ادوار گوناگون تاریخى و تکامل فرهنگ و تمدن
- 1,754 بازدید
- 1 فوریه 2012
- مطالب جالب
ادوار گوناگون تاریخى
جامعهشناسان تاریخ زندگى بشر را برحسب پیشرفتهایى که در تولید وسایل زندگى حاصل شده است به دوره توحش، بربریت، و تمدن تقسیم مىکنند. طبق نظریه باستانشناسان و علماى زیستشناسى، ساختمان بدنى و مغزى نخستین انسانهاى قدیم با آدمیان امروزى اختلاف فراوان داشته است و قدیمیترین فسیلهاى انسانهاى آن روزگار شباهت زیادى با میمون دارد. انسانهاى میموننما در طول عمر خود فقط در سایه کار به صورت انسان امروزى درآمدند. آدمیان دوران توحش یا (پالئولىتیک) اندکاندک در صدد برآمده بودند از سنگ و استخوان، وسایل و افزارهایى براى رفع نیازمندیهاى خود به وجود آورند………..
تکامل فرهنگ و تمدن بشرى
آگبرن و نیمکف مىنویسند:
… دهها هزار سال، گذشت تا حیوان درختزى نخستین، تکامل یافت و چیزى انسانگونه شد. انسان به وسیله امتیازات خود توانست ابزار بسازد و سخن بگوید و بسهولت بیاموزد. ابزارسازى سبب شد که قسمت بزرگى از دسترنج هرنسلى به صورت ابزار به نسل بعد انتقال یابد و در جریان این انتقال دایم، افزایش پذیرد. تکلم نیز باعث شد که هرنسلى آموختههاى خود را به نسل بعد منتقل کند. در نتیجه هریک از گروههاى انسانى نتایج محسوس دسترنج پیشینیان را، به صورت ابزار، و نتایج غیرمحسوس آزمایشهاى آنان را از طریق زبان دریافت مىداشتند.
دستگاه عصبى بسیار پیچیده و دوره طولانى یادگیرى انسانى، فراگرفتن میراث گذشتگان را میسر ساخت. در عالم انسانى، مغز رشد فراوان کرده است و دوره بستگى کودک به مادر هم که نخستین و مهمترین دوره یادگیرى است، بسیار دراز است. ازاینرو بچه انسان مرتبهها بیش از بچه سایر حیوانات از همنوعان خود مىآموزد و بوسیله آموختههاى خود بر دشواریهاى زندگى غالب مىآید.
تجربه نشان داده است که یادگیرى در زندگى حیوانات نیز راه دارد؛ مثلا معلوم شده است که بچه گربه اگر پیش از چهارماهگى طرز شکار موش را ببیند و بیاموزد بعدا صیادى ماهر مىشود و تقریبا دوبار بیش از گربههاى آموزش نیافته موش مىگیرد. فیل و اسب و سگ و برخى از میمونها نیز قدرت یادگیرى قابلى دارند ولى هیچجانورى از این حیث به گرد انسان نمىرسد.
______________________________
(۲۳). برتراند راسل، تأثیر علم بر اجتماع، ترجمه دکتر حیدریان، ص ۳۷ به بعد.
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۱۶
با اینهمه، انتقال تجارب نسلها و تکامل زندگى انسانى صرفا به سبب یادگیرى عظیم انسانى صورت نپذیرفتند. اگر ابزارسازى و زبان نبودند انسان هیچگاه نمىتوانست دسترنج خود را از نسلى به نسلى برساند و همواره گسترده و پرمایه- ترش کند. از اینجاست که برخى از اهلنظر، انسان اندیشهورز را «انسان ابزارساز» و برخى دیگر او را «انسان سخنور» خواندهاند. بطور خلاصه، ضرورت زندگى، انسان را به ابزارسازى کشانید. ابزارسازى، زندگى گروهى را ایجاب کرد، زندگى گروهى افراد را به همکارى و هماهنگى برانگیخت، لزوم همکارى و هماهنگى موجد تکلم شد و تکلم و محصول مستقیم آن، خط، مردم دور و نزدیک را به یکدیگر مرتبط ساخت و نسلهاى حاضر را به نسلهاى گذشته پیوند داد … «۲۴»
اطلاعات ما درباره سلسله نسب انسانها، باوجود تحقیقات علمى، هنوز کافى نیست. آنچه مسلم است انسان از نسل میمونهاى آدمنماى کنونى نیست یا به عبارت دیگر، این میمونها اجداد و نیاکان واقعى ما نیستند، بلکه عموزادگانى هستند که شجره اجداد آنها بیش از یک میلیون سال قبل، از شجره نیاکان واقعى ما جدا شده است. مطالعات و کاوشهاى محققین در اروپا و آسیا و پیدا شدن افزارهاى گوناگون سنگى از قبیل تبر و آتشزنه و چکش و چاقوى سنگى، به دانشمندان نشان داد که قبل از عصر مفرغ، عهد حجر وجود داشته و در این عهد نگاه کنید به کتاب چگونه انسان غول شد، ج ۱ و سایر مجلدات
انسان ابتدایى با صیقل دادن سنگها وسایل اولیه زندگى خود را فراهم مىکرده است. انسانهاى آن روزگار با مردم کنونى جهان فرق فراوان داشتند. دانشمندان فرانسوى و انگلیسى، پس از سالها مطالعه و کاوش، سرانجام، جمجمه و دیگر اعضاى انسان عهد حجر یا انسان «نئاندرتال» «۲۵» را بهدست آوردند و معلوم داشتند که انسانهاى آن عهد چهرهاى زشت، هراسانگیز، و مانند چهره میمون داشتهاند، راست نمىایستادند و زانوى آنها خمیده بود. انتشار این نظریات، که با عقیده عامه مردم و با مندرجات کتب مذهبى تعارض داشت، موجب سروصدا و اعتراض افکار عمومى گردید، زیرا مردم نمىخواستند قبول کنند که انسان از تکامل تدریجى
______________________________
(۲۴). آگبرن و نیمکف، زمینه جامعهشناسى، ترجمه و اقتباس دکتر امیرحسین آریانپور، ص ۹۳٫
(۲۵).Neanderthal
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۱۷
حیوانى میموننما پدید آمده است. از روى استخوانهایى که در نقاط مختلف به دست آمد، معلوم گردید که حیوانات و پستاندارانى که در آن دوره مىزیستند با جانداران عصر ما تفاوت فراوان داشتهاند و بسیارى از آنها، در اثر تغییر آب و هوا و ظهور طوفانهاى مهیب، از بین رفتهاند. محققین، تاریخ ظهور انسان را از ۲۵۰ تا یک میلیون سال پیش مىدانند و در نتیجه مطالعات و کاوشهایى که در آسیا و اروپا به عمل آوردهاند، معلوم شده است که انسانهاى میموننما در سراسر جهان به یک شکل و هیکل نبودهاند، بلکه بعضى کوچکاندام، برخى میانه و بعضى دیگر درشتاندام بودهاند. انسانهاى این عهد هنوز قدرت سخن گفتن نداشتند، فقط صدا مىکردند و شکلک درمىآوردند و چون عصبانى مىشدند بالا و پایین مىجستند.
یکى از دانشمندان مىنویسد: «صدها هزار سال پیش، در مکانى از منطقه حاره، نوع تکامل یافتهاى از میمونهاى انسانىشکل زندگى مىکردند که به گفته داروین بدن آنها بکلى مستور از مو بود و داراى ریش و گوشهاى تیزى بودند و گلهوار روى درختها زیست مىکردند. این میمونها رفتهرفته تحت تأثیر شیوه زندگى از کمک دست براى راه رفتن بىنیاز شدند؛ و به این ترتیب، به مرور زمان، اولین قدم براى تبدیل میمون به انسان برداشته شد. باید دانست که دست نه تنها وسیله کار است بلکه خود محصول کار نیز هست، یعنى در نتیجه کار و از برکت انتقال موروثى تکامل، اعضاى دست انسان به آن پایه رسید که توانست پردههاى زیباى «رافائل» را خلق کند.
در انسانهاى اولیه بتدریج احتیاج به تکلم و گفتگو پیدا شد. حنجره میمونها در طى زمان، تغییر شکل داد و تکامل یافت و بتدریج تلفظ صداهاى مجزا از یکدیگر ممکن گردید.
تکامل مغز و حواس و توانایى تفکر تجریدى و استنتاج، تأثیر متقابلى بر روى کار و زبان نمود.
سیر تکامل استخوانبندى و دستگاههاى میمونها در طول تاریخ
احتیاج به سخن گفتن سبب گردید که حنجره غیر تکامل یافته میمون با تأنى ولى پیوسته براى تغییر شکل آماده شود. با گذشت زمان، اجزاى مختلف دهان موفق به اداى صداهاى مجزا گردید. به عقیده عدهاى از دانشمندان، قیاس با حیوانات ثابت مىکند که تعبیر پیدایش زبان در جریان کار و همراه با کار تعبیرى است صحیح. در نتیجه کار و بیان مقطع، اندکاندک مغز میمون به مغز انسان تبدیل گردید. تکامل تدریجى دست و بیان، با تکامل تدریجى سایر اعضا و حواس انسانى همراه بوده است. حس باصره، حس لامسه و سایر حواس انسان، همراه با
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۱۸
تکامل مغز، قدرت تشخیص بیشترى به دست آوردند و سرانجام توانایى تفکر تجریدى و استنتاج موجب جدایى انسان از میمون گردید. پس از جدایى قطعى انسان از میمون، تکامل تدریجى مغز و حواس انسان متوقف نگردید بلکه بطور کلى و عمومى، این تکامل تا عصر ما ادامه دارد.
