سرگذشت پیشواى اسلام‏ محمد بن عبد اللّه

سرگذشت پیشواى اسلام‏

محمد بن عبد اللّه، پیشوا و رهبر نهضت اسلامى، در سال ۵۷۰ میلادى متولد شده است. وى به دو تیره بزرگ از تیره‏هاى قریش منسوب بود؛ یعنى از طرف پدر به بنى هاشم و از طرف مادر به «بنى زهره» مى‏پیوست. پدر محمد، عبد اللّه دو ماه قبل از تولد فرزند، درگذشت و مادرش آمنه در موقعى که محمد شش ساله بود، وفات یافت. پس از این واقعه جدش، عبد المطلب، سرپرستى او را به عهده گرفت، ولى دوران حیات عبد المطلب نیز کوتاه بود. وى دو سال بعد از وفات آمنه درگذشت و عمویش ابو طالب که مردى تاجرپیشه بود، مراقبت و نگهدارى این طفل را به عهده گرفت.

در سوره ۹۳ قرآن آمده است که «خداوند محمد را یتیمى بى‏پناه و فقیر و گمشده یافت.

خداوند پناه و تمکنش بخشید و راه نشانش داد و فرمودش تا در آینده یتیمان را نرنجاند و مستمندان را با فریاد دور نکند و رحیم‏دل باشد.» روایت است که محمد (ص) در زمان کودکى بزها و گوسفندهاى ابو طالب، عم خویش، را مى‏چرانید، و ابو طالب هم مردى فقیر بود و

______________________________
(۲۴). الاصنام، پیشین، ص ۴۸ به بعد (به اختصار).

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۱۴

به زحمت از عهده اطعام برادرزاده خود برمى‏آمد.

هنگامى که محمد (ص) دوازده سال بیشتر نداشت، همراه ابو طالب براى تجارت به شام رفت. در این موقع، شام از کشورهاى پیشرفته جهان بود، و محمد از مشاهده مظاهر گوناگون زندگى اجتماعى مردم و مقایسه آن با زندگى بادیه‏نشینان و گفتگو با ملل و نحل مختلف، درسها آموخت. دکتر هیکل مى‏نویسد: «در این سفر با راهبى بحیرى‏نام برخورد کرد، و راهب نشانه‏هاى پیغمبرى را، چنانکه در کتابهاى مسیحى یاد شده بود، در او بدید … در شام پیشوایان دین مسیح را بدید و از آنها راجع به کتاب آسمانى و مبارزه دین زرتشت با دین مسیح چیزها شنید … اشعار سخنسرایان معروف عرب را مى‏شنید و آن را مطابق ذوق خود تجزیه مى‏کرد و بد و خوب آن را مى‏سنجید. گفتار خطیبان به گوش او مى‏خورد و از آنجمله یهودیان و مسیحیان بودند که بر بت‏پرستى خرده مى‏گرفتند و از کتاب عیسى و موسى سخن مى‏گفتند و برادران عرب خویش را بدان دعوت مى‏کردند. گفتار آنان را در دل خویش مى‏سنجیند و آن را از بت‏پرستى بهتر مى‏دید … در اثناى جنگ فجار، پیغمبر با رموز جنگ آشنا شد. ظاهرا در این موقع ۱۵ ساله بود، و به عقیده بعضى در جنگ شرکت و تیراندازى مى‏کرد.» «۲۵»

نخستین یاران حضرت‏

محمد بن عبد اللّه (ص) پس از اینکه نیت باطنى خود را با خدیجه و ورقه بن نوفل و دیگر روشنفکران عرب در میان نهاد، جملگى او را در این کار خیر یعنى مبارزه با شرک و بت‏پرستى یارى کردند. هیکل مى‏نویسد:

روزى محمد براى طواف کعبه رفت، ورقه بن نوفل را دید، داستان خویش را بر او فروخواند. ورقه گفت: به خدا قسم تو پیغمبر این امت هستى و ناموس بزرگ، که به سوى موسى مى‏آمد، به تو نازل شده است. تو را تکذیب مى‏کنند، اذیت مى- رسانند، از شهر خود بیرون مى‏کنند، با تو به جنگ برمى‏خیزند. اگر من آن روز زنده باشم خدا را یارى خواهم کرد. محمد احساس کرد که ورقه راست مى‏گوید و کار مشکلى را به عهده گرفته است. «۲۶»

