ادوار گوناگون تاریخى‏ و تکامل فرهنگ و تمدن

ادوار گوناگون تاریخى‏

جامعه‏شناسان تاریخ زندگى بشر را برحسب پیشرفتهایى که در تولید وسایل زندگى حاصل شده است به دوره توحش، بربریت، و تمدن تقسیم مى‏کنند. طبق نظریه باستانشناسان و علماى زیست‏شناسى، ساختمان بدنى و مغزى نخستین انسانهاى قدیم با آدمیان امروزى اختلاف فراوان داشته است و قدیمیترین فسیلهاى انسانهاى آن روزگار شباهت زیادى با میمون دارد. انسانهاى میمون‏نما در طول عمر خود فقط در سایه کار به صورت انسان امروزى درآمدند. آدمیان دوران توحش یا (پالئولى‏تیک) اندک‏اندک در صدد برآمده بودند از سنگ و استخوان، وسایل و افزارهایى براى رفع نیازمندیهاى خود به وجود آورند………..

تکامل فرهنگ و تمدن بشرى‏

آگبرن و نیمکف مى‏نویسند:

… دهها هزار سال، گذشت تا حیوان درخت‏زى نخستین، تکامل یافت و چیزى انسان‏گونه شد. انسان به وسیله امتیازات خود توانست ابزار بسازد و سخن بگوید و بسهولت بیاموزد. ابزارسازى سبب شد که قسمت بزرگى از دسترنج هرنسلى به صورت ابزار به نسل بعد انتقال یابد و در جریان این انتقال دایم، افزایش پذیرد. تکلم نیز باعث شد که هرنسلى آموخته‏هاى خود را به نسل بعد منتقل کند. در نتیجه هریک از گروههاى انسانى نتایج محسوس دسترنج پیشینیان را، به صورت ابزار، و نتایج غیرمحسوس آزمایشهاى آنان را از طریق زبان دریافت مى‏داشتند.

دستگاه عصبى بسیار پیچیده و دوره طولانى یادگیرى انسانى، فراگرفتن میراث گذشتگان را میسر ساخت. در عالم انسانى، مغز رشد فراوان کرده است و دوره بستگى کودک به مادر هم که نخستین و مهمترین دوره یادگیرى است، بسیار دراز است. ازاین‏رو بچه انسان مرتبه‏ها بیش از بچه سایر حیوانات از همنوعان خود مى‏آموزد و بوسیله آموخته‏هاى خود بر دشواریهاى زندگى غالب مى‏آید.

تجربه نشان داده است که یادگیرى در زندگى حیوانات نیز راه دارد؛ مثلا معلوم شده است که بچه گربه اگر پیش از چهارماهگى طرز شکار موش را ببیند و بیاموزد بعدا صیادى ماهر مى‏شود و تقریبا دوبار بیش از گربه‏هاى آموزش نیافته موش مى‏گیرد. فیل و اسب و سگ و برخى از میمونها نیز قدرت یادگیرى قابلى دارند ولى هیچ‏جانورى از این حیث به گرد انسان نمى‏رسد.

______________________________
(۲۳). برتراند راسل، تأثیر علم بر اجتماع، ترجمه دکتر حیدریان، ص ۳۷ به بعد.

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۱۶

با اینهمه، انتقال تجارب نسلها و تکامل زندگى انسانى صرفا به سبب یادگیرى عظیم انسانى صورت نپذیرفتند. اگر ابزارسازى و زبان نبودند انسان هیچگاه نمى‏توانست دسترنج خود را از نسلى به نسلى برساند و همواره گسترده و پرمایه- ترش کند. از اینجاست که برخى از اهل‏نظر، انسان اندیشه‏ورز را «انسان ابزارساز» و برخى دیگر او را «انسان سخنور» خوانده‏اند. بطور خلاصه، ضرورت زندگى، انسان را به ابزارسازى کشانید. ابزارسازى، زندگى گروهى را ایجاب کرد، زندگى گروهى افراد را به همکارى و هماهنگى برانگیخت، لزوم همکارى و هماهنگى موجد تکلم شد و تکلم و محصول مستقیم آن، خط، مردم دور و نزدیک را به یکدیگر مرتبط ساخت و نسلهاى حاضر را به نسلهاى گذشته پیوند داد … «۲۴»

اطلاعات ما درباره سلسله نسب انسانها، باوجود تحقیقات علمى، هنوز کافى نیست. آنچه مسلم است انسان از نسل میمونهاى آدم‏نماى کنونى نیست یا به عبارت دیگر، این میمونها اجداد و نیاکان واقعى ما نیستند، بلکه عموزادگانى هستند که شجره اجداد آنها بیش از یک میلیون سال قبل، از شجره نیاکان واقعى ما جدا شده است. مطالعات و کاوشهاى محققین در اروپا و آسیا و پیدا شدن افزارهاى گوناگون سنگى از قبیل تبر و آتشزنه و چکش و چاقوى سنگى، به دانشمندان نشان داد که قبل از عصر مفرغ، عهد حجر وجود داشته و در این عهد نگاه کنید به کتاب چگونه انسان غول شد، ج ۱ و سایر مجلدات‏

انسان ابتدایى با صیقل دادن سنگها وسایل اولیه زندگى خود را فراهم مى‏کرده است. انسانهاى آن روزگار با مردم کنونى جهان فرق فراوان داشتند. دانشمندان فرانسوى و انگلیسى، پس از سالها مطالعه و کاوش، سرانجام، جمجمه و دیگر اعضاى انسان عهد حجر یا انسان «نئاندرتال» «۲۵» را به‏دست آوردند و معلوم داشتند که انسانهاى آن عهد چهره‏اى زشت، هراس‏انگیز، و مانند چهره میمون داشته‏اند، راست نمى‏ایستادند و زانوى آنها خمیده بود. انتشار این نظریات، که با عقیده عامه مردم و با مندرجات کتب مذهبى تعارض داشت، موجب سروصدا و اعتراض افکار عمومى گردید، زیرا مردم نمى‏خواستند قبول کنند که انسان از تکامل تدریجى‏

______________________________
(۲۴). آگبرن و نیمکف، زمینه جامعه‏شناسى، ترجمه و اقتباس دکتر امیرحسین آریانپور، ص ۹۳٫

(۲۵).Neanderthal

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۱۷

حیوانى میمون‏نما پدید آمده است. از روى استخوانهایى که در نقاط مختلف به دست آمد، معلوم گردید که حیوانات و پستاندارانى که در آن دوره مى‏زیستند با جانداران عصر ما تفاوت فراوان داشته‏اند و بسیارى از آنها، در اثر تغییر آب و هوا و ظهور طوفانهاى مهیب، از بین رفته‏اند. محققین، تاریخ ظهور انسان را از ۲۵۰ تا یک میلیون سال پیش مى‏دانند و در نتیجه مطالعات و کاوشهایى که در آسیا و اروپا به عمل آورده‏اند، معلوم شده است که انسانهاى میمون‏نما در سراسر جهان به یک شکل و هیکل نبوده‏اند، بلکه بعضى کوچک‏اندام، برخى میانه و بعضى دیگر درشت‏اندام بوده‏اند. انسانهاى این عهد هنوز قدرت سخن گفتن نداشتند، فقط صدا مى‏کردند و شکلک درمى‏آوردند و چون عصبانى مى‏شدند بالا و پایین مى‏جستند.

یکى از دانشمندان مى‏نویسد: «صدها هزار سال پیش، در مکانى از منطقه حاره، نوع تکامل یافته‏اى از میمونهاى انسانى‏شکل زندگى مى‏کردند که به گفته داروین بدن آنها بکلى مستور از مو بود و داراى ریش و گوشهاى تیزى بودند و گله‏وار روى درختها زیست مى‏کردند. این میمونها رفته‏رفته تحت تأثیر شیوه زندگى از کمک دست براى راه رفتن بى‏نیاز شدند؛ و به این ترتیب، به مرور زمان، اولین قدم براى تبدیل میمون به انسان برداشته شد. باید دانست که دست نه تنها وسیله کار است بلکه خود محصول کار نیز هست، یعنى در نتیجه کار و از برکت انتقال موروثى تکامل، اعضاى دست انسان به آن پایه رسید که توانست پرده‏هاى زیباى «رافائل» را خلق کند.

در انسانهاى اولیه بتدریج احتیاج به تکلم و گفتگو پیدا شد. حنجره میمونها در طى زمان، تغییر شکل داد و تکامل یافت و بتدریج تلفظ صداهاى مجزا از یکدیگر ممکن گردید.

تکامل مغز و حواس و توانایى تفکر تجریدى و استنتاج، تأثیر متقابلى بر روى کار و زبان نمود.

سیر تکامل استخوان‏بندى و دستگاههاى میمونها در طول تاریخ‏

احتیاج به سخن گفتن سبب گردید که حنجره غیر تکامل یافته میمون با تأنى ولى پیوسته براى تغییر شکل آماده شود. با گذشت زمان، اجزاى مختلف دهان موفق به اداى صداهاى مجزا گردید. به عقیده عده‏اى از دانشمندان، قیاس با حیوانات ثابت مى‏کند که تعبیر پیدایش زبان در جریان کار و همراه با کار تعبیرى است صحیح. در نتیجه کار و بیان مقطع، اندک‏اندک مغز میمون به مغز انسان تبدیل گردید. تکامل تدریجى دست و بیان، با تکامل تدریجى سایر اعضا و حواس انسانى همراه بوده است. حس باصره، حس لامسه و سایر حواس انسان، همراه با

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۱۸

تکامل مغز، قدرت تشخیص بیشترى به دست آوردند و سرانجام توانایى تفکر تجریدى و استنتاج موجب جدایى انسان از میمون گردید. پس از جدایى قطعى انسان از میمون، تکامل تدریجى مغز و حواس انسان متوقف نگردید بلکه بطور کلى و عمومى، این تکامل تا عصر ما ادامه دارد.

