که هرکس چیزهایى نه درخور او و برتر از پایه
______________________________
(۳۱). همان، ص ۵۲۸ و ۵۲۹٫
(۳۲). همان، ص ۵۳۱٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۶۲۵
منزلت او مىجوید و چون به آنچه جست، برسد چیزهایى برتر از آن مىبیند و آرزوى آن مىکند و در طلب آن قدم مىگذارد، و معلوم است که درمیان عامه کسانى هستند که به شاهان نزدیکتر از دیگرانند و انتقال مردم از حالات خویش باعث مىشود که آنها که در پایه تالى شاهند طمع در شاهى مىبندند و آنانکه پس از ایشانند، هوس مقام ایشان مىکنند. «۳۳»
در قوانین مملکت مواد و مقرراتى وجود داشت تا خون خاندانهاى بزرگ با خون خاندانهاى پست درهم نیامیزد و اموال غیرمنقول همواره در خاندانهاى کهن باقى ماند. نام خانوادههاى بزرگ و شجره نسب آنها در دفاتر مخصوص ثبت مىشد. با این حال و با تمام مراقبتى که در حفظ سنن قدیم به عمل مىآمد، گاه به علل مختلف، خانوادههاى اشراف منقرض یا مطرود مىشدند و یا در بین آنها افرادى پیدا مىشدند که با پشتپا زدن به رسم معمول زمان، با طبقات پایین آمیزش مىکردند و از طریق ازدواج و توالد و تناسل به اساس اشرافیت قدیم لطمه مىزدند.
در دوره ساسانیان، در ایامى که بازار دین و تعصبات مذهبى گرم بود هرکس از دین رسمى (مذهب زردشتى) برمىگشت از ارث محروم و از حق مالکیت بىنصیب مىشد و اموال او به نزدیکترین خویشاوندانش مىرسید.
مهمترین منبعى که وضع طبقاتى ایران را در عهد ساسانیان بیان مىکند نامه تنسر است که بوسیله ابن مقفع، در قرن نهم میلادى، از زبان پهلوى به عربى ترجمه شده است.
ترجمههاى متعددى که از این نامه به عمل آمده سبب شده است که مندرجات آن تغییر کند و ارزش واقعى آن از دست برود. با اینکه در نامه تنسر قید شده است که مقامات مهم مملکتى باید ارثى باشد، بعضى منابع دیگر نشان مىدهد که شاه به میل خود اشخاص را به مقامات مختلف مىگماشته؛ ولى این عمل سلاطین نیز غالبا با عکس العمل شدید نجبا و روحانیان، که سعى داشتند نفوذ و موقعیت خود را در دستگاه حکومت حفظ کنند، مواجه مىگردیده است. چنانکه مىدانیم تثبیت وضع طبقاتى در ایران، بطور کامل از دوره داریوش کبیر آغاز گردید، و این وضع با نوسانات و تغییرات ناچیزى تا عهد ساسانیان دوام یافت.
هدف نامه تنسر این بود که پس از طوفان جنبش مزدکى بار دیگر سنتهاى طبقاتى احیا شود و حقوق و امتیازات خانوادههاى کهن، که بر اثر جنبش طبقات مظلوم اندکى متزلزل شده بود، بار دیگر تجدید گردد.
مسعودى گوید:
اردشیر پسر بابک پیشقدم تنظیم طبقات بود و ملوک و خلیفگان بعد پیروى او کردند. خواص اردشیر سه طبقه بودند: نخست اسواران و شاهزادگان بودند و جاى این طبقه طرف راست پادشاه بود و ده ذراع از او فاصله داشت و اینان نزدیکان و ندیمان و مصاحبان شاه بودند و همه از اشراف و دانشوران بودند.
______________________________
(۳۳). نامه تنسر، تصحیح مجتبى مینوى، تهران، ۱۳۱۱، ص ۵۶٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۶۲۶
طبقه دوم به فاصله ده ذراع از طبقه اول جاى داشت و اینان مرزبانان و شاهان ولایات مقیم دربار و سپهبدان بودند که به دوران اردشیر ملک نواحى داشتند. جاى طبقه سوم نیز ده ذراع دورتر از جاى طبقه دوم بود و اینان دلقکان و بذلهگویان بودند …» «۳۴»
اردشیر افراد طبقه سوم نظیر جولا و حجامتگر را پست و فرومایه مىشمرد و مىگفت: «براى نفس شاه و رئیس و دانشور فرزانه چیزى زیانآورتر از معاشرت مردم پست و آمیزش اشخاص فرومایه نیست …» «۳۵»
در شاهنامه در پایان پندنامه انوشیروان، به نظام غلط اقتصادى و طبقاتى عهد ساسانیان اشاره شده است.
