مختصات سیاسى و اجتماعى مردم ایران
- 1,893 بازدید
- 4 مارس 2012
- ایران باستان
مختصات سیاسى و اجتماعى مردم ایران
ایران چه در دوران قبل از اسلام و چه در دوره بعد از اسلام، هیچگاه یک واحد سیاسى هماهنگ و یکپارچه نبود، یعنى اهالى و سکنه این مملکت، جملگى داراى اخلاق و سنن و زبان و نژاد واحدى نبوده، و حتى نمىتوان ادعا کرد که در نتیجه مبارزات شدید سلاطین صفویه، علیه اهل تسنن، تمام مردم در دوره صفویه از مذهب تشیع پیروى مىکردند، بلکه پیروان ادیان و مذاهب مختلف در قلمرو حکومت صفویه، زندگى مىکردند.
دکتر لاکهارت ضمن بحث در پیرامون جمعیت ایران، مىنویسد
«در اواخر عهد صفوى، مردم ایران مثل امروز، از نژادهاى گوناگون بودند و زبان و
آداب و رسوم آنها با یکدیگر فرق داشت. از یک طرف، عدهاى در شهرها و دهکدهها ساکن و از طرف دیگر، جمعى چادرنشین بودند. تاجیکها، که باید کردها را نیز جزء آنها به شمار آورد، از نژاد آریایى و در اکثریت بودند. همچنین عده زیادى ترک و ترکمن و عرب و بلوچ و براهویى و افغان و گرجى و ارمنى و نیز جمعى قلیل کلیمى و صابئى در این کشور اقامت داشتند.
اکثر ترکها و ترکمنها از اخلاف طوایفى بودند که دستهدسته از امپراطورى عثمانى آمده و از شاه اسماعیل اول، مؤسس سلسله صفویه پشتیبانى کرده بودند، عده دیگرى از نژاد ترک مانند طوایف افشار و قشقایى، قبل از دوره صفویه به ایران آمده بودند.
در قفقاز نژادهاى مختلفى وجود داشت. علاوه برلزگیها و سایر طوایفى که در نواحى کوهستانى داغستان بهسر مىبردند گرجیها و ارامنه نیز در این منطقه مىزیستند … بسیارى از آنها به خدمت نظام ایران در آمدند و بدین ترتیب در آن کشور پراکنده شدند. بعلاوه در گذشته به اندازهاى از گرجیها به اسارت گرفته شده بود که خون گرجى در خانواده سلطنتى و طبقات حاکمه وجود داشت. گرجیها عیسوى، ولى اکثر آنها پیرو آئین ارتدکس بودند. هنگامى که شاه مقامى به یکى از بزرگان آنها تفویض مىکرد وى بدون اکراه اسلام مىآورد، ولى به آسانى به آیین دیرین خود باز مىگشت. ارامنه پیرو کلیساى گریگوریان بودند که مطابق تصمیم مجمع کالسدون «۱» از مسلک ارتدکس جدا شده بودند. ارامنه بیشتر در دهات «چخور سغد» اقامت داشتند ولى عده زیادى از آنها در جلفاى اصفهان و عده کمترى در همدان و سایر شهرها مقیم بودند؛ فقط گروه کوچکى از لزگیها و سایر طوایف داغستان که تقریبا بدون استثناء سنى بودند از اتباع ایران بهشمار مىرفتند.
در ایران اسما طوایف «قیطاق» و «قراقیطاق» به رهبرى «اوسمى» یا رئیس، و طایفه «قموق» تحت فرمان «شمخال» زندگى مىکردند. طوایف قیطاق و قراقیطاق در ناحیهاى واقع در شمال طبرستان مىزیستند و همسایگان آنها در غرب طایفه غازى قموق، و در شمال طایفه قموق بود. رئیس این طوایف «اوسمى کبیر» نام داشت.
کردها بطور کلى در کردستان مقیم بودند، ولى عدهاى از آنها در آذربایجان و خراسان و سایر ایالات زندگى مىکردند. شاهعباس کبیر بعضى از این طوایف را تقسیم کرد تا هم مانع از مقتدر شدن آنها بشود و هم نواحى سرحدى را که در معرض هجوم ترکمنها و سایر مردم غارتگر واقع مىشد حفظ کند (طوایف قاجار و افشار هم به همین علل متفرق و پراکنده شدند).
در جنوب کشور، طوایف عرب در قسمت سفلاى عربستان و در سواحل خلیج فارس و جزایر آن مقیم بودند و تقریبا همگى از آیین تسنن پیروى مىکردند.