قدیمیترین ابزارى که از انسانهاى ماقبل تاریخ براى ما به ارث رسیده ابزار شکار و ماهیگیرى است. پس‏ازآنکه خوراک نباتى توأم با گوشت شکار و ماهى گردید اعضاى بدن، تکامل بیشترى حاصل نمود.

استفاده از گوشت، سرانجام به استفاده از آتش و اهلى کردن حیوانات منتهى گردید.

انسانهاى آن روزگار کم‏کم دریافتند که گوشت پخته مطبوعتر و سهل الهضم‏تر است و براى استفاده مستمر از این ماده نیروبخش، اهلى کردن حیوانات و نگهدارى و استفاده از آتش آغاز گردید. دیگر از امورى که در تکامل حیات اجتماعى آدمیان مؤثر افتاده است، موضوع انتقال گله‏هاى بشرى است از مناطق گرم و یکنواخت به مناطق سردتر. پس‏ازآنکه انسان به مناطقى راه یافت که سال آن به زمستان و تابستان تقسیم مى‏شد، ناچار گردید که خود را در مقابل خطر سرما مجهز و آماده کند و براى تهیه مسکن و پوشاک کوشش و فعالیت نماید.

تلاش انسان در راه تهیه خوراک منظم، پوشاک، و مسکن بیش از پیش بشر را از دیگر حیوانات مشخص و ممتاز نمود. در نتیجه فعالیت مشترک مغز، بیان، و دست، انسان توانست به فعالیتهاى بغرنجترى دست یازد. این فعالیتها با گذشت زمان تکامل یافت و در نسلهاى بعدى کاملتر و جامعتر گردید. شکار، گله‏دارى، زراعت، نخ‏ریسى، نساجى، فلزکارى، کوزه‏گرى و کشتى‏سازى کمابیش زندگى انسانها را قرین امنیت و آرامش نمود و سرانجام علم و هنر، که گرانبهاترین محصول مغز بشرى است، به وجود آمد.

تکامل مغز انسان‏

ویل دورانت مى‏نویسد:

اگر بتوانیم از روى جنین‏شناسى حکم کنیم باید بگوییم که مغز از توسعه شامه به وجود آمده است. این عصب ضمیمه کوچکى به دماغ بود و قرنها هوش از راه عصب شامه عمل مى‏کرد. بعد اعصاب دیگر مغزى از قبیل اعصاب چشم و صورت و گوش و گلو و زبان و گردن خود را به کره مغزى پیوستند. اعصاب شوکى جزءبجزء وارد دستگاه مى‏شدند و حاکمیت سر بر بدن بتدریج بیشتر مى‏شد و با نمو مغز، عمل و عکس العمل، همکارى و تطابق و اشراف نیز افزایش یافت. در ماهیها وزن مغز ۵۶۶۸/ ۱ و در خزندگان ۱۳۲۱/ ۱ و در پرندگان ۲۱۲/ ۱ و در پستانداران ۱۸۶/ ۱ و در شمپانزه دو ساله ۲۵/ ۱ و در کودک دو ساله ۱۸/ ۱ بدن است. ما از چنین نردبانى بالا رفته‏ایم.

پس یک امر روشن شد و آن اینکه این ذهن پیچیده انسان از تأثر عام ساده‏ترین پروتوپلاسمهاى ابتداییترین موجودات زنده تحول یافته است. «۲۶»

______________________________
(۲۶). ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه زریاب خویى، ص ۵۴٫

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۱۹

ولز، ضمن بحث در پیرامون زندگى پستانداران و سیر تکاملى آنان، مى‏نویسد:

«پستاندار جانورى است خانواده‏دار و این خوگیرى با خانواده موجب امکان ادامه تجربیات مى‏شود. زندگى کاملا دورافتاده و جداى یک سوسمار را با زندگى پایین‏ترین نوع پستانداران بسنجید، سوسمار هیچ فکر آن‏سوتر از خودش را نمى‏کند، جهان او به خودش پایان مى‏گیرد، اما یک پستاندار از مادرش فرامى‏گیرد و آنچه آموخته به فرزندانش مى‏سپرد … همه ابتکاراتى که در تاریخ زندگى پدید آمده است با فرودستى و ناچیزى آغاز شده است … عمل زاییدن و پرستارى کردن نیاکان پستانداران، در هنگام پستى و سختى و تنگى و دشوارى زندگى پستانداران در جهان، راهى باز کرد که حتى مردم امروزى ما به اهمیت و ارزش آن اندک- اندک پى‏مى‏برند … همه پستانداران سنوزوئیک بر اثر جبر زمان مغز را رشد مى‏دادند، پیشرفت اینها به موازات یکدیگر بود، هرجانورى امروز داراى مغزى است از شش تا ده برابر مغز نیاکانش …»

ولز ضمن گفتگو از اصل و تبار آدمیان مى‏نویسد: «بر سر ریشه و اصل آدمى و بستگى او با دیگر جانوران در صد سال اخیر بحث فراوان شده و اختلاف بسیار بوده است. اکنون عقیده غالب درمیان دانشمندان آن است که آدمى مانند دیگر پستانداران از نیاکان نوع پست‏تر از خود است و آن نیاى پست‏تر و انسان‏ریختها مانند شمپانزه، و اورانگ اوتانت و گوریل زمانى از یک اصل بوده‏اند و این اصل هم از اصلى پست‏تر یعنى از پستانداران نازلتر که آنها نیز از خزندگان تریومورف ریشه گرفته بودند، پدیدار گشته، و باز دورتر به دو- زیستیان و سرانجام به ماهى نوع نخستین مى‏رسد. این نسب‏نامه براساس سنجش اعضاى تن آدمى است با دیگر جانوران مهره‏دار، و مراحلى که تن آدمى پیش از زاده شدن مى‏پیماید نیز مؤید آن است، زیرا در آغاز چنان است که پندارى ماهى خواهد شد، گوش‏ماهى و دل و کلیه ماهى دارد، سپس از مراحلى که یادآور دوزیستیان و خزندگان و پستانداران پست است مى‏گذرد، تا مدتى دم دارد، با هیأت آدمى آغاز نمى‏کند، بلکه به سوى آدمى با تلاش و سختى پیش مى‏رود، بسیارى از چیزهاى تن او یادآور دورانهاى پیشین هستند، مانند مویها و جهت رویش آنها در پاها که به این نیرو و این پایگاه رسیده است. آدمى با گذشت میلیونها و میلیونها قرن از حرکت و جنبش در آب به اینجا رسیده است که اکنون با یک شور و روشن‏بینى و اراده روزافزون، سرنوشت نسلهاى بیشمار گذشته را بررسى مى‏کند، و نگارنده این نظر را درباره ریشه و تبار آدمى بیان مى‏کند، و آن را کاملا نظریه‏اى استوار مى‏بیند. اما خوب است به خاطر آوریم که جانور بودن نیاکان آدمى هنوز هم مصرانه مورد انکار بسیارى از کسان با قدرت و دانشمند است … گاهى چنین شایع مى‏شود که دستگاههاى گوناگون دینى و به‏ویژه کلیساى کاتولیک رومى با این نظریه درباره تبار آدمى و ریشه گرفتن او از جانوران، مخالف است اما این شایعه به نظر درست درنمى‏آید، زیرا که کلیساى کاتولیک همانگونه که نمى‏تواند پیرو اندیشه هموار بودن زمین و گردش‏

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۲۰

خورشید به دور زمین باشد نمى‏تواند هواخواه آفرینش خاصى براى انسان باشد.» «۲۷»

استفاده از ابزار

یکى از خصوصیات میمونهاى انسان‏نما استفاده از اندیشه و به کار بردن ابزارهاى گوناگون براى رفع احتیاجات روزمره است. «داروین عنترهایى را نشان مى‏دهد که با سنگ هسته‏ها را مى‏شکند و از عصا براى بالا رفتن از صخره‏ها جهت شکار حشرات و از چوب و سنگ براى زدن ضربه بهره مى‏گیرند. شمپانزه با یافتن شاخه‏ها براى خود کلبه‏اى مى- سازد … به کار بردن ابزار توسط میمونها و آدمى، نمایان، ارتجالى و شتاب‏آمیز است. براى حل مشکلى که پیش‏آمده است، هرچه دم دست باشد بى‏درنگ برمى‏دارد و به کار مى‏زند.

آدمیان و نیمه‏آدمیان از این نیز پیشتر رفتند. اینان عمدا و با نقشه ابزار خویش را براى منظورى که داشتند طرح مى‏کردند و آن را براى استفاده آینده نگاه مى‏داشتند.» «۲۸»

ولز در صفحات بعد ضمن بحث در پیرامون انسان نئاندرتال مى‏نویسد: «این مردان نئاندرتال چه شکار مى‏کردند؟ تنها حربه کشتار ایشان براى از پا درآوردن جانوران هیولایى مانند ماموت یا خرسهاى غارنشین و حتى گوزن همانا نیزه چوبین، چماق چوبین و سنگ پرتاب و تکه‏هاى بزرگ سنگ چخماق بود که بازمانده و به نام ابزار «موسترى» شناخته شده است» «۲۹» ولز در اینکه آدمیان وحشى توانسته باشند جانورانى بسیار بزرگتر از خرگوش و موش صحرایى را شکار کرده باشند، تردید مى‏کند و مى‏نویسد: «آدمى شاید بیشتر شکار دیگران بود تا دیگران شکار او. انسان وحشى نخستین هم علفخوار بود و هم گوشتخوار، فندق و جوز و شاه‏بلوط و بادام‏زمینى و بلوط مى‏خورد. سیب و حتى توت‏فرنگى، انواع ساقه‏هاى زمینى خوراکى و گیاهان مانند آن … تخم مرغان و جوجگان آنها و عسل و موم زنبوران و سوسمار و حلزون و قورباغه مى‏خورد. ماهى چه زنده چه مرده و جانوران دریایى و پرندگان و پستانداران خرد را شکار مى‏کرد و مى‏خورد …» «۳۰» ظاهرا حیوانات شکارى را نمى‏پختند، شاید آنها را کباب مى‏کردند.

