سیاست مذهبی داریوش و کوروش هخامنشی
- 2,080 بازدید
- 16 فوریه 2012
- تمدن ایران عهد هخامنشیان
تمدن ایران در عهد هخامنشیان
سیاست مذهبى
کورش و داریوش، براى آنکه بنیان حکومت و فرمانروایى خود را در کشورهاى مفتوحه دوام و قوام بخشند، نسبت به ادیان و مذاهب ملل مختلف، روش عاقلانه و ارفاقآمیز پیش گرفتند. قبل از این دو شهریار خردمند و مالاندیش، اکثر کشورگشایان دنیاى کهن یعنى عیلامیها، بابلیها، و آشوریها نسبت به خدایان پرستشگاهها و معابد دیگر ملل به دیده بغض و عناد مىنگریستند و غالبا مجسمه خدایان را به غنیمت مىبردند و مراکز مذهبى را یکسره ویران مىکردند، ولى کورش با احترام فراوانى که براى معبد «مردوک» قائل شد محبت و علاقه فراوان بابلیها را به سوى خود جلب کرد.
و داریوش کبیر پس از رفتن به مصر، از معابد و خدایان آنان دیدن کرد و در برابر مقدسات مذهبى این قوم سر تعظیم فرود آورد. وى در نامهاى که به نماینده و استاندار خود در آسیاى صغیر نوشته، وى را از این جهت که نسبت به خدایان احترام لازم را مرعى نداشته، مورد توبیخ و سرزنش قرار مىدهد.
یکى از اقدامات مترقیانه داریوش این بود که حتى الامکان ملل تابعه را از اقدام به اعمال وحشیانه بازدارد. بطورى که آپیان «۸۲» در سال ۱۶۰ میلادى نوشته «داریوش به اهالى کارتاژ نوشت که انسانى را براى خدایان قربانى نکنند و گوشت سگ نخورند.»
ظاهرا خشایارشا تحت تأثیر تحریکات مغان و روحانیان زردشتى، از روش اسلافش منحرف گردید، و پس از فتح آتن دستور مىدهد که بتکدهها را آتش زنند و مجسمه خدایان را درهم شکنند. در اواخر حکومت هخامنشیان، طبقه حاکمه، که در نتیجه چپاول ملل تابع در ناز و نعمت فرورفته و از باده پیروزى سرمست شده بودند، اندکاندک در سراشیبى فساد و تن- آسانى سقوط کردند تا جایى که گزنفون که روزى از خصال عالیه ایرانیان سخن مىگفت در
______________________________
(۸۰).Demosthenes
(۸۱). حیات مردان نامى، پیشین، ص ۱۶۷ و ۱۷۶٫
(۸۲).Appian
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۴۲۳
راحتطلبى طبقات مرفه چنین مىگوید: «امروز آن خصال مردانگى و شجاعت که خمیره پارسیان قدیم بود (منظور عصر کورش و داریوش است) از میان رفته، در تنآسانى بقدرى مبالغه مىکنند که حتى مقیدند زیرپایههاى تختخوابشان از فرش مستور باشد.» بطورى که دیدیم، تحمیل مالیاتهاى سنگین به ملل تابع، عدم تحمل معتقدات مذهبى سایر ملل، و رعایت نکردن اصول دموکراسى، و ظلم و ستمگرى مأموران دولتى، آتش اغتشاش و ناامنى را بتدریج در سراسر شاهنشاهى مشتعل کرد و زمینه را براى تسلط و نفوذ اسکندر فراهم ساخت.