وضعیت کشاورزان و کشاورزی در ایران باستان
- 3,710 بازدید
- 20 فوریه 2012
- وضعیت طبقات مختلف
وضعیت طبقات مختلف عهد هخامنشی و ایران باستان
۳٫ کشاورزان
با آنکه برزگران مهمترین فعالیت اقتصادى را انجام مىدادند، چون در عداد طبقات صاحب حق نبودند توصیف کاملى از وضع اجتماعى آنان در آثار آن روزگار به چشم نمىخورد. دکتر گیرشمن درباره این طبقه در عهد هخامنشى چنین مىنویسد: ملک بزرگ مبناى محصول فلاحتى در عصر هخامنشى بوده است و آن توسط رعایاى وابسته به زمین که با خود زمین خرید و فروش مىشدند و همچنین بوسیله غلامانى که بر اثر فتوحات همراه مىآوردند کاشت مىشد. فلاحت کلید صنعت کشور ایران بود و بمنزله مشغولیت طبیعى مرد آزاد تلقى مىشد….
ملک کوچک وجود داشت اما محتملا نسبت به املاک بزرگ که داراى سیاست اقتصادى سختى بودند، کماهمیت مىنمود. این نوع املاک کوچک مخصوصا در فارس (کشور ملت مخدوم) که از مالیات و عوارض معاف بود و دهقانان آن آزاد و مالک زمین بودند، وجود داشت. گندم و جو و مو و زیتون کاشته مىشد. گاو، گوسفند، بز و حیوانات مرکوب (خر و استر و اسب) را تربیت مىکردند. تربیت زنبور عسل بسیار معمولى بود و عسل در این عهد بهجاى شکر به کار مىرفت.
رعایا تنها به کشت و زرع مشغول نبودند بلکه عدهاى از آنها که در حقیقت رعایاى کارگر بودند در حوزه قدرت فئودال به کارهاى صنعتى مىپرداختند.
داریوش شخصا به کاشت درختان علاقهمند بود. نامهاى قابل توجه از او در دست است که به حاکم گداتس «۱۵۳» فرستاده شده است. وى در این نامه دستور مىدهد که در آسیاى صغیر و روسیه گیاهان و درختان شرقى بکارند.
شاه مىنویسد: «من نیت شما را در بهبود بخشیدن کشورم بوسیله انتقال و کشت درختان میوهدار در آن سوى فرات در بخش علیاى آسیا تقدیر مىکنم …»
این امر سیاست اقتصادى دولت ایران را که مبتنى بر توسعه فعالیتهاى کشاورزى است، نشان مىدهد. دولت از املاک، مزارع، باغها، احشام و معادن مالیات مىگرفت.
دکتر لمبتون در کتاب خود اجمالا به وضع کشاورزى در ایران باستان اشاره مىکند و مىنویسد که در جامعه پدرشاهى که مبتنى براساس خانواده و ده و قبیله و کشور بود، بتدریج فعالیتهاى کشاورزى توسعه یافت و بعضى خاندانها زمینهاى وسیعى را به حیطه تصرف خود درآوردند.
رفتهرفته از میان مردم رهبرانى برخاستند که منشأ قدرت و نفوذشان دو چیز بود: یکى قبایلى که بدان منسوب بودند، دیگر اراضى ملکى آنان؛ و این عده در زمان هخامنشیان تأثیر مهمى در اوضاع و احوال کشور داشتند. سپس محقق نامبرده به نکته جالبى اشاره کرده مىنویسد که: «از روزگار قدیم در قسمت غربى ایران و در بین النهرین هرپادشاهى که مىخواست به مأموران و لشکریان خود حقوق بدهد، مقدارى زمین به آنان مىبخشید. این زمینها در واقع متعلق به شخص شاه بود و آنها را به رسم بخشش و تیول به اطرافیان وفادار خود مىداد و آنها حق نداشتند این زمینها را بموجب مواد ۳۶ و ۳۸ و ۷۱ قوانین حمورابى به فروش برسانند … و خریدار موظف است چنین زمینى را به فروشنده پس بدهد … قانونا رعایایى که این زمینها به آنان سپرده مىشد آنها را تصرف مى- کردند نه تملک. هریک از رعایاى شاه در ازاء استفاده از چنین زمینى مکلف به انجام دادن خدمت خاصى براى او بود اما حق نداشت که از خود سلب مالکیت کند یا ملک خود را به دیگرى انتقال دهد؛ مگر به یکى از خویشاوندان بلافصل خود.