زندگى انسان بدوى‏

«آن ترى وایت» «۳۱» در کتاب آدمیان نخستین در وصف انسان میمونى چنین مى‏نویسد: … انسان میمونى، با احتیاط راه خود را درمیان جنگل مى‏پیماید، خطر از هرسو تهدیدش مى‏کند، جانورانى مانند شیر و کفتار همیشه در کمین او هستند. گاهى چون آواى هراس‏انگیزى بشنود، بر سر درختى مى‏رود. زمانى سنگى یا شاخه‏اى برمى‏گیرد تا از خویشتن دفاع کند. بیشتر اوقات مى‏گریزد … او اکنون آتش را مى‏شناسد، دیگر آن را دشمن نمى‏دارد و از آن نمى‏گریزد؛ آموخته است که چگونه رامش کند، با چوبهاى خشک بدان، مایه و نیرو بخشد و با آب خاموشش سازد. آتش دوست اوست … آتش گوشتها را برایش کباب مى‏کند و چون هوا به سردى گرایید به او گرمى و حرارت مى‏بخشد. در دل جنگل براى خود پناهگاهى ساخته است … پناهگاه او دیوار ندارد، تنها سقفى دارد که روى چهار ستون چوبى قرار گرفته و او را از باران ایمن مى‏کند.

______________________________
(۲۷). کلیات تاریخ، پیشین، ص ۷۲ به بعد.

(۲۸). همان، ص ۸۵ به بعد.

(۲۹). همان، ص ۹۸٫

(۳۰). همان، ص ۱۰۳ به اختصار.

(۳۱).Anne Terry White

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۲۱

آنها در زیر این سقف مى‏نشینند و براى اینکه گرم شوند دست در کمر یکدیگر مى‏افکنند و به‏هم مى‏چسبند … چون آفتاب از زیر ابرها سر بیرون مى‏کند … و جنگل خشک مى‏شود، آنان نیز از پناهگاهشان بیرون مى‏خزند و به جمع کردن میوه و فندق و کندن ریشه‏ها و دزدیدن تخم پرندگان مى‏پردازند.

و سپس مى‏نویسد که:

گوشت براى انسان غذاى بسیار لذیذى است ولى دست یافتن به شکار کار آسانى نیست، زیرا انسان ابتدایى با سنگ و چوب قادر نیست که شکار خوبى به دست آورد، بنابراین، به فکر مى‏پردازد و به یارى اندیشه و تفکر وسایلى براى در دام افکندن شکار اختراع مى‏کند. غار یکى از پناهگاههاى انسان اولیه است.

دهانه غار را مى‏تواند با سنگ و خس و خاشاک ببندد و از ورود حیوانات درنده و یا همجنسان خود جلوگیرى کند، زیرا آدمیان آن روز یکدیگر را شکار مى‏کردند و از خوردن گوشت هم لذت مى‏بردند، زیرا گوشت آدمى از گوشت هرجانور دیگر لذیذتر است و آسان‏تر به دست مى‏آید.

آدمیان آن روزگار بتدریج با ساختن افزارهاى دفاعى جرأت و جسارت بیشترى کسب کردند، از سنگ سخت شکننده‏اى آتشزنه مى‏ساختند و با آن نیزه درست مى‏کردند، شاخه درختان را مى- تراشیدند، صاف مى‏کردند و نوکش را تیز مى‏نمودند و به یارى این وسایل به شکار حیوانات مى‏پرداختند. قد انسانهاى آن دوره از ۱۶۰ سانتیمتر تجاوز نمى‏کرد، کله بزرگ، سینه برآمده، پیشانى کوتاه، دست و پاى بزرگ و نازیبا، بازوانى دراز و ساقهاى کوتاه داشتند و با این جثه کوچک به کمک تدبیر و افزارهایى که براى خود ساخته بودند، به شکار حیوانات بزرگ توفیق مى‏یافتند.

اخیرا باستان‏شناسان شوروى در غار «کاپووا» واقع در قسمت جنوبى «اورال» به‏

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۲۲

آثار و تصاویر جالبى برخورده‏اند که از آنجمله تصویر اسب، ماموتها، کرگدنها و گاو وحشى که با رنگ قرمز بطرزى زنده نقاشى شده‏اند، قابل توجه و مربوط به اوایل عصر مادلن قریب ۲۰ هزار سال قبل مى‏باشد. در سال ۱۸۶۸ در فرانسه جنوبى ضمن ریل‏گذارى راه‏آهن در دهکده «کرومانیون» «۳۲» در دل کوه به غارى برخوردند که درون آن پنج اسکلت آدمى موجود بود. پس‏ازآنکه خبر این کشف به گوش مقامات فرهنگى رسید، فورا اشخاص صلاحیتدار براى مطالعه به کرومانیون شتافتند و در کف آن، اجاقها، سلاحها و افزارهاى سنگى و استخوانى و شاخى به دست آوردند. آدمیان این غار برخلاف اجداد خود، خوش‏اندام و خوش‏قیافه بودند، و از جهاتى به انسانهاى امروزى شباهت داشتند. سلاحهاى بران، سنجاقها، آویزها، مهره‏ها و دگمه‏هاى انسان کرومانیون جالب و دیدنى بود. یکى از پژوهندگان که در نمایشگاه بین‏المللى پاریس از مشاهده آثار هنرى انسان عهد کرومانیون مبهوت شده بود، درصدد برآمد که غارهاى اسپانیا را از جهت آثار تاریخى مورد مطالعه قرار دهد. به این منظور به اسپانیا رفت و پس از مدتى تحقیق و جستجو مشاهده کرد که در سقف غارى ۱۸ رأس گاو با رنگها و حالات گوناگون نقاشى شده. بعضى از این گاوها آرام و خاموش بودند و برخى خشم‏آگین به جلو مى‏رفتند. این نقشها بحدى زنده و جاندار بود که نظر پژوهنده را (که دون مارسیلنو نام داشت) به خود جلب کرد. محققین تاریخ ظهور این انسان را ۱۵ تا ۲۰ هزار سال پیش مى- دانند.

آنچه مسلم است انسان کرومانیون و غار کاپووا، از آغاز امر، نقاش، کنده‏کار و پیکر- تراش ماهرى نبود. او در ابتداى کار، هنرى جز تراشیدن سنگ آتشزنه و کنده‏کارى روى استخوان و تهیه وسایل دفاعى نداشته است. به مرور زمان و با گذشت هزاران سال، انسانهاى این دوره موفق مى‏شوند که وسایل جنگى و دفاعى خود را کاملتر کنند و قلاب ماهى، خنجر، مته، اره و دگمه‏هاى عاج بسازند و با استفاده از گل و آتش، به ساختن ظرف مبادرت نمایند و با ابداع تیر و کمان در شکار حیوانات پیروزى بزرگى به دست آورند و به یارى سگ وفادار به زندگى خود امنیت و آرامش بیشترى بخشند. از این دوره کمابیش ذوق هنرنماى انسان تجلى مى‏کند.

به عقیده آن‏ترى وایت در طى یک میلیون سالى که از عمر بشر مى‏گذرد، بزرگترین پیروزى و موفقیتى که نصیب آدمى شده، سخن گفتن و کشف آتش و کشاورزى است؛ به نظر او:

زبان، آتش، و کشاورزى بزرگترین اختراعات آدمى است و در برابر اینها نیزه، نیزه‏انداز، تیر و کمان، سوزن، کوزه‏گرى، خانه، قایق و بافندگى و حتى کشتیهاى بخار، تلویزیون و شکافتن اتم، هیچ است. پایه‏هاى تمدن و فرهنگ بشر بر این سه استوار است و این سه، ره‏آورد آدم نوسنگى (عهد حجر جدید) است؛ آدمى که تا صد سال پیش، ما، در هستیش تردید داشتیم.

سپس مى‏نویسد:

نخست زبان را در نظر آورید: اگر زبان نباشد، انسان چیست؟ آدمى با همه مغز بزرگ و قامت افراشته‏اش، بدون زبان جانورى بیش نیست. اگر زبان نباشد انسان‏

______________________________
(۳۲).Cro Magnon

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۲۳

نمى‏تواند با همجنسانش گفتگو و تفهیم و تفاهم کند، نمى‏تواند در کارهاى بزرگ به یارى آنان برخیزد و حتى نمى‏تواند فکر کند؛ زیرا با کمک کلمات و در قالب زبان اندیشه مى‏کنیم. دوم آتش را در نظر آورید: اگر آتش نبود، انسان نمى- توانست غذاى پخته بخورد، نمى‏توانست در جاهاى سرد زندگى کند، فقط در روز مى‏توانست کار کند، نمى‏توانست فلزات را بگدازد و در نتیجه تا پایان روزگار پایبند سنگ و استخوان و چوب بود … سرانجام در کشاورزى مطالعه کنید: کشاورزى «مادر» تمدن است؛ زیرا اگر کشاورزى نباشد ساختمان و بنایى درمیان نیست و چون بنایى درمیان نباشد، زندگى شهرى وجود ندارد و وقتى شهرى نباشد، تمدنى نیست. کشاورزى به انسان امکان مى‏دهد که غذا تهیه کند. اطمینان به غذاى ذخیره شده بر شماره آدمیان مى‏افزاید و از افراد زیاد، آسانى و آسایش مى- زاید؛ زیرا عده کمى مى‏توانند براى عده بسیارى غذا فراهم آورند و بقیه نیروى فکر و بازوى خود را در راههاى دیگر به کار مى‏اندازند. از این میان برخى چیره و چابک مى‏شوند و بعضى مى‏اندیشند و براى آسایش و راحت دیگران اختراعى مى‏کنند. از همه مهمتر اینکه کشاورزى آدمى را پابند زمین مى‏کند، انسان نسل اندر نسل در جایى مى‏زید، در نتیجه نهال هنر جوانه مى‏زند؛ زیرا تا انسان زندگى خانه‏بدوش شکارگران را دارد به آفریدن زیبایى و ظرافت چندان میل نمى‏کند. به یاد دارید آدم کرومانیون مادام که در غار مى‏زیست و در یک‏جا مسکن داشت، هنرمندى بزرگ بود اما چون کوچیدن پیاپى آغاز کرد، هنرش مرد.