یکى مرد بینى که با دستگاه |
رسیده کلاهش به ابر سیاه |
|
که او دست چپ را نداند ز راست |
ز بخشش فزونى نداند ز کاست |
|
یک از گردش آسمان بلند |
ستاره بگوید که چونست و چند |
|
فلک رهنمونش به سختى بود |
همه بهر او شوربختى بود |
|
در جاى دیگر مىفرماید:
چنین بود تا بود و این تازه نیست |
گزاف زمانه بر اندازه نیست |
|
یکى را برآرد به چرخ بلند |
یکى را کند زار و خوار و نژند |
|
نه پیوند با آن نه با اینش کین |
که دانست راز جهانآفرین |
|
در ایران قبل از اسلام، ظاهرا براى حفظ وضع طبقات مختلف، ازدواج بین خویشان و بستگان نزدیک معمول بوده است (خویتودس). «بعد از اسلام نیز از ازدواج بین اقوام نزدیک نزد ایرانیان پسندیده است و مىگویند که عقد پسرعمو و دخترعمو در آسمان بسته شده. این اعتقادات از اهمیت دادن به تخمه و نژاد سرچشمه مىگیرد … محتمل است که در زمان باستان این عادت نزد اشراف و بخصوص شاهان معمول بود …» «۳۶»
کریستن سن مىنویسد:
جامعه ایرانى بر دو رکن قایم بود: مالکیت و خون. بنابر نامه تنسر، حدودى بسیار محکم نجبا و اشراف را از عوام الناس جدا مىکرد. امتیاز آنان «به لباس و مرکب و سراى و بستان و زن و خدمتکار بود.» و در جاى دیگر گوید:
«اشراف را به لباس و مراکب و آلات تجمل از محترفه و مهنه ممتاز کردند و زنان ایشان همچنین به جامههاى ابریشمین و قصرهاى منیف و رانین و کلاه و صید و آنچه آیین اشراف است. و مردمان لشکرى به آسایش و رفاهیت آمن و مطمئن به خانهها به معاش، بر سر زن و فرزند فارغ نشسته.» در شاهنامه فردوسى از خسروانى کلاه و زرینه کفش بسیار سخن رفته است که مایه امتیاز اشراف بزرگ بوده است.
بعلاوه طبقات از حیث مراتب اجتماعى درجاتى داشتند. هرکس را در جامعه، درجه و مقامى ثابت بود، و از قواعد محکم سیاست ساسانیان یکى این را
______________________________
(۳۴ و ۳۵). مروج الذهب، پیشین، ص ۲۳۹٫
(۳۶). نوشتههاى پراکنده، پیشین، ص ۵۰۶٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۶۲۷
باید شمرد که هیچکس نباید خواهان درجهاى باشد فوق آنچه به مقتضاى نسب به او تعلق مىگیرد. «سعد الدین وراوینى» در مرزباننامه حکایتى نقل مىکند که هرچند در صورت فعلى افسانهآمیز است، لکن در این باب خالى از فایده نیست:
صاحب اقبالى از خسروان پارس یک روز بفرمود تا جشنى بساختند و اصناف خلق را از اواسط و اطراف مملکت شهرى و لشکرى، خواص و عوام، عالم و جاهل، جمله را در صحرایى به یک مجمع جمع آوردند … و همه را على اختلاف الطبقات صف در صف بنشاندند … «۳۷»
قوانین مملکت حافظ پاکى خون خاندانها و حفظ اموال غیرمنقول آنان بود. راجع به خاندان سلطنتى در فارسنامه، عبارتى است که ظاهرا مأخوذ از آییننامک عهد ساسانیان است: «عادت ملوک فرس و اکاسره آن بودى کى از همه ملوک اطراف چون چین و روم و ترک و هند، دختران ستدندى و پیوند ساختندى و هرگز هیچ دختر را بدیشان ندادندى. دختران را جز با کسانى که از اهل بیت ایشان بودند مواصلت نکردندى.» نام خانوادههاى بزرگ را در دفاتر و دواوین ثبت مىکردند. دولت حفظ آن را عهدهدار بود و عامه را از خریدن اموال اشراف منع مىکرد. باوجود این قهرا بعضى خانوادههاى نجیب به مرور زمان منقرض مىشدند … در بعضى ادوار عهد ساسانى برگشتن از دین رسمى مملکت موجب حرمان از ارث مىشده و مرتد از حق مالکیت بىنصیب و املاک او به نزدیکترین خویشاوندانش مىرسیده است. «۳۸»
ابن المقفع ضمن نقل مطالبى از «بهرام بن خورزاد» و اجداد خویش، در وصف جهانگشایى اسکندر، از مساعى شهنشاه براى تثبیت موقعیت اجتماعى طبقات ممتاز و جلوگیرى از آمیزش طبقات بالا با طبقات محروم، سخن مىگوید و مىنویسد:
