مبدأ تاریخ یا گاهشمارى در ایران باستان
- 1,346 بازدید
- 23 فوریه 2012
- سیر علوم
مبدأ تاریخ یا گاهشمارى در ایران باستان
تقىزاده مىنویسد:
در سالهاى اول پادشاهى هخامنشیان شیوه گاهشمارى به احتمال قوى مبتنى به گاهشمارى بابلى بوده است و با گذشت زمان و پسازآنکه کمبوجیه در ۵۲۵ ق. م. به فتح مصر توفیق یافت، خواهوناخواه، روابط فرهنگى بین ایران و مصر وسعت گرفت. داریوش همراه کمبوجیه به مصر رفته بود و قبل از رسیدن به سلطنت چند سال در آن سرزمین مانده بود. چندى بعد از پادشاه شدن باز مجددا در سال ۵۱۷ ق. م. به مصر رفت و به تمدن و آداب مصرى علاقه زیاد پیدا کرده بود و با مردم به مهربانى سلوک مىکرد تا جایى که مردم مصر او را
یکى از قانونگذاران خود مىشناختند. احتمال دارد که وى همراه خود عدهاى از نجیبزادگان و حکیمان و پیشوایان دین ایران را به مصر برده باشد. با استقرار روابط سیاسى و فرهنگى بین ایران و مصر بعید نیست که بزرگان جامعه زردشتى دستگاه گاهشمارى مصرى را پذیرفته باشند، و به این ترتیب دستگاه گاهشمارى اوستایى جدید تأسیس شده باشد.
تقىزاده در جاى دیگر مىنویسد:
ایرانیان در ادوار قدیمه و تا آخر دوره ساسانیان مبدأ تاریخى نداشتهاند که وقایع و حوادث را با آن بسنجند. اگرچه در زمان اشکانیان باوجود استعمال رسمى همان تاریخ سلوکى یک تاریخى نیز به نظر مىرسد که مىتوان آن را تاریخ «پارتى» نامید و مبدأ آن به ظن قوى از تأسیس دولت اشکانى و استقلال ایران و خروج از تابعیت سلوکیان در سنه ۲۴۷ ق. م. بوده، معذلک استعمال این تاریخ ظاهرا محدود بوده مگر در اسناد بابلى … ظهور اردشیر هم بعدا در بعضى مواقع مبدأ تاریخى قرار داده شده بوده است. بههرحال بطور کلى در زمان ساسانیان هیچ مبدأ تاریخ مطردى وجود نداشته جز جلوس هریک از سلاطین که با جلوس خلف او تاریخ تجدید مىشد …
بسیارى از اسناد و مدارک تاریخى و علمى ایران در نتیجه حوادث ازبینرفته است، ازاینرو از وسعت دامنه علوم در ایران دوره هخامنشى بیخبریم … اما مدارک یونانى، که از مدارک ایران باستان محفوظتر مانده است، پرده از راز زندگى برمىدارد. این راز عبارت از آن است که سرزمین ایران باستان مرکز تبادل افکار و آراء علمى سراسر خاورمیانه بوده است. یونانیان مقیم آسیا، مصریان، بابلیها، هندوان غرب، همگى اتباع شاهنشاه ایران محسوب مىشدند.
دانش اقوام مزبور در آن دوره در حال رونق و شکفتگى کامل بود. دربار شاهنشاهى ارزش زیادى براى دانشمندان قائل و درجه علاقه شاهان هخامنشى به رجال دانش به حدى بود که گاهى آنها را برخلاف میل باطنى خود، وادار به اقامت اجبارى در دربار مىنمودند.
«از عهد داریوش اول، دانشمندان یونانى به خدمت دربار شوش درآمدند، از آنجمله مىتوان از «اسکولاکس» اهل «کوریاند» که جغرافیدان و جهانگرد قابلى بود، نام برد. داریوش به سال ۵۱۹ ق. م. به وى مأموریت داد تا حوزه سفلاى «اندوس» را بررسى- کند … «هکاته» اهل «میله» … اطلاعات گرانبهایى از سیاحتهاى خویش در امپراتورى هخامنشى به دست آورد. پس از داریوش جلب پزشکان به امپراتورى رواج کامل یافت.
