سابقه تاریخى دعوت به یکتاپرستى‏

سابقه تاریخى دعوت به یکتاپرستى‏

یکتاپرستى ابراهیم خلیل‏

قرنها پیش از آنکه محمد بن عبد اللّه (ص) به جنگ با بت‏پرستى برخیزد و مردم را به پرستش خداى واحد فراخواند، ابراهیم خلیل در مقام بت‏شکنى برآمده بود. پدر ابراهیم به کار نجارى اشتغال داشت. او با دست خود از چوب بت مى‏تراشید و به مردم مى‏فروخت. همینکه ابراهیم به سن رشد رسید، از این کار در شگفت شد و با پدر خود گفت: «چگونه بتهایى را که خود ساخته‏اى، مى‏پرستى؟» پدرش از بیم آنکه از کار و کسب بازماند، فرزند را از این بحث منصرف نمود ولى ابراهیم آرام ننشست و با مردم عصر خویش به بحث و گفتگو پرداخت و یک بار براى انتباه و بیدارى مردم، از فرصت مناسبى استفاده کرد و کلیه بتها را جز بت بزرگ بشکست. چون از او پرسیدند که آیا تو خدایان ما را درهم شکستى؟ وى گفت: «این کار را بت بزرگ کرده از بتها بپرسید.» ابراهیم خواست با این عمل جامعه منحط عصر خویش را به تفکر و تعقل وادارد.

قرآن در سوره انعام، آیه ۷۶ به بعد، سیر تفکر ابراهیم را از ستاره‏پرستى تا خداپرستى چنین توصیف مى‏فرماید:

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ … همینکه شب درآمد و ستاره‏اى را دید، گفت: «این خداى من است»، همینکه غروب کرد، گفت: «من غروب‏کنندگان را دوست ندارم.» همینکه برآمدن ماهتاب را دید، گفت: «این خداى من است.» چون غروب کرد، گفت: «اگر خدایم مرا راهنمایى نکند، گمراه خواهم شد.» همینکه خورشید سر برآورد، ابراهیم گفت: «این خداى من است، چه این از همه بزرگتر است.» چون خورشید نیز غروب کرد، گفت: «اى مردم، من از شرک و خدایان ساختگى بیزارم. من روى ارادت و اخلاص به درگاه خدایى مى‏برم که آسمان و زمین را آفرید و کسى را با او شریک و انباز نمى‏سازم.»

دکتر هیکل در کتاب زندگانى محمد، از کسانى که قبل از پیشواى اسلام در راه دعوت به یکتاپرستى رنج برده‏اند، سخن مى‏گوید و مى‏نویسد:

______________________________
(۹). ابو الحسن على بن حسین مسعودى، مروج الذهب، ترجمه ابو القاسم پاینده، ص ۴۸۵ به بعد (به اختصار)

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۷

در طى قرون متوالى در عربستان پیغمبرانى پدید آمدند که قوم خود را به پرستش خداى یگانه مى‏خواندند، اما آنها از قبول این دعوت سرپیچیده بر بت‏پرستى اصرار داشتند. هود قوم عاد را، که در شمال حضر موت مسکن داشت، به پرستش خداى یگانه دعوت کرد، ولى عده کمى به او ایمان آوردند و بیشتر آنها از راه کبر و غرور از قبول دعوتش سر باز زدند و گفتند: «اى هود، دلیلى براى ما نیاوردى و ما خدایان خود را به گفته تو ترک نخواهیم کرد و به تو ایمان نخواهیم آورد (سوره هود، آیه ۵۲).