وقتى انسان هردم، هرروز و هرفصلى جاى دیگرى باشد نقاشى و مجسمه چه فایده‏اى دارد؟ وقتى که انسان باید مکان و مسکن خود را ترک گوید، ساختن خانه زیبا و دلگشا به چه‏کار مى‏آید؟ اما همینکه مردم ذخیره غذایى داشته باشند، در جاى خود مى‏مانند و به آبادانى مى‏پردازند، هنر و صنعت پیش مى‏رود، مذهب نقش مهمترى در زندگى انسان بازى مى‏کند، معبدها سر به فلک مى‏کشد، نقاشیها و پیکره‏ها ساخته مى‏شود، خط پدید مى‏آید و شهرها زاده مى‏شود. «۳۳»

از آنچه گذشت روشن شد که:

در آغاز انسان ناتوان ابتدایى، بنده و زبون محیط طبیعى است، در پى خوراک و پناهگاه در جولان است و در هرجا که پناهگاه و شکار و یا گیاهى خوردنى مى‏یابد، درنگ مى‏کند، زندگى او بى‏ثبات است، و اجتماعات او در خاک ریشه نمى‏دواند و وسعت کافى نمى‏گیرد. این دوره، دوره گردآورى خوراک نام دارد.

… پس از دوره گردآورى خوراک، انسان با کشف رازهاى کشاورزى و دامدارى، تا اندازه‏اى از یوغ محیط طبیعى مى‏رهد، از آن پس دیگر زندگى او بازیچه‏

______________________________
(۳۳). آن‏ترى وایت، آدمیان نخستین، ترجمه فریدون بدره‏اى، ص ۱۴۶٫

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۲۴

محض طبیعت نیست، بلکه اراده او اندکى از تحمیلات طبیعت مى‏کاهد … در محلى مناسب مى‏ماند و با کشتکارى و دامدارى زندگى مى‏کند. در این دوره که دوره تولید خوراک نام دارد خوراک با سهولت و وفور بیشترى به دست مى‏آید و به اجتماع مجال آسایش و گسترش مى‏دهد … دوره تولید خوراک که در پى دوره گردآورى خوراک مى‏آید، خود، شامل چند دور است؛ در نخستین دور اجتماعات روستایى ظاهر مى‏شود و در دوره‏هاى بعدى در ناحیه‏هاى حاصلخیز زمین، مخصوصا در نزدیکى دریاها و رودها، شهرها قد مى‏افرازد. اجتماعات روستایى وسعت چندانى ندارد و مردم آنها با ابزارهاى معدود ابتدایى کار مى‏کنند، اما اجتماعات شهرى پهناورند و از ابزارهاى فراوانتر و کارآمدتر برخوردارند. پس در شهرها تولید افزایش مى‏یابد، بین شهرها دادوستد روى مى‏دهد، زندگى گسترده‏تر و پرآسایشتر مى‏شود. «۳۴»

در دوره گردآورى خوراک اعضاى جامعه به صورتى مشترک و مانند تنى واحد از بام تا شام به قصد تهیه غذا و حفظ حیات اجتماعى تلاش مى‏کنند و براى این منظور مشترکا کارافزار و جنگ‏افزار مى‏سازند. هرکس خود را جزء لاینفک جامعه مى‏داند و زحمت یا راحت جامعه را زحمت یا راحت خود مى‏شمارد. مفهوم سود شخصى و مالکیت خصوصى بر او مجهول است … هرکس هرچه به دست بیاورد با شوق عظیم به جامعه عرضه مى‏دارد و در اختیار همگان مى‏گذارد … انسان در دوره گردآورى خوراک حیوانى، بتدریج مى‏تواند در جریان شکار از وجود سگ سود جوید و به دستگیرى و نگهدارى و رام کردن جانوران سودمندى چون اسب بپردازد و دامدارى و دامپرورى را بنیاد نهد … پس انسان گردآور به صورت انسان دامدار و کشتکار درمى‏آید و دوره تولید خوراک آغاز مى‏گردد. «۳۵»

دوران ماقبل تاریخ در ایران‏

«گیرشمن» مى‏نویسد:

تحقیقات زمین‏شناسى اخیر نشان داده است در زمانى که قسمت اعظم اروپا از توده‏هاى یخ پوشیده بود، نجد ایران از دوره باران، که طى آن حتى دوره‏هاى مرتفع در زیر آب قرار داشت، مى‏گذشت. بخش مرکزى نجد که امروز بیابان نمکزار بزرگى است در آن زمان دریاچه وسیع یا دریاى داخلى را که رودهاى بسیار از جبال مرتفع به سوى آن سرازیر مى‏شده، تشکیل مى‏داده است.

بقایاى ماهیان و صدفها که نه تنها در بیابان بلکه در دوره‏هاى مرتفع نیز به دست آمده، وضع طبیعى کشور را آنچنانکه در چند هزار سال پیش از تاریخ مسیحى بود، مجسم مى‏سازد.

به عقیده دکتر گیرشمن:

در عهدى که آن را مى‏توان بین ۱۰ هزار تا ۱۵ هزار سال قبل از میلاد قرار داد در ایران تغییر تدریجى آب و هوا صورت گرفت، عهد بارانى از بین رفت و عهدى که اصطلاحا آن را عهد خشک نامند و هنوز هم ادامه دارد، جانشین آن گردید.

______________________________
(۳۴). زمینه جامعه‏شناسى، پیشین، ص ۲۲۱٫

(۳۵). همان، ص ۲۷۹٫

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۲۵

در نتیجه کم شدن باران جریان آب رودها بیش از پیش منظم گردید. در این عهد انسان پیش از تاریخ که بیشتر در نجد ایران مى‏زیست در غارها یا پناهگاههاى سنگى مسکن و جایگاهى براى خود مى‏ساخت. نمونه این قبیل مساکن ضمن حفارى غارى در تنگ پبده در کوههاى بختیارى واقع در شمال شرقى شوشتر به دست آمد است.

به عقیده گیرشمن:

در اینجا انسان براى تهیه خوراک خود به شکار مى‏پرداخت و براى این منظور حیله را بیش از اعمال قدرت به کار مى‏برد. وى به طرز استعمال چکش سنگى، تبر دستى، تبرى که به چوبدستى شکافدار متصل بود، آشنایى داشت. همه اینها ابزارهاى بدوى است که بوسیله صیقل، اندکى از ناهنجارى آنها کاسته مى‏شد، آلات استخوانى از قبیل درفش که از استخوان حیوانات مى‏ساختند، بمراتب کمتر از مصنوعات سنگى متداول بود. لیکن انسان در آن دوره یک نوع ظروف سفالین ناهموار را که بطور ناقص پخته بود، به کار مى‏برد و در پایان دوره سکونت در غار این ظروف از فرط دودخوردگى به رنگ سیاه سیر درآمده بود … «۳۶»

ویل دورانت مى‏نویسد:

اکنون در موزه‏ها افزارهاى جنگى زیادى نظیر کارد و تیر و کمان و نیزه و غیره دیده مى‏شود که وسیله شکار و جنگیدن انسانهاى ابتدایى با حیوانات بود.

اگر امروز شکار براى انسان جنبه تفریحى دارد، در آن روزگار امرى حیاتى و ضرورى بود. انسان آن روز فاقد حس پیش‏بینى و دوراندیشى بود. بعضى معتقدند حیواناتى نظیر زنبور عسل و مورچه براى نخستین‏بار به اجداد ما راه ذخیره کردن آذوقه براى فردا را آموختند. انسان ابتدایى همینکه شکارى مى‏یافت با رفقاى خود آن را تناول مى‏کرد و غالبا از پرخورى یا از کمبود غذا رنج مى‏برد. هزاران سال طول کشید تا انسان به سه نوبت غذا خوردن در روز عادت کرد. «۳۷»

به نظر ولز: «در حدود ۱۲ هزار سال پیش عصر پارینه سنگى پایان مى‏یابد، نقشه و وضع جهان به شکل امروزى نزدیک مى‏شود و مناظر و گیاهان و جانوران به حال و وضع کنونى درمى‏آیند، زندگى فقط از راه شکار پایان مى‏یابد، بسیارى از جانوران نظیر گوزن وحشى و انواع گاو وحشى جاى خود را به حیوانات جدیدى مى‏سپرند. در این هنگام انسان در اروپا از دریاى بالتیک یا جزایر بریتانیا پا فراتر نگذاشته بود، اینک شبه جزیره اسکاندیناوى و روسیه بزرگ مناطق قابل زیست گشته بودند.