قدیمیترین ابزارى که از انسانهاى ماقبل تاریخ براى ما به ارث رسیده ابزار شکار و ماهیگیرى است. پسازآنکه خوراک نباتى توأم با گوشت شکار و ماهى گردید اعضاى بدن، تکامل بیشترى حاصل نمود.
استفاده از گوشت، سرانجام به استفاده از آتش و اهلى کردن حیوانات منتهى گردید.
انسانهاى آن روزگار کمکم دریافتند که گوشت پخته مطبوعتر و سهل الهضمتر است و براى استفاده مستمر از این ماده نیروبخش، اهلى کردن حیوانات و نگهدارى و استفاده از آتش آغاز گردید. دیگر از امورى که در تکامل حیات اجتماعى آدمیان مؤثر افتاده است، موضوع انتقال گلههاى بشرى است از مناطق گرم و یکنواخت به مناطق سردتر. پسازآنکه انسان به مناطقى راه یافت که سال آن به زمستان و تابستان تقسیم مىشد، ناچار گردید که خود را در مقابل خطر سرما مجهز و آماده کند و براى تهیه مسکن و پوشاک کوشش و فعالیت نماید.
تلاش انسان در راه تهیه خوراک منظم، پوشاک، و مسکن بیش از پیش بشر را از دیگر حیوانات مشخص و ممتاز نمود. در نتیجه فعالیت مشترک مغز، بیان، و دست، انسان توانست به فعالیتهاى بغرنجترى دست یازد. این فعالیتها با گذشت زمان تکامل یافت و در نسلهاى بعدى کاملتر و جامعتر گردید. شکار، گلهدارى، زراعت، نخریسى، نساجى، فلزکارى، کوزهگرى و کشتىسازى کمابیش زندگى انسانها را قرین امنیت و آرامش نمود و سرانجام علم و هنر، که گرانبهاترین محصول مغز بشرى است، به وجود آمد.
تکامل مغز انسان
ویل دورانت مىنویسد:
اگر بتوانیم از روى جنینشناسى حکم کنیم باید بگوییم که مغز از توسعه شامه به وجود آمده است. این عصب ضمیمه کوچکى به دماغ بود و قرنها هوش از راه عصب شامه عمل مىکرد. بعد اعصاب دیگر مغزى از قبیل اعصاب چشم و صورت و گوش و گلو و زبان و گردن خود را به کره مغزى پیوستند. اعصاب شوکى جزءبجزء وارد دستگاه مىشدند و حاکمیت سر بر بدن بتدریج بیشتر مىشد و با نمو مغز، عمل و عکس العمل، همکارى و تطابق و اشراف نیز افزایش یافت. در ماهیها وزن مغز ۵۶۶۸/ ۱ و در خزندگان ۱۳۲۱/ ۱ و در پرندگان ۲۱۲/ ۱ و در پستانداران ۱۸۶/ ۱ و در شمپانزه دو ساله ۲۵/ ۱ و در کودک دو ساله ۱۸/ ۱ بدن است. ما از چنین نردبانى بالا رفتهایم.
پس یک امر روشن شد و آن اینکه این ذهن پیچیده انسان از تأثر عام سادهترین پروتوپلاسمهاى ابتداییترین موجودات زنده تحول یافته است. «۲۶»
______________________________
(۲۶). ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه زریاب خویى، ص ۵۴٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۱۹
ولز، ضمن بحث در پیرامون زندگى پستانداران و سیر تکاملى آنان، مىنویسد:
«پستاندار جانورى است خانوادهدار و این خوگیرى با خانواده موجب امکان ادامه تجربیات مىشود. زندگى کاملا دورافتاده و جداى یک سوسمار را با زندگى پایینترین نوع پستانداران بسنجید، سوسمار هیچ فکر آنسوتر از خودش را نمىکند، جهان او به خودش پایان مىگیرد، اما یک پستاندار از مادرش فرامىگیرد و آنچه آموخته به فرزندانش مىسپرد … همه ابتکاراتى که در تاریخ زندگى پدید آمده است با فرودستى و ناچیزى آغاز شده است … عمل زاییدن و پرستارى کردن نیاکان پستانداران، در هنگام پستى و سختى و تنگى و دشوارى زندگى پستانداران در جهان، راهى باز کرد که حتى مردم امروزى ما به اهمیت و ارزش آن اندک- اندک پىمىبرند … همه پستانداران سنوزوئیک بر اثر جبر زمان مغز را رشد مىدادند، پیشرفت اینها به موازات یکدیگر بود، هرجانورى امروز داراى مغزى است از شش تا ده برابر مغز نیاکانش …»
ولز ضمن گفتگو از اصل و تبار آدمیان مىنویسد: «بر سر ریشه و اصل آدمى و بستگى او با دیگر جانوران در صد سال اخیر بحث فراوان شده و اختلاف بسیار بوده است. اکنون عقیده غالب درمیان دانشمندان آن است که آدمى مانند دیگر پستانداران از نیاکان نوع پستتر از خود است و آن نیاى پستتر و انسانریختها مانند شمپانزه، و اورانگ اوتانت و گوریل زمانى از یک اصل بودهاند و این اصل هم از اصلى پستتر یعنى از پستانداران نازلتر که آنها نیز از خزندگان تریومورف ریشه گرفته بودند، پدیدار گشته، و باز دورتر به دو- زیستیان و سرانجام به ماهى نوع نخستین مىرسد. این نسبنامه براساس سنجش اعضاى تن آدمى است با دیگر جانوران مهرهدار، و مراحلى که تن آدمى پیش از زاده شدن مىپیماید نیز مؤید آن است، زیرا در آغاز چنان است که پندارى ماهى خواهد شد، گوشماهى و دل و کلیه ماهى دارد، سپس از مراحلى که یادآور دوزیستیان و خزندگان و پستانداران پست است مىگذرد، تا مدتى دم دارد، با هیأت آدمى آغاز نمىکند، بلکه به سوى آدمى با تلاش و سختى پیش مىرود، بسیارى از چیزهاى تن او یادآور دورانهاى پیشین هستند، مانند مویها و جهت رویش آنها در پاها که به این نیرو و این پایگاه رسیده است. آدمى با گذشت میلیونها و میلیونها قرن از حرکت و جنبش در آب به اینجا رسیده است که اکنون با یک شور و روشنبینى و اراده روزافزون، سرنوشت نسلهاى بیشمار گذشته را بررسى مىکند، و نگارنده این نظر را درباره ریشه و تبار آدمى بیان مىکند، و آن را کاملا نظریهاى استوار مىبیند. اما خوب است به خاطر آوریم که جانور بودن نیاکان آدمى هنوز هم مصرانه مورد انکار بسیارى از کسان با قدرت و دانشمند است … گاهى چنین شایع مىشود که دستگاههاى گوناگون دینى و بهویژه کلیساى کاتولیک رومى با این نظریه درباره تبار آدمى و ریشه گرفتن او از جانوران، مخالف است اما این شایعه به نظر درست درنمىآید، زیرا که کلیساى کاتولیک همانگونه که نمىتواند پیرو اندیشه هموار بودن زمین و گردش
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۲۰
خورشید به دور زمین باشد نمىتواند هواخواه آفرینش خاصى براى انسان باشد.» «۲۷»
استفاده از ابزار
یکى از خصوصیات میمونهاى انساننما استفاده از اندیشه و به کار بردن ابزارهاى گوناگون براى رفع احتیاجات روزمره است. «داروین عنترهایى را نشان مىدهد که با سنگ هستهها را مىشکند و از عصا براى بالا رفتن از صخرهها جهت شکار حشرات و از چوب و سنگ براى زدن ضربه بهره مىگیرند. شمپانزه با یافتن شاخهها براى خود کلبهاى مى- سازد … به کار بردن ابزار توسط میمونها و آدمى، نمایان، ارتجالى و شتابآمیز است. براى حل مشکلى که پیشآمده است، هرچه دم دست باشد بىدرنگ برمىدارد و به کار مىزند.
آدمیان و نیمهآدمیان از این نیز پیشتر رفتند. اینان عمدا و با نقشه ابزار خویش را براى منظورى که داشتند طرح مىکردند و آن را براى استفاده آینده نگاه مىداشتند.» «۲۸»
ولز در صفحات بعد ضمن بحث در پیرامون انسان نئاندرتال مىنویسد: «این مردان نئاندرتال چه شکار مىکردند؟ تنها حربه کشتار ایشان براى از پا درآوردن جانوران هیولایى مانند ماموت یا خرسهاى غارنشین و حتى گوزن همانا نیزه چوبین، چماق چوبین و سنگ پرتاب و تکههاى بزرگ سنگ چخماق بود که بازمانده و به نام ابزار «موسترى» شناخته شده است» «۲۹» ولز در اینکه آدمیان وحشى توانسته باشند جانورانى بسیار بزرگتر از خرگوش و موش صحرایى را شکار کرده باشند، تردید مىکند و مىنویسد: «آدمى شاید بیشتر شکار دیگران بود تا دیگران شکار او. انسان وحشى نخستین هم علفخوار بود و هم گوشتخوار، فندق و جوز و شاهبلوط و بادامزمینى و بلوط مىخورد. سیب و حتى توتفرنگى، انواع ساقههاى زمینى خوراکى و گیاهان مانند آن … تخم مرغان و جوجگان آنها و عسل و موم زنبوران و سوسمار و حلزون و قورباغه مىخورد. ماهى چه زنده چه مرده و جانوران دریایى و پرندگان و پستانداران خرد را شکار مىکرد و مىخورد …» «۳۰» ظاهرا حیوانات شکارى را نمىپختند، شاید آنها را کباب مىکردند.