صالح قوم ثمود را که ما بین حجاز و شام اقامت داشتند، به راه راست دعوت کرد، اما دعوت او نیز نتیجه نداد و به گوش کسى فرونرفت. شعیب اهالى مدین را به خداى یگانه دعوت کرد، اما دعوتش را نپذیرفتند و هلاک شدند و سرنوشت آنها مانند سرنوشت قوم عاد و ثمود بود. «۱۰»

هشام بن محمد کلبى در کتاب الاصنام مى‏نویسد:

خداپرستى در عهد جاهلیت‏

زید پسر عمرو، پسر نفیل، که در روزگار جاهلى به خداپرستى گرویده و پرستش عزى و دیگر بتان را ترک گفته بود، مى‏گوید:

ترکت اللّات و العزّى جمیعا

کذلک یفعل الجلد الصبور

فلا العزّى ادین و لا ابنتیها

و لا صنمى بنى غنم ازور

و لا هبلا ازور و کان ربا

لنا فى الدهر اذ حلمى صغیر

یعنى: لات و عزى این هردو را واگذاشتم و چنین کند مرد دلاور و شکیبا. پس نه به عزى مى‏گروم و نه به دو دخترش و نه هم دو بت بنى غنم را زیارت مى- کنم، و نه هبل را که روزگارى پروردگار ما بود؛ آن هنگام که عقلى اندک داشتم. «۱۱»

اکنون که اطلاعات مختصرى از سابقه یکتاپرستى کسب کردیم، برگردیم به سرگذشت اسلام.

سازمان اقتصادى و اجتماعى‏

درباره سازمان اجتماعى اعراب قبل از ظهور نهضت محمدى، صاحبنظران و دانشمندان اروپاى غربى تألیفات و تحقیقات گرانبهایى انجام داده‏اند، که از آن میان تتبعات گوستاو لوبون‏ «۱۲»، نولدکه، دوزى، «۱۳» ولهاوزن‏ «۱۴»، بکر، گولدتسهیر «۱۵»، بارتولد و پطروشفسکى و عده‏اى دیگر شایان توجه و قابل مطالعه است.

راجع به وضع اقتصادى و اجتماعى عربستان پیش از اسلام، بین صاحبنظران شوروى و اروپاى غربى وحدت نظر کامل نیست. بطور کلى پژوهندگان شوروى معتقدند که «مقارن ظهور اسلام سازمان پدرشاهى و جماعتى در عربستان شمالى در حال انقراض و فروریختن بود، ولى این تلاشى و از هم پاشیدگى در منطقه حجاز به کندى صورت مى‏گرفت. در حالى که در جنوب و

______________________________
(۱۰). زندگانى محمد، پیشین، ص ۱۳۹٫

(۱۱). هشام بن محمد کلبى، الاصنام، ترجمه محمد رضا جلالى نائینى، ص ۲۵٫

(۱۲).Lebon

(۱۳).Dozy

(۱۴).Wellhausen

(۱۵).Goldziher

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۸

شمال عربستان، از برکت وضع طبیعى و اقتصادى مناسبى که قبایل عرب داشتند، تزلزل و از هم‏پاشیدگى جامعه پدرشاهى و گرایش به سوى فئودالیسم با سرعت بیشترى عملى گردید و جامعه طبقاتى به صورت زنده و فعالترى تجلى و تظاهر نمود، در سراسر عربستان شیوه زندگى برده‏دارى هنوز باقى و برقرار بود. و چون اسلام اصولا با بردگى و برده‏دارى مخالفتى نداشت، پس از استقرار اسلام و گسترش آن، اصول برده‏دارى در میان مسلمانان محفوظ و باقى ماند.» «۱۶»

طوایف عرب از لحاظ اصل و تبار به دو گروه جنوبى یا یمنى و شمالى تقسیم مى‏شدند.

