وضعیت کشاورزان و کشاورزی در ایران باستان

وضعیت طبقات مختلف عهد هخامنشی و ایران باستان

۳٫ کشاورزان‏

با آنکه برزگران مهمترین فعالیت اقتصادى را انجام مى‏دادند، چون در عداد طبقات صاحب حق نبودند توصیف کاملى از وضع اجتماعى آنان در آثار آن روزگار به چشم نمى‏خورد. دکتر گیرشمن درباره این طبقه در عهد هخامنشى چنین مى‏نویسد:  ملک بزرگ مبناى محصول فلاحتى در عصر هخامنشى بوده است و آن توسط رعایاى وابسته به زمین که با خود زمین خرید و فروش مى‏شدند و همچنین بوسیله غلامانى که بر اثر فتوحات همراه مى‏آوردند کاشت مى‏شد. فلاحت کلید صنعت کشور ایران بود و بمنزله مشغولیت طبیعى مرد آزاد تلقى مى‏شد….

ملک کوچک وجود داشت اما محتملا نسبت به املاک بزرگ که داراى سیاست اقتصادى سختى بودند، کم‏اهمیت مى‏نمود. این نوع املاک کوچک مخصوصا در فارس (کشور ملت مخدوم) که از مالیات و عوارض معاف بود و دهقانان آن آزاد و مالک زمین بودند، وجود داشت. گندم و جو و مو و زیتون کاشته مى‏شد. گاو، گوسفند، بز و حیوانات مرکوب (خر و استر و اسب) را تربیت مى‏کردند. تربیت زنبور عسل بسیار معمولى بود و عسل در این عهد به‏جاى شکر به کار مى‏رفت.

رعایا تنها به کشت و زرع مشغول نبودند بلکه عده‏اى از آنها که در حقیقت رعایاى کارگر بودند در حوزه قدرت فئودال به کارهاى صنعتى مى‏پرداختند.

داریوش شخصا به کاشت درختان علاقه‏مند بود. نامه‏اى قابل توجه‏  از او در دست است که به حاکم گداتس‏ «۱۵۳» فرستاده شده است. وى در این نامه دستور مى‏دهد که در آسیاى صغیر و روسیه گیاهان و درختان شرقى بکارند.

شاه مى‏نویسد: «من نیت شما را در بهبود بخشیدن کشورم بوسیله انتقال و کشت درختان میوه‏دار در آن سوى فرات در بخش علیاى آسیا تقدیر مى‏کنم …»

این امر سیاست اقتصادى دولت ایران را که مبتنى بر توسعه فعالیتهاى کشاورزى است، نشان مى‏دهد. دولت از املاک، مزارع، باغها، احشام و معادن مالیات مى‏گرفت.

دکتر لمبتون در کتاب خود اجمالا به وضع کشاورزى در ایران باستان اشاره مى‏کند و مى‏نویسد که در جامعه پدرشاهى که مبتنى براساس خانواده و ده و قبیله و کشور بود، بتدریج فعالیتهاى کشاورزى توسعه یافت و بعضى خاندانها زمینهاى وسیعى را به حیطه تصرف خود درآوردند.

رفته‏رفته از میان مردم رهبرانى برخاستند که منشأ قدرت و نفوذشان دو چیز بود: یکى قبایلى که بدان منسوب بودند، دیگر اراضى ملکى آنان؛ و این عده در زمان هخامنشیان تأثیر مهمى در اوضاع و احوال کشور داشتند. سپس محقق نامبرده به نکته جالبى اشاره کرده مى‏نویسد که: «از روزگار قدیم در قسمت غربى ایران و در بین النهرین هرپادشاهى که مى‏خواست به مأموران و لشکریان خود حقوق بدهد، مقدارى زمین به آنان مى‏بخشید. این زمینها در واقع متعلق به شخص شاه بود و آنها را به رسم بخشش و تیول به اطرافیان وفادار خود مى‏داد و آنها حق نداشتند این زمینها را بموجب مواد ۳۶ و ۳۸ و ۷۱ قوانین حمورابى به فروش برسانند … و خریدار موظف است چنین زمینى را به فروشنده پس بدهد … قانونا رعایایى که این زمینها به آنان سپرده مى‏شد آنها را تصرف مى- کردند نه تملک. هریک از رعایاى شاه در ازاء استفاده از چنین زمینى مکلف به انجام دادن خدمت خاصى براى او بود اما حق نداشت که از خود سلب مالکیت کند یا ملک خود را به دیگرى انتقال دهد؛ مگر به یکى از خویشاوندان بلافصل خود.