نخستین پزشک خارجى «دموسدس» (دموکدس) نام داشت که پس از شکست اربابش به اسارت داریوش درآمد و پس از معالجه «آتوسا» ملکه ایران از بند و زنجیر رهایى یافت و پس از چندى راه وطن پیشگرفت. علاوهبراین طبق روایاتى که ظاهرا ساختگى است بقراط
از پذیرفتن هدایاى اردشیر سرباز زد و حاضر نشد که در دربار ایران به عنوان پزشک خدمت کند. پزشک دیگرى به نام کتزیاس علاوه بر طبابت به تاریخنگارى نیز پرداخته است. اصول پزشکى هند بوسیله ایرانیان به یونان رسیده است، و مؤلفین رسالات پزشکى بقراط درباره بیماریهاى زنان اطلاعات مفیدى از آن به دست مىدهند. همچنین پزشکان مصرى بوسیله یکى از یونانیان به دربار داریوش اعزام شدهاند … گرچه مدارک دقیق و مسلمى از سهم خود ایرانیان در دانش امپراتورى هخامنشى در دست نیست، ولى نکتهاى که نمىتوان نادیده گرفت، این است که ایران باستان با قرار دادن دانش یونان در کنار علوم شرق، نقش بسیار مؤثرى در تاریخ علوم بازى کرده است.» «۲۴۲»
در منابع مذهبى جستهجسته مطالبى که حاکى از اندیشههاى فلسفى و علمى و اخلاقى عهد باستان است، به چشم مىخورد. ازجمله در یسناى ۴۴ زرتشت گوید: «از تو مىپرسم اى مزدا اهورا کیست پدر راستى، کیست نخستین کسى که راه خورشید و ستاره بنمود؟» از مطالب یسنا که قبلا ذکر کردیم، بخوبى پیداست که از دیرباز فکر پژوهش و تحقیق در ماهیت زمین و آسمان، علل پیدایش آب و گیاه، و سبب طلوع و غروب خورشید در اذهان مردم روشنبین رسوخ کرده بود.
زرتشت از اهوامزدا مىپرسد: «کیست که بامداد و نیمروزوشب قرار داد و دینداران را را به اداى فریضه گماشت؟ کیست آفریننده فرشته مهر و محبت ارمتى؟ کیست که از روى دانش و خرد احترام پدر در دل پسر نهاد؟» پس از این پرسشها زرتشت خود در پاسخ گوید: «من مىکوشم اى مزدا ترا که بتوسط خرد مقدس آفریدگار کلى، بدرستى بشناسم.»
همچنین:
در اوستا، یشت شانزدهم که موسوم است به دین یشت، سراسر متعلق است به ایزد دانش که او را «چیستى» «» یا «چیستا» نامند. علاوه بر معنى دانش دو واژه مزبور به معنى اندیشه و گاهى آیین و دستور دینى آمده است.
ایزد دانش مقامى بس ارجمند دارد. پیغمبر ایران تمام قواى مادى و معنوى خود را از او مىطلبد. در بند دوم یشت مذکور زردشت به چیستا خطاب کرده گوید:
«اى علم راستترین مزدا، آفریده مقدس، اگر تو در پیش باشى منتظر من بمان و اگر در دنبال باشى به من برس. از چیستا مکرر در گاتها و یسنا و یشتها و وندیداد سخن رفته است. «»
بطورى که از مندرجات وندیداد و دیگر منابع مذهبى برمىآید، پزشکان محلى ایران بعضى از بیماریها را مىشناختند و از خواص بعضى از گیاهان و معجونهاى طبى باخبر بودند و کسانى که مىخواستند از راه پزشکى زندگى کنند، قبل از آغاز کار سهبار مورد آزمایش قرار مى- گرفتند و اگر در سه مورد به نجات بیمار توفیق نمىیافتند براى همیشه از ادامه کار طبابت
محروم مىشدند.
«… تأکید و توصیهاى که در اوستا نسبت به نگاهدارى و معالجه و تکثیر حیوانات سودمند شده، موجب تربیت دامپزشک گردید. براى دامپزشک دستمزدى فراخور ارزش و سودمندى حیوان مورد معالجه تعیین گردیده است.»
به عقیده ویل دورانت:
ایرانیان قدیم جز هنر زندگى هیچ هنرى به فرزندان خود نمىآموختند.
ادبیات در نظر ایشان همچون تجملى بود که به آن کمتر نیازمند بودند و علوم را همچون کالایى مىدانستند که وارد کردن آن از بابل امکانپذیر بود.
درست است که تمایلى به شعر و افسانههاى خیالى داشتند، ولى این کار را بر عهده مزدوران و طبقات پست اجتماع مىگذاشتند و لذت سخن گفتن و نکته- پردازى و لطیفهگویى در گفت و شنید را برتر از لذت خاموشى و تنهایى و مطالعه و خواندن کتاب مىشمردند. شعر را بیشازآنکه از روى نوشته بخوانند از راه آوازخوانى مىشنیدند … چون ایرانیان تمام همت خود را متوجه ساختن کاخ امپراتورى خویش ساخته بودند دیگر وقت و نیروى ایشان براى کارى جز جنگ و کشتار کفایت نمىکرد و بههمین جهت در مورد هنر، مانند رومیان، قسمت عمده توجه آنها به چیزى بود که از خارج ایرانزمین وارد مىشد. البته ذوق زیبا- پسندى داشتند ولى ساختن چیزهاى زیبا را بر عهده هنرمندان بیگانه یا بیگانگان هنرمندى که در داخل خاک ایشان به سر مىبردند مىگذاشتند. »
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۵۰۰