محمد (ص) جوان بود که به سمت عامل تجارى خدیجه که بیوه‏اى سرشناس و ثروتمند بود، درآمد. محمد در سن ۲۴ سالگى با خدیجه ازدواج کرد؛ در حالى که خدیجه نزدیک چهل سال داشت. با وجود اختلاف سنى، این ازدواج مسعود بود. خدیجه چند فرزند آورد که از آن میان، فاطمه دختر محبوب محمد زنده ماند. روایت است که پیامبر به خدیجه دلبستگى داشت و تا زنده بود زن دیگرى نگرفت. بنا به روایت موجود، محمد (ص) مردى رحیم و شفیق بود و چون به قدرت و ثروت رسید، هیچ فرصتى را براى کمک به یتیمان و درویشان از کف نداد. ازدواج محمد (ص) با خدیجه، وى را از تلاش به خاطر قرصى نان رهایى بخشید.

محمد (ص) ضمن اعلام رسالت، گفت که خداوند وى را مانند دیگر پیامبران عهد عتیق برگزیده و رسالت احیاى کیش قدیمى ابراهیم، یعنى توحید، را به عهده او محول کرده است.

محمد، خود از روح یا روح القدس که در روز از طرف خداوند بر او ظاهر مى‏شد، سخن‏

______________________________
(۲۵). زندگانى محمد، پیشین، ص ۱۶۵ (به اختصار).

(۲۶). همان، ص ۱۹۷٫

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۱۵

مى‏گوید. «۲۷» در قرآن از الهامات و ظهورات شبانه نیز یاد شده است. بنا به گفته محمد (ص)، وى در یکى از مکاشفات شبانه، روح را دیده است … یکى از این مشهودات و ظهورات شبانه عبارت از این بود که محمد (ص) از مسجد الحرام (یعنى کعبه) به مسجد الاقصى برده شد (قرآن، سوره ۱۷، آیه ۱ و بعد). و این سرمنشأ پیدایش داستان معراج محمد توسط فرشتگان به صخره معبد سلیمان در اورشلیم شد. و از ان پس، در فاصله قرن هفتم و هشتم میلادى در روزگار خلیفه عبد الملک، در آنجا معبد اسلامى به نام حرم الشریف و مکان متبرک قبه الصخره و مسجد الاقصى بنا شد.

محمد (ص) در حدود سال ۶۰۹ یا ۶۱۰ میلادى مردم را به دین جدید خود تبلیغ کرد. نخستین کسانى که به وى گرویدند، خویشان نزدیک او یعنى خدیجه، همسر و دوست وفادارش، و دخترانش (رقیه، ام کلثوم و فاطمه) و پسرعم خودش، على بن ابیطالب بودند؛ آنگاه زید بن حارثه بنده آزاده کرده و پسرخوانده وى اسلام آورد. بعد ابو بکر و زبیر و دو بازرگان به نام طلحه و عبد الرحمن بن عوف و عثمان و عده قلیل دیگرى به دین جدید گرویدند.

بر روى هم، پیشرفت تبلیغات محمدى، در نتیجه کارشکنى بازرگانان و سران قبایل عرب، بسیار ناچیز بود. رباخواران و تجار مکه از مبارزه حضرت با بت‏پرستى سخت بیمناک بودند؛ چه ادامه این مبارزات ممکن بود به سقوط پرستش کعبه و بتان آن منجر شود و هجوم زوار متوقف گردد. بدین‏سبب، بزرگان مکه دعوت محمدى را از نظرگاه خویش بس خطرناک مى‏شمردند و در رأس آنان ابو سفیان قرار داشت. دشمنان محمد جرأت کشتن او را نداشتند زیرا در این صورت طبق رسوم آن‏زمان، همه افراد خاندان هاشمى به خونخواهى برمى‏خاستند. ولى محمد (ص) را با خصومتها و استهزاهاى شرورانه خویش راحت نمى‏گذاشتند.

