عید نوروز-چهارشنبه سوری و میر نوروزی
- 1,907 بازدید
- 6 مارس 2012
- جشن های ایران
اعیاد و جشنهاى همگانى در ایران باستان
عید نوروز
شرکت در اعیاد و جشنهاى ملى و همگانى از دیرباز موجب مسرّت مردم بخصوص کودکان و نوجوانان بود و یکى از تفریحات و دلخوشیهاى مردم بشمار مىرفت.
مراسم جشن نوروز جمشیدى یا نوروز بزرگ از آغاز فروردینماه شروع مىشود، وضع، و انتخاب این روز را به جمشید نسبت مىدهند. فردوسى مىفرماید:
جهان انجمن شد بر تخت او |
فروماند از فرّه بخت او |
|
به جمشید بر، گوهر افشاندند |
مر آن روز را، روز نو خواندند |
|
جشن نوروز پس از اسلام نیز همچنان باقى ماند، منتها بعضى از رسوم و آداب این جشن و جشن مهرگان (مهرجان) در طى قرون فراموش شد یا کمابیش تغییر کرد، آنچه از مراسم این جشن هنوز باقیست عبارتست از سبز کردن بعضى نباتات نظیر گندم و عدس پیش از عید، و نگاهداشتن آنها، تا روز ۱۳- تهیه سفره هفتسین (سرکه، سیب، سبزى، سنجد، سماق، سیر و غیره) و هفت میم (میوه، مرغ، ماهى، ماست، میگو، مى و مویز) و خوانچههاى شیرینى و میوهجات و غیره. راجع به نوروز و تاریخ پیدایش آن غیر از فردوسى، ابو ریحان بیرونى و طبرى و ابو على بلعمى (در ترجمه تاریخ طبرى به فارسى) و دیگر مورخان و محققان مطالب بسیار نوشتهاند. از جمله ابو ریحان در کتاب التفهیم در وصف نوروز مىگوید «نوروز نخستین روز است از فروردینماه و از این جهت روز نو نام کردهاند زیراک پیشانى سال نوست.»
بلعمى در ترجمه تاریخ طبرى از ارزش سیاسى و قضائى نوروز سخن مىگوید و مىنویسد: که شهریار در این روز «… علما گرد کرد و از ایشان پرسید، چیست که این پادشاهى بر من باقى و پاینده دارد؟ گفتند داد کردن و در میان خلق نیکى، پس او داد بگسترد و علما را بفرمود که روز مظالم من بنشینم شما نزد من آئید تا هرچه رود داد باشد مرا بنمایند تا من آن کنم و نخستین روز به مظالم بنشست روز هرمز بود از ماه فروردین پس آن روز را نوروز نام کرد تا اکنون سنّت گشت … (این نخستین نداى ضعیف دادخواهى و دموکراسى است که به قول بلعمى در عهد باستان بر زبان جمشید جارى شده است، وى برخلاف شهریاران مستبد و
خودکامه، از علما و ارباب اطلاع مىخواهد که او را هدایت کنند تا راه خطا نرود، و در پناه حمایت مردم دوران پادشاهى او دوام یابد).
وصف نوروز در تاریخ گردیزى
«این روز را نوروز گویند زیرا که سر سال باشد و شب با روز برابر شود، و سایهها از دیوارها بگذرد و آفتاب از روزنها افتد و رسم مغان اندر روزگار پادشاهى ایشان چنان بودى که خراجها اندرین روز افتتاح کردندى …» (از زین الاخبار گردیزى).
نوروز نخستین روز است از فروردینماه و از اینجهت «روز نو» نام کردند زیراک پیشانى سال نوست و آنچه از پس اوست، ازین پنج روز، همه جشنهاست و ششم فروردینماه نوروز بزرگ دارند … و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین، آنست که اول روزى است از زمانه که بدور فلک آغاز به گشتن …» (از کتاب التفهیم بیرونى).
چهارشنبه سورى
جشن معروف ایرانى است، که هر سال شمسى در شب آخرین چهارشنبه ماه اسفند «اسفندارمز» مىگیرند و مطابق رسوم قدیم، در این جشن آتش مىافروزند و از آن مىجهند.
