جانشینان شاپور

جانشینان شاپور

پس از شاپور بازماندگان او، هرمز اول، بهرام اول، بهرام دوم، و بهرام سوم هریک مدتى کوتاه سلطنت کردند. بهرام، به شرحى که خواهیم دید، مانى را به دار آویخت. پس‏ازآنکه نرسى پسر شاپور به سلطنت رسید، تصمیم گرفت حکومت ارمنستان را، که متمایل به رومیان بود، گوشمالى دهد. امپراتور روم براى جلوگیرى از این نقشه یکى از سرداران خود را به جنگ نرسى فرستاد، ولى نتیجه جنگ به سود نرسى پایان یافت.

اما سال بعد، سردار رومى از جانب ارمنستان حمله کرد و ایرانیان را شکست داد و به موجب معاهده‏اى پنج ولایت ایران در ساحل راست دجله به تصرف رومیان درآمد. با مرگ نرسى در ۳۱۰ میلادى، هرمز دوم مدت ۹ سال با عدل و رأفت سلطنت کرد. چون او در جنگ با اعراب درگذشت، آذر نرسى، که مردى خونریز و سفاک بود، زمام امور را به دست گرفت؛ ولى وى به علت سوء سیاست، از سلطنت خلع شد و فرزندش کور گردید. چون کسى از خاندان شاهى باقى نبود افسر شاهى را بر فراز خوابگاه زن هرمز دوم، که آبستن بود، آویختند و کودک نازاده این بشقاب که از طلا و نقره ساخته شده نمودارى از هنر ساسانیان است (موزه لنینگراد).

را به پادشاهى ایران برگزیدند.

شاپور دوم‏

مادام که این کودک (شاپور دوم) به حد رشد و کمال نرسیده بود، بزرگان ایران با بى‏نظمى و هرج‏ومرج مملکت را اداره مى‏کردند، ولى شاپور پس از رسیدن به سن بلوغ به تنظیم امور داخلى و خارجى کشور پرداخت. در جنگ بر ضد کوشانیان نه‏تنها این قوم مزاحم را شکست داد، بلکه سرزمین آنها را، به عنوان ایالتى جدید، ضمیمه ایران کرد؛ بطورى که حاکم آن ناحیه از بین شاهزادگان ساسانى انتخاب مى- شد. در جبهه غرب نیز شاپور، براى پاک کردن لکه ننگ سلاطین نالایق پیشین، به جنگ با رومیان پرداخت. نخست به پیشنهاد رومیان، اقداماتى براى استقرار صلح صورت گرفت ولى نتیجه‏اى به دست نیامد. شاپور در سال ۳۵۶ میلادى سفیرى با هدایا و نامه به جانب کنستانس‏ «۴» قیصر روم فرستاد که مضمون آن این بود:

… شاهپور، شاه شاهان، قرین ستارگان، و برادر مهر و ماه برادر خود قیصر کنستانس را سلام مى‏رساند و خوشوقت است از اینکه امپراتور بر اثر تجربه به راه راست بازگشته. اجداد او (شاپور) تسلط خود را تا رود استریمون‏ «۵» و حدود مقدونیه بسط داده بودند و خود او که بدون قصد خودستایى، از حیث جلال و کثرت فضایل بر تمام اجدادش برترى دارد، موظف است که ارمنستان و بین- النهرین را که به حیله و تزویر از کف او جدا و به‏در کرده‏اند، بازستاند. ما هرگز این عقیده شما را قبول نخواهیم نمود که گستاخانه گفته‏اید هرپیشرفتى در جنگ، اعم از آنکه نتیجه شجاعت و دلاورى یا معلول حیله و تزویر باشد، شایسته مدح و تحسین است. همچنانکه پزشکان گاهى بعضى از اعضاى بدن را مى‏سوزانند و قطع مى‏کنند تا استفاده از سایر اعضا ممکن شود، به همان طریق نیز امپراتو باید اراضى کوچکى را، که فقط موجب نفاق و خونریزى است، تسلیم نماید تا بر بقیه قلمرو خویش سلطنت کند. اگر سفراى ایران بدون اخذ نتیجه مراجعت کنند شاهنشاه پس از موسم استراحت زمستان با تمام نیروى لشکرى خود به امپراتور خواهد تاخت. «۶»

در جوابى که کنستانس فاتح بر و بحر، صاحب فروشکوه جاودانى، به برادرش شاپور نوشت از قبول تقاضاى او صریحا امتناع کرد و پادشاه را از حرص و طمع روزافزونش ملامتها نمود.

مضمون نامه ازاین‏قرار بود که «اگر رومیان گاهى دفاع را بر حمله ترجیح مى‏دهند از ترس و کم‏دلى نیست بلکه از راه مداراست. اگرچه رومیان گاهى در جنگ پیروز نشده‏اند لکن نتیجه قطعى از جنگ هرگز به ضرر آنان خاتمه نیافته است.» «۷»

چون از طریق دوستى اختلافات حل نشد، ناچار بین دو کشور جنگ شروع شد.