زندگى انسان بدوى
«آن ترى وایت» «۳۱» در کتاب آدمیان نخستین در وصف انسان میمونى چنین مىنویسد: … انسان میمونى، با احتیاط راه خود را درمیان جنگل مىپیماید، خطر از هرسو تهدیدش مىکند، جانورانى مانند شیر و کفتار همیشه در کمین او هستند. گاهى چون آواى هراسانگیزى بشنود، بر سر درختى مىرود. زمانى سنگى یا شاخهاى برمىگیرد تا از خویشتن دفاع کند. بیشتر اوقات مىگریزد … او اکنون آتش را مىشناسد، دیگر آن را دشمن نمىدارد و از آن نمىگریزد؛ آموخته است که چگونه رامش کند، با چوبهاى خشک بدان، مایه و نیرو بخشد و با آب خاموشش سازد. آتش دوست اوست … آتش گوشتها را برایش کباب مىکند و چون هوا به سردى گرایید به او گرمى و حرارت مىبخشد. در دل جنگل براى خود پناهگاهى ساخته است … پناهگاه او دیوار ندارد، تنها سقفى دارد که روى چهار ستون چوبى قرار گرفته و او را از باران ایمن مىکند.
______________________________
(۲۷). کلیات تاریخ، پیشین، ص ۷۲ به بعد.
(۲۸). همان، ص ۸۵ به بعد.
(۲۹). همان، ص ۹۸٫
(۳۰). همان، ص ۱۰۳ به اختصار.
(۳۱).Anne Terry White
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۲۱
آنها در زیر این سقف مىنشینند و براى اینکه گرم شوند دست در کمر یکدیگر مىافکنند و بههم مىچسبند … چون آفتاب از زیر ابرها سر بیرون مىکند … و جنگل خشک مىشود، آنان نیز از پناهگاهشان بیرون مىخزند و به جمع کردن میوه و فندق و کندن ریشهها و دزدیدن تخم پرندگان مىپردازند.
و سپس مىنویسد که:
گوشت براى انسان غذاى بسیار لذیذى است ولى دست یافتن به شکار کار آسانى نیست، زیرا انسان ابتدایى با سنگ و چوب قادر نیست که شکار خوبى به دست آورد، بنابراین، به فکر مىپردازد و به یارى اندیشه و تفکر وسایلى براى در دام افکندن شکار اختراع مىکند. غار یکى از پناهگاههاى انسان اولیه است.
دهانه غار را مىتواند با سنگ و خس و خاشاک ببندد و از ورود حیوانات درنده و یا همجنسان خود جلوگیرى کند، زیرا آدمیان آن روز یکدیگر را شکار مىکردند و از خوردن گوشت هم لذت مىبردند، زیرا گوشت آدمى از گوشت هرجانور دیگر لذیذتر است و آسانتر به دست مىآید.
آدمیان آن روزگار بتدریج با ساختن افزارهاى دفاعى جرأت و جسارت بیشترى کسب کردند، از سنگ سخت شکنندهاى آتشزنه مىساختند و با آن نیزه درست مىکردند، شاخه درختان را مى- تراشیدند، صاف مىکردند و نوکش را تیز مىنمودند و به یارى این وسایل به شکار حیوانات مىپرداختند. قد انسانهاى آن دوره از ۱۶۰ سانتیمتر تجاوز نمىکرد، کله بزرگ، سینه برآمده، پیشانى کوتاه، دست و پاى بزرگ و نازیبا، بازوانى دراز و ساقهاى کوتاه داشتند و با این جثه کوچک به کمک تدبیر و افزارهایى که براى خود ساخته بودند، به شکار حیوانات بزرگ توفیق مىیافتند.
اخیرا باستانشناسان شوروى در غار «کاپووا» واقع در قسمت جنوبى «اورال» به
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۲۲
آثار و تصاویر جالبى برخوردهاند که از آنجمله تصویر اسب، ماموتها، کرگدنها و گاو وحشى که با رنگ قرمز بطرزى زنده نقاشى شدهاند، قابل توجه و مربوط به اوایل عصر مادلن قریب ۲۰ هزار سال قبل مىباشد. در سال ۱۸۶۸ در فرانسه جنوبى ضمن ریلگذارى راهآهن در دهکده «کرومانیون» «۳۲» در دل کوه به غارى برخوردند که درون آن پنج اسکلت آدمى موجود بود. پسازآنکه خبر این کشف به گوش مقامات فرهنگى رسید، فورا اشخاص صلاحیتدار براى مطالعه به کرومانیون شتافتند و در کف آن، اجاقها، سلاحها و افزارهاى سنگى و استخوانى و شاخى به دست آوردند. آدمیان این غار برخلاف اجداد خود، خوشاندام و خوشقیافه بودند، و از جهاتى به انسانهاى امروزى شباهت داشتند. سلاحهاى بران، سنجاقها، آویزها، مهرهها و دگمههاى انسان کرومانیون جالب و دیدنى بود. یکى از پژوهندگان که در نمایشگاه بینالمللى پاریس از مشاهده آثار هنرى انسان عهد کرومانیون مبهوت شده بود، درصدد برآمد که غارهاى اسپانیا را از جهت آثار تاریخى مورد مطالعه قرار دهد. به این منظور به اسپانیا رفت و پس از مدتى تحقیق و جستجو مشاهده کرد که در سقف غارى ۱۸ رأس گاو با رنگها و حالات گوناگون نقاشى شده. بعضى از این گاوها آرام و خاموش بودند و برخى خشمآگین به جلو مىرفتند. این نقشها بحدى زنده و جاندار بود که نظر پژوهنده را (که دون مارسیلنو نام داشت) به خود جلب کرد. محققین تاریخ ظهور این انسان را ۱۵ تا ۲۰ هزار سال پیش مى- دانند.
آنچه مسلم است انسان کرومانیون و غار کاپووا، از آغاز امر، نقاش، کندهکار و پیکر- تراش ماهرى نبود. او در ابتداى کار، هنرى جز تراشیدن سنگ آتشزنه و کندهکارى روى استخوان و تهیه وسایل دفاعى نداشته است. به مرور زمان و با گذشت هزاران سال، انسانهاى این دوره موفق مىشوند که وسایل جنگى و دفاعى خود را کاملتر کنند و قلاب ماهى، خنجر، مته، اره و دگمههاى عاج بسازند و با استفاده از گل و آتش، به ساختن ظرف مبادرت نمایند و با ابداع تیر و کمان در شکار حیوانات پیروزى بزرگى به دست آورند و به یارى سگ وفادار به زندگى خود امنیت و آرامش بیشترى بخشند. از این دوره کمابیش ذوق هنرنماى انسان تجلى مىکند.
به عقیده آنترى وایت در طى یک میلیون سالى که از عمر بشر مىگذرد، بزرگترین پیروزى و موفقیتى که نصیب آدمى شده، سخن گفتن و کشف آتش و کشاورزى است؛ به نظر او:
زبان، آتش، و کشاورزى بزرگترین اختراعات آدمى است و در برابر اینها نیزه، نیزهانداز، تیر و کمان، سوزن، کوزهگرى، خانه، قایق و بافندگى و حتى کشتیهاى بخار، تلویزیون و شکافتن اتم، هیچ است. پایههاى تمدن و فرهنگ بشر بر این سه استوار است و این سه، رهآورد آدم نوسنگى (عهد حجر جدید) است؛ آدمى که تا صد سال پیش، ما، در هستیش تردید داشتیم.
سپس مىنویسد:
نخست زبان را در نظر آورید: اگر زبان نباشد، انسان چیست؟ آدمى با همه مغز بزرگ و قامت افراشتهاش، بدون زبان جانورى بیش نیست. اگر زبان نباشد انسان
______________________________
(۳۲).Cro Magnon
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۲۳
نمىتواند با همجنسانش گفتگو و تفهیم و تفاهم کند، نمىتواند در کارهاى بزرگ به یارى آنان برخیزد و حتى نمىتواند فکر کند؛ زیرا با کمک کلمات و در قالب زبان اندیشه مىکنیم. دوم آتش را در نظر آورید: اگر آتش نبود، انسان نمى- توانست غذاى پخته بخورد، نمىتوانست در جاهاى سرد زندگى کند، فقط در روز مىتوانست کار کند، نمىتوانست فلزات را بگدازد و در نتیجه تا پایان روزگار پایبند سنگ و استخوان و چوب بود … سرانجام در کشاورزى مطالعه کنید: کشاورزى «مادر» تمدن است؛ زیرا اگر کشاورزى نباشد ساختمان و بنایى درمیان نیست و چون بنایى درمیان نباشد، زندگى شهرى وجود ندارد و وقتى شهرى نباشد، تمدنى نیست. کشاورزى به انسان امکان مىدهد که غذا تهیه کند. اطمینان به غذاى ذخیره شده بر شماره آدمیان مىافزاید و از افراد زیاد، آسانى و آسایش مى- زاید؛ زیرا عده کمى مىتوانند براى عده بسیارى غذا فراهم آورند و بقیه نیروى فکر و بازوى خود را در راههاى دیگر به کار مىاندازند. از این میان برخى چیره و چابک مىشوند و بعضى مىاندیشند و براى آسایش و راحت دیگران اختراعى مىکنند. از همه مهمتر اینکه کشاورزى آدمى را پابند زمین مىکند، انسان نسل اندر نسل در جایى مىزید، در نتیجه نهال هنر جوانه مىزند؛ زیرا تا انسان زندگى خانهبدوش شکارگران را دارد به آفریدن زیبایى و ظرافت چندان میل نمىکند. به یاد دارید آدم کرومانیون مادام که در غار مىزیست و در یکجا مسکن داشت، هنرمندى بزرگ بود اما چون کوچیدن پیاپى آغاز کرد، هنرش مرد.