بتدریج رسم تیول دادن برافتاد و مالکیت خصوصى با استفاده از کلاه شرعى و حیله قانونى عملا متداول گردید، یعنى شخص موردنظر را بدروغ به خویشاوندى یا فرزندى خود بر- مى‏گزیدند و سپس به خرید و فروش املاک مبادرت مى‏کردند بدون آنکه نص قانون نقض شده باشد. «طریقه معامله چنین بود که فروشنده خریدار را به فرزندى اختیار مى‏کرد و یک قطعه زمین را به عنوان سهم الارث با قباله و سند به او هبه مى‏کرد و در عوض خریدار یک «قسطو» یا هدیه‏اى به فروشنده مى‏داد که عبارت بود از کالایى که مجموع آن برابر با

بهاى ملک بود.»  پس از روى کار آمدن حکومت هخامنشیان رؤساى قبایل قدرت دیرین خود را از کف دادند. حکام محلى یعنى شهربانان جانشین آنها شدند و همین شهربانان مسؤول امنیت راهها، جمع‏آورى مالیات و اداره شهرستان خود بودند. مالیاتى که مردم مى‏پرداختند قسمتى نقدى و قسمتى جنسى بود.

کشاورز ایرانى قرن پنجم ق. م. از: دیاکونف، «تاریخ ماد»

امستد در تاریخ شاهنشاهى هخامنشى مدارک و آمار جالبى از زندگى اقتصادى مردم و افزایش روزافزون هزینه زندگى در آن ایام به دست مى‏دهد و به خوبى آشکار مى‏سازد که از آغاز حکومت هخامنشى بتدریج اختلاف و فاصله طبقاتى بیشتر مى‏شود و زندگى طبقات زحمتکش، بیش‏ازپیش، با رنج و محرومیت قرین مى‏گردد. امستد مى‏نویسد، از الواحى که به دست آمده پیداست که روستاییان از پشم گله‏هاى بزرگ گوسفند و بز، پوشاک زمستانى خود را تأمین مى‏کردند.

در پادشاهى کورش، بیش‏ازپیش، گله‏هاى بزرگ در انحصار پرستشگاهها بود و آمار دقیقى از زایش، تلفات به دست جانوران وحشى، و از دزدى آنها مى‏گرفتند.

در یک لوح، که سیاهه درآمد یک پرستشگاه را داده، از پنج تن پشم گوسفند و چند صد پوند موى بز یاد شده است. پرستشگاه دیگرى نزدیک هفتهزار گوسفند یکجا دریافت داشت. انحصار پرستشگاهى قیمتها را نیز بالا برد. حتى در یک عمده- فروشى با یک شکل‏ «۱۵۷» فقط دو پوند پشم مى‏شد خرید. توانگران پانزده شکل که بیش از درآمد یکساله یک روستایى بود، براى فقط یک پوند پشم که با رنگ گران ارغوانى رنگرزى شده بود مى‏پرداختند. با این وضع اگر روستایى یک جامه نو در سال مى‏خرید در واقع خوشبخت بود.

قبل از استقرار حکومت هخامنشى طبقات پایین با آشامیدن مقدار زیادى شیر و خوردن گوشت و پنیر زندگى بهترى داشتند ولى از دوره کورش به بعد، آثار یک جامعه طبقاتى بیشتر آشکار مى‏شود که طبقات زحمتکش بیش‏ازپیش از خوراک و پوشاک کافى بى‏نصیب مى‏شوند.

تقریبا همه چهارپایان بارکش، که براى شخم زدن کشتزارها لازم بود، از آن ملکهاى بزرگ پرستشگاهى بود و با رعیت و آهن خیش به پیمانکاران وام داده مى‏شد. معمولا براى هرورز گاو … یک رعیت و یک خیش مى‏دادند.