پنج سال پس از نزول وحى نخستین و آغاز دعوت محمدى، شماره پیروان حضرت در مکه بر روى هم در حدود ۱۵۰ نفر بود، و میان ایشان بسیارى از مردم فقیر و بندگان بودند.

از اینکه عده کثیرى از بندگان به دین محمد (ص) (اسلام) درآمدند، نباید چنین نتیجه گرفت که تعلیمات پیامبر فى نفسه آرزوها و امیال ایشان (یعنى بندگان) را منعکس مى‏نمود …

در تعلیمات مزبور هیچ‏چیز سوسیالیستى وجود نداشته. راست است که محمد (ص) در وحى‏هاى خود، مطففین یعنى کمفروشان، تقلب‏کنندگان در وزن و قیمت کالاها و به عبارت دیگر تجار مکه را با تازیانه نکوهش تنبیه کرده و دلبستگى به ثروت و گرایش به «تکاثر» و اندوختن مال را نهى و تقبیح کرده (زیرا این گرایش سبب مى‏شود که آدمیان، خداوند و زندگى آن جهانى را از یاد ببرند …) ولى وى کسب مال را از طریق حرام نهى و تقبیح مى‏نمود، نه هر مالى را بطور کلى … در کتابهاى رسولان یعنى تورات و انجیل از اینگونه مطالب دیده مى‏شود. مالى که از راه حلال کسب شده باشد و صاحب آن وظایف دینى خویش را در مورد ارحام و صدقه ادا کرده باشد، کاملا مشروع است. محمد (ص) هرگز مالکیت شخصى و بردگى و برده‏دارى را انکار و نهى نفرمود و حتى بنده کردن اسیران جنگى را قانونى و مشروع مى‏شمرد و در عین حال،

______________________________
(۲۷). قرآن، سوره ۵۳ و بعد، سوره ۱۸، آیه ۲۳ و بعد.

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۱۶

توصیه مى‏کرد با بندگان و اسیران به ملایمت رفتار شود. محمد (ص) تعلیمات خویش را که به صورت وحى به وى نازل مى‏شد، به سمع مردم مى‏رسانید و کتّاب وحى آنها را بر روى برگ خرما یا سنگ یا قطعات مسطح استخوان مى‏نوشتند و ازبر مى‏کردند.» «۲۸»

تا سه سال، حضرت و یارانش بطور اختفا و پنهانى دور از انظار عمومى به تبلیغ و اجراى مراسم مذهبى مى‏پرداختند.

در پایان سه سال حضرت تصمیم گرفت، مبارزه و تبلیغ خود را علنى کند. به این مناسبت، از پسر عم خود، على بن ابیطالب، خواست که در منزل خود طعامى ترتیب دهد و کلیه بستگان را به آنجا بخواند تا حضرت آنان را به اسلام دعوت کند. على چنین کرد، و چهل تن از اقرباى خود را به خانه پدرى فراخواند. دعوت‏شدگان پس از صرف غذا و پیش از آنکه محمد (ص) آغاز سخن کند، به تحریک ابو لهب پراکنده شدند، ولى حضرت مأیوس نشد و بار دیگر آنها را دعوت کرد و پس از صرف طعام به‏پا خاست و خطاب به سران قریش گفت: «کسى دیگر را نمى‏شناسم که براى قوم خود بهتر از آنچه من آورده‏ام، آورده باشد. چه، آنچه من آورده‏ام خیر دنیا و آخرت شماست. خداوند مرا مأمور ساخته تا شما را به او بخوانم. آن کیست از شما که مرا در این کار یارى کند، تا برادر و وصى و جانشین من در میان شما باشد.

تنها از میان آن جماعت، على بن ابیطالب دعوت او را اجابت کرد و گفت: «اى پیغمبر خدا، من یاور تو خواهم بود.» پس حضرت نیز وى را به عنوان برادر و وصى و خلیفه خود در میان قوم معرفى کرد. قریش از این عمل درشگفت شدند و زبان به طعن و ریشخند گشودند و با لحنى مسخره‏آمیز به ابو طالب گفتند که برادرزاده‏ات ترا به اطاعت فرزندت مى‏خواند سپس متفرق شدند. از این پس، حضرت بطور علنى با خدایان قریش و کفر و جاهلیت اعراب اعلان جنگ داد.