قبل‏ازاینکه نتیجه اولین تصادمات بین قواى ایران و روم کاملا روشن شود، مهاجمه هیاطله‏

 

جنوبى با هفتالیتها «۸» سبب گردید که شاپور قبل از پایان جنگ با رومیان به مبارزه با آنان برخیزد. نتیجه این مبارزات به نفع شاپور دوم بود و بین شاه و هیاطله دوستى برقرار شد و شاه با استفاده از قواى نظامى آنها به جنگ نهایى با رومیان مشغول شد. ارمنستان بار دیگر به تصرف ایرانیان درآمد و دولت براى جلوگیرى از تشبثات بعدى رومیان، این ناحیه را مانند کوشان، به صورت ایالتى از ایران درآورد و مأمورى براى اداره آن گسیل داشت.

با این پیروزى، مشکل ارمنستان حل نشد. از سکنه این سرزمین آنها که به دین عیسى گرویده بودند، هواخواه رومیان بودند و عده دیگر از بزرگان و مردم این سرزمین ادامه حکومت ایرانیان را ترجیح مى‏دادند. گیبون مى‏نویسد: «عیسویان ایران به هنگام جنگ در مظان اتهام بودند که دین را بر میهن مرجح مى‏شمرند.» «۹»

به‏همین مناسبت جانشینان شاپور دوم بار دیگر بر سر ارمنستان با حکومت روم اختلاف پیدا کردند. شاپور سوم که مردى صلحدوست بود، به تقسیم ارمنستان رضایت داد و مقرر گردید قسمت اعظم ارمنستان به ایران واگذار شود و قسمت غربى سهم دولت روم باشد.

با این قرارداد، تا پایان سلطنت یزدگرد اول، صلح بین ایران و روم تأمین گردید.

شاپور دوم که او را شاپور ذو الاکتاف نیز مى‏گویند، مدت ۷۰ سال با قدرت فرمانروایى کرد. هرچند منابع و روایات تاریخى درباره او قضاوت واحدى ندارند، مى‏توان او را برروى‏هم پادشاهى قوى، شجاع و آشنا به فنون جنگى شمرد. گاه شخصا مناطق جنگى را از نزدیک مطالعه مى‏کرد و به فرماندهان دستور مى‏داد. در موقع فتح بلاد، بیجهت دستور قتل عام نمى‏داد، زیاد تعصب دینى نداشت و پیروان مسیح را در اقامه مراسم مذهبى آزاد مى‏گذاشت.

«بسیار جاه‏طلب و خودخواه بود. وقتى یک نفر عیسوى را به حضور او آوردند خطاب به شاپور گفت: بر شهادت همکیشان خود غبطه مى‏خورد و به عظمت شاه وقعى نمى‏گذارد. شاه از اینکه به جلالت شاهانه او وقعى ننهاده بود سخت برآشفت و دستور داد زبان او را از پشت‏سر برآوردند تا دیگران عبرت گیرند» «۱۰»

جانشینان شاپور دوم‏

پس از مرگ شاپور دوم، در مدتى متجاوز از یک قرن، زمام امور در دست سلاطین بى‏شخصیت افتاده بود. فئودالها و روحانیان زردشتى که از دوران قدرت اردشیر و شاپور مطیع اوامر سلطان و حکومت مرکزى بودند، بار دیگر از آشفتگى اوضاع به نفع خود استفاده کردند و در عزل و نصب سلاطین و اداره امور کشور مداخله کردند. نخستین شاهان ساسانى در سایه قدرت و نفوذى که داشتند، بدون مداخله طبقه ممتاز، جانشین خود را تعیین مى‏کردند. ولى پس از مرگ شاپور دوم، بار دیگر نجبا و اشراف قدیم در مقام احیاى قدرت دیرین برآمدند و با همکارى روحانیان مقتدر زردشتى در عزل و نصب سلاطین و اداره امور شاهنشاهى، به نحوى مؤثر، مداخله کردند؛ چنانکه پس از مرگ شاپور دوم برادر خردسال او را، که اردشیر دوم نام داشت، به سلطنت اختیار کردند،

 

نقشه شاهنشاهى ساسانى‏

ولى پس‏از چهار سال چون او را مجرى نیات خود ندیدند از سلطنت خلع و در سال ۳۸۳ میلادى شاپور سوم فرزند شاپور دوم را به تخت سلطنت نشاندند. در این دوره نیز بین ایران و روم، بر سر تجزیه ارمنستان، موافقت حاصل شد.

در سال ۳۸۸ میلادى سلطنت ایران به بهرام چهارم رسید. این پادشاه که برادر شاپور سوم بود، مانند اسلاف خود نسبت به مسیحیان روشى ارفاق‏آمیز پیش‏گرفت و آنان را در اقامه مراسم مذهبى آزاد گذاشت. ولى چنانکه خواهیم دید، مسیحیان از آزادیهایى که به آنان داده شده بود سوء استفاده کردند و نسبت به زردشتیها و معابد آنان روشى خشونت‏آمیز پیش گرفتند. ناچار شاه بر اثر فشار روحانیان زردشتى، تغییر سیاست داد و نسبت به مسیحیان وضعى جدى اتخاذ نمود. خسرو، پادشاه ارمنستان را که به امید کمک امپراتور روم سر از اطاعت او پیچیده بود مغلوب و در قلعه فراموشى (نزدیک شوشتر) محبوس کرد.