نیرومندترین طوایف شرق ایران غلجائیها و ابدالیها بودند. غلجائیها در اطراف قندهار و ابدالیها در ولایت هرات بهسر مىبردند. این دو طایفه سنى بودند ولى طایفه هزاره که از نسل مغول و ساکن نواحى کوهستانى شمال و غرب درههاى هیرمند و ترناک بودند، آیین تشیع داشتند. طایفه «هزاره» به زبان فارسى تکلم مىکردند ولى همسایگان غربى آنها به نام
«چهارایماق» ترکى سخن مىگفتند و مثل غلجائیها و ابدالیها سنى بودند.
زردشتیان بیشتر در یزد و کرمان اقامت داشتند، ولى عدهاى از آنها هم در سایر شهرها زندگى مىکردند؛ در اصفهان محله مخصوصى در جنوب زایندهرود، پایینتر از پل خواجو به آنها اختصاص داده شده بود. تعداد کلیمیها نسبتا کمتر بود و اکثرا در شهرهاى بزرگ مثل اصفهان مىزیستند، و در این شهر، مثل زردشتیان، محله مخصوصى به نام «جوباره» داشتند.
همچنین عدهاى کلیمى در همدان و کاشان مقیم بود. صابئیها در عربستان در مجاورت هم- میهنان خود در بین النهرین بهسر مىبردند. اینهمه نژادهاى گوناگون همچنانکه انتظار مىرود به زبانهاى مختلف سخن مىگفتند. طبعا زبان فارسى از همه بیشتر متداول بود، ولى لهجههاى ترکى که به یکى از آنها در دربار صفوى تکلم مىشد نیز رواج داشت. کردى، عربى، گرجى، ارمنى و پشتو جزء زبانهاى معمول بود.
با آنکه شاه اسماعیل اول مذهب شیعه اثنى عشرى را مذهب رسمى کشور کرده بود ولى آیینهاى مختلفى وجود داشت. اکثر مردم از مذهب رسمى پیروى مىکردند ولى همچنانکه گفتیم، کردها و افغانها (به استثناى هزاره) و بیشتر اعراب و عناصر غیر مسیحى در قفقاز و ماوراى قفقاز، سنى بودند. اگرچه بطور کلى سنیها در اقلیت بودند ولى در بعضى نواحى اکثریت را داشتند، و گذشته از این، بدون استثناء مردمى جنگجو و نیرومند بودند. از آنجا که اطلاعات ما درباره تعداد مردم مختلفى که جمعیت ایران را در اواخر قرن هفدهم میلادى (یازدهم هجرى) تشکیل مىداد بسیار کم است، رقم معینى نمىتوانیم به دست بدهیم، و شاید در حدود ۸ تا ۱۰ میلیون نفر بود؛ ولى این خود حدسى بیش نیست.» «۱»
مورخان شوروى ضمن بحث در پیرامون دولت صفویه مىنویسند: «مورخان خاور- شناس خارجى غالبا امپراتورى صفوى را یک دولت ملى ایرانى شمرده و مىشمارند که براثر مبارزه ایرانیان علیه فاتحان ترک پدید آمد. این نظر نادرست است؛ نخست بدین سبب که در ایران قرن شانزدهم هنوز عناصر فساد و پاشیدگى فئودالیزم و مقدمات رشد سرمایهدارى وجود نداشت؛ به دیگر سخن، موجبات تشکیل ملت «۲» فراهم نبود. گذشته از این، در دولت صفوى قرن شانزدهم قوم ایرانى تسلط نداشت. و اینکه شاه اسماعیل صفوى لقب «شاهنشاه ایران» بر خود نهاد، نشان تقویت موقع سیاسى عنصر ایرانى در آن دولت نبود، زیرا لقب شاهنشاه ایران در آسیاى مقدم و میانه از عهد ساسانیان با تصور یک سلطنت «جهانى» و عمومى مربوط بود؛
همچنانکه در قرون وسطى چنین تصورى در اروپا، با لقب امپراتور روم، و در خاور دور با لقب امپراتور چین همعنان بوده.
دولت صفوى بطور کلى از مساعى قبایل چادرنشین ترک بوجود آمده بود. در واقع در عهد شاه اسماعیل اول صفوى و نخستین جانشینان وى تا پایان قرن ۱۶، در آن دولت، زمام امور به دست بزرگان چادرنشین آذربایجانى «قزلباش» بود، و مأموران
عالیمقام دربارى و حکام ایالات و سرداران سپاه از میان آنان برگزیده مىشدند.
ارتش از افراد سپاهى قبایل چادرنشین مزبور مرکب بود. «۱»
تاریخ اجتماعى ایران، ج۳، ص: ۷