در آغاز قرن هفتم میلادى، بخش اعظم اعراب شمالى صحرانشین بودند و بطور کلى به شتر- پرورى و شتردارى (براى حمل و نقل و جنگ) اهمیت فراوان مى‏دادند. به پرورش بز، گوسفند و اسب نیز مى‏پرداختند. در عربستان شمالى در بعضى از واحه‏هاى مناسب کشت جو، نخل و مو و درختان دیگر معمول بود. مراتع در تصرف عشیره‏ها بود، ولى دامها و بردگان و قطعات زمین ملک افراد محسوب مى‏شد، و در داخل عشایر، وضع اقتصادى و مالى افراد یکسان نبود … به موازات کرانه غربى عربستان، از ناحیه ثروتمند یمن، راهى کاروانرو از طریق حجاز به سوریه ممتد بود. و ایالات بیزانس، سوریه، فلسطین و مصر، از این طریق با حبشه و هندوستان- بواسطه یمن- به بازرگانى ترانزیتى مى‏پرداختند. پس از تصرف یمن از طرف ایران ساسانى (پس از سال ۵۷۲ م.) شاهان آن دودمان کوشیدند تا کالاهاى هندوستان از طریق ایران به بیزانس حمل شود و ترانزیت از راه یمن را اجازه ندادند. این جریان موجب بروز بحران اجتماعى در عربستان گردید. مکه بر سر راه کاروانروى که از سوریه به یمن کشیده شده بود، قرار داشت. در زمان محمد (ص) مکه به نام کعبه معروف بود. این مکان مقدس، در طى ماههاى زمستان، عده کثیرى از زایرین بخشهاى گوناگون عربستان را جلب مى‏کرد و در عین حال، در آنجا بازارى دایر مى‏شد که عربهاى صحرانشین محصولات دامپرورى خود را (چرم، پشم و دام) با غلات و خرما و مصنوعات شهرى مبادله مى‏کردند. مکه منطقه خشکى بود ولى در نزدیکى آن طائف داراى زمینهاى مزروع بود. قبیله قریش در مکه سکونت داشت و در میان خاندانهاى مختلف این قبیله، امویان (بنى امیه) توانگر و ثروتمند بودند؛ در حالى که بنى هاشم که حضرت محمد (ص) از میان ایشان برخاست، وضع اقتصادى مناسبى نداشتند.

مقارن ظهور اسلام، شیوه زندگى برده‏دارى در مکه رایج بود، و بردگان در خانه، به عنوان خدمه و در فعالیتهاى تولیدى به عنوان چوپان و زارع، به نفع صاحبان برده فعالیت مى‏کردند، و رفتار برده‏داران با آنها بیرحمانه و خشونت‏آمیز بود. مکیان در فعالیتهاى بازرگانى شرکت مى- جستند و سالى دوبار کاروانى به سوریه گسیل مى‏داشتند. درآمد و سود بازرگانان هرگز کمتر از پنجاه درصد سرمایه نبود و گاه به صددرصد بهاى متاع ارسالى مى‏رسید. اجناس صادراتى مکه به سوریه عبارت بود از چرم خام و دباغى‏شده، شمش نقره از معادن عربستان، بهترین کشمش طائف و خرما. اما آنچه بطور ترانزیت از مکه عبور مى‏کرد، از یمن، عبارت بود از کندر و

______________________________
(۱۶). ایلیا پاولوویچ پطروشفسکى، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص ۱۴ به بعد (به اختصار).

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۹

عود و چوب سندل و فلوس و چرمهاى دباغى‏شده؛ از افریقا، خاک طلا، غلامان و کنیزان سیاهپوست؛ از هندوستان دارچین و فلفل و دیگر چاشنیها و مواد معطر و عاج و منسوجات قیمتى. بازرگانان این کالاها را در سوریه مى‏فروختند و از آنجا منسوجات ابریشمى و پشمى بیزانسى و پارچه‏هاى ارغوانى از پشم گوسفند و ماهوت و ظروف آبگینه و مصنوعات فلزى و دیگر کالاها را صادر مى‏کردند … کاروانى که از زمستان سال ۶۲۴ میلادى توسط بازرگانان مکى براى ارسال به سوریه مجهز شده بود، معادل ۵۰ هزار مثقال طلا، کالا بار داشته که چهل‏هزار آن متعلق به اعضاى خاندان اموى و باقى از آن دیگر ثروتمندان قریش بود. صدها مرد، غرق در سلاح، همراه کاروانها حرکت مى‏کردند، و گذشته از بازرگانان عده‏اى راهنما و ساربان و دسته‏هاى نگهبان با کاروانها حرکت مى‏کردند. بازرگانان مکه به رباخوارى نیز اشتغال داشتند و از پنجاه تا صددرصد ربح مى‏گرفتند.