بتدریج رسم تیول دادن برافتاد و مالکیت خصوصى با استفاده از کلاه شرعى و حیله قانونى عملا متداول گردید، یعنى شخص موردنظر را بدروغ به خویشاوندى یا فرزندى خود بر- مىگزیدند و سپس به خرید و فروش املاک مبادرت مىکردند بدون آنکه نص قانون نقض شده باشد. «طریقه معامله چنین بود که فروشنده خریدار را به فرزندى اختیار مىکرد و یک قطعه زمین را به عنوان سهم الارث با قباله و سند به او هبه مىکرد و در عوض خریدار یک «قسطو» یا هدیهاى به فروشنده مىداد که عبارت بود از کالایى که مجموع آن برابر با
بهاى ملک بود.» پس از روى کار آمدن حکومت هخامنشیان رؤساى قبایل قدرت دیرین خود را از کف دادند. حکام محلى یعنى شهربانان جانشین آنها شدند و همین شهربانان مسؤول امنیت راهها، جمعآورى مالیات و اداره شهرستان خود بودند. مالیاتى که مردم مىپرداختند قسمتى نقدى و قسمتى جنسى بود.
کشاورز ایرانى قرن پنجم ق. م. از: دیاکونف، «تاریخ ماد»
امستد در تاریخ شاهنشاهى هخامنشى مدارک و آمار جالبى از زندگى اقتصادى مردم و افزایش روزافزون هزینه زندگى در آن ایام به دست مىدهد و به خوبى آشکار مىسازد که از آغاز حکومت هخامنشى بتدریج اختلاف و فاصله طبقاتى بیشتر مىشود و زندگى طبقات زحمتکش، بیشازپیش، با رنج و محرومیت قرین مىگردد. امستد مىنویسد، از الواحى که به دست آمده پیداست که روستاییان از پشم گلههاى بزرگ گوسفند و بز، پوشاک زمستانى خود را تأمین مىکردند.
در پادشاهى کورش، بیشازپیش، گلههاى بزرگ در انحصار پرستشگاهها بود و آمار دقیقى از زایش، تلفات به دست جانوران وحشى، و از دزدى آنها مىگرفتند.
در یک لوح، که سیاهه درآمد یک پرستشگاه را داده، از پنج تن پشم گوسفند و چند صد پوند موى بز یاد شده است. پرستشگاه دیگرى نزدیک هفتهزار گوسفند یکجا دریافت داشت. انحصار پرستشگاهى قیمتها را نیز بالا برد. حتى در یک عمده- فروشى با یک شکل «۱۵۷» فقط دو پوند پشم مىشد خرید. توانگران پانزده شکل که بیش از درآمد یکساله یک روستایى بود، براى فقط یک پوند پشم که با رنگ گران ارغوانى رنگرزى شده بود مىپرداختند. با این وضع اگر روستایى یک جامه نو در سال مىخرید در واقع خوشبخت بود.
قبل از استقرار حکومت هخامنشى طبقات پایین با آشامیدن مقدار زیادى شیر و خوردن گوشت و پنیر زندگى بهترى داشتند ولى از دوره کورش به بعد، آثار یک جامعه طبقاتى بیشتر آشکار مىشود که طبقات زحمتکش بیشازپیش از خوراک و پوشاک کافى بىنصیب مىشوند.
تقریبا همه چهارپایان بارکش، که براى شخم زدن کشتزارها لازم بود، از آن ملکهاى بزرگ پرستشگاهى بود و با رعیت و آهن خیش به پیمانکاران وام داده مىشد. معمولا براى هرورز گاو … یک رعیت و یک خیش مىدادند.