انسان دوران نوسنگى ابزارهاى سنگى صیقل شده و بویژه تبر سنگى را که به دسته‏اى چوبى بسته مى‏شد، به کار مى‏برد و در کار جنگ و قطع درختان از آن استفاده مى‏کرد. مردم این دوران بدون اینکه از شکار دست بردارند به کشت و کار و بهره گرفتن از گیاهان و تخمها پرداختند زنان در فعالیتهاى کشاورزى نقش اساسى داشتند. انسان این دوران سگ، گاو،

______________________________
(۳۶). ر. گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه دکتر محمد معین، ص ۸- ۹٫

(۳۷). ویل دورانت، تاریخ تمدن (کتاب اول- بخش اول)، ترجمه احمد آرام، ص ۱۲٫

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۲۶

گوسفند، بز و خوک را رام و اهلى کردند و بتدریج شبانى گله‏ها جاى شکار را گرفت. سفالگرى و استفاده از فلزات و فن بافندگى بکندى رو به توسعه نهاد. در حدود شش یا هفت هزار سال پیش مردم از مس افزارهاى مختلفى ساختند. مردم روزگار باستان قلع را با انتیمون اشتباه مى‏کردند، در حدود سه هزار سال پیش در آسیاى صغیر دست به ذوب آهن زدند. نخستین روستاهاى کشاورزى مسکون در خاورمیانه به وجود آمد؛ ساختن خانه‏هایى خشتى به شکل دایره معمول شد. مردم این دوران آداب دینى پیچیده و بغرنجى داشتند، جمجمه مردگان را نگاه مى‏داشتند. غیر از چهارپایان از ماکیان و تخم آنها استفاده مى‏کردند، ماهى را با قلاب یا چنگال مى‏گرفتند، یک طرف اتاق اصطبل چهارپایان بود و از حرارت چهارپایان زمستانها بهره‏مند مى‏شدند.» «۳۸»

به نظر ولز: «تنها کشاورزى نشانه تمدن نیست بلکه تمدن عبارت است از مسکن گزیدن، و استفاده از فعالیتهاى کشاورزى و پیروى از یک رشته قوانین و وابستگى به یک شهر یا یک اثر.» «۳۹»

نخستین شرط براى زندگى شهرى، وجود آب و زمین مستعد و ذخیره علیقى براى جانوران و خوراک براى آدمیان و مواد اولیه براى برپا ساختن خانه و مسکن است؛ و این شرایط در خاورمیانه و مخصوصا بین النهرین وجود داشت. از دیرباز بین بیابانگردان و آبادى- نشینان جنگ و پیکار وجود داشت. نخستین قایقها در عصر نوسنگى ساخته شد، مردم مصر و بین النهرین گونه‏اى قایق بدوى که سبدى قیراندود شده بود، مى‏ساختند. آنچه موسى را بر آن روى نیل رها کردند از اینگونه قایقها بود. فن کشتى‏سازى به مرور زمان ترقى کرد؛ در مصر کشتیهایى مى‏ساختند که قادر بود چند فیل را در خود جاى دهد. «نخستین جهانگردان، سوداگرانى بودند که به همراه کاروان یا در کشتى مسافرت مى‏کردند و با خود کالا و پول و سکه و گوهر و عدلهاى پارچه خوش‏بافت مى‏بردند، یا آنکه مأموران حکومت بودند که با خویشتن معرفى‏نامه داشتند.» «۴۰»

زندگى مردم عادى مقرون به جهل و خرافات بود. کشاورزان به کاشتن زمین مى‏پرداختند و از چهارپایان نگاهدارى مى‏کردند، به زن و فرزند خود مهر مى‏ورزیدند «از سختیها مى‏نالیدند و و از سحر و جادوى روزافزون کاهنان و افزایش نیروى خدایان بیم داشتند و تنها آرزویشان این بود که نیروهاى بالادست کارى به کار آنها نداشته باشند. این مردم در ده‏هزار سال پیش اینچنین مى‏زیستند و امروز هم بیشترشان در سراسر جهان چنینند.» «۴۱» در همین دوران فرمانروایان و پیشوایان مذهبى براى حفظ و تثبیت اختلاف طبقاتى و استثمار کشاورزان به مردم مى‏گفتند زمینى که در آن کشت مى‏کنند از آن آنان نیست بلکه متعلق به خداوند است و خدا آن را به پادشاه یا نجیب‏زاده‏اى فئودال داده. او باید بهره و خراج معینى را به فرمانرواى زمینى بپردازد و در مواقع معین براى ارباب بیگارى و کار مجانى انجام دهد. «برستد

______________________________
(۳۸). کلیات تاریخ، پیشن، ص ۱۲۵ به بعد.

(۳۹). همان، ص ۲۳۱٫

(۴۰). همان، ص ۲۴۵٫

(۴۱). همان، ص ۲۸۲٫

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۲۷

در کتاب دین و اندیشه مصر کهن، داستانها و عبارتهاى گوناگون براى نمودار ساختن آنکه پیش از دو هزار سال قبل از میلاد ناخشنودى اجتماعى آشکار گشته بود ولى این ناخشنودیها انقلابى و پرتوان نبود، به دست مى‏دهد. در آن هنگام سخن از اینکه مردم نیرنگ‏باز و داوران ستمگرند و توانگران آسایش‏خواه و مال‏اندوزند و به تنگدستان رحم ندارند، درمیان بوده است.

براى واحد پرداخت دستمزد و علیه خوراک بد و رفتار ناپسند، شورشها مى‏شد و اعتصابها در مى‏گرفت … ولى هیچ راهى براى تغییر وضع اجتماعى پیشنهاد نمى‏شد.» «۴۲»

پس‏ازآنکه زورمندان به نیروى کار و ارزش اضافى ناشى از آن پى‏بردند از کشتن و شکنجه- دادن بندگان دست برداشتند و از آنان براى بیگارى، سدسازى، استخراج معادن، ایجاد صنایع دستى و سفالگرى و پارچه‏بافى استفاده کردند.

بنابراین، اگر جامعه بشرى را در دنیاى کهن مورد مطالعه قرار دهیم، مى‏بینیم بزرگترین و ضرورى‏ترین طبقات اجتماعى، کشاورزان و پیشه‏وران بودند که کار مى‏کردند و خراج مى‏دادند و سایر طبقات یعنى بازرگانان، خرده‏فروشان، کاهنان و پیشوایان مذهبى، افسران و سربازان و دیوانیان و بیش از همه پادشاهان و وابستگان آنها، از حاصل تلاش آنها بهره‏مند مى‏شدند.

انسان ماقبل تاریخ در ایران (زندگى در غار)

در سالهاى ۱۹۴۹ و ۱۹۵۱ آقاى «کارلتون س. کون» «۴۳» از دانشگاه فیلادلفیا، چند غار واقع در مازندران را بازدید نمود: غار «على‏تپه» و غار «کمربند» (نزدیک بهشهر) و غار «هوتو» نزدیک تریجان و غار «رستم‏قلعه» و غار «کلره» (نزدیک رستم‏قلعه) و تحقیقاتى درباره وضع دوران پیش از تاریخ در این نواحى به عمل آورد … در غار کمربند شش طبقه تشخیص داده شد که روى‏هم قرار داشت و مجموع این ۶ طبقه به ۲۸ قشر ۲۰ سانتیمترى تقسیم شد. این طبقات از نظر تاریخ میان دورانهاى «مزولیتیک» «۴۴» و «نئولیتیک» «۴۵» واقع شده بود. (توضیح آنکه دوره مزولیتیک بین عصر پالئولیتیک و نئولیتیک به حساب آمده است.)

۱٫ طبقه بالا شامل آثار دوران نئولیتیک (دوران سنگ جدید) تا عصر حاضر بود.

۲٫ طبقه زیرین شامل سفالهاى دوران نئولیتیک قدیم بود.

۳٫ طبقه سوم … که در عصر نئولیتیک پیش از سفال قرار دارد.

۴٫ طبقه چهارم شامل آثار دوران «پالئولیتیک» «۴۶» جدید، یا دوران مزولیتیک بود (مثلا چاقوهاى کوچک از سنگ چخماق سیاه، ضمنا استخوانهایى شبیه به استخوانهاى آهوهاى پیش از تاریخ … در آن طبقه دیده مى‏شد.)

۵٫ در این طبقه اشیائى شبیه اشیاء طبقه چهارم پیدا شد؛ بعلاوه در آن تیغه‏هایى از سنگ چخماق و قطعاتى از استخوان سگ دریایى نیز دیده شد.

۶٫ طبقه آخر، شامل خاک رس و شن و ماسه بود که در روى قشرهاى آب زیرزمینى قرار داشت … آزمایشهایى که با روش «کاربن» (۱۴) به عمل آمد، نشان داد که طبقات نئولیتیک یا سنگ جدید غار هوتو متعلق به حدود ۶ هزار سال پیش از میلاد است … باقیمانده‏هاى‏

______________________________
(۴۲). همان، ص ۲۸۳٫

(۴۳).C .S .Coon

(۴۴).Mesolitique

(۴۵).Neolitique .

