محاصره کرمان توسط آقا محمد خان‏

محاصره کرمان توسط آقا محمد خان‏

محاصره شهر کرمان از طرف قواى آقا محمد خان بیش از چهار ماه طول کشید. در اوایل کار، چون مردم ذخیره‏اى داشتند بخوبى مقاومت مى‏کردند و گاه آقا محمد خان را مورد طعن و لعن قرار مى‏دادند.

شبها از صداى طبلها در برجها خواب به چشم مردم نمى‏آمد، بچه‏ها و گاهى اوقات زنها از فراز برج و بارو، با آهنگ، این تصنیف را مى‏خواندند:

آق‏مم خان اخته‏

تا کى زنى شلخته‏

قدت میاد رو تخته‏

این هفته نه اون هفته!

______________________________
(۱). ژان گوره، خواجه تاجدار، ترجمه ذبیح اللّه منصورى، ص ۲۵۲ به بعد (به اختصار).

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۲، ص: ۴۸۴

شاید کینه‏اى که آقا محمد خان از شنیدن این ابیات، آن هم از زبان زنان- که حاکى از یک نقص بزرگ عضوى او بود- به دل مى‏گرفت، براى نابودى کرمان از همه عوامل مهمتر و بزرگتر بوده است.

با اینکه ده هزار تن از مردم عجزه را از شهر روانه دهات کردند دردى دوا نشد و روزبروز، آتش قحط و غلا بالا مى‏گرفت.

در دوره‏اى که کرمان در محاصره قشون آقا محمد خان بود، ظاهرا دختران و اطفال با خواندن تصنیف سابق الذکر خواجه تاجدار را مورد طعن و لعن و اهانت قرار دادند. وى پس از تسخیر کرمان، ضمن هزاران ظلم و جنایتى که مرتکب شد، به سربازان خود اجازه داد که به دختران و نوامیس مردم علنا تجاوز کنند. «بسیارى از دختران را پدران و مادران در سوراخهاى بخارى و کندوهاى خانه‏ها نهادند و آن را تیغه کردند و به گل گرفتند … با همه اینها روایتى هست (ظاهرا اغراق‏آمیز) که روزى که لشکریان او از دروازه شهر بیرون رفتند، هزارها دختر حامله را پشت‏سر نهاده بودند که ناچار شدند سقط جنین کنند.»

فجایع آقا محمد خان در کرمان‏

«در نسخه خطى تاریخ دانشکده ادبیات کیفیت قتل‏عام چنین ذکر شده است: مشاهدان تقریر مى‏کنند که … خدیو زمان بالاى کوه دختران، نزدیکى شهر، که مشرف بر خطه کرمان بود و حسب الحکم همایون، چهارطاقى فراز آن بنا نهاده بودند … بدان کوه تحویل فرموده بواسطه دوربین تماشاى شهر و لشکریان خود را کرد … پس حکم فرمود تا سرکردگان لطفعلیخان را به ضمیمه اعاظم و اعیان و نامداران آن خطه، شرف‏اندوز حضور ساختند و بعد از آنکه هر یکى را در معرض عتاب پادشاهانه درمى‏آورد، مى‏فرمود تا گوش آنها را بریده و چشم آنها را از حدقه بیرون آورده از اوج کوه به حضیض زمین مى‏افکندند و در دم رهسپار طریق عدم مى‏گشتند. اى‏بسا پسران کوه سرین موى میان که خون حلقوم خود را غازه رخسار دختران ساختند، و بفرموده همایون، جلادان بیباک به اتمام کارشان پرداختند. حکم فرمود تا بقیه السیف سکنه آن خطه را، از اعلى تا ادنى، و از پیر تا برنا، از عارف تا عامى، از عالم تا امّى، از مرد تا زن، و … از مشایخ تا صبیان … همگى را به ربقه اسیر درآورده ملتزم اردو به دار الخلافه تهران برسانند.

این واقعه در شهور سنه ۱۲۰۹ از هجرت مقدسه رخ نمود …»

در گرفتارى لطفعلیخان، کیفیت آن در تاریخ خطى دانشکده ادبیات، چنین نوشته شده است: «قلعه گیان بم، او را به قلعه مى‏برند و طعامى و شرابى مهیا مى‏سازند و فراش‏خوانى بجهت او مى‏گسترانند. پس با شمشیرهاى آخته به اثبات خطاى نیاوردن جهانگیر خان سیستانى، به قصد او، به بستر او حضور به هم مى‏رسانند. لطفعلیخان بعد از مشاهده این احوال به دامن عجز و الحاح درآویخته …» در فارسنامه این وقایع چنین ذکر شده است: «نزدیک به هشت هزار نفر زن و بچه آن بلد را، مانند کنیز و غلام به سپاه خود بخشید و تمامت مردان آن را یا کشت یا کور کرد. خان زند را به حضور شهریار قاجار آوردند؛ از غایت خشم و

