سابقه تاریخى دعوت به یکتاپرستى
- 1,531 بازدید
- 1 مارس 2012
- پیامبران و امامان, تاریخ اسلام
سابقه تاریخى دعوت به یکتاپرستى
یکتاپرستى ابراهیم خلیل
قرنها پیش از آنکه محمد بن عبد اللّه (ص) به جنگ با بتپرستى برخیزد و مردم را به پرستش خداى واحد فراخواند، ابراهیم خلیل در مقام بتشکنى برآمده بود. پدر ابراهیم به کار نجارى اشتغال داشت. او با دست خود از چوب بت مىتراشید و به مردم مىفروخت. همینکه ابراهیم به سن رشد رسید، از این کار در شگفت شد و با پدر خود گفت: «چگونه بتهایى را که خود ساختهاى، مىپرستى؟» پدرش از بیم آنکه از کار و کسب بازماند، فرزند را از این بحث منصرف نمود ولى ابراهیم آرام ننشست و با مردم عصر خویش به بحث و گفتگو پرداخت و یک بار براى انتباه و بیدارى مردم، از فرصت مناسبى استفاده کرد و کلیه بتها را جز بت بزرگ بشکست. چون از او پرسیدند که آیا تو خدایان ما را درهم شکستى؟ وى گفت: «این کار را بت بزرگ کرده از بتها بپرسید.» ابراهیم خواست با این عمل جامعه منحط عصر خویش را به تفکر و تعقل وادارد.
قرآن در سوره انعام، آیه ۷۶ به بعد، سیر تفکر ابراهیم را از ستارهپرستى تا خداپرستى چنین توصیف مىفرماید:
فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ … همینکه شب درآمد و ستارهاى را دید، گفت: «این خداى من است»، همینکه غروب کرد، گفت: «من غروبکنندگان را دوست ندارم.» همینکه برآمدن ماهتاب را دید، گفت: «این خداى من است.» چون غروب کرد، گفت: «اگر خدایم مرا راهنمایى نکند، گمراه خواهم شد.» همینکه خورشید سر برآورد، ابراهیم گفت: «این خداى من است، چه این از همه بزرگتر است.» چون خورشید نیز غروب کرد، گفت: «اى مردم، من از شرک و خدایان ساختگى بیزارم. من روى ارادت و اخلاص به درگاه خدایى مىبرم که آسمان و زمین را آفرید و کسى را با او شریک و انباز نمىسازم.»
دکتر هیکل در کتاب زندگانى محمد، از کسانى که قبل از پیشواى اسلام در راه دعوت به یکتاپرستى رنج بردهاند، سخن مىگوید و مىنویسد:
______________________________
(۹). ابو الحسن على بن حسین مسعودى، مروج الذهب، ترجمه ابو القاسم پاینده، ص ۴۸۵ به بعد (به اختصار)
تاریخ اجتماعى ایران، ج۲، ص: ۷
در طى قرون متوالى در عربستان پیغمبرانى پدید آمدند که قوم خود را به پرستش خداى یگانه مىخواندند، اما آنها از قبول این دعوت سرپیچیده بر بتپرستى اصرار داشتند. هود قوم عاد را، که در شمال حضر موت مسکن داشت، به پرستش خداى یگانه دعوت کرد، ولى عده کمى به او ایمان آوردند و بیشتر آنها از راه کبر و غرور از قبول دعوتش سر باز زدند و گفتند: «اى هود، دلیلى براى ما نیاوردى و ما خدایان خود را به گفته تو ترک نخواهیم کرد و به تو ایمان نخواهیم آورد (سوره هود، آیه ۵۲).