شهنشاه … میان اهل عامه و اهل درجات تمیزى ظاهر و عام پدید آورد و به مرکب و لباس و سراى و بستان و زن و خدمتکار تفاوت آشکار کرد، و بعد از آن، میان ارباب درجات هم تفاوت نهاد: «و من باز داشتم از آنکه هیچ مرد مزاده زن عامه نخواهد تا نسب مصون ماند و هرکه خواهد، میراث بر آن حرام کردم و حکم فرمودم تا عامه مستغل املاک بزرگان نخرند … تا هریک را درجه و مرتبه معین ماند» و به کتابها و دیوانها مدون گردانید … و حکم فرمود که هرکه از این سنت بگذرد مستحق وضع درجه باشد …» «۳۹»
ابن المقفع در جاى دیگر به طبقات و اعضاى اربعه اشاره مىکند و مىنویسد:
سر آن اعضا پادشاه است، و عضو اول اصحاب دین، و این عضو دیگر
______________________________
(۳۷ و ۳۸). ایران در زمان ساسانیان، پیشین، ص ۳۳۹ به بعد.
(۳۹). نقل از: روزنامه آسیایى که دارمستتر آن را بعد از مقابله دو نسخه تاریخ طبرستان ابن اسفندیار منتشر کرده است؛ و در صفحه ۱۶۲۷ امثال و حکم دهخدا نقل شده است.
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۶۲۸
باره در اصناف است: حکام و زهاد و سدنه «۴۰» و معلمان. و عضو دوم مقاتله یعنى مردان کارزار، و ایشان بر دو قسمند: سوار و پیاده و بعد از آن به مراتب و اعمال متفاوت. عضو سوم کتاب، و ایشان بر طبقاتند و انواع کتاب رسایل و کتاب محاسبات و کتاب اقضیه و سجلات و شروط و سیر و اطبا و شعرا و منجمان داخل طبقات ایشان. عضو چهارم را مهنه «۴۱» گویند، و ایشان بازرگانان و اعیان و تجار و سایر محترفهاند، و آدمى را به این چهار عضو در روزگار صلاح باشد.» «۴۲»
جاحظ گوید: «اردشیر بن بابک بندگان درگاه را سه طبقه تقسیم کرد: نخستین در ایام رسمى ده ذرع از پادشاه فاصله داشت و طبقه دوم و سوم نیز هریک ده ذرع از دیگرى دور بودند. بعد مردمان را به چهار گروه کرد: منتسبین به سلطنت، روحانیان، دانایان، برزیگران و پیشهوران، و نیز در رامشگران و مطربان طبقاتى منظور بود که هرون الرشید آن را متداول داشت.» به گفته جاحظ: «چون شاه عطرى به کار برد ندیمان را استعمال آن جایز نباشد.» وى در جاى دیگر مىنویسد که: «در عصر اردشیر بابکان هیچکس نمىتوانست تاجى شبیه تاج شاه و جامهاى مانند وى و مهرى چون مهر شاه داشته باشد.»
کریستن سن مىنویسد:
«همچنین درمیان طبقات عالیه تفاوتهاى بارزى بود. هریک از افراد مقامى ثابت داشت و کسى نمىتوانست به حرفهاى مشغول شود، مگر آنچه از جانب خدا براى آن آفریده شده بود.»- در مینوگ خرد، که مؤلفش معلوم نیست، آمده است که پیشهوران باید: «در کارهایى که نمىدانند وارد نشوند. آنچه مربوط به پیشه آنهاست بخوبى انجام دهند و مزد آن را به نرخ عادله بگیرند، چه هرکس به کارى مشغول شود که از آن آگاه نیست، آن کار را ضایع و بیفایده کرده است.» «ابو الفداء» گوید، پادشاهان ایران هیچ کارى را از کارهاى دیوانى به مردم پستنژاد نمىسپردند. فردوسى حکایتى نقل کرده است که حاکى از همین ممنوعیت عوام الناس است؛ در زمانى که انوشیروان به روم لشکر مىکشید. به سیصد هزار دینار براى تأمین مخارج لشکر نیازمند بودند، تصمیم گرفتند از بازرگانان یا دهقانان شهر، این مبلغ را به وام بگیرند، در انجمنى که بدین منظور تشکیل شد، کفشگرى داوطلب پرداخت این پول شد و پس از تقدیم وجه به فرستاده و مأمور سپاه گفت که فرزند مستعدى دارم، با اجازه شاه مىخواهم که او را به فرهنگیان بسپارم، باشد که روزى به مقام دبیرى برسد.