پروفسور براون مى‏گوید: «کار محمد بن عبد اللّه (ص) کار آسانى نبود. در هشت سال یا ده سال اول بعثت، یعنى در حقیقت، تا زمان هجرت وى از مکه به مدینه، از پیشرفت وى نومید بودند … اعراب بادیه‏نشین نمى‏خواستند خدایان قدیم و عادات دیرینه خود را رها کنند. اعراب بدوى ورع و تقوى و فضایلى را که نصب العین اسلام بود، قطعا دوست نداشتند و به وعد و وعید و لذات و آلام بعد از مرگ معتقد نبودند و بشدت از قیود انضباطى و انتظامى اسلام متأذى بودند. عرب بدوى خالص و حقیقى، قلبا مادى و شکاک و منکر مکاشفات الهى است و هنوز هم‏چنین است.» سپس براون در مورد اللّه مى‏نویسد:

خداوند تبارک و تعالى کشف تازه‏اى نیست که اسلام کرده باشد، زیرا اعراب نیز به رب العالمین عقیده داشتند، ولى قربانیهایى که براى رب العالمین مى‏کردند، کمتر و ناچیزتر از ذبایحى بود که براى خدایان کوچک خود مى‏آوردند، زیرا خدایان کوچک اختصاص به خود قبیله داشتند و مردم قبیله از آنها انتظار کمک‏

______________________________
(۲۸). اسلام در ایران، پیشین، ص ۲۴ به بعد (به اختصار).

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۱۷

و مراقبت داشتند. اگر این خدایان، مسؤول پرستندگان را انجام مى‏دادند، مورد تجلیل و تکریم قرار مى‏گرفتند.

دوزى مى‏گوید:

«هروقت کوچکترین فرصتى پیش مى‏آمد، عرب بر خدایان خود خشم مى‏گرفت و حقیقت خدایان خود را به آنها گوشزد مى‏کرد، و حتى به آنها ناسزا مى‏گفت.» اصنامى که قربانیهاى تقدیمى را به نحو شایسته نمى‏پذیرفتند، سنگسار مى‏شدند و فحش و دشنام نثارشان مى‏کردند. کوچکترین چیزى که غضب عرب را برمى‏انگیخت، کافى بود که خدایان را خلع و فى الفور دیگرى را به خدایى خود برگزیند. با همه این مراتب، عرب حاضر نبود به آسانى زیر بار مذهب جدیدى، که فرایض و تکالیف سختى را بر او تحمیل کند، برود. خدایان قدیم اگر بى‏اثر بودند، لااقل خودى بودند و زحمتى نداشتند (اگر یار شاطر نبودند بار خاطر هم نبودند).

خواه ابو طالب به دعوى پیغمبر عقیده داشت، خواه نداشت، آتش جهنم را در مصاحبت اجداد خود، به بهشت اسلام ترجیح مى‏داد و به‏هرحال، اجازه نمى‏داد برادرزاده‏اش هدف تعرض بیگانگان واقع شود. «۲۹»

بالاخره صداى دعوت جدید به گوشها رسید. محمد (ص) آشکارا بتها و معتقدات مذهبى و خدایان قریش را مورد انتقاد و بدگویى قرار داد و آن قوم را سفیه و پدران آنها را گمراه خواند.

پیران قریش که مقدسات و خدایان قدیم و زندگى اقتصادى خود را در معرض خطر دیدند، بسختى محمد و یارانش را تهدید کردند و به ابو طالب گفتند، در صورتى که محمد (ص) از تبلیغ دین جدید دست برندارد، وى را خواهند کشت. وقتى که ابو طالب پیام رؤساى قریش را به حضرت ابلاغ کرد، وى گفت: «اى عم، به خدا اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند که من از این امر دست بردارم، نخواهم پذیرفت.»

سران قریش وقتى که دیدند، گفتگوى ابو طالب با برادرزاده‏اش بى‏نتیجه ماند، تصمیم گرفتند با تهدید و تطمیع حضرت را به دام اندازند. یکى از شیوخ قریش با زبانى نرم و ملایم به محمد (ص) گفت: «اگر منظورت از این سخنان تحصیل مال یا مقام یا زنان زیباست، ما قول مى‏دهیم آرزوهاى تو را برآوریم به شرط آنکه، به معتقدات ما توهین روا ندارى.» حضرت پس از شنیدن این سخنان گفت: «من رسالتى دارم که به انجام خواهم رسانید و تهدید و تطمیع شما مرا از کار خود بازنخواهد داشت. دست از شرک بردارید تا رستگار شوید.