وقتى انسان هردم، هرروز و هرفصلى جاى دیگرى باشد نقاشى و مجسمه چه فایدهاى دارد؟ وقتى که انسان باید مکان و مسکن خود را ترک گوید، ساختن خانه زیبا و دلگشا به چهکار مىآید؟ اما همینکه مردم ذخیره غذایى داشته باشند، در جاى خود مىمانند و به آبادانى مىپردازند، هنر و صنعت پیش مىرود، مذهب نقش مهمترى در زندگى انسان بازى مىکند، معبدها سر به فلک مىکشد، نقاشیها و پیکرهها ساخته مىشود، خط پدید مىآید و شهرها زاده مىشود. «۳۳»
از آنچه گذشت روشن شد که:
در آغاز انسان ناتوان ابتدایى، بنده و زبون محیط طبیعى است، در پى خوراک و پناهگاه در جولان است و در هرجا که پناهگاه و شکار و یا گیاهى خوردنى مىیابد، درنگ مىکند، زندگى او بىثبات است، و اجتماعات او در خاک ریشه نمىدواند و وسعت کافى نمىگیرد. این دوره، دوره گردآورى خوراک نام دارد.
… پس از دوره گردآورى خوراک، انسان با کشف رازهاى کشاورزى و دامدارى، تا اندازهاى از یوغ محیط طبیعى مىرهد، از آن پس دیگر زندگى او بازیچه
______________________________
(۳۳). آنترى وایت، آدمیان نخستین، ترجمه فریدون بدرهاى، ص ۱۴۶٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۲۴
محض طبیعت نیست، بلکه اراده او اندکى از تحمیلات طبیعت مىکاهد … در محلى مناسب مىماند و با کشتکارى و دامدارى زندگى مىکند. در این دوره که دوره تولید خوراک نام دارد خوراک با سهولت و وفور بیشترى به دست مىآید و به اجتماع مجال آسایش و گسترش مىدهد … دوره تولید خوراک که در پى دوره گردآورى خوراک مىآید، خود، شامل چند دور است؛ در نخستین دور اجتماعات روستایى ظاهر مىشود و در دورههاى بعدى در ناحیههاى حاصلخیز زمین، مخصوصا در نزدیکى دریاها و رودها، شهرها قد مىافرازد. اجتماعات روستایى وسعت چندانى ندارد و مردم آنها با ابزارهاى معدود ابتدایى کار مىکنند، اما اجتماعات شهرى پهناورند و از ابزارهاى فراوانتر و کارآمدتر برخوردارند. پس در شهرها تولید افزایش مىیابد، بین شهرها دادوستد روى مىدهد، زندگى گستردهتر و پرآسایشتر مىشود. «۳۴»
در دوره گردآورى خوراک اعضاى جامعه به صورتى مشترک و مانند تنى واحد از بام تا شام به قصد تهیه غذا و حفظ حیات اجتماعى تلاش مىکنند و براى این منظور مشترکا کارافزار و جنگافزار مىسازند. هرکس خود را جزء لاینفک جامعه مىداند و زحمت یا راحت جامعه را زحمت یا راحت خود مىشمارد. مفهوم سود شخصى و مالکیت خصوصى بر او مجهول است … هرکس هرچه به دست بیاورد با شوق عظیم به جامعه عرضه مىدارد و در اختیار همگان مىگذارد … انسان در دوره گردآورى خوراک حیوانى، بتدریج مىتواند در جریان شکار از وجود سگ سود جوید و به دستگیرى و نگهدارى و رام کردن جانوران سودمندى چون اسب بپردازد و دامدارى و دامپرورى را بنیاد نهد … پس انسان گردآور به صورت انسان دامدار و کشتکار درمىآید و دوره تولید خوراک آغاز مىگردد. «۳۵»
دوران ماقبل تاریخ در ایران
«گیرشمن» مىنویسد:
تحقیقات زمینشناسى اخیر نشان داده است در زمانى که قسمت اعظم اروپا از تودههاى یخ پوشیده بود، نجد ایران از دوره باران، که طى آن حتى دورههاى مرتفع در زیر آب قرار داشت، مىگذشت. بخش مرکزى نجد که امروز بیابان نمکزار بزرگى است در آن زمان دریاچه وسیع یا دریاى داخلى را که رودهاى بسیار از جبال مرتفع به سوى آن سرازیر مىشده، تشکیل مىداده است.
بقایاى ماهیان و صدفها که نه تنها در بیابان بلکه در دورههاى مرتفع نیز به دست آمده، وضع طبیعى کشور را آنچنانکه در چند هزار سال پیش از تاریخ مسیحى بود، مجسم مىسازد.
به عقیده دکتر گیرشمن:
در عهدى که آن را مىتوان بین ۱۰ هزار تا ۱۵ هزار سال قبل از میلاد قرار داد در ایران تغییر تدریجى آب و هوا صورت گرفت، عهد بارانى از بین رفت و عهدى که اصطلاحا آن را عهد خشک نامند و هنوز هم ادامه دارد، جانشین آن گردید.
______________________________
(۳۴). زمینه جامعهشناسى، پیشین، ص ۲۲۱٫
(۳۵). همان، ص ۲۷۹٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۲۵
در نتیجه کم شدن باران جریان آب رودها بیش از پیش منظم گردید. در این عهد انسان پیش از تاریخ که بیشتر در نجد ایران مىزیست در غارها یا پناهگاههاى سنگى مسکن و جایگاهى براى خود مىساخت. نمونه این قبیل مساکن ضمن حفارى غارى در تنگ پبده در کوههاى بختیارى واقع در شمال شرقى شوشتر به دست آمد است.
به عقیده گیرشمن:
در اینجا انسان براى تهیه خوراک خود به شکار مىپرداخت و براى این منظور حیله را بیش از اعمال قدرت به کار مىبرد. وى به طرز استعمال چکش سنگى، تبر دستى، تبرى که به چوبدستى شکافدار متصل بود، آشنایى داشت. همه اینها ابزارهاى بدوى است که بوسیله صیقل، اندکى از ناهنجارى آنها کاسته مىشد، آلات استخوانى از قبیل درفش که از استخوان حیوانات مىساختند، بمراتب کمتر از مصنوعات سنگى متداول بود. لیکن انسان در آن دوره یک نوع ظروف سفالین ناهموار را که بطور ناقص پخته بود، به کار مىبرد و در پایان دوره سکونت در غار این ظروف از فرط دودخوردگى به رنگ سیاه سیر درآمده بود … «۳۶»
ویل دورانت مىنویسد:
اکنون در موزهها افزارهاى جنگى زیادى نظیر کارد و تیر و کمان و نیزه و غیره دیده مىشود که وسیله شکار و جنگیدن انسانهاى ابتدایى با حیوانات بود.
اگر امروز شکار براى انسان جنبه تفریحى دارد، در آن روزگار امرى حیاتى و ضرورى بود. انسان آن روز فاقد حس پیشبینى و دوراندیشى بود. بعضى معتقدند حیواناتى نظیر زنبور عسل و مورچه براى نخستینبار به اجداد ما راه ذخیره کردن آذوقه براى فردا را آموختند. انسان ابتدایى همینکه شکارى مىیافت با رفقاى خود آن را تناول مىکرد و غالبا از پرخورى یا از کمبود غذا رنج مىبرد. هزاران سال طول کشید تا انسان به سه نوبت غذا خوردن در روز عادت کرد. «۳۷»
به نظر ولز: «در حدود ۱۲ هزار سال پیش عصر پارینه سنگى پایان مىیابد، نقشه و وضع جهان به شکل امروزى نزدیک مىشود و مناظر و گیاهان و جانوران به حال و وضع کنونى درمىآیند، زندگى فقط از راه شکار پایان مىیابد، بسیارى از جانوران نظیر گوزن وحشى و انواع گاو وحشى جاى خود را به حیوانات جدیدى مىسپرند. در این هنگام انسان در اروپا از دریاى بالتیک یا جزایر بریتانیا پا فراتر نگذاشته بود، اینک شبه جزیره اسکاندیناوى و روسیه بزرگ مناطق قابل زیست گشته بودند.