دوزى، شرقشناس معروف هلندى، در کتاب خود درباره اسلام و ممالک همجوار آن چنین اظهارنظر مى‏کند:

«در نیمه اول قرن هفتم میلادى همه‏چیز جریان عادى خود را در روم شرقى و کشور شاهنشاهى ایران طى مى‏کرد. این دو مملکت که براى تصرف آسیاى غربى، همیشه با هم در نزاع بودند، از حیث ظاهر، در راه رشد و ترقى و آبادى سیر مى‏کردند. مبالغ معتنابهى مالیات عاید خزانه سلطنتى این دو کشور مى‏شد و کروفر و تجمل و تنعم پایتختهاى هردو مملکت ضرب المثل بود. بار کمرشکن استبداد بر پشت هردو کشور سنگینى مى‏کرد.

تاریخ آخرین سلاطین هردو مملکت مشحون است از یک سلسله فجایع هولناک و زجر و آزار خلایق، و این رفتار ظالمانه دولتها مولود نفاق و شقاق مردم در مسائل مذهبى بود. در این اثنا ناگهان از میان صحارى غیرمعروف عربستان، قومى جدید در صحنه جهان پدید آمد. قبایلى بیشمار که تا آن تاریخ پراکنده و متفرق و اکثر اوقات با هم در نبرد بودند، براى نخستین‏بار، در آن هنگام به هم پیوستند و قوم متحد و متفق جدید را به وجود آوردند …

این همان قومى است که در یک لحظه (مقصود قریب یک قرن است) کشور شاهنشاهى کهنسال ایران را سرنگون ساخت و زیباترین ایالات را از دست جانشینان قسطنطین ربود و سلطنت جدید التأسیس ایشان را پایمال نمود و ممالک دیگر اروپا را تهدید کرد؛ و حال آنکه در شرق عالم نیز جیوش فاتح او به جبال هیمالیا راه یافتند و در آنجا هم رخنه کردند. ولى این قوم شباهتى با کشورگشایان دیگر نداشت زیرا آیین نوینى آورده بود و اقوام دیگر را تبلیغ و دعوت مى‏نمود؛ بر خلاف ثنویت ایرانیان و مذهب مسیح، که انحطاط یافته بود، توحید پاک و خالص آورد و میلیونها مردم به آن گرویدند، و حتى در همین عصر ما مذهب اسلام مذهب یک عشر از نژاد بشر است.

در حرب ذوقار هم دیدیم، قوه حیاتى عظیم و نیروى اجتماعى عرب، که تا آن تاریخ در نظر همسایگان بى‏اهمیت تلقى مى‏شد، حتى قبل از فتح و غلبه اسلام بکلى ناقص و ناچیز نبود. با این وصف، نقش عالى و باشکوهى که مقدر بود عرب در تاریخ تمدن بازى کند،

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۱۰

بلاشک مرهون اسلام است.» «۱۷»

چنانکه قبلا یادآور شدیم، قوم عرب ناگهان و بطور غیرمترقبه متحد و هماهنگ نشد بلکه از مدتها پیش علل و عوامل اقتصادى و اجتماعى قبایل عرب را ناگزیر ساخته بود که در زیر پرچم واحدى گردآیند و از تشتت و زدوخوردهاى بیحاصل دست بردارند.

علاوه بر این، به شهادت تاریخ، شاهنشاهى ایران یکباره سرنگون نشد بلکه دامنه مبارزات، با همه تشتت و اختلافى که بین زمامداران ایران بود، قریب یک قرن به طول انجامید، و چنانکه دوزى پنداشته، در یک لحظه این فتح نصیب اعراب نگردید.

 تاریخ اجتماعى ایران    ج‏۲    ۶     سابقه تاریخى دعوت به یکتاپرستى ….. ص : ۶

ادامه دارد..

http://www.vatanfa.com/?s=سابقه-تاریخى-دعوت-به-یکتاپرستى‏