کشاورزان خصوصى ناچار بودند براى خود گاو بخرند … به موازات چیزهاى دیگر، در دوره هخامنشى قیمت گاو نیز بالا رفت. در اثر رقابت پرستشگاهها کشاورز مستقل‏ بیش‏ازپیش پریشان گردید. قیمت چهارپایان بالا رفت. یک‏بار از فروش یک اسب به بهاى چهار پوند سیم سخن به میان آمده که برابر با مزد تقریبا ده سال یک کارگر عادى بوده. حتى یک خر را کمتر مى‏شد با ده شکل خریدارى کرد، و ممکن بود که قیمت آن تا ۱۲ برابر یعنى به ۱۲۰ شکل برسد. روى گوش گوسفندان و بزها و خرها را داغ مى‏زدند. از داغ (ستاره اشتار اوروک) اغلب براى ثابت کردن مالکیت چهارپایان سخن رفته است. خانه‏ها اغلب خشتى بود، کاخها و پرستشگاهها را با آجر مى‏ساختند. با اینکه فلزات را از نقاط مختلف وارد مى‏کردند قیمت آنها ارزان بود. فروش و اجاره زمین در طول زمان دگرگونیهاى مهمى پیدا کرده است؛ در دوره کلدى حد وسط قیمت یک خانه با زمینش هرنى ۱۵ شکل بود، در دوره پادشاهى داریوش حد وسط ۴۰ شکل بود که نزدیک به سه برابر افزایش یافته بود. در زمان کلدیها یک خانه را مى‏توانستند به ۱۰ شکل کرایه کنند ولى در پادشاهى کورش کرایه ۱۵ شکل بود و در زمان داریوش به ۲۰ و بالاتر از آن رسیده بود. در زمان اردشیر اول به ۴۰ شکل رسید. معمولا اجاره‏بها را در دو قسط و پیش مى‏پرداختند، قسط اول در آغاز ماه و قسط دوم در آغاز ماه هفتم. مستأجر ناگزیر بود که پشت‏بام را تعمیر و شکافهاى دیوار را پرکند و اگر منزل درى مى‏خواست خودش فراهم کند.

درحالى‏که طبقات محروم زندگى نکبت‏بارى داشتند، طبقات بالاى اجتماع در ناز و نعمت زندگى مى‏کردند.

ویل دورانت زندگى اشراف عهد هخامنشى را چنین توصیف مى‏کند:

… خانه‏هاى زیبا و باغهاى عالى داشتند که گاهى به صورت شکارگاه و محل نگاهدارى مجموعه‏هاى گوناگون جانوران درمى‏آمد. در خانه‏هاى خود اثاثه گرانبها جمع‏آورى مى‏کردند، از قبیل میزهایى که روپوش طلا و نقره داشت یا با این دو فلز گرانبها منبت‏کارى شده بود و تختهایى که روپوش عالى آنها را از کشورهاى دیگر مى‏آوردند و فرشهاى نرمى که … کف اتاقهاى خود را با آن مفروش مى‏کردند. در جامهاى زرین شراب مى‏نوشیدند و میزها و طاقچه‏هاى اتاق را با گلدانهاى ساخت بیگانگان مى‏آراستند. آواز خواندن و رقصیدن را دوست مى‏داشتند و از نواختن جاز و نى و طبل و دف لذت مى‏بردند. گوهرهاى گرانبها در نزد آنها فراوان بود و با آنها از تاج و گوشواره گرفته تا دستبند و کفشهاى مرصع مى‏ساختند. مردان نیز به زیورآلات علاقه‏مند بودند و گوش و گردن و بازوهاى خود را با آنها مى‏آراستند. مروارید و یاقوت و زمرد و لاجورد از خارج وارد مى‏کردند ولى فیروزه را از کانهاى ایران به دست مى‏آوردند و از همین سنگ گرانبها بود

که ثروتمندان مهرهاى خود را تهیه مى‏کردند.

گزنفون در کتاب خود موسوم به اکونومیک مى‏نویسد که هخامنشیان به دو چیز که یکى قواى جنگى و دومى آبادانى کشور است، توجه مخصوص داشتند.

شاه در بعضى قسمتهاى مملکت بشخصه مسافرت کرده اوضاع را مى‏بیند و به قسمتهایى اشخاص مورد اعتماد را مى‏فرستد و اگر مشاهده کند که در ایالتى درختهاى مثمر و زمینهاى دایر زیاد است، به والى پاداش مى‏دهد و کرسیهاى ممتاز به او مى‏دهد و ولایتى را به ایالت او مى‏افزاید و اگر ایالتى را کم‏جمعیت و بایر ببیند و این وضع را نتیجه مسامحه و اخلاق بد والى بداند او را تغییر مى‏دهد. در هرناحیه یکى به ساخلوى مسلح فرمان مى‏داد و دیگرى بر طبقه فعال حکومت مى‏کرد و مالیات مى‏گرفت. اگر در ناحیه‏اى امنیت نبود رئیس طبقه فعال و کارهاى فلاحتى به مرکز اطلاع مى‏داد که کار کردن ممکن نیست زیرا امنیت وجود ندارد و اگر، باوجود امنیت، زمینها آباد نمى‏شد، رئیس ساخلو اوضاع را اطلاع مى‏داد.