صالح قوم ثمود را که ما بین حجاز و شام اقامت داشتند، به راه راست دعوت کرد، اما دعوت او نیز نتیجه نداد و به گوش کسى فرونرفت. شعیب اهالى مدین را به خداى یگانه دعوت کرد، اما دعوتش را نپذیرفتند و هلاک شدند و سرنوشت آنها مانند سرنوشت قوم عاد و ثمود بود. «۱۰»
هشام بن محمد کلبى در کتاب الاصنام مىنویسد:
خداپرستى در عهد جاهلیت
زید پسر عمرو، پسر نفیل، که در روزگار جاهلى به خداپرستى گرویده و پرستش عزى و دیگر بتان را ترک گفته بود، مىگوید:
ترکت اللّات و العزّى جمیعا |
کذلک یفعل الجلد الصبور |
|
فلا العزّى ادین و لا ابنتیها |
و لا صنمى بنى غنم ازور |
|
و لا هبلا ازور و کان ربا |
لنا فى الدهر اذ حلمى صغیر |
|
یعنى: لات و عزى این هردو را واگذاشتم و چنین کند مرد دلاور و شکیبا. پس نه به عزى مىگروم و نه به دو دخترش و نه هم دو بت بنى غنم را زیارت مى- کنم، و نه هبل را که روزگارى پروردگار ما بود؛ آن هنگام که عقلى اندک داشتم. «۱۱»
اکنون که اطلاعات مختصرى از سابقه یکتاپرستى کسب کردیم، برگردیم به سرگذشت اسلام.
سازمان اقتصادى و اجتماعى
درباره سازمان اجتماعى اعراب قبل از ظهور نهضت محمدى، صاحبنظران و دانشمندان اروپاى غربى تألیفات و تحقیقات گرانبهایى انجام دادهاند، که از آن میان تتبعات گوستاو لوبون «۱۲»، نولدکه، دوزى، «۱۳» ولهاوزن «۱۴»، بکر، گولدتسهیر «۱۵»، بارتولد و پطروشفسکى و عدهاى دیگر شایان توجه و قابل مطالعه است.
راجع به وضع اقتصادى و اجتماعى عربستان پیش از اسلام، بین صاحبنظران شوروى و اروپاى غربى وحدت نظر کامل نیست. بطور کلى پژوهندگان شوروى معتقدند که «مقارن ظهور اسلام سازمان پدرشاهى و جماعتى در عربستان شمالى در حال انقراض و فروریختن بود، ولى این تلاشى و از هم پاشیدگى در منطقه حجاز به کندى صورت مىگرفت. در حالى که در جنوب و
______________________________
(۱۰). زندگانى محمد، پیشین، ص ۱۳۹٫
(۱۱). هشام بن محمد کلبى، الاصنام، ترجمه محمد رضا جلالى نائینى، ص ۲۵٫
(۱۲).Lebon
(۱۳).Dozy
(۱۴).Wellhausen
(۱۵).Goldziher
تاریخ اجتماعى ایران، ج۲، ص: ۸
شمال عربستان، از برکت وضع طبیعى و اقتصادى مناسبى که قبایل عرب داشتند، تزلزل و از همپاشیدگى جامعه پدرشاهى و گرایش به سوى فئودالیسم با سرعت بیشترى عملى گردید و جامعه طبقاتى به صورت زنده و فعالترى تجلى و تظاهر نمود، در سراسر عربستان شیوه زندگى بردهدارى هنوز باقى و برقرار بود. و چون اسلام اصولا با بردگى و بردهدارى مخالفتى نداشت، پس از استقرار اسلام و گسترش آن، اصول بردهدارى در میان مسلمانان محفوظ و باقى ماند.» «۱۶»
طوایف عرب از لحاظ اصل و تبار به دو گروه جنوبى یا یمنى و شمالى تقسیم مىشدند.
