وضع اجتماعى و طبقاتى در ایران‏ دوره ساسانیان

وضع اجتماعى و طبقاتى در ایران‏

در دوره ساسانیان، مانند قرون گذشته، در جامعه ایران اختلاف شدید طبقاتى حکومت مى‏کرد.

چون با حمله اسکندر و جانشینان او مقررات و سنن طبقاتى اندکى سستى گرفته بود، ساسانیان پس از آنکه بنیان حکومت خود را استوار کردند براى حفظ موقعیت هریک از طبقات، سیاست نوینى پیش گرفتند و سعى کردند مقام و موقعیت هریک از طبقات مشخص گردد و نجبا و اشراف کاملا از طبقه متوسط و توده مردم مجزا گردند.

اردشیر بابکان پایه‏گذار اصلى این سلسله، پس از آنکه مخالفین خود را از پاى درآورد، براى تأمین منافع طبقات ممتاز به آزادیهاى نسبى که متعاقب حمله اسکندر در ایران براى طبقه محروم و مخصوصا کشاورزان پیدا شده بود، خاتمه داد و سعى کرد حتى الامکان از تغییر وضع طبقات جلوگیرى کند. او در وصیتنامه خویش به جانشینان خود مى‏گوید، از تغییر وضع طبقات از مرتبه خویش به مرتبه دیگرى جلوگیرى کنید، زیرا منتقل شدن مردم از مراتب خویش، سبب سرعت انتقال شاهى از پادشاه است؛ خواه به خلع خواه به کشتن.

بنابراین نباید از هیچ چیز چندان ترس داشته باشید که از:

سرى که دم گشته یا از دمى که سرگشته … زیرا از گردیدن مردم از حالى به حال دیگر، نتیجه آن مى‏شود که هرکس چیزهایى نه درخور او و برتر از پایه‏

______________________________
(۳۱). همان، ص ۵۲۸ و ۵۲۹٫

(۳۲). همان، ص ۵۳۱٫

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۶۲۵

منزلت او مى‏جوید و چون به آنچه جست، برسد چیزهایى برتر از آن مى‏بیند و آرزوى آن مى‏کند و در طلب آن قدم مى‏گذارد، و معلوم است که درمیان عامه کسانى هستند که به شاهان نزدیکتر از دیگرانند و انتقال مردم از حالات خویش باعث مى‏شود که آنها که در پایه تالى شاهند طمع در شاهى مى‏بندند و آنانکه پس از ایشانند، هوس مقام ایشان مى‏کنند. «۳۳»

در قوانین مملکت مواد و مقرراتى وجود داشت تا خون خاندانهاى بزرگ با خون خاندانهاى پست درهم نیامیزد و اموال غیرمنقول همواره در خاندانهاى کهن باقى ماند. نام خانواده‏هاى بزرگ و شجره نسب آنها در دفاتر مخصوص ثبت مى‏شد. با این حال و با تمام مراقبتى که در حفظ سنن قدیم به عمل مى‏آمد، گاه به علل مختلف، خانواده‏هاى اشراف منقرض یا مطرود مى‏شدند و یا در بین آنها افرادى پیدا مى‏شدند که با پشت‏پا زدن به رسم معمول زمان، با طبقات پایین آمیزش مى‏کردند و از طریق ازدواج و توالد و تناسل به اساس اشرافیت قدیم لطمه مى‏زدند.

در دوره ساسانیان، در ایامى که بازار دین و تعصبات مذهبى گرم بود هرکس از دین رسمى (مذهب زردشتى) برمى‏گشت از ارث محروم و از حق مالکیت بى‏نصیب مى‏شد و اموال او به نزدیکترین خویشاوندانش مى‏رسید.

مهمترین منبعى که وضع طبقاتى ایران را در عهد ساسانیان بیان مى‏کند نامه تنسر است که بوسیله ابن مقفع، در قرن نهم میلادى، از زبان پهلوى به عربى ترجمه شده است.