مشیر الدوله در تاریخ خود مى‏نویسد که کورش کوچک، خود شخصا در فعالیتهاى کشاورزى شرکت مى‏جست و این حقیقت از مطالبى که وى خطاب به «لیزاندر» (سردار قشون اسپارتى) گفته است استنباط مى‏شود: «قسم به میتر وقتى که من سالمم هیچگاه تابه‏حال سر سفره ننشسته‏ام مگر اینکه آنقدر کار نظامى یا فلاحتى کرده باشم که عرق در من ایجاد شده باشد.»

به عقیده ایرانشناسان شوروى:

ایران یکى از کهنترین کانونهاى زراعت در جهان است. حفاریهاى باستانشناسى که در طى سى سال اخیر به عمل آمده نشان مى‏دهد که ایران در چهارمین هزاره قبل از میلاد مسیح واجد سطح عالى زراعت بوده است. در ضمن حفاریهاى یاد شده، دانه‏هاى گندم و جو که پنج تا شش هزار سال از عمرشان مى‏گذشته، یافت شده است. بیشتر گیاهها و میوه‏هاى حوضه دریاى متوسط (مدیترانه) و آسیاى مقدم و میانه که اکنون مى‏شناسیم در هزاره اول پیش از میلاد مسیح در ایران به عمل مى‏آمده و کشت مى‏شده؛ از آن جمله است: هلو، زردآلو، انجیر، انار، گلابى، درخت انگور و نخل خرما. در جنوب باخترى، در دره رود کارون درخت زیتون غرس و پرورش مى‏شده. در عهد ساسانیان ایرانیان به کشت نیشکر و برنج و دیگر گیاههاى زراعى مى‏پرداختند.

کمبود بارش و اینکه منابع آبیارى بطرز نامساوى تقسیم شده بود، موجب گشت که ساکنان فلات ایران از عهد باستان به آبیارى مصنوعى متوسل شوند. در آغاز تاریخ میلادى این شیوه آبیارى را ایرانیان به کار مى‏بستند و بدین منظور از ترعه‏هاى متفرع از رودها و چشمه‏هاى کوهستانى و چاهها و کاریزها استفاده مى‏کردند. دالانهاى زیرزمینى که براى روآوردن آبهاى تحت- الارضى حفر مى‏شد، کاریز نامیده مى‏شود. این کاریزها بوسیله چاههایى با سطح زمین مربوط بودند که براى تنقیه و پاک کردن کاریزها یا قناتها به کار مى‏رفتند. «۱۶۰»

پولیب در کتاب ۱۰ بند ۲۸ مى‏نویسد: «شاهنشاهان هخامنشى براى تشویق فلاحت مقرر داشته بودند که هرکس زمینهاى بیحاصل را بواسطه آبیارى آباد کند تا پنج پشت عایدات آن از آن او و اعقابش باشد.»

بطور کلى از نوشته‏هاى گزنفون چنین برمى‏آید که در آن ایام به فعالیتهاى فلاحتى و عمرانى از جهت وصول شدن مالیاتها و آبادى خزانه و تدارک قوه و نیرو اهمیت زیاد داده مى‏شد ولى باید توجه داشت که معتقدات مذهبى و تعلیمات آیین مزدیسنا نیز در تشویق مردم به این امور تأثیر داشته است.

در اوستا مکرر به عبارات مختلف، مردم به کارهاى زراعتى ترغیب شده‏اند. «کسى که تخم زراعت مى‏پاشد، اشویى مى‏کارد و در ترویج آیین مردم مى‏کوشد. پاداش چنین کسى با صد دعا و عبادت یکسان، و از هزار بار اداء مراسم مذهبى و صد هزار قربانى نیکوتر خواهد بود.» «۱۶۱»

بطور کلى باید گفت عقاید زردشت یک عامل ترقى براى آن زمان بود و مردم را به زندگى دهقانى و شهرنشینى و محبت به حیوانات اهلى و گوسفند و سگ و گاو و احترام به آب و درخت و زراعت دعوت مى‏کرده است. احترام به سگ براى پاسبانى گله و احترام به گاو براى زراعت، صرفا براى رفع احتیاج و بهبود زندگى مادى است. در مذهب زردشت و آیین مزدیسنا برخلاف ادیان سامى، مخصوصا دین مسیح، به زندگى مجلل و مرفه توجه زیاد شده. آقاى پورداود به این معنى اشاره کرده و مى‏نویسد:

جهان و آنچه در آن است مقدس است. خوشى و خوبى از براى بشر موهبت ایزدى است و از آن نباید انسان را محروم ساخت. پریشانى و ذلت در این جهان سرمایه آبرو و اعتبار از براى جهان دیگر نخواهد شد.