کشاورزان خصوصى ناچار بودند براى خود گاو بخرند … به موازات چیزهاى دیگر، در دوره هخامنشى قیمت گاو نیز بالا رفت. در اثر رقابت پرستشگاهها کشاورز مستقل بیشازپیش پریشان گردید. قیمت چهارپایان بالا رفت. یکبار از فروش یک اسب به بهاى چهار پوند سیم سخن به میان آمده که برابر با مزد تقریبا ده سال یک کارگر عادى بوده. حتى یک خر را کمتر مىشد با ده شکل خریدارى کرد، و ممکن بود که قیمت آن تا ۱۲ برابر یعنى به ۱۲۰ شکل برسد. روى گوش گوسفندان و بزها و خرها را داغ مىزدند. از داغ (ستاره اشتار اوروک) اغلب براى ثابت کردن مالکیت چهارپایان سخن رفته است. خانهها اغلب خشتى بود، کاخها و پرستشگاهها را با آجر مىساختند. با اینکه فلزات را از نقاط مختلف وارد مىکردند قیمت آنها ارزان بود. فروش و اجاره زمین در طول زمان دگرگونیهاى مهمى پیدا کرده است؛ در دوره کلدى حد وسط قیمت یک خانه با زمینش هرنى ۱۵ شکل بود، در دوره پادشاهى داریوش حد وسط ۴۰ شکل بود که نزدیک به سه برابر افزایش یافته بود. در زمان کلدیها یک خانه را مىتوانستند به ۱۰ شکل کرایه کنند ولى در پادشاهى کورش کرایه ۱۵ شکل بود و در زمان داریوش به ۲۰ و بالاتر از آن رسیده بود. در زمان اردشیر اول به ۴۰ شکل رسید. معمولا اجارهبها را در دو قسط و پیش مىپرداختند، قسط اول در آغاز ماه و قسط دوم در آغاز ماه هفتم. مستأجر ناگزیر بود که پشتبام را تعمیر و شکافهاى دیوار را پرکند و اگر منزل درى مىخواست خودش فراهم کند.
درحالىکه طبقات محروم زندگى نکبتبارى داشتند، طبقات بالاى اجتماع در ناز و نعمت زندگى مىکردند.
ویل دورانت زندگى اشراف عهد هخامنشى را چنین توصیف مىکند:
… خانههاى زیبا و باغهاى عالى داشتند که گاهى به صورت شکارگاه و محل نگاهدارى مجموعههاى گوناگون جانوران درمىآمد. در خانههاى خود اثاثه گرانبها جمعآورى مىکردند، از قبیل میزهایى که روپوش طلا و نقره داشت یا با این دو فلز گرانبها منبتکارى شده بود و تختهایى که روپوش عالى آنها را از کشورهاى دیگر مىآوردند و فرشهاى نرمى که … کف اتاقهاى خود را با آن مفروش مىکردند. در جامهاى زرین شراب مىنوشیدند و میزها و طاقچههاى اتاق را با گلدانهاى ساخت بیگانگان مىآراستند. آواز خواندن و رقصیدن را دوست مىداشتند و از نواختن جاز و نى و طبل و دف لذت مىبردند. گوهرهاى گرانبها در نزد آنها فراوان بود و با آنها از تاج و گوشواره گرفته تا دستبند و کفشهاى مرصع مىساختند. مردان نیز به زیورآلات علاقهمند بودند و گوش و گردن و بازوهاى خود را با آنها مىآراستند. مروارید و یاقوت و زمرد و لاجورد از خارج وارد مىکردند ولى فیروزه را از کانهاى ایران به دست مىآوردند و از همین سنگ گرانبها بود
که ثروتمندان مهرهاى خود را تهیه مىکردند.
گزنفون در کتاب خود موسوم به اکونومیک مىنویسد که هخامنشیان به دو چیز که یکى قواى جنگى و دومى آبادانى کشور است، توجه مخصوص داشتند.
شاه در بعضى قسمتهاى مملکت بشخصه مسافرت کرده اوضاع را مىبیند و به قسمتهایى اشخاص مورد اعتماد را مىفرستد و اگر مشاهده کند که در ایالتى درختهاى مثمر و زمینهاى دایر زیاد است، به والى پاداش مىدهد و کرسیهاى ممتاز به او مىدهد و ولایتى را به ایالت او مىافزاید و اگر ایالتى را کمجمعیت و بایر ببیند و این وضع را نتیجه مسامحه و اخلاق بد والى بداند او را تغییر مىدهد. در هرناحیه یکى به ساخلوى مسلح فرمان مىداد و دیگرى بر طبقه فعال حکومت مىکرد و مالیات مىگرفت. اگر در ناحیهاى امنیت نبود رئیس طبقه فعال و کارهاى فلاحتى به مرکز اطلاع مىداد که کار کردن ممکن نیست زیرا امنیت وجود ندارد و اگر، باوجود امنیت، زمینها آباد نمىشد، رئیس ساخلو اوضاع را اطلاع مىداد.