ترجمه‏هاى متعددى که از این نامه به عمل آمده سبب شده است که مندرجات آن تغییر کند و ارزش واقعى آن از دست برود. با اینکه در نامه تنسر قید شده است که مقامات مهم مملکتى باید ارثى باشد، بعضى منابع دیگر نشان مى‏دهد که شاه به میل خود اشخاص را به مقامات مختلف مى‏گماشته؛ ولى این عمل سلاطین نیز غالبا با عکس العمل شدید نجبا و روحانیان، که سعى داشتند نفوذ و موقعیت خود را در دستگاه حکومت حفظ کنند، مواجه مى‏گردیده است. چنانکه مى‏دانیم تثبیت وضع طبقاتى در ایران، بطور کامل از دوره داریوش کبیر آغاز گردید، و این وضع با نوسانات و تغییرات ناچیزى تا عهد ساسانیان دوام یافت.

هدف نامه تنسر این بود که پس از طوفان جنبش مزدکى بار دیگر سنتهاى طبقاتى احیا شود و حقوق و امتیازات خانواده‏هاى کهن، که بر اثر جنبش طبقات مظلوم اندکى متزلزل شده بود، بار دیگر تجدید گردد.

مسعودى گوید:

اردشیر پسر بابک پیشقدم تنظیم طبقات بود و ملوک و خلیفگان بعد پیروى او کردند. خواص اردشیر سه طبقه بودند: نخست اسواران و شاهزادگان بودند و جاى این طبقه طرف راست پادشاه بود و ده ذراع از او فاصله داشت و اینان نزدیکان و ندیمان و مصاحبان شاه بودند و همه از اشراف و دانشوران بودند.

______________________________
(۳۳). نامه تنسر، تصحیح مجتبى مینوى، تهران، ۱۳۱۱، ص ۵۶٫

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۶۲۶

طبقه دوم به فاصله ده ذراع از طبقه اول جاى داشت و اینان مرزبانان و شاهان ولایات مقیم دربار و سپهبدان بودند که به دوران اردشیر ملک نواحى داشتند. جاى طبقه سوم نیز ده ذراع دورتر از جاى طبقه دوم بود و اینان دلقکان و بذله‏گویان بودند …» «۳۴»

اردشیر افراد طبقه سوم نظیر جولا و حجامتگر را پست و فرومایه مى‏شمرد و مى‏گفت: «براى نفس شاه و رئیس و دانشور فرزانه چیزى زیان‏آورتر از معاشرت مردم پست و آمیزش اشخاص فرومایه نیست …» «۳۵»

در شاهنامه در پایان پندنامه انوشیروان، به نظام غلط اقتصادى و طبقاتى عهد ساسانیان اشاره شده است.

یکى مرد بینى که با دستگاه‏

رسیده کلاهش به ابر سیاه‏

که او دست چپ را نداند ز راست‏

ز بخشش فزونى نداند ز کاست‏

یک از گردش آسمان بلند

ستاره بگوید که چونست و چند

فلک رهنمونش به سختى بود

همه بهر او شوربختى بود

در جاى دیگر مى‏فرماید:

چنین بود تا بود و این تازه نیست‏

گزاف زمانه بر اندازه نیست‏

یکى را برآرد به چرخ بلند

یکى را کند زار و خوار و نژند

نه پیوند با آن نه با اینش کین‏

که دانست راز جهان‏آفرین‏

در ایران قبل از اسلام، ظاهرا براى حفظ وضع طبقات مختلف، ازدواج بین خویشان و بستگان نزدیک معمول بوده است (خویتودس). «بعد از اسلام نیز از ازدواج بین اقوام نزدیک نزد ایرانیان پسندیده است و مى‏گویند که عقد پسرعمو و دخترعمو در آسمان بسته شده. این اعتقادات از اهمیت دادن به تخمه و نژاد سرچشمه مى‏گیرد … محتمل است که در زمان باستان این عادت نزد اشراف و بخصوص شاهان معمول بود …» «۳۶»

کریستن سن مى‏نویسد:

جامعه ایرانى بر دو رکن قایم بود: مالکیت و خون. بنابر نامه تنسر، حدودى بسیار محکم نجبا و اشراف را از عوام الناس جدا مى‏کرد. امتیاز آنان «به لباس و مرکب و سراى و بستان و زن و خدمتکار بود.» و در جاى دیگر گوید:

«اشراف را به لباس و مراکب و آلات تجمل از محترفه و مهنه ممتاز کردند و زنان ایشان همچنین به جامه‏هاى ابریشمین و قصرهاى منیف و رانین و کلاه و صید و آنچه آیین اشراف است. و مردمان لشکرى به آسایش و رفاهیت آمن و مطمئن به خانه‏ها به معاش، بر سر زن و فرزند فارغ نشسته.» در شاهنامه فردوسى از خسروانى کلاه و زرینه کفش بسیار سخن رفته است که مایه امتیاز اشراف بزرگ بوده است.