در آغاز قرن هفتم میلادى، بخش اعظم اعراب شمالى صحرانشین بودند و بطور کلى به شتر- پرورى و شتردارى (براى حمل و نقل و جنگ) اهمیت فراوان مىدادند. به پرورش بز، گوسفند و اسب نیز مىپرداختند. در عربستان شمالى در بعضى از واحههاى مناسب کشت جو، نخل و مو و درختان دیگر معمول بود. مراتع در تصرف عشیرهها بود، ولى دامها و بردگان و قطعات زمین ملک افراد محسوب مىشد، و در داخل عشایر، وضع اقتصادى و مالى افراد یکسان نبود … به موازات کرانه غربى عربستان، از ناحیه ثروتمند یمن، راهى کاروانرو از طریق حجاز به سوریه ممتد بود. و ایالات بیزانس، سوریه، فلسطین و مصر، از این طریق با حبشه و هندوستان- بواسطه یمن- به بازرگانى ترانزیتى مىپرداختند. پس از تصرف یمن از طرف ایران ساسانى (پس از سال ۵۷۲ م.) شاهان آن دودمان کوشیدند تا کالاهاى هندوستان از طریق ایران به بیزانس حمل شود و ترانزیت از راه یمن را اجازه ندادند. این جریان موجب بروز بحران اجتماعى در عربستان گردید. مکه بر سر راه کاروانروى که از سوریه به یمن کشیده شده بود، قرار داشت. در زمان محمد (ص) مکه به نام کعبه معروف بود. این مکان مقدس، در طى ماههاى زمستان، عده کثیرى از زایرین بخشهاى گوناگون عربستان را جلب مىکرد و در عین حال، در آنجا بازارى دایر مىشد که عربهاى صحرانشین محصولات دامپرورى خود را (چرم، پشم و دام) با غلات و خرما و مصنوعات شهرى مبادله مىکردند. مکه منطقه خشکى بود ولى در نزدیکى آن طائف داراى زمینهاى مزروع بود. قبیله قریش در مکه سکونت داشت و در میان خاندانهاى مختلف این قبیله، امویان (بنى امیه) توانگر و ثروتمند بودند؛ در حالى که بنى هاشم که حضرت محمد (ص) از میان ایشان برخاست، وضع اقتصادى مناسبى نداشتند.
مقارن ظهور اسلام، شیوه زندگى بردهدارى در مکه رایج بود، و بردگان در خانه، به عنوان خدمه و در فعالیتهاى تولیدى به عنوان چوپان و زارع، به نفع صاحبان برده فعالیت مىکردند، و رفتار بردهداران با آنها بیرحمانه و خشونتآمیز بود. مکیان در فعالیتهاى بازرگانى شرکت مى- جستند و سالى دوبار کاروانى به سوریه گسیل مىداشتند. درآمد و سود بازرگانان هرگز کمتر از پنجاه درصد سرمایه نبود و گاه به صددرصد بهاى متاع ارسالى مىرسید. اجناس صادراتى مکه به سوریه عبارت بود از چرم خام و دباغىشده، شمش نقره از معادن عربستان، بهترین کشمش طائف و خرما. اما آنچه بطور ترانزیت از مکه عبور مىکرد، از یمن، عبارت بود از کندر و
______________________________
(۱۶). ایلیا پاولوویچ پطروشفسکى، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص ۱۴ به بعد (به اختصار).
تاریخ اجتماعى ایران، ج۲، ص: ۹
عود و چوب سندل و فلوس و چرمهاى دباغىشده؛ از افریقا، خاک طلا، غلامان و کنیزان سیاهپوست؛ از هندوستان دارچین و فلفل و دیگر چاشنیها و مواد معطر و عاج و منسوجات قیمتى. بازرگانان این کالاها را در سوریه مىفروختند و از آنجا منسوجات ابریشمى و پشمى بیزانسى و پارچههاى ارغوانى از پشم گوسفند و ماهوت و ظروف آبگینه و مصنوعات فلزى و دیگر کالاها را صادر مىکردند … کاروانى که از زمستان سال ۶۲۴ میلادى توسط بازرگانان مکى براى ارسال به سوریه مجهز شده بود، معادل ۵۰ هزار مثقال طلا، کالا بار داشته که چهلهزار آن متعلق به اعضاى خاندان اموى و باقى از آن دیگر ثروتمندان قریش بود. صدها مرد، غرق در سلاح، همراه کاروانها حرکت مىکردند، و گذشته از بازرگانان عدهاى راهنما و ساربان و دستههاى نگهبان با کاروانها حرکت مىکردند. بازرگانان مکه به رباخوارى نیز اشتغال داشتند و از پنجاه تا صددرصد ربح مىگرفتند.
