فتح مکه‏

فتح مکه‏

«در نخستین روزهاى ژانویه سال ۶۳۰ م. (زمستان سال نهم هجرى) محمد (ص) با دوهزار تن مرد جنگى، مرکب از اهل مدینه و قبایل متحد، به مکه نزدیک شد. مکیان تدارک دفاع مى‏دیدند. عباس که علنا طرف پیامبر را گرفته و اسلام پذیرفته بود، در اردوگاه حضور به‏هم رسانید. عباس ملاقاتى بین محمد (ص) و اطرافیان وى با ابو سفیان ترتیب داد، و ابو سفیان قرار تسلیم مکه را، با شرایطى که براى خاندان او و دوستانش نافع بود، با محمد (ص) گذاشت. امنیت همه مکیان … کمابیش تأمین شد. مکیان تعهد کردند اسلام آورند. ورود لشکر اسلام به مکه تقریبا بدون خونریزى صورت گرفت. کعبه را از وجود بتان پاک کردند و به مسجد الحرام و معبد مسلمانان مبدل ساختند.» «۳۶»

بطورى‏که از روایات و احادیث موجود برمى‏آید: محمد (ص) خطاب به مردم گفت:

«لا اله الا اللّه وحده لا شریک له صدق وعده و هزم الاحزاب وحده» (خدایى نیست جز خداى یگانه، تنها و بى‏شریک است، وعده‏اش راست بود و به تنهایى سپاه احزاب را شکست داد.) سپس مردم را از خودستایى، بت‏پرستى، و بالیدن به نیاکان برحذر داشت و فرمود:

«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ؛ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» (حق آمد و باطل از میان برخاست و باطل ناچار از میان رفتنى است.) سپس دستور داد بتها را درهم شکستند و به دوران شرک پایان بخشید.

______________________________
(۳۵) و (۳۶). اسلام در ایران، پیشین، ص ۳۴ به بعد (به اختصار).

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۲۵

مردم بت‏پرست مکه گمان مى‏کردند هنگامى که على (ع) به اتفاق عده‏اى از مسلمین بتها را درهم مى‏شکنند، جهان ویران خواهد شد، ولى در جریان این کار هیچ واقعه‏اى روى نداد.

بدیهى است که اسلام آوردن برخى از بزرگان و افراد قریش از روى عقیده نبود بلکه یک ضرورت سیاسى آنان را به قبول اسلام وادار کرده بود. روایت است که در سال هشتم هجرى عباس، ابو سفیان را که از بزرگان مکه بود، پیش محمد (ص) برد. حضرت از او پرسید: آیا اکنون معتقدى که من رسول اللّه هستم؟ ابو سفیان گفت: تو مرا از پدر و مادر عزیزتر هستى، لیکن در باب رسالت تو هنوز در دلم شکى است. عباس برآشفت و گفت: واى بر تو، مسلمان شو و بگو لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه قبل از آنکه سرت بریده شود.

ابو سفیان چون این سخنان را بشنید، با توجه به قدرت روزافزون مسلمانان، ایمان آورد. و بطورى‏که در کتاب سیرت الرسل و سایر منابع مذکور است، ابو سفیان و بازماندگان او، یعنى معاویه و یزید، با اینکه هیچوقت به اسلام معتقد و مؤمن نبودند، ولى از اسلام سود فراوان بردند و جاه و مال کلانى به‏دست آوردند. آنها نه‏تنها موقعیت ممتاز خود را در مکه حفظ کردند بلکه در میان سران دولت عربى اسلام، نقش برجسته‏اى بازى کردند و در حدود ۱۴ سال بعد، عثمان بن عفان، که یکى از اعضاى خاندان اموى بود، در رأس دولت مزبور قرار گرفت و قریب ۱۵ سال بعد از آن، معاویه فرزند ابو سفیان، دودمان اموى (بنى امیه) را، به عنوان حکام خلافت عربى، بنیان نهاد. خویشاوندان و هواخواهان ابو سفیان، به تمام معنى و به حداکثر، از منافع فتوحات بزرگ اعراب بهره گرفتند و اراضى جدیدى در سوریه و دیگر نواحى به انضمام روستاییان متصرف و مقیم آن اراضى را تصاحب کردند و بردگان بسیار و اموال گوناگون از غنایم جنگى به‏دست آوردند.

در طى سالهاى نهم و دهم هجرى (۶۳۱- ۶۳۰) واحه طائف و بخش اعظم شبه جزیره عربى بناچار سر به اطاعت محمد (ص) نهادند. در اکثر موارد این اطاعت با قبول اسلام و بت‏شکنى توأم بود. در آغاز امر، محمد (ص) به اسلام آوردن ظاهرى ایشان اکتفا مى‏کرد و رضا مى‏داد و معتقد بود که ایمان واقعى بعد پدید خواهد آمد و اگر در نسل اول ظهور نکرد، در نسلهاى بعدى به دلها خواهد تابید. این حساب بعدها درست درآمد و چیزى نگذشت که مردم سراسر شبه جزیره عربستان به دین اسلام درآمدند. «۳۷»

 تاریخ اجتماعى ایران    ج‏۲    ۲۴     فتح مکه ….. ص : ۲۴

http://www.vatanfa.com/?s=فتح-مکه‏