غضب، غلامان ترکمانان را مأمور فرمود تا با آن نادره زمان معامله قوم لوط نمودند. پس او را از حلیه چشم عارى ساخته به جانب طهرانش فرستادند …» «۴»

قتل و غارت مردم‏

«پس از آنکه لشکر حضرت شاه قاجار گواشیر را مفتوح کردند، از جانب سنى الجوانب، حکم به قتل‏عام و غارت آن بلد گردید؛ مگر خانه‏هاى آقا على را که مستثنى فرمودند. مردم اردو، از تراکمه و استراباد و طبرستان و سایر سپاه، بناى قتل و اسر و نهب را گذاشتند. در آن شهر شور محشر و فزع اکبر واقع شد … قتل‏عام چنگیزى را آوازه نو شد و جنگ خاص هلاکویى آیین، تجدید یافت. از مرد و زن کرمانى آنقدر در خانه‏هاى آقا على پناه جستند و هجوم کردند که پنج نفر زن و طفل در زیر دست و پا به خبه درگذشتند: لیکن هرکس به آنجا پناه برد، از قتل و اسر محفوظ بماند. روز دیگر، حکم پادشاهى به مفاد پیوست که متعلقان آقا على با هرکس از مرد و زن که پناهنده خانه او هستند، از شهر بیرون بروند. منسوبان آقا على با ده دوازده هزار نفر اناث و ذکور که به آن خانه‏ها التجا جسته بودند به جانب فریزن که ملک آقا على بود …

برفتند … و حکم به تخریب شهر و قتل مردمش شد». «۵» سایکس در تاریخ خود مى‏نویسد:

«با مردم کرمان با نهایت قساوت و بیرحمى که به تصور نمى‏گنجد، رفتار شد: زنان آنجا را تسلیم قشون کرده و سربازان را تشویق نمودند که ناموس آنها را هتک کنند و به قتلشان برسانند … فاتح دستور داد ۲۰ هزار جفت چشم به او تقدیم نمایند … بدین‏طریق تقریبا تمام جمعیت ذکور شهر کور شد و زنانشان مانند برده تحویل قشون داده شدند. آقا محمد خان بعدا، براى آنکه خاطره دستگیرى لطفعلیخان محفوظ بماند، دستور داد ۶۰۰ نفر اسیر را گردن زده و سرهاى آنها را به توسط سیصد نفر اسیر دیگر که آنها را بعدا کشتند به بم حمل کردند و در آنجا، در نقطه‏اى که لطفعلى دستگیر شده بود، از سرهاى آنان هرمهایى ساختند. پوتین‏جر «۶» در سال ۱۸۱۰ م. این هرمها را شخصا دیده است. کرمان از آن روز دیگر بهبودى نیافت. امروز بیش از هر شهر ایران در آنجا گدا وجود دارد و از فقر رنج مى‏برند.» «۷»

معلم و مقتداى آقا محمد خان‏

مؤلف رستم التواریخ مى‏نویسد که آقا محمد خان «… پس از خواندن تواریخ و قصص، چنگیز خان و امیر تیمور گورکانى را پسندیده و انتخاب نمود و خود به راه و رسم و آیین و قواعد و قوانین این دو سلطان جهانگیر … رفتار مى‏نمود. فرموده بود صورت چنگیز خان را در مجلس، بالاى سرش و صورت امیر تیمور گورکانى را در پیش رویش نصب نموده بودند.» «۸»

عشق آقا محمد خان به جواهرات‏

آقا محمد خان چون خواجه بود به امور جنسى توجه نمى‏کرد، ولى به پول و جواهرات دلبستگى فراوان داشت. هدایت مى‏نویسد:

«آقا محمد خان صندوقچه‏اى سر بمهر داشته که مى‏بایست هرشب‏

______________________________
(۴). احمد على خان وزیرى کرمانى، تاریخ کرمان، به تصحیح باستانى پاریزى، ص ۴۸۵٫

(۵). همان، ص ۳۶۶ (به اختصار).

(۶).Pottinger

(۷). تاریخ ایران، (سایکس)، پیشین، ج ۲، ص ۴۵۱ (به اختصار).