مشیر الدوله در تاریخ خود مىنویسد که کورش کوچک، خود شخصا در فعالیتهاى کشاورزى شرکت مىجست و این حقیقت از مطالبى که وى خطاب به «لیزاندر» (سردار قشون اسپارتى) گفته است استنباط مىشود: «قسم به میتر وقتى که من سالمم هیچگاه تابهحال سر سفره ننشستهام مگر اینکه آنقدر کار نظامى یا فلاحتى کرده باشم که عرق در من ایجاد شده باشد.»
به عقیده ایرانشناسان شوروى:
ایران یکى از کهنترین کانونهاى زراعت در جهان است. حفاریهاى باستانشناسى که در طى سى سال اخیر به عمل آمده نشان مىدهد که ایران در چهارمین هزاره قبل از میلاد مسیح واجد سطح عالى زراعت بوده است. در ضمن حفاریهاى یاد شده، دانههاى گندم و جو که پنج تا شش هزار سال از عمرشان مىگذشته، یافت شده است. بیشتر گیاهها و میوههاى حوضه دریاى متوسط (مدیترانه) و آسیاى مقدم و میانه که اکنون مىشناسیم در هزاره اول پیش از میلاد مسیح در ایران به عمل مىآمده و کشت مىشده؛ از آن جمله است: هلو، زردآلو، انجیر، انار، گلابى، درخت انگور و نخل خرما. در جنوب باخترى، در دره رود کارون درخت زیتون غرس و پرورش مىشده. در عهد ساسانیان ایرانیان به کشت نیشکر و برنج و دیگر گیاههاى زراعى مىپرداختند.
کمبود بارش و اینکه منابع آبیارى بطرز نامساوى تقسیم شده بود، موجب گشت که ساکنان فلات ایران از عهد باستان به آبیارى مصنوعى متوسل شوند. در آغاز تاریخ میلادى این شیوه آبیارى را ایرانیان به کار مىبستند و بدین منظور از ترعههاى متفرع از رودها و چشمههاى کوهستانى و چاهها و کاریزها استفاده مىکردند. دالانهاى زیرزمینى که براى روآوردن آبهاى تحت- الارضى حفر مىشد، کاریز نامیده مىشود. این کاریزها بوسیله چاههایى با سطح زمین مربوط بودند که براى تنقیه و پاک کردن کاریزها یا قناتها به کار مىرفتند. «۱۶۰»
پولیب در کتاب ۱۰ بند ۲۸ مىنویسد: «شاهنشاهان هخامنشى براى تشویق فلاحت مقرر داشته بودند که هرکس زمینهاى بیحاصل را بواسطه آبیارى آباد کند تا پنج پشت عایدات آن از آن او و اعقابش باشد.»
بطور کلى از نوشتههاى گزنفون چنین برمىآید که در آن ایام به فعالیتهاى فلاحتى و عمرانى از جهت وصول شدن مالیاتها و آبادى خزانه و تدارک قوه و نیرو اهمیت زیاد داده مىشد ولى باید توجه داشت که معتقدات مذهبى و تعلیمات آیین مزدیسنا نیز در تشویق مردم به این امور تأثیر داشته است.
در اوستا مکرر به عبارات مختلف، مردم به کارهاى زراعتى ترغیب شدهاند. «کسى که تخم زراعت مىپاشد، اشویى مىکارد و در ترویج آیین مردم مىکوشد. پاداش چنین کسى با صد دعا و عبادت یکسان، و از هزار بار اداء مراسم مذهبى و صد هزار قربانى نیکوتر خواهد بود.» «۱۶۱»
بطور کلى باید گفت عقاید زردشت یک عامل ترقى براى آن زمان بود و مردم را به زندگى دهقانى و شهرنشینى و محبت به حیوانات اهلى و گوسفند و سگ و گاو و احترام به آب و درخت و زراعت دعوت مىکرده است. احترام به سگ براى پاسبانى گله و احترام به گاو براى زراعت، صرفا براى رفع احتیاج و بهبود زندگى مادى است. در مذهب زردشت و آیین مزدیسنا برخلاف ادیان سامى، مخصوصا دین مسیح، به زندگى مجلل و مرفه توجه زیاد شده. آقاى پورداود به این معنى اشاره کرده و مىنویسد:
جهان و آنچه در آن است مقدس است. خوشى و خوبى از براى بشر موهبت ایزدى است و از آن نباید انسان را محروم ساخت. پریشانى و ذلت در این جهان سرمایه آبرو و اعتبار از براى جهان دیگر نخواهد شد.