یکى پور دارم رسیده بهجاى |
به فرهنگ جوید همى رهنماى |
|
اگر شاه باشد بدین دستگیر |
که این پاک فرزند گردد دبیر … |
|
شاه با این پیشنهاد موافقت نمىکند و مىگوید:
______________________________
(۴۰). سدنه، جمع سادن: پردهدار و دربان.
(۴۱). مهنه، جمع ماهن: خادم.
(۴۲). از: روزنامه آسیایى که دار مستقر آن را بعد از مقاله نسخ تاریخ طبرستان ابن اسفندیار منتشر کرده است و در صفحه ۱۶۲۷ امثال و حکم دهخدا نقل شده است.
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۶۲۹
چو بازارگانبچه گردد دبیر |
هنرمند و با دانش و یادگیر |
|
چو فرزند ما برنشیند به تخت |
دبیرى ببایدش پیروزبخت |
|
هنر یابد از مرد موزهفروش |
سپارد بدو چشم بینا و گوش |
|
به دست خردمند مرد نژاد |
نماند جز از حسرت و سرد باد |
|
به ما بر، پس مرگ، نفرین کند |
چو آیین این روزگار این بود |
|
هماکنون شتر بازگردان ز راه |
درم خواه، از موزهدوزان مخواه |
|
فرستاده برگشت و شد با درم |
دل کفشگر زان درم پر ز غم |
|
بطور کلى بالا رفتن از طبقهاى به طبقه دیگر مجاز نبود، ولى گاهى استثناء واقع مىشد و آن وقتى بود که یکى از آحاد رعیت اهلیت و هنر خاصى نشان مىداد. در این صورت بنابر نامه تنسر «آن را بر شاهنشاه عرض کنند بعد تجربت موبدان و هرابذه و طول مشاهدات، تا اگر مستحق دانند به غیر طایفه الحاق فرمایند.» اگر آن شخص در پارسایى آزموده بود، او را وارد طبقه روحانیان مىکردند و اگر قوت و شجاعت داشت او را در طبقه جنگیان داخل مىنمودند و اگر در عقل و قوه حافظه ممتاز بوده در طبقه دبیران … درهرحال در جامعه آن روز مردمان شهر نسبتا وضع خوبى داشتند. آنان هم مانند روستاییان مالیات سرشمارى مىپرداختند ولى گویا از خدمات نظامى معاف بودند و بوسیله صناعت و تجارت صاحب مال و جاه مىشدند. «۴۳»
به عقیده محققان شوروى، در دوره ساسانیان طبقات و دستههاى اجتماعى از لحاظ شرایط اقتصادى یکسان نبودند و
… در حدود هردسته درجات و اختلافات مالى وجود داشت، و این دستهها از لحاظ اقتصادى یک واحد اقتصادى مشخص را تشکیل نمىدادند و نمىتوانستند تشکیل دهند. عملا چهارچوبه و حدودى که در عهد ساسانیان براى این دستهها وجود داشت، آنها را به صورت کاست یا صنف محدود درنمىآورد؛ بطورى که واجد یک نوع آزادى نسبى بودند و افراد یک دسته مىتوانستند تا اندازهاى به دسته دیگر منتقل شوند. ولى این رستهها معرف تقسیمبندى طبقاتى نبود.
در ایران، تقسیم جامعه به طبقات، به وضع بارزى وجود داشت، بهرهکشان بطور کلى صاحبان اراضى بودند و استثمار شوندگان، مردم روستا؛ که از لحاظ وضع مالى و میزان تابعیتشان در مقابل صاحبان اراضى متفاوت بودند.
در زندگى ایران عهد ساسانى، بردهدارى نیز مقام مهمى داشت. ایران در آغاز قرون وسطى اندکاندک به سوى روابط فئودالى مىگرایید و این روابط در قرن پنجم به نحوى بارزتر نمایان شد. تکوین روابط فئودالى خیلى زودتر آغاز شد و نهضت مزدکیان، که بر ضد استقرار تابعیت فئودالى روستاییان بود، در پاشیدگى و نابودى روابط دوران بردهدارى تا اندازهاى مؤثر بوده است. «۴۴»
______________________________
(۴۳). ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۴۳ و ۳۴۴٫
(۴۴). تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم، پیشین، ص ۹۲٫