(۴۶).Paleolithique

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۲۸

استخوانهایى نیز به دست آمده که یکى از آنها جمجمه یک دختر ۱۲ ساله از نوع انسان نئاندرتال بود. نمونه‏هایى از غلات و یک چنگال از جنس شاخ حیوان که از عهد نئولیتیک قدیم بود، در این طبقه دیده شد … در دوره مزولیتیک جدید ساکنان غار کمربند زندگى خود را با شکار، خصوصا با شکار آهو یا بز کوهى و گوسفند و بز وحشى مى‏گذرانده‏اند؛ این دو حیوان را در همان زمان تدریجا اهلى کردند و در خدمت خود قرار دادند. در دوره نئولیتیک قدیم، ساکنان غار مزبور اوقات خود را مصروف تربیت حیوانات اهلى مى‏نمودند و گله‏هاى بز و گوسفند خود را به چراگاه مى‏بردند. در دوران نئولیتیک جدید غارنشینان مزبور به کار زراعت پرداختند. در همان زمان مردم نامبرده با هنر بافتنى و کوزه‏گرى آشنایى پیدا کردند؛ از آن پس پشم و شیر بز مورد استفاده آنان قرار گرفت. کمى بعد خوک و بز کوهى نیز اهلى شد. بنابراین، زراعت و اهلى شدن حیوانات در این ناحیه را مى‏توان در آغاز هزاره چهارم پیش از میلاد قرار داد … آثارى که از غارهاى کمربند و هوتو پیدا شد، همه مکمل یکدیگرند و به ما اجازه مى‏دهند که در ناحیه مازندران، تحول وجود انسان را از دورانهاى یخبندان تا عصر حاضر مشخص نماییم … اشیاء مکشوف در غارهاى رستم‏قلعه و کلاردشت نیز متعلق به دوران پیش از تاریخ ایران مى‏باشد. در رستم‏قلعه، نزدیک شهر سارى قاچاقچیان در ضمن کاوشهایشان یک مجموعه ظروف برنزى به دست آوردند که بعدا وارد موزه ایران باستان گردید. بعلاوه با این ظروف برنزى کوزه‏هاى گلى خاکسترى پررنگ و ظروفى از سنگ مرمر نیز همراه بود.» «۴۷»

دکتر گیرشمن، ضمن بحث در پیرامون زندگى انسانهاى ماقبل تاریخ، «انسان غار»، از نقش زنان سخن مى‏گوید و مى‏نویسد: «در این جامعه بدوى وظیفه مخصوصى به عهده زن گذاشته شده بود؛ وى گذشته از آنکه نگهبان آتش و شاید اختراع‏کننده و سازنده ظروف سفالین بود، مى‏بایست چوبدست به دست گرفته در کوهها به جستجوى ریشه‏هاى خوردنى نباتات یا جمع‏آورى میوه‏هاى وحشى بپردازد … نخستین مساعى وى در باب کشاورزى در زمینهاى رسوبى انجام گرفت و در همان حال که مرد اندک پیشرفتى کرده بود، زن با کشاورزى در زمینهاى رسوبى انجام گرفت و در همان حال که مرد اندک پیشرفتى کرده بود، زن با کشاورزى ابتدایى در دوره حجر متأخر (نئولیتیک) که اقامت در غار بدان متعلق است، ابداعات بسیارى نمود.

در نتیجه مى‏بایست عدم تعادلى بین وظایف زن و مرد ایجاد شود؛ و شاید همین امر، اساس بعض جوامع اولیه، که زن در آنها بر مرد تفوق یافته (مادرشاهى)، بوده است. در چنین جوامعى (و همچنین در جوامعى که تعدد شوهران براى زن معمول است) زن کارهاى قبیله را اداره مى‏کند و به مقام روحانیت مى‏رسد و در عین‏حال زنجیر اتصال خانواده، بوسیله سلسله زنان صورت مى‏گیرد، چه زن ناقل خون قبیله به خالصترین شکل خود به‏شمار مى‏رود.

خواهیم دید که این طرز اولویت زن یکى از امور مختص ساکنان اصلى نجد ایران بوده و بعدها در آداب آریاییان فاتح وارد شده است.» «۴۸» به عقیده «امستد» «۴۹» نیز:

______________________________
(۴۷). لوئى و اندنبرگ، باستانشناسى ایران باستان، ترجمه دکتر عیسى بهنام، ص ۳ تا ۵ (به اختصار).

(۴۸). ایران از آغاز تا اسلام، پیشین، ص ۸ به بعد (به اختصار).

(۴۹).Olmstead

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۲۹

انسان حقیقى نخست در شرق نزدیک پیدا شده است. پیش از نخستین دوره باران و یخبندان، او به خرد کردن و تراشیدن سنگ چخماق دست زده بود.

با این ابزارهاى چخماقى مى‏توانیم جا پاى پیشرفت او را از میان دومین، سومین و آخرین دگرگونیهاى آب و هوا که هرکدام از آنها به‏شمار سالهاى ما بیرون از اندازه دراز بود، دنبال کنیم … در این سالهاى دراز او نه تنها در فن ساختن ابزارهاى سنگى و استخوانى پیشرفت کرده بود، بلکه خانواده را پدید آورده بود که از راه شکار نگاهدارى مى‏کرد. با کندن غار، خانه ساخته بود، نیروهاى خطرناک را با جادو رام مى‏کرد و خشنود مى‏ساخت یا از خود دور مى‏راند و به زندگى در قبر امیدوار شده بود. نزدیک به پایان دوره سنگ کهن (حجر قدیم)، مردمانى از نوع خود ما، در شرق نزدیک زندگى مى‏کردند، گاو و گوسفند و بز و خوک، خانگى شده بود، جو و گندم و کتان کشت مى‏شد. از آن پس مردمان «شرق نزدیک» به دو دسته جدا شدند: برخى صحراگرد و برخى روستایى ماندگار.

درحالى‏که صحراگردان اصولا به همان صورت بازماندند، شهرنشینى و فرهنگ در روستاها رشد مى‏کرد. براى جلوگیرى از تجاوز صحراگردان دیوار مى‏ساختند و براى آنکه در جنگ بى‏سرپرست نمانند براى خود پادشاهى برمى‏گزیدند که مردان روستا را در جنگ رهبرى کند. براى آنکه زمین محصول بهترى بدهد نیروهاى بارورى را مى‏پرستیدند … تا نخستین هزاره پیش از مسیح در ایران غربى به عیلامى سخن مى‏گفتند، در ارمنستان زبان خلدى، در بین النهرین شمالى و غربى، خوزى یا متانى … زبان سامى اصلى محدود به عربستان شمالى بود … مردم آموخته بودند که مس ناب را چکش‏کارى کنند. سپس دریافتند که سنگ مس را مى‏توان گداخت و مس را به دست آورد. بزودى زر و سیم و سرب را از همین راه به دست آوردند. با ابزارهاى فلزى، کشاورزى و صنعت پیشرفت کرد. گل را براى ساختن سفال به کار بردند و با یک چرخ ساده اشکال منظمترى به ظروف خود دادند و با نقش و رنگ به زیبایى آن افزودند. پزشکان به افسون و ورد خود، دانشى از گیاههاى خودرو افزودند.

نزدیک پایان هزاره چهارم، خط در بابل و مصر اختراع شد. خط، نقل کردن داستان و تاریخ را ممکن ساخت. وقتى که پادشاهان مصر یا بابل با مردمان دیگر در جنگ بودند پیشامدها نوشته مى‏شد. هر شهر با روستاها و کشتزارهاى آن خداى مخصوصى دارد، شاه نماینده «بغ» محلى است و به‏جاى او بر زمین فرمانروایى مى‏کند. پریستاران (وزیرمختار، ایلچى) آیینهاى مذهبى را اجرا مى‏کنند. کامیابى در جنگ نماینده پیروزى بغ محلى است بر رقیب خود. «۵۰»

______________________________
(۵۰). امستد، شاهنشاهى هخامنشى، ترجمه دکتر مقدم، ص ۴ به بعد.

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۳۰

وضع خانواده در طول تاریخ‏

«مرگان» دانشمند امریکایى مى‏گوید که در نتیجه تحقیقات و مطالعات به این نتیجه مى‏رسیم که خانواده در طول عمر بشر شکلهاى مختلفى به خود گرفته که با شکل امروزى آن کاملا مخالف است.

امروز عده‏اى این‏طور تصور مى‏کنند که در دنیا خانواده فقط بر روى وحدت زوج و زوجه (مونوگامى) قرار داشته و فقط گاهگاهى از این قاعده تخلف شده است، ولى مطالعه تاریخ بدوى بشر نشان مى‏دهد که روزگارى بوده که تعدد زوجات و تعدد ازدواج یکدیگر را تکمیل مى‏کرده است و از این جهت فرزندان مشترک آنها بطور دسته‏جمع متعلق به همه آنها بوده‏اند.

این شکل خانواده در طى قرون در نتیجه تغییر شکلهاى بسیار به صورت امروزى درآمده است.

مادرشاهى‏

مرگان پس از تحقیقات بسیار به این نتیجه مى‏رسد که در روزگار قدیم روابط جنسى بشر در داخل قبیله مقید به هیچ قاعده‏اى نبوده بطورى که هرزن به هرمرد و هرمرد به هرزن تعلق داشته است.

مقصود از این‏که «روابط جنسى بشر مقید نبوده» این است که حدودى که امروز یا در دوره‏اى قبل از دوره ما براى روابط جنسى بشر دیده مى‏شود، وجود نداشته است. مثلا حسد وجود نداشت و مسلما حسد از احساساتى است که بعدا پیدا شده. فکر زناى با محارم هم وجود نداشت زیرا که نه فقط در ادوار اولیه برادر و خواهر با یکدیگر زن و شوهر بودند بلکه حتى امروز هم روابط جنسى میان والدین و فرزندان درمیان عده‏اى از قبایل آلاسکا، در مرکز امریکاى شمالى، شیلى و هندوستان مجاز است.

به این طریق تضییقاتى که بعدا در اثر عادت بر جامعه تحمیل شد در آن روزگار موجود نبود، اما معناى این حرف این نیست که در عمل یک هرج‏ومرج پرابهام حکمفرما بود، بلکه ازدواجهاى مدت‏دار وجود داشت و حتى ازدواجهاى گروهى هم اغلب مدت‏دار بود.