بعلاوه طبقات از حیث مراتب اجتماعى درجاتى داشتند. هرکس را در جامعه، درجه و مقامى ثابت بود، و از قواعد محکم سیاست ساسانیان یکى این را

______________________________
(۳۴ و ۳۵). مروج الذهب، پیشین، ص ۲۳۹٫

(۳۶). نوشته‏هاى پراکنده، پیشین، ص ۵۰۶٫

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۶۲۷

باید شمرد که هیچکس نباید خواهان درجه‏اى باشد فوق آنچه به مقتضاى نسب به او تعلق مى‏گیرد. «سعد الدین وراوینى» در مرزبان‏نامه حکایتى نقل مى‏کند که هرچند در صورت فعلى افسانه‏آمیز است، لکن در این باب خالى از فایده نیست:

صاحب اقبالى از خسروان پارس یک روز بفرمود تا جشنى بساختند و اصناف خلق را از اواسط و اطراف مملکت شهرى و لشکرى، خواص و عوام، عالم و جاهل، جمله را در صحرایى به یک مجمع جمع آوردند … و همه را على اختلاف الطبقات صف در صف بنشاندند … «۳۷»

قوانین مملکت حافظ پاکى خون خاندانها و حفظ اموال غیرمنقول آنان بود. راجع به خاندان سلطنتى در فارسنامه، عبارتى است که ظاهرا مأخوذ از آیین‏نامک عهد ساسانیان است: «عادت ملوک فرس و اکاسره آن بودى کى از همه ملوک اطراف چون چین و روم و ترک و هند، دختران ستدندى و پیوند ساختندى و هرگز هیچ دختر را بدیشان ندادندى. دختران را جز با کسانى که از اهل بیت ایشان بودند مواصلت نکردندى.» نام خانواده‏هاى بزرگ را در دفاتر و دواوین ثبت مى‏کردند. دولت حفظ آن را عهده‏دار بود و عامه را از خریدن اموال اشراف منع مى‏کرد. باوجود این قهرا بعضى خانواده‏هاى نجیب به مرور زمان منقرض مى‏شدند … در بعضى ادوار عهد ساسانى برگشتن از دین رسمى مملکت موجب حرمان از ارث مى‏شده و مرتد از حق مالکیت بى‏نصیب و املاک او به نزدیکترین خویشاوندانش مى‏رسیده است. «۳۸»

ابن المقفع ضمن نقل مطالبى از «بهرام بن خورزاد» و اجداد خویش، در وصف جهانگشایى اسکندر، از مساعى شهنشاه براى تثبیت موقعیت اجتماعى طبقات ممتاز و جلوگیرى از آمیزش طبقات بالا با طبقات محروم، سخن مى‏گوید و مى‏نویسد:

شهنشاه … میان اهل عامه و اهل درجات تمیزى ظاهر و عام پدید آورد و به مرکب و لباس و سراى و بستان و زن و خدمتکار تفاوت آشکار کرد، و بعد از آن، میان ارباب درجات هم تفاوت نهاد: «و من باز داشتم از آنکه هیچ مرد مزاده زن عامه نخواهد تا نسب مصون ماند و هرکه خواهد، میراث بر آن حرام کردم و حکم فرمودم تا عامه مستغل املاک بزرگان نخرند … تا هریک را درجه و مرتبه معین ماند» و به کتابها و دیوانها مدون گردانید … و حکم فرمود که هرکه از این سنت بگذرد مستحق وضع درجه باشد …» «۳۹»

ابن المقفع در جاى دیگر به طبقات و اعضاى اربعه اشاره مى‏کند و مى‏نویسد:

سر آن اعضا پادشاه است، و عضو اول اصحاب دین، و این عضو دیگر

______________________________
(۳۷ و ۳۸). ایران در زمان ساسانیان، پیشین، ص ۳۳۹ به بعد.

(۳۹). نقل از: روزنامه آسیایى که دارمستتر آن را بعد از مقابله دو نسخه تاریخ طبرستان ابن اسفندیار منتشر کرده است؛ و در صفحه ۱۶۲۷ امثال و حکم دهخدا نقل شده است.