آنکس که در پرتو کار و کوشش خود مایه خوشى و آسایش دیگران را فراهم آورد، خود نیز از کاروکوشش دیگران بهره‏مند گشته در خوشى و آسایش خواهد بود.

نظر به‏همین اصول است که غالبا در کتب دانشمندان و مستشرقین مى‏خوانیم که مزدیسنا دینى است موافق زندگى عصر حاضر. «۱۶۲»

در اوستا مکرر به فقراتى برمى‏خوریم که ثروت و خانواده بزرگ و خانه آباد و فرزندان فراوان و اسب و گردونه و گله و رمه و مزارع حاصلخیز حتى غذاهاى گوناگون تشویق و تأیید شده است. آنچه مورخین قدیم یونان، مانند

هرودت، گزنفون، کتزیاس و کورتیوس و غیره، راجع به جلال ایرانیها نوشته‏اند بخوبى ازیشتها هم پیداست؛ چه در این عصر تاریخى از قصرهاى صد ستونى، شیرهاى معطر، چرخهاى درخشان، گردونه خروشنده و اسبهاى شیهه‏زننده و تیغ و تبر و گرز و جوشن و لباسهاى فاخر و زربفت و دستبند گوهرنشان سخن رفته است. طبیعى است در مذهبى که خوشى آینده را مشروط به بدبختى امروز نمى‏داند، باید از تمام لذایذ زندگى استقبال نمود.

آیین مزدیسنا براى کار و کارگر احترام فراوان قائل است. در زامیادیشت، کرد ۱۲ تاکرد ۱۵، همواره کارگر را برتر از سایر آفریدگان مى‏شمارد و به عناصر و افراد بى‏علاقه به کار، به چشم نفرت مى‏نگرد. زمین به کسى که با دست چپ و راست در روى آن کشت و کار نکند، مى‏گوید: «تو اى کسى که با دست چپ و راست و با دست راست‏وچپ در روى من کار نکردى تو باید در آتیه پشت در دیگران تکیه زده و روزى خود را از آنان گدایى کنى؛ آرى خوراک پس‏مانده و ریزه‏هایى که از دهان دیگران افتاد نصیب تو خواهد بود.»

«اهورامزدا مى‏گوید: کسى که گندم مى‏کارد به این مى‏ماند که راستى مى‏افشاند و دین مزدیسنا را از پیش مى‏برد.»

در این آیین تنها با بزه‏کاران، زیانکاران، و راهزنان و دروغگویان مبارزه نشده بلکه مردم به مبارزه عملى با جانوران موذى، نظیر موش، وزغ، مار، کژدم، مگس و مورچه نیز تشویق شده‏اند. این دستور نیز، چنانکه مى‏بینیم، ریشه مادى دارد؛ چه این جانوران برخلاف اغنام و احشام به حال زندگى انسان زیانبخشند، به‏همین جهت مورد نفرت قرار گرفته‏اند. «چه بدحال است زمینى که زمان درازى بدون بذر و بذرافشان متروک و در انتظار کشاورز ماهرى مانده است، مانند دوشیزه زیبایى که زمانى طولانى بى‏فرزند مانده و اشتیاق شوهر خوبى را دارد.»

در جاى دیگر نوشته شده است: «اى آفریننده جهان مادى، اى یگانه پاک، چهارمین کس که زمین را به کمال نشاط آورده کیست؟ اهورامزدا جواب مى‏دهد: آنکس که بیشترین مقدار گندم کشت نماید، بیشترین سبزیها بکارد و بیشترین درختها غرس نماید، کسى که زمین خشک را آب دهد و زمین پررطوبت (باتلاق) را خشک و قابل کشت نماید.»

 امیدوارم از این مقاله استفاده کنید و نیاز به دانلود مقاله یا کتاب در این باره نداشته باشید

 تاریخ اجتماعى ایران

http://www.vatanfa.com/?s=وضعیت-کشاورزان-و-کشاورزی-در-ایران-باستان