چنانکه از تاریخ بخارا برمىآید در زمان ساسانیان این جشن را به نام «سورى» مىگرفتند و یکبار به موجب همان کتاب، از آتشى عظیم که در این جشن افروخته بودند پارهاى آتش بجست و سراى پادشاه را بسوخت، در هنگام جشن خطاب بر آتش مىگویند:
سرخى و گرمى تو از من- زردى و رنجورى من از تو … «۱»
مراسم جشن نوروزى نه تنها در ایران، بلکه در هندوستان در دوران قدرت بابریان معمول بود بطوریکه از نوشته «گلبدن» برمىآید آداب جشن نوروزى مخصوصا در عصر جهانگیر و شاه جهان بسیار مورد توجه بود. وى درباره مراسم نوروز و هفته نوروز چنین مىنویسد: «… و بعد از نوروز، هفت یا ده روز همایونى (شادى) مىکردند و لباسهاى سبز مىپوشیدند و بر کوهها برآیند و در یک نوروز بر کوه هفت داوران برآمدند … «۲»»
مراسم جشن نوروزى امروز نیز در بین خانوادهها، کم یا زیاد عملى و اجرا مىشود. دید و بازدید عید از اول تا ۱۳ فروردینماه ادامه دارد و وسیله خوبى است براى تجدید دیدار و آشنا شدن با وضع عمومى بستگان و دوستان نزدیک. منوچهرى در وصف نوروز مىگوید:
نوروز روزگار نشاط است و خرمى |
پوشیده ابر دشت به دیباى ارمنى |
|
میر نوروزى
به حکایت بعضى از کتب تاریخى، در ایران در ایام عید نوروز براى تفریح خاطر عموم، مردى گمنام را به پادشاهى انتخاب مىکردند و ظاهرا پادشاه حقیقى مملکت نیز به پیروى از افکار و تمایلات و سنت دیرینه مردم برحسب ظاهر براى چند روزى از سلطنت خلع و زمام حل و عقد امور لشکرى و کشورى به این سلطان دروغى واگذار مىشد، و وى در این دوره کوتاه فرمانروایى، احکام و فرامینى چند مبتنى بر عزل و توقیف و حبس و جریمه و مصادره، صادر مىکرده و پس از چند روز، سلطنت موقتى و ظاهرى او سپرى مىشده و کارها به جریان عادى خود بازمىگشت بطورى که استاد فقید محمد قزوینى طى مقالهاى در مجله یادگار نوشته است:
«در بعضى از منابع تاریخى از میر نوروزى یا پادشاه نوروزى یاد شده است. از جمله در جلد اول تاریخ جهانگشاى جوینى صفحه ۹۷ و ۹۸ چنین آمده است: و در آنوقت (یعنى اندکى قبل از حمله مغول) خوارزم از سلاطین خالى بود. از اعیان لشکر، خمار نام ترکى بود از اقرباى ترکان خاتون آنجا بوده است … چون در آن سواد اعظم و مجمع بنى آدم هیچ سرور معین نبود …
خمار را به اتفاق به اسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نوروزى از آن برساختند. و در تذکره دولتشاه سمرقندى صفحه ۴۱۶ در شرح احوال میرزا علاء الدوله بن بایسنقر بن شاهرخ بن امیر تیمور گورکان گوید: «… چند روزى چون پادشاهان نوروزى در هنگام نوروز آن سال در دار السلطنه هرات حکومتى شکسته بسته نمود.»
شادروان قزوینى در پایان بحث در پیرامون «میر نوروزى» مىنویسد: «… این رسم «پادشاه نوروزى» که چنانکه گفتیم در ایران معمول بود، تا همین سنین اواخر (و شاید هنوز هم در بعضى نواحى ایران آثارى از آن باقى بوده است. یکى از دوستان موثق نگارنده از اطباى مشهور، که سابق در خراسان مقیم بودهاند در جواب استفسار من از ایشان، در این موضوع مکتوب ذیل را به اینجانب مرقوم داشتهاند که عینا درج مىشود: «در بهار ۱۳۰۲ هجرى شمسى براى معالجه بیمارى به بجنورد رفته بودم. از اول فروردین دیدم جماعت کثیرى سواره و پیاده مىگذرند و یکى از آنها با لباسهاى فاخر بر اسب رشیدى نشسته چترى بر سر افراشته بود، جماعتى هم سواره در جلو و عقب او روان بودند، یک دسته هم پیاده بعنوان شاطر و فرّاش که بعضى چوبى در دست داشتند در رکاب او یعنى پیشاپیش و در جنبین و در عقب او روان بودند، چند نفر هم چوبهاى بلند در دست داشتند که بر سر هر چوبى سر حیوانى از قبیل سر گاو یا گوسفند بود. این رمز از آن بود که امیر از جنگى فاتحانه برگشته و سرهاى دشمنان را با خود مىآورد. دنبال این جماعت انبوه کثیرى از مردم متفرقه، بزرگ و خرد روان بودند و هیاهوى
بسیار داشتند.
تحقیق کردم گفتند که در نوروز یک نفر امیر مىشود که تا ۱۳ عید امیر و حکمفرماى شهر است، بر اعیان و اعزّه شهر حواله نقد و جنس مىدهد که کم یا زیاد تقدیم مىکنند، به این طریق که مثلا حکمى مىنویسد براى فلان متعیّن، که شما باید صد هزار تومان تسلیم صندوقى کنید، البته مفهوم این است که صد تومان باید بدهید، البته این صد تومان را هم کم و یا زیاد مىکردند ولى در هر حال چیزى گرفته مىشد غالب اعیان به رغبت و رضا چیزى مىدادند و به فال نیک مىگرفتند، بعد از سیزده دوران امارت او به سر مىآید و گویا در یک خانواده این شغل موروثى بود. «۱»»
تاریخ اجتماعى ایران، ج۶، ص: ۵۵۳