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۶۲۸

باره در اصناف است: حکام و زهاد و سدنه‏ «۴۰» و معلمان. و عضو دوم مقاتله یعنى مردان کارزار، و ایشان بر دو قسمند: سوار و پیاده و بعد از آن به مراتب و اعمال متفاوت. عضو سوم کتاب، و ایشان بر طبقاتند و انواع کتاب رسایل و کتاب محاسبات و کتاب اقضیه و سجلات و شروط و سیر و اطبا و شعرا و منجمان داخل طبقات ایشان. عضو چهارم را مهنه‏ «۴۱» گویند، و ایشان بازرگانان و اعیان و تجار و سایر محترفه‏اند، و آدمى را به این چهار عضو در روزگار صلاح باشد.» «۴۲»

جاحظ گوید: «اردشیر بن بابک بندگان درگاه را سه طبقه تقسیم کرد: نخستین در ایام رسمى ده ذرع از پادشاه فاصله داشت و طبقه دوم و سوم نیز هریک ده ذرع از دیگرى دور بودند. بعد مردمان را به چهار گروه کرد: منتسبین به سلطنت، روحانیان، دانایان، برزیگران و پیشه‏وران، و نیز در رامشگران و مطربان طبقاتى منظور بود که هرون الرشید آن را متداول داشت.» به گفته جاحظ: «چون شاه عطرى به کار برد ندیمان را استعمال آن جایز نباشد.» وى در جاى دیگر مى‏نویسد که: «در عصر اردشیر بابکان هیچکس نمى‏توانست تاجى شبیه تاج شاه و جامه‏اى مانند وى و مهرى چون مهر شاه داشته باشد.»

کریستن سن مى‏نویسد:

«همچنین درمیان طبقات عالیه تفاوتهاى بارزى بود. هریک از افراد مقامى ثابت داشت و کسى نمى‏توانست به حرفه‏اى مشغول شود، مگر آنچه از جانب خدا براى آن آفریده شده بود.»- در مینوگ خرد، که مؤلفش معلوم نیست، آمده است که پیشه‏وران باید: «در کارهایى که نمى‏دانند وارد نشوند. آنچه مربوط به پیشه آنهاست بخوبى انجام دهند و مزد آن را به نرخ عادله بگیرند، چه هرکس به کارى مشغول شود که از آن آگاه نیست، آن کار را ضایع و بیفایده کرده است.» «ابو الفداء» گوید، پادشاهان ایران هیچ کارى را از کارهاى دیوانى به مردم پست‏نژاد نمى‏سپردند. فردوسى حکایتى نقل کرده است که حاکى از همین ممنوعیت عوام الناس است؛ در زمانى که انوشیروان به روم لشکر مى‏کشید. به سیصد هزار دینار براى تأمین مخارج لشکر نیازمند بودند، تصمیم گرفتند از بازرگانان یا دهقانان شهر، این مبلغ را به وام بگیرند، در انجمنى که بدین منظور تشکیل شد، کفشگرى داوطلب پرداخت این پول شد و پس از تقدیم وجه به فرستاده و مأمور سپاه گفت که فرزند مستعدى دارم، با اجازه شاه مى‏خواهم که او را به فرهنگیان بسپارم، باشد که روزى به مقام دبیرى برسد.

یکى پور دارم رسیده به‏جاى‏

به فرهنگ جوید همى رهنماى‏

اگر شاه باشد بدین دستگیر

که این پاک فرزند گردد دبیر …

شاه با این پیشنهاد موافقت نمى‏کند و مى‏گوید:

______________________________
(۴۰). سدنه، جمع سادن: پرده‏دار و دربان.

(۴۱). مهنه، جمع ماهن: خادم.