آنکس که در پرتو کار و کوشش خود مایه خوشى و آسایش دیگران را فراهم آورد، خود نیز از کاروکوشش دیگران بهرهمند گشته در خوشى و آسایش خواهد بود.
نظر بههمین اصول است که غالبا در کتب دانشمندان و مستشرقین مىخوانیم که مزدیسنا دینى است موافق زندگى عصر حاضر. «۱۶۲»
در اوستا مکرر به فقراتى برمىخوریم که ثروت و خانواده بزرگ و خانه آباد و فرزندان فراوان و اسب و گردونه و گله و رمه و مزارع حاصلخیز حتى غذاهاى گوناگون تشویق و تأیید شده است. آنچه مورخین قدیم یونان، مانند
هرودت، گزنفون، کتزیاس و کورتیوس و غیره، راجع به جلال ایرانیها نوشتهاند بخوبى ازیشتها هم پیداست؛ چه در این عصر تاریخى از قصرهاى صد ستونى، شیرهاى معطر، چرخهاى درخشان، گردونه خروشنده و اسبهاى شیههزننده و تیغ و تبر و گرز و جوشن و لباسهاى فاخر و زربفت و دستبند گوهرنشان سخن رفته است. طبیعى است در مذهبى که خوشى آینده را مشروط به بدبختى امروز نمىداند، باید از تمام لذایذ زندگى استقبال نمود.
آیین مزدیسنا براى کار و کارگر احترام فراوان قائل است. در زامیادیشت، کرد ۱۲ تاکرد ۱۵، همواره کارگر را برتر از سایر آفریدگان مىشمارد و به عناصر و افراد بىعلاقه به کار، به چشم نفرت مىنگرد. زمین به کسى که با دست چپ و راست در روى آن کشت و کار نکند، مىگوید: «تو اى کسى که با دست چپ و راست و با دست راستوچپ در روى من کار نکردى تو باید در آتیه پشت در دیگران تکیه زده و روزى خود را از آنان گدایى کنى؛ آرى خوراک پسمانده و ریزههایى که از دهان دیگران افتاد نصیب تو خواهد بود.»
«اهورامزدا مىگوید: کسى که گندم مىکارد به این مىماند که راستى مىافشاند و دین مزدیسنا را از پیش مىبرد.»
در این آیین تنها با بزهکاران، زیانکاران، و راهزنان و دروغگویان مبارزه نشده بلکه مردم به مبارزه عملى با جانوران موذى، نظیر موش، وزغ، مار، کژدم، مگس و مورچه نیز تشویق شدهاند. این دستور نیز، چنانکه مىبینیم، ریشه مادى دارد؛ چه این جانوران برخلاف اغنام و احشام به حال زندگى انسان زیانبخشند، بههمین جهت مورد نفرت قرار گرفتهاند. «چه بدحال است زمینى که زمان درازى بدون بذر و بذرافشان متروک و در انتظار کشاورز ماهرى مانده است، مانند دوشیزه زیبایى که زمانى طولانى بىفرزند مانده و اشتیاق شوهر خوبى را دارد.»
در جاى دیگر نوشته شده است: «اى آفریننده جهان مادى، اى یگانه پاک، چهارمین کس که زمین را به کمال نشاط آورده کیست؟ اهورامزدا جواب مىدهد: آنکس که بیشترین مقدار گندم کشت نماید، بیشترین سبزیها بکارد و بیشترین درختها غرس نماید، کسى که زمین خشک را آب دهد و زمین پررطوبت (باتلاق) را خشک و قابل کشت نماید.»
امیدوارم از این مقاله استفاده کنید و نیاز به دانلود مقاله یا کتاب در این باره نداشته باشید
تاریخ اجتماعى ایران