انسان دوران نوسنگى ابزارهاى سنگى صیقل شده و بویژه تبر سنگى را که به دستهاى چوبى بسته مىشد، به کار مىبرد و در کار جنگ و قطع درختان از آن استفاده مىکرد. مردم این دوران بدون اینکه از شکار دست بردارند به کشت و کار و بهره گرفتن از گیاهان و تخمها پرداختند زنان در فعالیتهاى کشاورزى نقش اساسى داشتند. انسان این دوران سگ، گاو،
______________________________
(۳۶). ر. گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه دکتر محمد معین، ص ۸- ۹٫
(۳۷). ویل دورانت، تاریخ تمدن (کتاب اول- بخش اول)، ترجمه احمد آرام، ص ۱۲٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۲۶
گوسفند، بز و خوک را رام و اهلى کردند و بتدریج شبانى گلهها جاى شکار را گرفت. سفالگرى و استفاده از فلزات و فن بافندگى بکندى رو به توسعه نهاد. در حدود شش یا هفت هزار سال پیش مردم از مس افزارهاى مختلفى ساختند. مردم روزگار باستان قلع را با انتیمون اشتباه مىکردند، در حدود سه هزار سال پیش در آسیاى صغیر دست به ذوب آهن زدند. نخستین روستاهاى کشاورزى مسکون در خاورمیانه به وجود آمد؛ ساختن خانههایى خشتى به شکل دایره معمول شد. مردم این دوران آداب دینى پیچیده و بغرنجى داشتند، جمجمه مردگان را نگاه مىداشتند. غیر از چهارپایان از ماکیان و تخم آنها استفاده مىکردند، ماهى را با قلاب یا چنگال مىگرفتند، یک طرف اتاق اصطبل چهارپایان بود و از حرارت چهارپایان زمستانها بهرهمند مىشدند.» «۳۸»
به نظر ولز: «تنها کشاورزى نشانه تمدن نیست بلکه تمدن عبارت است از مسکن گزیدن، و استفاده از فعالیتهاى کشاورزى و پیروى از یک رشته قوانین و وابستگى به یک شهر یا یک اثر.» «۳۹»
نخستین شرط براى زندگى شهرى، وجود آب و زمین مستعد و ذخیره علیقى براى جانوران و خوراک براى آدمیان و مواد اولیه براى برپا ساختن خانه و مسکن است؛ و این شرایط در خاورمیانه و مخصوصا بین النهرین وجود داشت. از دیرباز بین بیابانگردان و آبادى- نشینان جنگ و پیکار وجود داشت. نخستین قایقها در عصر نوسنگى ساخته شد، مردم مصر و بین النهرین گونهاى قایق بدوى که سبدى قیراندود شده بود، مىساختند. آنچه موسى را بر آن روى نیل رها کردند از اینگونه قایقها بود. فن کشتىسازى به مرور زمان ترقى کرد؛ در مصر کشتیهایى مىساختند که قادر بود چند فیل را در خود جاى دهد. «نخستین جهانگردان، سوداگرانى بودند که به همراه کاروان یا در کشتى مسافرت مىکردند و با خود کالا و پول و سکه و گوهر و عدلهاى پارچه خوشبافت مىبردند، یا آنکه مأموران حکومت بودند که با خویشتن معرفىنامه داشتند.» «۴۰»
زندگى مردم عادى مقرون به جهل و خرافات بود. کشاورزان به کاشتن زمین مىپرداختند و از چهارپایان نگاهدارى مىکردند، به زن و فرزند خود مهر مىورزیدند «از سختیها مىنالیدند و و از سحر و جادوى روزافزون کاهنان و افزایش نیروى خدایان بیم داشتند و تنها آرزویشان این بود که نیروهاى بالادست کارى به کار آنها نداشته باشند. این مردم در دههزار سال پیش اینچنین مىزیستند و امروز هم بیشترشان در سراسر جهان چنینند.» «۴۱» در همین دوران فرمانروایان و پیشوایان مذهبى براى حفظ و تثبیت اختلاف طبقاتى و استثمار کشاورزان به مردم مىگفتند زمینى که در آن کشت مىکنند از آن آنان نیست بلکه متعلق به خداوند است و خدا آن را به پادشاه یا نجیبزادهاى فئودال داده. او باید بهره و خراج معینى را به فرمانرواى زمینى بپردازد و در مواقع معین براى ارباب بیگارى و کار مجانى انجام دهد. «برستد
______________________________
(۳۸). کلیات تاریخ، پیشن، ص ۱۲۵ به بعد.
(۳۹). همان، ص ۲۳۱٫
(۴۰). همان، ص ۲۴۵٫
(۴۱). همان، ص ۲۸۲٫
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۲۷
در کتاب دین و اندیشه مصر کهن، داستانها و عبارتهاى گوناگون براى نمودار ساختن آنکه پیش از دو هزار سال قبل از میلاد ناخشنودى اجتماعى آشکار گشته بود ولى این ناخشنودیها انقلابى و پرتوان نبود، به دست مىدهد. در آن هنگام سخن از اینکه مردم نیرنگباز و داوران ستمگرند و توانگران آسایشخواه و مالاندوزند و به تنگدستان رحم ندارند، درمیان بوده است.
براى واحد پرداخت دستمزد و علیه خوراک بد و رفتار ناپسند، شورشها مىشد و اعتصابها در مىگرفت … ولى هیچ راهى براى تغییر وضع اجتماعى پیشنهاد نمىشد.» «۴۲»
پسازآنکه زورمندان به نیروى کار و ارزش اضافى ناشى از آن پىبردند از کشتن و شکنجه- دادن بندگان دست برداشتند و از آنان براى بیگارى، سدسازى، استخراج معادن، ایجاد صنایع دستى و سفالگرى و پارچهبافى استفاده کردند.
بنابراین، اگر جامعه بشرى را در دنیاى کهن مورد مطالعه قرار دهیم، مىبینیم بزرگترین و ضرورىترین طبقات اجتماعى، کشاورزان و پیشهوران بودند که کار مىکردند و خراج مىدادند و سایر طبقات یعنى بازرگانان، خردهفروشان، کاهنان و پیشوایان مذهبى، افسران و سربازان و دیوانیان و بیش از همه پادشاهان و وابستگان آنها، از حاصل تلاش آنها بهرهمند مىشدند.
انسان ماقبل تاریخ در ایران (زندگى در غار)
در سالهاى ۱۹۴۹ و ۱۹۵۱ آقاى «کارلتون س. کون» «۴۳» از دانشگاه فیلادلفیا، چند غار واقع در مازندران را بازدید نمود: غار «علىتپه» و غار «کمربند» (نزدیک بهشهر) و غار «هوتو» نزدیک تریجان و غار «رستمقلعه» و غار «کلره» (نزدیک رستمقلعه) و تحقیقاتى درباره وضع دوران پیش از تاریخ در این نواحى به عمل آورد … در غار کمربند شش طبقه تشخیص داده شد که روىهم قرار داشت و مجموع این ۶ طبقه به ۲۸ قشر ۲۰ سانتیمترى تقسیم شد. این طبقات از نظر تاریخ میان دورانهاى «مزولیتیک» «۴۴» و «نئولیتیک» «۴۵» واقع شده بود. (توضیح آنکه دوره مزولیتیک بین عصر پالئولیتیک و نئولیتیک به حساب آمده است.)
۱٫ طبقه بالا شامل آثار دوران نئولیتیک (دوران سنگ جدید) تا عصر حاضر بود.
۲٫ طبقه زیرین شامل سفالهاى دوران نئولیتیک قدیم بود.
۳٫ طبقه سوم … که در عصر نئولیتیک پیش از سفال قرار دارد.
۴٫ طبقه چهارم شامل آثار دوران «پالئولیتیک» «۴۶» جدید، یا دوران مزولیتیک بود (مثلا چاقوهاى کوچک از سنگ چخماق سیاه، ضمنا استخوانهایى شبیه به استخوانهاى آهوهاى پیش از تاریخ … در آن طبقه دیده مىشد.)
۵٫ در این طبقه اشیائى شبیه اشیاء طبقه چهارم پیدا شد؛ بعلاوه در آن تیغههایى از سنگ چخماق و قطعاتى از استخوان سگ دریایى نیز دیده شد.
۶٫ طبقه آخر، شامل خاک رس و شن و ماسه بود که در روى قشرهاى آب زیرزمینى قرار داشت … آزمایشهایى که با روش «کاربن» (۱۴) به عمل آمد، نشان داد که طبقات نئولیتیک یا سنگ جدید غار هوتو متعلق به حدود ۶ هزار سال پیش از میلاد است … باقیماندههاى
______________________________
(۴۲). همان، ص ۲۸۳٫
(۴۳).C .S .Coon
(۴۴).Mesolitique
(۴۵).Neolitique .