(۸). رستم التواریخ، پیشین، ص ۴۵۶٫

روى رختخواب خان بگذارند. شبى معاشقه خان با صندوقچه به درازا مى‏کشد؛ هادى خان از گوشه پرده نظرى به درون اتاق مى‏اندازد؛ معلوم مى‏شود که صندوقچه محتوى جواهر پیاده است که آقا محمد خان روى لحاف ریخته و صورت خودش را به آن مى‏ساید. هراسان کنار مى‏رود و چون آقا محمد خان آواز مى‏دهد، قدرى تأمل مى‏کند و سراسیمه به اتاق مى‏دود. چنان وانمود مى‏کند که خواب بوده است.» «۹»

مال دوستى آقا محمد خان‏

آقا محمد خان به سبب اهانتى که از طرف خواجه محمد زمان به او شده بود، تصمیم به قتل او و پسرش گرفت. آقا على وزیر که سخت مورد توجه آقا محمد خان بود شفاعت کرد تقاضاى او به سه شرط پذیرفته شد: «یکى آنکه خواجه به دست خود چشمان پسرش خواجه محمد زمان را در حضور آقا محمد خان از کاسه خارج کند؛ یا اینکه تا یزد خود و پسرش، پیاده، جلو اسب آقا محمد خان بدوند؛ یا اینکه هزار تومان (به پول آن عهد) غرامت این بى‏ادبى را بدهد … خواجه شروع به فروختن املاک و اثاثه خود کرد … همه املاک ششدانگى را به ثمن بخس فروخت … به‏هرحال مبلغى فراهم کرد و پرداخت و آزاد شد، ولى اولاد آن مرحوم بعدها به گدایى افتادند.» «۱۰»

عزیمت به خراسان‏

به قول «واتسن»: «در طى هفت سال جنگى که آقا محمد خان با شاهزادگان زند به منظور تسلط بر ایران، به راه انداخته بود، شاهرخ دچار دردسرى نشده بود؛ ولى سرانجام، نوبت او نیز فرارسید … شاهرخ میرزا در وضعى نبود که بتواند از پیشرفت قواى مهاجم به قلمرو حکومت خود، خراسان جلوگیرى کند.

ازاین‏رو به پسران خود توصیه کرد که درصدد نجات خویش باشند و خودش نیز با هدایاى گرانبها که به منظور نرم کردن شاه قاجار به همراه آورده بود، تا دو منزل به استقبال رفت.

پادشاه قاجار ابتدا فقط تقاضا کرد که احتیاجات لشکریانش از جهت آذوقه و پول تأمین شود ولى در ورود به مشهد، بیدرنگ مهرهاى دولتى و خزانه سلطنتى را خواست و خواستار شد که در مساجد به نام او خطبه و دعا بخوانند … شاهرخ حاضر بود بجز پول و جواهرات خانوادگى، آنچه آقا محمد خان مى‏خواست انجام دهد؛ درحالى‏که به چنگ آوردن جواهرات، از مقاصد اصلى حمله او به خراسان بود … سرانجام، شاهرخ را فراشهاى شاه دستگیر کردند و به چوب بستند. ولى چون این تنبیه براى تسلیم جواهرات مؤثر نیفتاد به دستور شاه چند جاى بدن او را آهن‏سوز کردند. شاهرخ ناچار در زیر شکنجه یاقوتها و جواهرات مادرى را در اختیار مدعى قرار داد و در راه تبعید به تهران در اثر پیرى و درد و رنج جان سپرد … آقا محمد خان در سراسر قلمرو خود، نظم برقرار ساخت؛ راهها براى مسافران و کاروانها امن شد؛ مالیاتها منظم دریافت مى‏گردید؛ و گروگانهایى که از جانب امیران دوردست در اختیار بودند براى الزام فرمانبردارى آنها نسبت به شاه، وسیله کافى به شمار مى‏رفتند. اما در باطن این ظاهر آرام، نارضامندى شدیدى از ناحیه متنفذان و زورمندان وجود داشت.» «۱۱»

______________________________
(۹). مهدیقلى خان هدایت، خاطرات و خطرات، ص ۲۸٫

(۱۰). آسیاى هفت‏سنگ، پیشین، ص ۲۲۳ (به اختصار).

(۱۱). رابرت گرنت واتسن، تاریخ ایران، دوره قاجاریه، ترجمه وحید مازندرانى، ص ۹۷ به بعد (به اختصار).

 

در پایان سال ۱۲۱۱ بار دیگر آقا محمد خان براى تسخیر شهرهاى از کف رفته قفقاز، عازم شوش شد و به تسخیر یکى از قلاع توفیق یافت. در این هنگام، آقا محمد خان به علتى جزئى، بر پیشخدمتان خود خشم گرفت و آنان را به مرگ تهدید کرد. آنان نیز که از طبیعت خبیث و کینه‏توز سرور خودآگاه بودند، در ۲۱ ذى الحجه ۱۲۱۱ ه. ق. آقا محمد خان را در خواب کشتند.

http://www.vatanfa.com/?s=محاصره-کرمان-توسط-آقا-محمد-خان‏
شریفی گفته:

سلام:اگر خواجه نبود چه کارهای دیگر می کرد!؟سلام بر کریم خان زند.