در هیچیک از شکلهاى خانواده‏هاى گروهى، نمى‏توان به تحقیق دانست که پدر فلان فرزند کیست، ولى مادرش معلوم است. مادر، کلیه فرزندان خود را فرزندان خانواده مشترک مى‏خواند. در طى تاریخ، در روابط جنسى زن و مرد محدودیتهایى پدید آمد. به عقیده مرگان پس‏ازآنکه خانواده همخون به وجود آمد، در این شکل خانواده فقط افراد نسل قبل و نسل بعد هستند که از مزاوجت با یکدیگر ممنوعند یعنى برادر و خواهر، پسرعمو و دخترعمو از درجه اول و درجه دوم و درجات دورتر همگى با یکدیگر برادر و خواهرند و در نتیجه همین امر همگى باهم زن و شوهرند. ولى روابط جنسى والدین با فرزندان آنها ممنوع بود ولى در خانواده «شرکایى» «۵۱» روابط جنسى برادران با خواهران نیز ممنوع گردید.

همینکه روابط جنسى میان برادران و خواهران و انشعابات دورتر آنها تحریم شد، گروهى که در بالا شرح دادیم به صورت ژنس درآمد یعنى حلقه ثابتى از خویشاوندان همخون از شاخه زن به وجود آمد که اعضاى آن نمى‏توانستند با یکدیگر ازدواج نمایند. سپس مرگان دانشمند امریکایى مى‏نویسد تحریم زناشویى اقوام همخون بوسیله ژنس توسعه یافت‏

______________________________
(۵۱).Punaluenne

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۳۱

و به این طریق مزاوجت گروهى بتدریج غیرممکن مى‏شد و بالاخره خانواده «سندیاسمیک» «۵۲» جاى آنها را گرفت. در این مرحله یک مرد با یک زن زندگى مى‏کند ولى تعدد زوجات و رابطه داشتن با زنان دیگر یکى از حقوق مردان است درحالى‏که در مدتى که زن و مرد زندگى مشترکى دارند زن باید کاملا نسبت به مرد وفادار باشد و زناى او با کمال قساوت تنبیه مى‏شود. در این مرحله روابط زناشویى از هردو طرف به آسانى قابل قطع کردن است و فرزند چه قبل از قطع کردن رابطه ازدواج و چه بعد از آن، متعلق به زن است.

مرگان در پایان بحث خود چنین نتیجه مى‏گیرد که دایره زناشویى که در اصل کلیه قبیله را دربر مى‏گرفت و کلیّه افراد زن و مرد مى‏توانستند باهم زن و شوهر باشند، دائما کوچکتر شد. اول خویشان نزدیک بعدا دورتر و بازهم دورتر، از ازدواج با یکدیگر محروم شدند، تا آنکه هرگونه ازدواج گروهى عملا غیرممکن شد. در نتیجه ازدواج اعضاى ژنسهایى که با یکدیگر همخون نیستند، چه از لحاظ صورى و چه از لحاظ معنوى، یک نژاد نیرومندتر به وجود آمد و جمجمه‏ها و مغزهاى جدید از جهت استعداد و نیروى تفکر و تعقل بمراتب از پدران خود قویتر بودند.

حال ببینیم هریک از خانواده‏هایى که ذکر کردیم، به کدام دوره تاریخى تعلق دارد.

طبق نظر دانشمندان، خانواده سندیاسمیک در سرحد دوره توحش و دوره بربریت ظهور مى‏کند، همانطور که ازدواج گروهى مشخص‏کننده دوره توحش، و مونوگامى مشخص‏کننده دوره تمدن است، خانواده سندیاسمیک مشخص کننده دوره بربریت مى‏باشد.

نخستین پیشرفتهاى صنعتى در عصر توحش‏

به عقیده ویل دورانت بعید نیست که انسان پس از مشاهده حیواناتى نظیر شمپانزه که چیزى شبیه کوخ بنا مى‏کند و سگ آبى که بر روى رودخانه سد مى‏سازد و میمونها که به دشمنان خود سنگ پرتاب مى‏کنند، متوجه ساختن افزارها و وسایلى براى تأمین آسایش خود شده باشد. باستان‏شناسان در یکى از غارهاى بیستون آلات و ادوات و برخى از بقایاى انسانهاى عصر حجر قدیم را به دست آورده‏اند که محتملا مربوط به ۷۵ هزار سال قبل از میلاد است. مردم آن دوران در غارها یا سوراخهایى زندگى مى‏کردند و این حفره‏ها را با شاخه‏هاى درختان و یا پوست حیوانات شکارى مستور مى‏نمودند و به حیات ناپایدار خود از راه شکار و صید ادامه مى‏دادند. شکارچیان آن عصر براى آنکه طعامى به دست آورند به دو دسته تقسیم مى‏شدند، عده‏اى مسلح منتظر مى‏شدند تا دسته دیگر حیوان شکارى را نزد آنها برانند. مدتها طول کشید تا انسان به اختراع تیر و کمان توفیق یافت و توانست حیوانات تندرو نظیر آهو و گوزن را به آسانى از پاى درآورد. شاید چوبدستى و عصا قدیمیترین چیزى باشد که انسان براى خود ساخته و از آن در کارزار و فعالیتهاى کشاورزى استفاده کرده است. به عقیده «پیرروسو» تحقیقات و مطالعات فکرى بشر در پیرامون احوال جهان، ابتدا خالى از دقت و با ترس و وحشت انجام مى‏گرفت بطورى که همه نمودهاى طبیعى را به قواى اسرارآمیز و ماوراء الطبیعه نسبت مى‏دادند. «اما بتدریج منطق و استدلال و نتایج تجارب را نیز به حساب آوردند و به این طریق به شامخترین قلل‏

______________________________
(۵۲).Syndiasmique

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۳۲

یعنى به معرفت علمى صعود کردند.»، بطورى که «ریبو» «۵۳» گفته است: «صنعت، مادر منطق استدلالى مى‏باشد.» «۵۴» کشف آتش، خواه در اثر برق یا در نتیجه به‏هم ساییدن دو قطعه چوب خشک، قدم بزرگى در راه پیشرفت صنعتى انسانها به‏شمار مى‏رود. به کمک آتش، انسان به کشف فلزات توفیق یافت. پیر روسو در تاریخ علوم مى‏نویسد:

یک روز شخصى که آتش تهیه مى‏کرد از مشاهده قطرات فلز که از سنگهاى ملتهب اجاق سرازیر شده بود غرق تعجب گردید. سالهاى دراز طول کشید تا انسان از این نمود سر درآورد و فهمید که در داخل بعضى از سنگها قطعات فلزى وجود دارد و اگر سنگهاى معدنى را در کوره قرار دهند و حرارت را به درجه کافى بالا برند، این فلزات ذوب مى‏شوند. «۵۵»

مدتها طول کشید تا اجداد انسان، به منافع بیشمار آتش پى‏بردند و دریافتند که چگونه آتش را حفظ کنند یا با مالش قطعات چوب به یکدیگر و ضربات سنگ چخماق آن را به وجود آورند.

عهد حجر قدیم مدتى نزدیک ششصد هزار سال طول کشید. در این دوره طولانى، مردم غارنشین، هنرى جز تراشیدن سنگ چخماق نداشتند. نگاهى به موزه‏ها نشان مى‏دهد که قلوه‏سنگهاى مربوط به ششصدهزار سال قبل تفاوت چندانى با قلوه‏سنگهایى که ۱۵۰ هزار سال قبل ساخته شده، ندارد. عهد حجر جدید یا عهد حجر صیقلى بیش از ده‏هزار سال طول نکشید ولى در این صد قرن، چندین پیشرفت اساسى نصیب انسان گردید: صیقل دادن سنگ، زراعت، گله‏دارى، کوزه‏گرى، ساختن انواع ظروف، و فن خانه‏سازى جزو فعالیتهاى اساسى انسان در این دوره است. البته این پیروزیها در تمام سطح زمین در مدت معینى انجام نگرفت بلکه مقتضیات محیط در رشد و تکامل این کشفیات مؤثر بوده است. باید بدانیم که علت عدم پیشرفت اجداد ما در طى ۶ هزار قرن (عهد حجر قدیم) سرماى مهیب عهد یخبندان بود که آنان را در غارها محبوس کرده بود و مانع از این بود که در راه کشف اسرار طبیعت قدمى بردارند ولى در عهد حجر صیقلى هوا گرمتر و خشکتر شده بود و همین مساعدت طبیعت سبب گردید که آدمى در سواحل دریاها و رودهاى بزرگ جمع شود. به این ترتیب، دره نیل و بین النهرین و عیلام مرکز تمدن و جمعیت گردید. «۵۶» پیرروسو تلاش انسان را در این دوران چنین توصیف مى‏کند:

وقتى که عده کثیرى در یکجا جمع شدند مسأله تغذیه به شدت مطرح گردید زیرا دیگر شکار حیوانات براى این منظور کافى نبود. بعد از آنکه ماهى و صدف و شکارهاى دریایى دیگر را نیز تناول کردند براى سد جوع به علفزارها و صحارى میوه‏هاى وحشى هجوم کردند و بتدریج عادت خوردن سیب و گلابى و گردو و فندق و انگور و گوجه و توت‏فرنگى به وجود آمد و حتى بر بلوط تلخ نیز

______________________________
(۵۳).Ribot

(۵۴). پیر روسو، تاریخ صنایع و اختراعات، ترجمه حسن صفارى، ص ۲۲٫

(۵۵). پیر روسو، تاریخ علوم، ترجمه حسن صفارى، ص ۶٫

(۵۶). تاریخ صنایع و اختراعات، پیشین، ص ۲۹ به بعد.