(۴۶).Paleolithique
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۲۸
استخوانهایى نیز به دست آمده که یکى از آنها جمجمه یک دختر ۱۲ ساله از نوع انسان نئاندرتال بود. نمونههایى از غلات و یک چنگال از جنس شاخ حیوان که از عهد نئولیتیک قدیم بود، در این طبقه دیده شد … در دوره مزولیتیک جدید ساکنان غار کمربند زندگى خود را با شکار، خصوصا با شکار آهو یا بز کوهى و گوسفند و بز وحشى مىگذراندهاند؛ این دو حیوان را در همان زمان تدریجا اهلى کردند و در خدمت خود قرار دادند. در دوره نئولیتیک قدیم، ساکنان غار مزبور اوقات خود را مصروف تربیت حیوانات اهلى مىنمودند و گلههاى بز و گوسفند خود را به چراگاه مىبردند. در دوران نئولیتیک جدید غارنشینان مزبور به کار زراعت پرداختند. در همان زمان مردم نامبرده با هنر بافتنى و کوزهگرى آشنایى پیدا کردند؛ از آن پس پشم و شیر بز مورد استفاده آنان قرار گرفت. کمى بعد خوک و بز کوهى نیز اهلى شد. بنابراین، زراعت و اهلى شدن حیوانات در این ناحیه را مىتوان در آغاز هزاره چهارم پیش از میلاد قرار داد … آثارى که از غارهاى کمربند و هوتو پیدا شد، همه مکمل یکدیگرند و به ما اجازه مىدهند که در ناحیه مازندران، تحول وجود انسان را از دورانهاى یخبندان تا عصر حاضر مشخص نماییم … اشیاء مکشوف در غارهاى رستمقلعه و کلاردشت نیز متعلق به دوران پیش از تاریخ ایران مىباشد. در رستمقلعه، نزدیک شهر سارى قاچاقچیان در ضمن کاوشهایشان یک مجموعه ظروف برنزى به دست آوردند که بعدا وارد موزه ایران باستان گردید. بعلاوه با این ظروف برنزى کوزههاى گلى خاکسترى پررنگ و ظروفى از سنگ مرمر نیز همراه بود.» «۴۷»
دکتر گیرشمن، ضمن بحث در پیرامون زندگى انسانهاى ماقبل تاریخ، «انسان غار»، از نقش زنان سخن مىگوید و مىنویسد: «در این جامعه بدوى وظیفه مخصوصى به عهده زن گذاشته شده بود؛ وى گذشته از آنکه نگهبان آتش و شاید اختراعکننده و سازنده ظروف سفالین بود، مىبایست چوبدست به دست گرفته در کوهها به جستجوى ریشههاى خوردنى نباتات یا جمعآورى میوههاى وحشى بپردازد … نخستین مساعى وى در باب کشاورزى در زمینهاى رسوبى انجام گرفت و در همان حال که مرد اندک پیشرفتى کرده بود، زن با کشاورزى در زمینهاى رسوبى انجام گرفت و در همان حال که مرد اندک پیشرفتى کرده بود، زن با کشاورزى ابتدایى در دوره حجر متأخر (نئولیتیک) که اقامت در غار بدان متعلق است، ابداعات بسیارى نمود.
در نتیجه مىبایست عدم تعادلى بین وظایف زن و مرد ایجاد شود؛ و شاید همین امر، اساس بعض جوامع اولیه، که زن در آنها بر مرد تفوق یافته (مادرشاهى)، بوده است. در چنین جوامعى (و همچنین در جوامعى که تعدد شوهران براى زن معمول است) زن کارهاى قبیله را اداره مىکند و به مقام روحانیت مىرسد و در عینحال زنجیر اتصال خانواده، بوسیله سلسله زنان صورت مىگیرد، چه زن ناقل خون قبیله به خالصترین شکل خود بهشمار مىرود.
خواهیم دید که این طرز اولویت زن یکى از امور مختص ساکنان اصلى نجد ایران بوده و بعدها در آداب آریاییان فاتح وارد شده است.» «۴۸» به عقیده «امستد» «۴۹» نیز:
______________________________
(۴۷). لوئى و اندنبرگ، باستانشناسى ایران باستان، ترجمه دکتر عیسى بهنام، ص ۳ تا ۵ (به اختصار).
(۴۸). ایران از آغاز تا اسلام، پیشین، ص ۸ به بعد (به اختصار).
(۴۹).Olmstead
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۲۹
انسان حقیقى نخست در شرق نزدیک پیدا شده است. پیش از نخستین دوره باران و یخبندان، او به خرد کردن و تراشیدن سنگ چخماق دست زده بود.
با این ابزارهاى چخماقى مىتوانیم جا پاى پیشرفت او را از میان دومین، سومین و آخرین دگرگونیهاى آب و هوا که هرکدام از آنها بهشمار سالهاى ما بیرون از اندازه دراز بود، دنبال کنیم … در این سالهاى دراز او نه تنها در فن ساختن ابزارهاى سنگى و استخوانى پیشرفت کرده بود، بلکه خانواده را پدید آورده بود که از راه شکار نگاهدارى مىکرد. با کندن غار، خانه ساخته بود، نیروهاى خطرناک را با جادو رام مىکرد و خشنود مىساخت یا از خود دور مىراند و به زندگى در قبر امیدوار شده بود. نزدیک به پایان دوره سنگ کهن (حجر قدیم)، مردمانى از نوع خود ما، در شرق نزدیک زندگى مىکردند، گاو و گوسفند و بز و خوک، خانگى شده بود، جو و گندم و کتان کشت مىشد. از آن پس مردمان «شرق نزدیک» به دو دسته جدا شدند: برخى صحراگرد و برخى روستایى ماندگار.
درحالىکه صحراگردان اصولا به همان صورت بازماندند، شهرنشینى و فرهنگ در روستاها رشد مىکرد. براى جلوگیرى از تجاوز صحراگردان دیوار مىساختند و براى آنکه در جنگ بىسرپرست نمانند براى خود پادشاهى برمىگزیدند که مردان روستا را در جنگ رهبرى کند. براى آنکه زمین محصول بهترى بدهد نیروهاى بارورى را مىپرستیدند … تا نخستین هزاره پیش از مسیح در ایران غربى به عیلامى سخن مىگفتند، در ارمنستان زبان خلدى، در بین النهرین شمالى و غربى، خوزى یا متانى … زبان سامى اصلى محدود به عربستان شمالى بود … مردم آموخته بودند که مس ناب را چکشکارى کنند. سپس دریافتند که سنگ مس را مىتوان گداخت و مس را به دست آورد. بزودى زر و سیم و سرب را از همین راه به دست آوردند. با ابزارهاى فلزى، کشاورزى و صنعت پیشرفت کرد. گل را براى ساختن سفال به کار بردند و با یک چرخ ساده اشکال منظمترى به ظروف خود دادند و با نقش و رنگ به زیبایى آن افزودند. پزشکان به افسون و ورد خود، دانشى از گیاههاى خودرو افزودند.
نزدیک پایان هزاره چهارم، خط در بابل و مصر اختراع شد. خط، نقل کردن داستان و تاریخ را ممکن ساخت. وقتى که پادشاهان مصر یا بابل با مردمان دیگر در جنگ بودند پیشامدها نوشته مىشد. هر شهر با روستاها و کشتزارهاى آن خداى مخصوصى دارد، شاه نماینده «بغ» محلى است و بهجاى او بر زمین فرمانروایى مىکند. پریستاران (وزیرمختار، ایلچى) آیینهاى مذهبى را اجرا مىکنند. کامیابى در جنگ نماینده پیروزى بغ محلى است بر رقیب خود. «۵۰»
______________________________
(۵۰). امستد، شاهنشاهى هخامنشى، ترجمه دکتر مقدم، ص ۴ به بعد.
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۳۰
وضع خانواده در طول تاریخ
«مرگان» دانشمند امریکایى مىگوید که در نتیجه تحقیقات و مطالعات به این نتیجه مىرسیم که خانواده در طول عمر بشر شکلهاى مختلفى به خود گرفته که با شکل امروزى آن کاملا مخالف است.
امروز عدهاى اینطور تصور مىکنند که در دنیا خانواده فقط بر روى وحدت زوج و زوجه (مونوگامى) قرار داشته و فقط گاهگاهى از این قاعده تخلف شده است، ولى مطالعه تاریخ بدوى بشر نشان مىدهد که روزگارى بوده که تعدد زوجات و تعدد ازدواج یکدیگر را تکمیل مىکرده است و از این جهت فرزندان مشترک آنها بطور دستهجمع متعلق به همه آنها بودهاند.
این شکل خانواده در طى قرون در نتیجه تغییر شکلهاى بسیار به صورت امروزى درآمده است.
مادرشاهى
مرگان پس از تحقیقات بسیار به این نتیجه مىرسد که در روزگار قدیم روابط جنسى بشر در داخل قبیله مقید به هیچ قاعدهاى نبوده بطورى که هرزن به هرمرد و هرمرد به هرزن تعلق داشته است.
مقصود از اینکه «روابط جنسى بشر مقید نبوده» این است که حدودى که امروز یا در دورهاى قبل از دوره ما براى روابط جنسى بشر دیده مىشود، وجود نداشته است. مثلا حسد وجود نداشت و مسلما حسد از احساساتى است که بعدا پیدا شده. فکر زناى با محارم هم وجود نداشت زیرا که نه فقط در ادوار اولیه برادر و خواهر با یکدیگر زن و شوهر بودند بلکه حتى امروز هم روابط جنسى میان والدین و فرزندان درمیان عدهاى از قبایل آلاسکا، در مرکز امریکاى شمالى، شیلى و هندوستان مجاز است.
به این طریق تضییقاتى که بعدا در اثر عادت بر جامعه تحمیل شد در آن روزگار موجود نبود، اما معناى این حرف این نیست که در عمل یک هرجومرج پرابهام حکمفرما بود، بلکه ازدواجهاى مدتدار وجود داشت و حتى ازدواجهاى گروهى هم اغلب مدتدار بود.