دوزى، شرقشناس معروف هلندى، در کتاب خود درباره اسلام و ممالک همجوار آن چنین اظهارنظر مىکند:
«در نیمه اول قرن هفتم میلادى همهچیز جریان عادى خود را در روم شرقى و کشور شاهنشاهى ایران طى مىکرد. این دو مملکت که براى تصرف آسیاى غربى، همیشه با هم در نزاع بودند، از حیث ظاهر، در راه رشد و ترقى و آبادى سیر مىکردند. مبالغ معتنابهى مالیات عاید خزانه سلطنتى این دو کشور مىشد و کروفر و تجمل و تنعم پایتختهاى هردو مملکت ضرب المثل بود. بار کمرشکن استبداد بر پشت هردو کشور سنگینى مىکرد.
تاریخ آخرین سلاطین هردو مملکت مشحون است از یک سلسله فجایع هولناک و زجر و آزار خلایق، و این رفتار ظالمانه دولتها مولود نفاق و شقاق مردم در مسائل مذهبى بود. در این اثنا ناگهان از میان صحارى غیرمعروف عربستان، قومى جدید در صحنه جهان پدید آمد. قبایلى بیشمار که تا آن تاریخ پراکنده و متفرق و اکثر اوقات با هم در نبرد بودند، براى نخستینبار، در آن هنگام به هم پیوستند و قوم متحد و متفق جدید را به وجود آوردند …
این همان قومى است که در یک لحظه (مقصود قریب یک قرن است) کشور شاهنشاهى کهنسال ایران را سرنگون ساخت و زیباترین ایالات را از دست جانشینان قسطنطین ربود و سلطنت جدید التأسیس ایشان را پایمال نمود و ممالک دیگر اروپا را تهدید کرد؛ و حال آنکه در شرق عالم نیز جیوش فاتح او به جبال هیمالیا راه یافتند و در آنجا هم رخنه کردند. ولى این قوم شباهتى با کشورگشایان دیگر نداشت زیرا آیین نوینى آورده بود و اقوام دیگر را تبلیغ و دعوت مىنمود؛ بر خلاف ثنویت ایرانیان و مذهب مسیح، که انحطاط یافته بود، توحید پاک و خالص آورد و میلیونها مردم به آن گرویدند، و حتى در همین عصر ما مذهب اسلام مذهب یک عشر از نژاد بشر است.
در حرب ذوقار هم دیدیم، قوه حیاتى عظیم و نیروى اجتماعى عرب، که تا آن تاریخ در نظر همسایگان بىاهمیت تلقى مىشد، حتى قبل از فتح و غلبه اسلام بکلى ناقص و ناچیز نبود. با این وصف، نقش عالى و باشکوهى که مقدر بود عرب در تاریخ تمدن بازى کند،
تاریخ اجتماعى ایران، ج۲، ص: ۱۰
بلاشک مرهون اسلام است.» «۱۷»
چنانکه قبلا یادآور شدیم، قوم عرب ناگهان و بطور غیرمترقبه متحد و هماهنگ نشد بلکه از مدتها پیش علل و عوامل اقتصادى و اجتماعى قبایل عرب را ناگزیر ساخته بود که در زیر پرچم واحدى گردآیند و از تشتت و زدوخوردهاى بیحاصل دست بردارند.
علاوه بر این، به شهادت تاریخ، شاهنشاهى ایران یکباره سرنگون نشد بلکه دامنه مبارزات، با همه تشتت و اختلافى که بین زمامداران ایران بود، قریب یک قرن به طول انجامید، و چنانکه دوزى پنداشته، در یک لحظه این فتح نصیب اعراب نگردید.
تاریخ اجتماعى ایران ج۲ ۶ سابقه تاریخى دعوت به یکتاپرستى ….. ص : ۶
ادامه دارد..