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۳۳

ابقا نکردند و هرچه از این قبیل یافتند، بلعیدند. آنگاه حمله به سوى حبوبات شروع شد که جو و انواعى از گندم سفید وحشى مهمترین آن بودند. کم‏کم متوجه شدند که اگر خود این حبوبات را در محل معین و مناسب بکارند و از آن بهره‏بردارى کنند، خیلى صرفه‏دارتر و عملى‏تر است تا اینکه زنان را این‏سو و آن‏سو بفرستند که حبوبات را گردآورند. به این طریق درصدد کاشتن آنها برآمدند. «۵۷»

زندگى اشتراکى انسانهاى نخستین‏

به عقیده آن ترى وایت:

بشر در قدیمترین روزگارها در سایه درختهاى جنگل زیست مى‏نمود؛ غذاى انسان برگ درختان، ریشه گیاهان و تخم بعضى از پرندگان بود و گاهى حیوانات کوچک نظیر گنجشک و خرگوش را شکار کرده نپخته مى‏خورد، زیرا هنوز آدمیان نمى‏دانستند گوشت پخته لذت بیشترى دارد.

غالبا هنگام شب در حفره درخت یا در غارى با بچه‏هاى خود پنهان مى‏شدند، زیرا از هرطرف خطر حمله حیوانات درنده زندگى آنها را تهدید مى‏کرد.

در آن دوران وحشت و ناراحتى، یا مى‏بایست حیوانات مزاحم را شکار کرد یا طعمه آنها قرار گرفت.

زندگى در آن روزگار جز یک رشته طولانى رنج و نگرانى چیز دیگرى نبود؛ مردم در تابستان از اشعه سوزان خورشید و در زمستان از سرماى سخت رنج مى‏بردند. «۵۸»

به نظر محققان جدید، نظام اشتراکى اولیه، دوران بسیار طولانى را دربر مى‏گیرد و از ظهور جامعه بشرى تا تأسیس نخستین دولتها ادامه دارد. «تمام تاریخ جامعه طبقاتى (برده‏دارى، ملک‏دارى (فئودالیته) و سرمایه‏دارى به زحمت به پنجهزار سال مى‏رسد و حال آنکه نظام اشتراکى اولیه صدها هزار سال ادامه داشته است. انسانها مجبور بودند باهم به‏سر برند و باهم کار کنند؛ کار مشترک، مالکیت مشترک وسایل تولید و ثمرات کار را ایجاب مى‏کرد. آنچه انسانها باهم به‏دست مى‏آوردند به همه آنها تعلق داشت. هنوز اندیشه مالکیت خصوصى وسایل تولید، استثمار انسان بوسیله انسان و موضوع طبقات به ذهن بشر راه نیافته بود … جامعه اولیه طى هزاران سال دستخوش تغییرات اقتصادى و اجتماعى مهمى شده است. «تومسن» «۵۹»، باستانشناس دانمارکى، در طبقه‏بندى مکشوفات باستانشناسى برحسب ماده اساسى که براى ساختن ابزارها به کار مى‏رفت نظریه «اعصار» «۶۰» سه‏گانه را مطرح ساخت:

عصر سنگ، عصر مفرغ و عصر آهن. این تقسیم‏بندى در تعیین مراحل ماقبل تاریخ بعنوان یک اصل پذیرفته شده سپس هریک از این اعصار بنوبه خود به «عهدهاى مختلف» «۶۱» تقسیم گردید. ازاین‏رو در عصر سنگ (حجر)، عهدهاى کهن‏سنگى، میان‏سنگى، و نوسنگى از یکدیگر متمایز شد. این عهدهاى سه‏گانه هم بمناسبت طرز ساختن، و پرداختن سنگ و هم با توجه به هدفى که در به‏کار بردن آن تعقیب مى‏شد با یکدیگر تفاوت دارند و هریک‏

______________________________
(۵۷). همان، ص ۳۱ به بعد.

(۵۸). آدمیان نخستین، پیشین.

(۵۹).Thomson

(۶۰).ages

(۶۱).epoque

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۳۴

بنوبه خود به دورانهاى مختلف (کهن‏سنگى دیرین، کهن‏سنگى پسین، و نیز به دوره‏ها یا تمدنهایى که با آن این مجموعه آثار و بقایاى مادى مشخص مى‏باشد) تقسیم مى‏شوند.

این طبقه‏بندى، بعلت مزایایى که دارد، از جانب باستانشناسان و مورخان تمام جهان پذیرفته شده است ولى خالى از نقص نیست. به‏همین علت مورگان در سال ۱۸۸۰ م. در کتاب خود جامعه کهن طبقه‏بندى دیگرى پیشنهاد کرد که برخلاف طبقه‏بندى نخستین به ارزیابى تکنولوژیک اکتفا نمى‏کند بلکه برپایه خصلت عمومى فرهنگ مادى هردوران قرار گرفته است. مورگان تاریخ اولیه را به دو عهد تقسیم مى‏کند: «توحش» «۶۲» و «بدویت». «۶۳» عهد نخستین با اختراع تیر و کمان پایان مى‏پذیرد، عهد دوم با اختراع سفالگرى آغاز مى‏گردد و ایجاد و تکامل کشاورزى و دامپرورى را دربر مى‏گیرد. هریک از این عهدها بر سه «درجه» «۶۴» دیرین، میانه و پسین تقسیم شده. دانشمندان شوروى معتقدند که تقسیم‏بندى مورگان اکنون ارزش خود را از دست داده است.

به نظر مورخان شوروى: «مى‏توان دوران ابتدایى تاریخ بشر را که در طى آن ساختمان «زیستى» «۶۵» انسان کمال مى‏یابد، به سه دوره تقسیم کرد: عهد «گله‏هاى اولیه» «۶۶»، عهد «نظام طایفه‏اى» «۶۷» که شکفتگى آن معمولا با مادرسالارى (مادرشاهى) و تساوى بین زن و مرد توأم مى‏باشد، فرامى‏رسد.

سرانجام تکامل نیروهاى مولد، ایجاد دامپرورى، کشت زمین با گاوآهن و فلزکارى (مفرغ، آهن) نشانه آغاز عهدى است که در آن نخستین جوانه‏هاى استثمار و مالکیت خصوصى ظاهر مى‏گردد و پدرسالارى (پدرشاهى) جایگزین مادرسالارى مى‏شود و دموکراسى طایفه‏اى به دموکراسى نظامى تبدیل مى‏یابد و این بنوبه خود زمینه را براى تأسیس دولت فراهم مى‏کند.

بدیهى است این طبقه‏بندى را، که مبتنى بر خصلت روابط اجتماعى است در زمان حاضر فقط باید به عنوان فرضیه‏اى تلقى کرد.

با تقسیم تاریخ به دورانها، طرح نظم و قواى «جریان تاریخى» «۶۸» امکان‏پذیر مى‏شود.» «۶۹»

مسکن و پوشاک‏

در کتاب تاریخ جهان باستان چنین آمده است:

زاغه‏هاى زیرزمینى که در عهد کهن‏سنگى مورد استفاده انسان بود، در عهد نوسنگى نیز به عنوان شکل اصلى مسکن، در مناطق معتدل همچنان باقى ماند.

علاوه بر آن خیمه‏هایى وجود داشت که با تیرک برپا مى‏کردند و روى آن را با پوست حیوانات و پوست و برگ درختان مى‏پوشانیدند. بعدها خانه‏هایى به شکل چهارگوشه یا بیضى که داراى دیوار و سقف است پدیدار مى‏گردد.

سقفها را با کاه، جگن و پوست درخت غان و توده علف مى‏پوشانیدند، بام را

______________________________
(۶۲).sauvagerie

(۶۳).barbarie

(۶۴).degre

(۶۵).biologique

(۶۶).epoque de troupeaux primitifs

(۶۷).Clanal

(۶۸).Processus historique

(۶۹). هیأت محققان شوروى، تاریخ جهان باستان، ج ۱، ترجمه انصارى، همدانى، مؤمنى، ص ۷۴ به بعد (به اختصار).

تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۳۵

شیب‏دار مى‏ساختند تا آب باران از آن جریان یابد. بمنظور ایمن ماندن از گزند جانوران درنده و دشمنان خانه‏ها را بر روى چوب‏بست و غالبا در اراضى باتلاقى و بر روى دریاچه‏ها بنا مى‏کردند، روى چوب‏بست سکویى چوبین نصب مى‏کردند و کلبه را روى آن بنا مى‏نهادند. نخستین کلبه‏ها در و پنجره نداشت و با بوریاى ساده‏اى در ورودى را مى‏بستند. از عهد نوسنگى قبایل خاورمیانه از درهاى چوبى که روى پاشنه سنگى مى‏چرخید استفاده مى‏کردند. مردم به روى زمین و بر بسترى از شاخ و برگ، پوست، بوریا و یا در ننو مى‏خوابیدند. بجاى بالش قطعه چوبى زیر سر مى‏گذاشتند. در این دوران معمولا بر حصیر یا پوست حیوانات مى‏نشستند.

باید دانست که نیمکت نیز سابقه‏اى بسیار قدیمى دارد. ظروف را از چرم، چوب شاخه‏هاى به‏هم بافته و یا پوست درختان مى‏بافتند. با اختراع سفال‏سازى، امکان طبخ غذا براى انسان فراهم گردید، ظروف گلى را در آتش مى‏پختند، ابداع هنر سفالگرى کار زنان بود. نخستین پوشاک انسان، کمربند، شنل، پیشبند، و پاچین بوده است. در مناطق سرد اندک‏اندک آستین، شلوار، پوست حیوانات، ریسندگى، بافندگى، استفاده از پشم و الیاف گیاهان معمول گردید. کفش، که استعمال آن پس از لباس متداول گردید، و محدود به برخى سرزمینها بود. از چرم و پوست حیوانات و گاه از چوب و یا پوست درخت ساخته مى‏شد. «۷۰»

http://www.vatanfa.com/?s=ادوار-گوناگون-تاریخى‏-و-تکامل-فرهنگ-و-تمدن