دشمنان حضرت وقتى دیدند از این راهها توفیقى نیافتند، به پیشنهاد ابو جهل بر آن شدند که از هر تیره و خاندانى از قریش جوانى برگزینند و آنان با شمشیرهاى خود بر او حمله‏ور شوند، تا قاتل حقیقى مشخص نشود و بنى هاشم قدرت مبارزه با همه را نداشته باشند. ولى حضرت به کمک جاسوسان خود، از این نقشه آگاه شد و در ۲۶ ژوئن ۶۲۲ میلادى براى رهایى از

______________________________
(۲۹). تاریخ ادبى ایران، پیشین، ص ۲۸۱ به بعد.

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۱۸

چنگ دشمنان به یثرب (مدینه) روى آورد. «در مدینه حضرت از بین مردان زراعت‏پیشه قبیله اوس و خزرج یارانى به دست آورد. این گروه محروم، که به بازرگانان مکه مقروض بودند، با محمد (ص) که دشمن اشراف و بزرگان مکه بود، دست دوستى دادند و پس از چندى کار این اتحاد به جایى رسید که بین قبیله اوس و خزرج و محمد (ص) پیمانى بسته شد، و آنان تعهد کردند که محمد و یارانش را در مدینه بپذیرند و در صورتى که دشمنان مسلمین به مبارزه برخاستند، آنان نیز به سوگند خود وفا کنند و با اسلحه به یارى محمدیان برخیزند. روایت است که این مذاکرات به پایمردى عباس بن عبد المطلب، که بازرگانى ثروتمند بود، صورت گرفت. وى پیشواى خاندان عباسى بود که بعدها به خلافت رسیدند. بالاخره هجرت به مدینه آغاز شد. غیر از بردگان و مهاجرانى که به حبشه رفته بودند، عده مسلمانانى که به مدینه روى آورده بودند، از ۱۵۰ نفر تجاوز نمى‏کرد. این جماعت به نام مهاجرین در تاریخ خوانده مى‏شوند، در حالى که سکنه مدینه، که اسلام آوردند و به یارى حضرت برخاستند، به نام انصار و مددکاران او مشهور شدند. روش سیاسى محمد (ص) در مدینه نبوغ و کاردانى او را بر همگان آشکار کرد. وى با حسن تدبیرى که داشت به رقابتها و مخاصمات میان دو قبیله اوس و خزرج پایان بخشید و خود رهبرى سیاسى همه شهر مدینه را به عهده گرفت و عملا مقنن و داور شهر بود. همه اهالى مدینه بدون توجه به انتساب آنان به فلان یا بهمان قبیله از حقوق یکسان برخوردار بودند و خصومت و خونخواهى بین قبایل عملا ممنوع شد، و در منازعات بین آنها محمد (ص) داورى مى‏کرد، و در سایر موارد، خودمختارى قبایل محفوظ بود. در مدینه حضرت با پیروان ادیان مختلف روش مدارا پیش گرفت و اصل‏ «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (قرآن سوره ۲، آیه ۲۵۶) را کاملا رعایت مى‏فرمود. حقوق مسلمانان، یهودیان، مسیحیان و بت‏پرستان یکسان بود و همه مى‏توانستند از دین خود پیروى کنند. در مدینه پیروان اسلام رو به فزونى مى‏رفت و حضرت، از برکت امنیت و آرامشى که حاصل شده بود، مذهب جدید را تحت اصول و قواعدى بنیان نهاد. نخستین مسجد که خانه ساده‏اى بود و به خانه حضرت متصل بود، احداث گردید. مسجد نه‏تنها نمازخانه بود بلکه محل جلسات عمومى و پذیرایى سفیران و دیگران نیز شمرده مى‏شد.