در هیچیک از شکلهاى خانوادههاى گروهى، نمىتوان به تحقیق دانست که پدر فلان فرزند کیست، ولى مادرش معلوم است. مادر، کلیه فرزندان خود را فرزندان خانواده مشترک مىخواند. در طى تاریخ، در روابط جنسى زن و مرد محدودیتهایى پدید آمد. به عقیده مرگان پسازآنکه خانواده همخون به وجود آمد، در این شکل خانواده فقط افراد نسل قبل و نسل بعد هستند که از مزاوجت با یکدیگر ممنوعند یعنى برادر و خواهر، پسرعمو و دخترعمو از درجه اول و درجه دوم و درجات دورتر همگى با یکدیگر برادر و خواهرند و در نتیجه همین امر همگى باهم زن و شوهرند. ولى روابط جنسى والدین با فرزندان آنها ممنوع بود ولى در خانواده «شرکایى» «۵۱» روابط جنسى برادران با خواهران نیز ممنوع گردید.
همینکه روابط جنسى میان برادران و خواهران و انشعابات دورتر آنها تحریم شد، گروهى که در بالا شرح دادیم به صورت ژنس درآمد یعنى حلقه ثابتى از خویشاوندان همخون از شاخه زن به وجود آمد که اعضاى آن نمىتوانستند با یکدیگر ازدواج نمایند. سپس مرگان دانشمند امریکایى مىنویسد تحریم زناشویى اقوام همخون بوسیله ژنس توسعه یافت
______________________________
(۵۱).Punaluenne
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۳۱
و به این طریق مزاوجت گروهى بتدریج غیرممکن مىشد و بالاخره خانواده «سندیاسمیک» «۵۲» جاى آنها را گرفت. در این مرحله یک مرد با یک زن زندگى مىکند ولى تعدد زوجات و رابطه داشتن با زنان دیگر یکى از حقوق مردان است درحالىکه در مدتى که زن و مرد زندگى مشترکى دارند زن باید کاملا نسبت به مرد وفادار باشد و زناى او با کمال قساوت تنبیه مىشود. در این مرحله روابط زناشویى از هردو طرف به آسانى قابل قطع کردن است و فرزند چه قبل از قطع کردن رابطه ازدواج و چه بعد از آن، متعلق به زن است.
مرگان در پایان بحث خود چنین نتیجه مىگیرد که دایره زناشویى که در اصل کلیه قبیله را دربر مىگرفت و کلیّه افراد زن و مرد مىتوانستند باهم زن و شوهر باشند، دائما کوچکتر شد. اول خویشان نزدیک بعدا دورتر و بازهم دورتر، از ازدواج با یکدیگر محروم شدند، تا آنکه هرگونه ازدواج گروهى عملا غیرممکن شد. در نتیجه ازدواج اعضاى ژنسهایى که با یکدیگر همخون نیستند، چه از لحاظ صورى و چه از لحاظ معنوى، یک نژاد نیرومندتر به وجود آمد و جمجمهها و مغزهاى جدید از جهت استعداد و نیروى تفکر و تعقل بمراتب از پدران خود قویتر بودند.
حال ببینیم هریک از خانوادههایى که ذکر کردیم، به کدام دوره تاریخى تعلق دارد.
طبق نظر دانشمندان، خانواده سندیاسمیک در سرحد دوره توحش و دوره بربریت ظهور مىکند، همانطور که ازدواج گروهى مشخصکننده دوره توحش، و مونوگامى مشخصکننده دوره تمدن است، خانواده سندیاسمیک مشخص کننده دوره بربریت مىباشد.
نخستین پیشرفتهاى صنعتى در عصر توحش
به عقیده ویل دورانت بعید نیست که انسان پس از مشاهده حیواناتى نظیر شمپانزه که چیزى شبیه کوخ بنا مىکند و سگ آبى که بر روى رودخانه سد مىسازد و میمونها که به دشمنان خود سنگ پرتاب مىکنند، متوجه ساختن افزارها و وسایلى براى تأمین آسایش خود شده باشد. باستانشناسان در یکى از غارهاى بیستون آلات و ادوات و برخى از بقایاى انسانهاى عصر حجر قدیم را به دست آوردهاند که محتملا مربوط به ۷۵ هزار سال قبل از میلاد است. مردم آن دوران در غارها یا سوراخهایى زندگى مىکردند و این حفرهها را با شاخههاى درختان و یا پوست حیوانات شکارى مستور مىنمودند و به حیات ناپایدار خود از راه شکار و صید ادامه مىدادند. شکارچیان آن عصر براى آنکه طعامى به دست آورند به دو دسته تقسیم مىشدند، عدهاى مسلح منتظر مىشدند تا دسته دیگر حیوان شکارى را نزد آنها برانند. مدتها طول کشید تا انسان به اختراع تیر و کمان توفیق یافت و توانست حیوانات تندرو نظیر آهو و گوزن را به آسانى از پاى درآورد. شاید چوبدستى و عصا قدیمیترین چیزى باشد که انسان براى خود ساخته و از آن در کارزار و فعالیتهاى کشاورزى استفاده کرده است. به عقیده «پیرروسو» تحقیقات و مطالعات فکرى بشر در پیرامون احوال جهان، ابتدا خالى از دقت و با ترس و وحشت انجام مىگرفت بطورى که همه نمودهاى طبیعى را به قواى اسرارآمیز و ماوراء الطبیعه نسبت مىدادند. «اما بتدریج منطق و استدلال و نتایج تجارب را نیز به حساب آوردند و به این طریق به شامخترین قلل
______________________________
(۵۲).Syndiasmique
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۳۲
یعنى به معرفت علمى صعود کردند.»، بطورى که «ریبو» «۵۳» گفته است: «صنعت، مادر منطق استدلالى مىباشد.» «۵۴» کشف آتش، خواه در اثر برق یا در نتیجه بههم ساییدن دو قطعه چوب خشک، قدم بزرگى در راه پیشرفت صنعتى انسانها بهشمار مىرود. به کمک آتش، انسان به کشف فلزات توفیق یافت. پیر روسو در تاریخ علوم مىنویسد:
یک روز شخصى که آتش تهیه مىکرد از مشاهده قطرات فلز که از سنگهاى ملتهب اجاق سرازیر شده بود غرق تعجب گردید. سالهاى دراز طول کشید تا انسان از این نمود سر درآورد و فهمید که در داخل بعضى از سنگها قطعات فلزى وجود دارد و اگر سنگهاى معدنى را در کوره قرار دهند و حرارت را به درجه کافى بالا برند، این فلزات ذوب مىشوند. «۵۵»
مدتها طول کشید تا اجداد انسان، به منافع بیشمار آتش پىبردند و دریافتند که چگونه آتش را حفظ کنند یا با مالش قطعات چوب به یکدیگر و ضربات سنگ چخماق آن را به وجود آورند.
عهد حجر قدیم مدتى نزدیک ششصد هزار سال طول کشید. در این دوره طولانى، مردم غارنشین، هنرى جز تراشیدن سنگ چخماق نداشتند. نگاهى به موزهها نشان مىدهد که قلوهسنگهاى مربوط به ششصدهزار سال قبل تفاوت چندانى با قلوهسنگهایى که ۱۵۰ هزار سال قبل ساخته شده، ندارد. عهد حجر جدید یا عهد حجر صیقلى بیش از دههزار سال طول نکشید ولى در این صد قرن، چندین پیشرفت اساسى نصیب انسان گردید: صیقل دادن سنگ، زراعت، گلهدارى، کوزهگرى، ساختن انواع ظروف، و فن خانهسازى جزو فعالیتهاى اساسى انسان در این دوره است. البته این پیروزیها در تمام سطح زمین در مدت معینى انجام نگرفت بلکه مقتضیات محیط در رشد و تکامل این کشفیات مؤثر بوده است. باید بدانیم که علت عدم پیشرفت اجداد ما در طى ۶ هزار قرن (عهد حجر قدیم) سرماى مهیب عهد یخبندان بود که آنان را در غارها محبوس کرده بود و مانع از این بود که در راه کشف اسرار طبیعت قدمى بردارند ولى در عهد حجر صیقلى هوا گرمتر و خشکتر شده بود و همین مساعدت طبیعت سبب گردید که آدمى در سواحل دریاها و رودهاى بزرگ جمع شود. به این ترتیب، دره نیل و بین النهرین و عیلام مرکز تمدن و جمعیت گردید. «۵۶» پیرروسو تلاش انسان را در این دوران چنین توصیف مىکند:
وقتى که عده کثیرى در یکجا جمع شدند مسأله تغذیه به شدت مطرح گردید زیرا دیگر شکار حیوانات براى این منظور کافى نبود. بعد از آنکه ماهى و صدف و شکارهاى دریایى دیگر را نیز تناول کردند براى سد جوع به علفزارها و صحارى میوههاى وحشى هجوم کردند و بتدریج عادت خوردن سیب و گلابى و گردو و فندق و انگور و گوجه و توتفرنگى به وجود آمد و حتى بر بلوط تلخ نیز
______________________________
(۵۳).Ribot
(۵۴). پیر روسو، تاریخ صنایع و اختراعات، ترجمه حسن صفارى، ص ۲۲٫
(۵۵). پیر روسو، تاریخ علوم، ترجمه حسن صفارى، ص ۶٫
(۵۶). تاریخ صنایع و اختراعات، پیشین، ص ۲۹ به بعد.