(۴۲). از: روزنامه آسیایى که دار مستقر آن را بعد از مقاله نسخ تاریخ طبرستان ابن اسفندیار منتشر کرده است و در صفحه ۱۶۲۷ امثال و حکم دهخدا نقل شده است.

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۶۲۹

چو بازارگان‏بچه گردد دبیر

هنرمند و با دانش و یادگیر

چو فرزند ما برنشیند به تخت‏

دبیرى ببایدش پیروزبخت‏

هنر یابد از مرد موزه‏فروش‏

سپارد بدو چشم بینا و گوش‏

به دست خردمند مرد نژاد

نماند جز از حسرت و سرد باد

به ما بر، پس مرگ، نفرین کند

چو آیین این روزگار این بود

هم‏اکنون شتر بازگردان ز راه‏

درم خواه، از موزه‏دوزان مخواه‏

فرستاده برگشت و شد با درم‏

دل کفشگر زان درم پر ز غم‏

بطور کلى بالا رفتن از طبقه‏اى به طبقه دیگر مجاز نبود، ولى گاهى استثناء واقع مى‏شد و آن وقتى بود که یکى از آحاد رعیت اهلیت و هنر خاصى نشان مى‏داد. در این صورت بنابر نامه تنسر «آن را بر شاهنشاه عرض کنند بعد تجربت موبدان و هرابذه و طول مشاهدات، تا اگر مستحق دانند به غیر طایفه الحاق فرمایند.» اگر آن شخص در پارسایى آزموده بود، او را وارد طبقه روحانیان مى‏کردند و اگر قوت و شجاعت داشت او را در طبقه جنگیان داخل مى‏نمودند و اگر در عقل و قوه حافظه ممتاز بوده در طبقه دبیران … درهرحال در جامعه آن روز مردمان شهر نسبتا وضع خوبى داشتند. آنان هم مانند روستاییان مالیات سرشمارى مى‏پرداختند ولى گویا از خدمات نظامى معاف بودند و بوسیله صناعت و تجارت صاحب مال و جاه مى‏شدند. «۴۳»

به عقیده محققان شوروى، در دوره ساسانیان طبقات و دسته‏هاى اجتماعى از لحاظ شرایط اقتصادى یکسان نبودند و

… در حدود هردسته درجات و اختلافات مالى وجود داشت، و این دسته‏ها از لحاظ اقتصادى یک واحد اقتصادى مشخص را تشکیل نمى‏دادند و نمى‏توانستند تشکیل دهند. عملا چهارچوبه و حدودى که در عهد ساسانیان براى این دسته‏ها وجود داشت، آنها را به صورت کاست یا صنف محدود درنمى‏آورد؛ بطورى که واجد یک نوع آزادى نسبى بودند و افراد یک دسته مى‏توانستند تا اندازه‏اى به دسته دیگر منتقل شوند. ولى این رسته‏ها معرف تقسیم‏بندى طبقاتى نبود.

در ایران، تقسیم جامعه به طبقات، به وضع بارزى وجود داشت، بهره‏کشان بطور کلى صاحبان اراضى بودند و استثمار شوندگان، مردم روستا؛ که از لحاظ وضع مالى و میزان تابعیتشان در مقابل صاحبان اراضى متفاوت بودند.

در زندگى ایران عهد ساسانى، برده‏دارى نیز مقام مهمى داشت. ایران در آغاز قرون وسطى اندک‏اندک به سوى روابط فئودالى مى‏گرایید و این روابط در قرن پنجم به نحوى بارزتر نمایان شد. تکوین روابط فئودالى خیلى زودتر آغاز شد و نهضت مزدکیان، که بر ضد استقرار تابعیت فئودالى روستاییان بود، در پاشیدگى و نابودى روابط دوران برده‏دارى تا اندازه‏اى مؤثر بوده است. «۴۴»

______________________________
(۴۳). ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۴۳ و ۳۴۴٫

(۴۴). تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم، پیشین، ص ۹۲٫

http://www.vatanfa.com/?s=وضع-اجتماعى-و-طبقاتى-در-ایران‏-دوره-ساسانیان