از وقایع مهم تاریخى این عصر، تجزیه امپراتورى بزرگ روم به دو قسمت شرقى و غربى است که در سال ۳۹۵ میلادى اتفاق افتاد. از این تاریخ، روم شرقى به عنوان بیزانس خوانده شد و پایتخت آن را قسطنطنیه قرار دادند و بخش غربى را روم غربى خواندند و مرکز آن شهر روم بود.

پس از کشته شدن بهرام، یزدگرد اول به سلطنت رسید. او چون مایل به تجدید قدرت بزرگان و اتخاذ سیاست ملایمى نسبت به مسیحیان نبود، مورد مخالفت طبقه ممتاز قرار- گرفت و پس از مرگ او رقابت شدیدى بر سر جانشینى او درگرفت، و بالاخره بهرام پنجم، در نتیجه مساعدت نظامى امیر عرب حیره، پیروز شد. این پادشاه که از سرگذشت اجداد خود باخبر بود براى آنکه بتواند در مقام سلطنت باقى بماند با طبقه ممتاز از در دوستى درآمد و قسمتى از حکومت را به آنان واگذاشت. وى در مبارزه با هونهاى وحشى (هپتالیتها) پیروز شد و با حکومت روم قراردادى، مبنى بر دفاع مشترک در مقابل هونها، منعقد نمود. بهرام خوشنامترین سلاطین ساسانى است. عشق او به شعر و موسیقى و شکار بر شهرت او افزوده است.

بعد از بهرام، یزدگرد دوم زمام امور را به دست گرفت. وى در دوران سلطنت خود هپتالیتها را، که از سمت خاور بناى تجاوز گذاشته بودند، برجاى خود نشاند و ارمنستان را، که بر اثر اختلافات مذهبى آشفته شده بود، موقتا آرامش بخشید. مسیحیان با آنکه در آغاز امر مورد توجه یزدگرد دوم بودند، پس از چندى مورد بغض و عداوت او قرار گرفتند. این پادشاه، پس از مطالعه در ادیان مختلف، آیین زردشت را برگزید و بر آن شد که این مذهب را به زور بر مسیحیان و یهودیان تحمیل کند. وى، براى اجراى این نقشه، شدت عمل به خرج داد ولى نتیجه اساسى نگرفت. یزدگرد در سال ۴۵۷ میلادى وفات یافت. او دو پسر داشت: پیروز و هرمز. پیروز پسر بزرگتر چون خبر یافت که برادر کوچکتر به تخت سلطنت نشسته، به کمک هپتالیان به جنگ او شتافت و برادر را شکست داد (۴۵۸ م.).

وضع شاهنشاهى در دوران سلطنت پیروز نیز وخیم بود. غیر از مشاجرات مذهبى و قحطى، کم‏آبى نیز به خرابى وضع اقتصادى مملکت کمک کرد. پیروز مجبور بود که از مالیات صرفنظر کند و براى جلوگیرى از مرگ‏ومیر به توزیع گندم بپردازد. جنگهاى سبکسرانه او

با هیاطله وى را به پرداخت خراجى هنگفت به آنها ملزم نمود و مجبور شد پسرش قباد را قبل از پرداخت خراج به عنوان گروگان نزد آنها بگذارد. حکومت روم از سیاست غیرعاقلانه پیروز خرسند بود و میل داشت که در ایران حکومتى پوشالى و ضعیف وجود داشته باشد تا ضمن جلوگیرى از حملات احتمالى وحشیان، هیچگاه به متصرفات امپراتورى روم تجاوز ننماید.

پیروز همینکه وضع مالى خود را مرمت کرد بار دیگر با هیاطله درافتاد و جان خود را از دست داد. در نتیجه این شکستها، هیاطله که به گفته «پروکوپیوس» مورخ رومى، قومى نیمه‏متمدن بودند بر اوضاع سیاسى ایران مسلط شدند و در مدتى متجاوز از نیم قرن، پادشاه هیاطله در مشاجراتى که بین مدعیان تاج و تخت روى مى‏داد و در توطئه‏هاى دربارى بطور مؤثر مداخله مى‏کرده است؛ چنانکه قباد چندسالى نزد آنان بود و چنانکه خواهیم دید به کمک آنان به سلطنت ایران رسید (۴۸۸).

 تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۶۱۴

___

______________________________
(۴).Constance

(۵).Strymon

(۶ و ۷). ایران در زمان ساسانیان، پیشین، ص ۲۶۲ و ۲۶۳٫

___________________________
(۸).Hephtalites

(۹). انحطاط و سقوط امپراطورى روم، پیشین، ص ۳۰۴٫

(۱۰). ایران در زمان ساسانیان، پیشین، ص ۲۷۵ (به اختصار).

http://www.vatanfa.com/?s=جانشینان-شاپور