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۳۳
ابقا نکردند و هرچه از این قبیل یافتند، بلعیدند. آنگاه حمله به سوى حبوبات شروع شد که جو و انواعى از گندم سفید وحشى مهمترین آن بودند. کمکم متوجه شدند که اگر خود این حبوبات را در محل معین و مناسب بکارند و از آن بهرهبردارى کنند، خیلى صرفهدارتر و عملىتر است تا اینکه زنان را اینسو و آنسو بفرستند که حبوبات را گردآورند. به این طریق درصدد کاشتن آنها برآمدند. «۵۷»
زندگى اشتراکى انسانهاى نخستین
به عقیده آن ترى وایت:
بشر در قدیمترین روزگارها در سایه درختهاى جنگل زیست مىنمود؛ غذاى انسان برگ درختان، ریشه گیاهان و تخم بعضى از پرندگان بود و گاهى حیوانات کوچک نظیر گنجشک و خرگوش را شکار کرده نپخته مىخورد، زیرا هنوز آدمیان نمىدانستند گوشت پخته لذت بیشترى دارد.
غالبا هنگام شب در حفره درخت یا در غارى با بچههاى خود پنهان مىشدند، زیرا از هرطرف خطر حمله حیوانات درنده زندگى آنها را تهدید مىکرد.
در آن دوران وحشت و ناراحتى، یا مىبایست حیوانات مزاحم را شکار کرد یا طعمه آنها قرار گرفت.
زندگى در آن روزگار جز یک رشته طولانى رنج و نگرانى چیز دیگرى نبود؛ مردم در تابستان از اشعه سوزان خورشید و در زمستان از سرماى سخت رنج مىبردند. «۵۸»
به نظر محققان جدید، نظام اشتراکى اولیه، دوران بسیار طولانى را دربر مىگیرد و از ظهور جامعه بشرى تا تأسیس نخستین دولتها ادامه دارد. «تمام تاریخ جامعه طبقاتى (بردهدارى، ملکدارى (فئودالیته) و سرمایهدارى به زحمت به پنجهزار سال مىرسد و حال آنکه نظام اشتراکى اولیه صدها هزار سال ادامه داشته است. انسانها مجبور بودند باهم بهسر برند و باهم کار کنند؛ کار مشترک، مالکیت مشترک وسایل تولید و ثمرات کار را ایجاب مىکرد. آنچه انسانها باهم بهدست مىآوردند به همه آنها تعلق داشت. هنوز اندیشه مالکیت خصوصى وسایل تولید، استثمار انسان بوسیله انسان و موضوع طبقات به ذهن بشر راه نیافته بود … جامعه اولیه طى هزاران سال دستخوش تغییرات اقتصادى و اجتماعى مهمى شده است. «تومسن» «۵۹»، باستانشناس دانمارکى، در طبقهبندى مکشوفات باستانشناسى برحسب ماده اساسى که براى ساختن ابزارها به کار مىرفت نظریه «اعصار» «۶۰» سهگانه را مطرح ساخت:
عصر سنگ، عصر مفرغ و عصر آهن. این تقسیمبندى در تعیین مراحل ماقبل تاریخ بعنوان یک اصل پذیرفته شده سپس هریک از این اعصار بنوبه خود به «عهدهاى مختلف» «۶۱» تقسیم گردید. ازاینرو در عصر سنگ (حجر)، عهدهاى کهنسنگى، میانسنگى، و نوسنگى از یکدیگر متمایز شد. این عهدهاى سهگانه هم بمناسبت طرز ساختن، و پرداختن سنگ و هم با توجه به هدفى که در بهکار بردن آن تعقیب مىشد با یکدیگر تفاوت دارند و هریک
______________________________
(۵۷). همان، ص ۳۱ به بعد.
(۵۸). آدمیان نخستین، پیشین.
(۵۹).Thomson
(۶۰).ages
(۶۱).epoque
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۳۴
بنوبه خود به دورانهاى مختلف (کهنسنگى دیرین، کهنسنگى پسین، و نیز به دورهها یا تمدنهایى که با آن این مجموعه آثار و بقایاى مادى مشخص مىباشد) تقسیم مىشوند.
این طبقهبندى، بعلت مزایایى که دارد، از جانب باستانشناسان و مورخان تمام جهان پذیرفته شده است ولى خالى از نقص نیست. بههمین علت مورگان در سال ۱۸۸۰ م. در کتاب خود جامعه کهن طبقهبندى دیگرى پیشنهاد کرد که برخلاف طبقهبندى نخستین به ارزیابى تکنولوژیک اکتفا نمىکند بلکه برپایه خصلت عمومى فرهنگ مادى هردوران قرار گرفته است. مورگان تاریخ اولیه را به دو عهد تقسیم مىکند: «توحش» «۶۲» و «بدویت». «۶۳» عهد نخستین با اختراع تیر و کمان پایان مىپذیرد، عهد دوم با اختراع سفالگرى آغاز مىگردد و ایجاد و تکامل کشاورزى و دامپرورى را دربر مىگیرد. هریک از این عهدها بر سه «درجه» «۶۴» دیرین، میانه و پسین تقسیم شده. دانشمندان شوروى معتقدند که تقسیمبندى مورگان اکنون ارزش خود را از دست داده است.
به نظر مورخان شوروى: «مىتوان دوران ابتدایى تاریخ بشر را که در طى آن ساختمان «زیستى» «۶۵» انسان کمال مىیابد، به سه دوره تقسیم کرد: عهد «گلههاى اولیه» «۶۶»، عهد «نظام طایفهاى» «۶۷» که شکفتگى آن معمولا با مادرسالارى (مادرشاهى) و تساوى بین زن و مرد توأم مىباشد، فرامىرسد.
سرانجام تکامل نیروهاى مولد، ایجاد دامپرورى، کشت زمین با گاوآهن و فلزکارى (مفرغ، آهن) نشانه آغاز عهدى است که در آن نخستین جوانههاى استثمار و مالکیت خصوصى ظاهر مىگردد و پدرسالارى (پدرشاهى) جایگزین مادرسالارى مىشود و دموکراسى طایفهاى به دموکراسى نظامى تبدیل مىیابد و این بنوبه خود زمینه را براى تأسیس دولت فراهم مىکند.
بدیهى است این طبقهبندى را، که مبتنى بر خصلت روابط اجتماعى است در زمان حاضر فقط باید به عنوان فرضیهاى تلقى کرد.
با تقسیم تاریخ به دورانها، طرح نظم و قواى «جریان تاریخى» «۶۸» امکانپذیر مىشود.» «۶۹»
مسکن و پوشاک
در کتاب تاریخ جهان باستان چنین آمده است:
زاغههاى زیرزمینى که در عهد کهنسنگى مورد استفاده انسان بود، در عهد نوسنگى نیز به عنوان شکل اصلى مسکن، در مناطق معتدل همچنان باقى ماند.
علاوه بر آن خیمههایى وجود داشت که با تیرک برپا مىکردند و روى آن را با پوست حیوانات و پوست و برگ درختان مىپوشانیدند. بعدها خانههایى به شکل چهارگوشه یا بیضى که داراى دیوار و سقف است پدیدار مىگردد.
سقفها را با کاه، جگن و پوست درخت غان و توده علف مىپوشانیدند، بام را
______________________________
(۶۲).sauvagerie
(۶۳).barbarie
(۶۴).degre
(۶۵).biologique
(۶۶).epoque de troupeaux primitifs
(۶۷).Clanal
(۶۸).Processus historique
(۶۹). هیأت محققان شوروى، تاریخ جهان باستان، ج ۱، ترجمه انصارى، همدانى، مؤمنى، ص ۷۴ به بعد (به اختصار).
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۳۵
شیبدار مىساختند تا آب باران از آن جریان یابد. بمنظور ایمن ماندن از گزند جانوران درنده و دشمنان خانهها را بر روى چوببست و غالبا در اراضى باتلاقى و بر روى دریاچهها بنا مىکردند، روى چوببست سکویى چوبین نصب مىکردند و کلبه را روى آن بنا مىنهادند. نخستین کلبهها در و پنجره نداشت و با بوریاى سادهاى در ورودى را مىبستند. از عهد نوسنگى قبایل خاورمیانه از درهاى چوبى که روى پاشنه سنگى مىچرخید استفاده مىکردند. مردم به روى زمین و بر بسترى از شاخ و برگ، پوست، بوریا و یا در ننو مىخوابیدند. بجاى بالش قطعه چوبى زیر سر مىگذاشتند. در این دوران معمولا بر حصیر یا پوست حیوانات مىنشستند.
باید دانست که نیمکت نیز سابقهاى بسیار قدیمى دارد. ظروف را از چرم، چوب شاخههاى بههم بافته و یا پوست درختان مىبافتند. با اختراع سفالسازى، امکان طبخ غذا براى انسان فراهم گردید، ظروف گلى را در آتش مىپختند، ابداع هنر سفالگرى کار زنان بود. نخستین پوشاک انسان، کمربند، شنل، پیشبند، و پاچین بوده است. در مناطق سرد اندکاندک آستین، شلوار، پوست حیوانات، ریسندگى، بافندگى، استفاده از پشم و الیاف گیاهان معمول گردید. کفش، که استعمال آن پس از لباس متداول گردید، و محدود به برخى سرزمینها بود. از چرم و پوست حیوانات و گاه از چوب و یا پوست درخت ساخته مىشد. «۷۰»