ساعات نمازهاى روزانه مقرر و معین گشت. در نماز حضرت وظیفه امام را ایفا مى‏کرد، و بلال حبشى وظیفه مؤذن را به عهده گرفت و در اوقات معین اذان مى‏گفت و مردم را به اداى نماز فرامى‏خواند، بتدریج قواعد وضو، غسل، و روزه معین و مقرر گشت.

در جامعه دینى اسلامى، هرچیزى که مبتنى بر خویشاوندى خونى بود، بنا به اصل‏ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»، نفى و رد مى‏شد. البته فکر برادرى و برابرى همه مسلمانان به معنى مساوات اجتماعى واقعى نبود، زیرا وجود یک چنین مساوات در جامعه‏اى که مناسبات طبقاتى در آن تکوین یافته بود، محال بود. در مواعظ و دعوت محمد (ص) سخنى از مساوات‏طلبى طبقاتى در میان نبود و از سوسیالیسم تخیلى (اوتوپیک) نیز صحبتى بگوش نمى‏رسید، ولى فکر مساوات مسلمانان در اسلام، صرف‏نظر از اصل و تبار و نسبت قبیله‏اى ایشان، مقدمه مهمى براى اتحاد سیاسى، نخست اتحاد سیاسى اعراب مدینه و سپس همه اعراب بود … اسلام دیگر نه‏تنها جریانى دینى، بلکه عاملى سیاسى نیز بود، انگیزه اتحاد عربستان و ایجاد خلافت، همان جریان‏

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۱۹

تکوین جامعه طبقاتى بود، و اسلام عاملى بود که آن جریان و اتحاد سیاسى را تسریع مى‏کرد.

و گروه بالنسبه کوچک همراهان پیامبر، اصحاب یا صحابه، بعدها در عهد نخستین خلفا طبقه اشراف جدید و قشر بالاى طبقه نوین حاکمه را تشکیل دادند که پس از فتوحات عرب به فئودال تبدیل یافتند.

در مدینه، تفکیک قطعى مسلمانان از اهل کتاب صورت گرفت. اسلام که نخست در مکه نهضتى توحیدخواه و شکل‏نگرفته و نوعى از «حنفا» بود، مبدل به دینى مستقل گشت. در قرآن آمده است که سخت‏ترین دشمنان مسلمانان، همانا یهود و مشرکان (بت‏پرستان) هستند و دوستان صمیمى مسلمانان، نصارى (مسیحیان) و راهبان ایشانند (قرآن، سوره ۵، آیه ۸۲). ولى محمد (ص) در پایان دوران اقامت خویش در مدینه، با مسیحیان نیز قطع رابطه کرد؛ چه پیروان یهود و نصارى حضرت را به پیامبرى نمى‏شناختند. علاوه بر این، در همین ایام، عده‏اى که دعوى مسلمانى مى‏کردند، در بین اوسیان و خزرجیان وجود داشتند که ظاهرا اسلام آورده بودند، ولى در نهان علیه پیامبر اقدام مى‏کردند و مى‏کوشیدند جامعه اسلامى را از درون متلاشى سازند. اینان که از طرف حضرت به عنوان منافقان مشهور شده‏اند، همیشه در جامعه اسلامى رخنه و خرابکارى مى‏کردند.» «۳۰»

قبل از آنکه به بحث خود در پیرامون مهاجرین و انصار پایان دهیم، ذکر این نکته ضرورى است که در زمان خلافت عمر، هجرت حضرت از مکه مبدأ تاریخ مسلمین قرار گرفت؛ و این اقدام ظاهرا به هدایت ایرانیان صورت گرفت.

پس از استقرار محمد بن عبد اللّه (ص) در مدینه، مهاجرین از حبشه به آن شهر روى آوردند. در همین ایام بود که حضرت، عایشه دختر ابو بکر را، که ۹ ساله بود، به عقد خود درآورد.

در سال دوم هجرى پیشواى اسلام قبله مسلمین را از بیت المقدس به مکه تغییر داد و نماز و روزه در شمار فرائض مذهبى قرار گرفت.

 تاریخ اجتماعى ایران    ج‏۲    ۱۳     سرگذشت پیشواى اسلام ….. ص : ۱۳

ادامه دارد….

http://www.vatanfa.com/?s=سرگذشت-پیشواى-اسلام‏-محمد-بن-عبد-اللّه