تاریخ کلکده قدیم_بابل
- 1,501 بازدید
- 28 دسامبر 2011
- ایران باستان
نظرى بتاریخ بابل، آسور و عیلام
چون در ضمن تاریخ ایران مکرّر بوقایعى برمیخوریم، که با تاریخ بابل، آسور و عیلام مربوط است، براى فهم وقایع مزبوره لازم است با تاریخ این ممالک اجمالا آشنا باشیم و، چون ذکر تاریخ ممالک مزبوره خارج از موضوع این تألیف است، ناچار بگفتن کلیاتى از تواریخ بابل و عیلام و آسور باید اکتفاء کرد.
اول- کلده قدیم
مملکتى، که تقریبا از قرن نهم قبل از میلاد معروف بکلده شد، قبل از آن تاریخ گذشتههاى مفصلى داشته که بطور اجمال چنین بوده:
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۱۳
قسمت سوم- نظرى بتاریخ بابل، آسور و عیلام
چون در ضمن تاریخ ایران مکرّر بوقایعى برمیخوریم، که با تاریخ بابل، آسور و عیلام مربوط است، براى فهم وقایع مزبوره لازم است با تاریخ این ممالک اجمالا آشنا باشیم و، چون ذکر تاریخ ممالک مزبوره خارج از موضوع این تألیف است، ناچار بگفتن کلیاتى از تواریخ بابل و عیلام و آسور باید اکتفاء کرد.
اول- کلده قدیم
مملکتى، که تقریبا از قرن نهم قبل از میلاد معروف بکلده شد، قبل از آن تاریخ گذشتههاى مفصلى داشته که بطور اجمال چنین بوده:
۱- سومر و اکد
سومریها و اکّدیها
این مردمان از زمان بسیار قدیم، که معلوم نیست از کى شروع شده، در مملکتى، که بعدها موسوم بکلده شد، سکنى داشتند.
بطور قطع نمیتوان حدود مملکت سومر «۱» واکد «۲» را معین کرد، همینقدر معلوم است که اور «۳»، اوروک یا راخ «۴»، نیپپور «۵» از شهرهاى نامى سومر بودند و سیپپار «۶»، کیش «۷»، بابل از شهرهاى مهم اکد. اخیرا این عقیده قوت یافته، که سومریها و اکدیها ملت واحدى بودند و اکدیها بمناسبت یکى از شهرهاى سومر باین اسم موسوم شدند.
این نکته را باید درنظر داشت، که نام کلده را ببابل آسوریها دادند (بمناسبت کلدانیهائى که از بنى سام بودند) و این اسم در کتیبههاى آنها از قرن نهم ق. م دیده میشود.
بنابراین، چون تاریخ سومر و اکد تا چند هزار سال ق. م صعود مىکند، نمیتوان تاریخ آنها را تاریخ کلده نامید، بلکه باید تاریخ سومر و اکد گفت. بین علماء و محققین اختلاف بود که کدام یک از مردمان مزبور در اشغال این مملکت سبقت داشتند، اگرچه این مسئله بطور قطع حل نشده، ولیکن اکنون بیشتر به این عقیدهاند، که قبل از آنکه مردمان بنى سام باینجاها آمده باشند، سومریها سواحل خلیجپارس را اشغال کرده بودند «۸». اما اینکه اکدیها و سومریها از کجا آمدهاند، چون در نزدیکى
______________________________
(۱)-Sumer .
(۲)-Akkad .
(۳)-Ur .
(۴)-Erech )uruk( . در توریه (ارک) گفتهاند.
(۵)-Nippur .
(۶)-Sippar .
(۷)-Kisch .
(۸)- عقیده کینک (King( که متخصص مسئله است.
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۱۴
عشقآباد «۱»، استراباد «۲» و درهگز اشیاء سفالین، ظروف سنگى، اسلحه مسین و اشیاء دیگر بدست آمده، که شیوه ساخت آنها عیلامى است و روى گلدانى از طلا صورتهاى سومرى منقور است، بعضى گمان مىکنند که بین تمدّن عیلامى و تمدّن ماوراء دریاى خزر ارتباطى بوده و شاید سومرىها هم از طرف شمال برأس خلیجپارس و جلگه بابل آمده باشند. بهرحال از حفریات امریکائیها در نیپپور، که یکى از شهرهاى سومرى است، و کشف فهرست سلسلههاى زیاد از پادشاهان این قوم، علاوه بر آنچه معلوم بود، محقق شده است که پیش از سه هزار سال ق. م سومریها گذشتههاى مفصلى داشتند و بابل مرکز تمدن آنها بوده.
مذهب
هر شهر رب النوع یا بقول سومریها خدائى داشته و درنظر اهالى شهرى ارباب انواع سایر شهرها در رتبه پائینتر از رب النوع شهر آنها بودند. باوجوداین سه رب النوع بزرگ را همه مىپرستیدند: ۱- آنو (آقاى آسمان). ۲- اآ (صاحب دره عمیق). ۳- (بل خداى زمین). غیر از اینها سومریها بگروهى از ارواح بد، عفریتها و جنها معتقد بودند و، براى اینکه از شرّ آنها محفوظ بمانند، قربانى میکردند، نیاز و تقدیمى مىدانند. مجسمه خدا را ساخته آنرا مىپرستیدند. اگر هیکل خداى شهرى را بشهر دیگر مىبردند، عقیده داشتند، که خداى آن شهر را باسارت بردهاند و استقلال آن شهر خلل مییافت.
چنانکه از تاریخ بابل دیده میشود، بعض خدایان سومرى زن داشتند و برخى از ارباب انواع پسران خدایانى بودند. خدایان درنظر سومرىها داراى صفاتى بودند، مانند صفات انسانى، از غضب، سفاکى، قساوت، شهوت، عشق، تنفر و غیره. معابد را از خشت میساختند و محراب را در رأس آن قرار مىدادند. کاهنان نفوذ بسیار داشتند و میگفتند که خدایان مانند شاهان در میان تجملات و فراوانى زندگانى مىکنند. از این جهت معابد پر بود از خزائن، ذخائر، انبارهاى غله، حبوبات و امتعه گوناگون. گاهى تجارترا منحصر بمعبدى مىکردند، مثل اینکه ارباب انواع تاجر یا ملّاک نیز میباشند. رئیس شهر را باتسى مىنامیدند و عقیده داشتند
______________________________
(۱)- در کورنگ تپه
(۲)- در کورگان آنو.
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۱۵
که پاتسیها امور شهر را موافق میل خدایان اداره مىکنند، بنابراین پاتسیها یک نوع پادشاهان کوچکى بودند، که امور مذهبى، کشورى و لشکرى را در دست داشتند.
نشئه بعد از مرگ درنظر سومرىها خیلى تیره و تاریک بود، زیرا عقیده داشتند که انسان بعد از مرگ جز درد و محن، گرسنگى و تشنگى چیزى نخواهد یافت.
با ایننظر سومرىها همواره براى سلامتى و حفظ خانواده دعا میکردند و نیاز مىدادند. زبان سومرى را بیشتر محققین زبان ملتصق غیر خالص مىدانند. خط سومرى خط میخى است و ظن قوى این است که سومرىها مخترع این خط بودهاند.
سومرىها خانههاى خود را در ابتداء از نى میساختند، بعد که ترّقى کردند خشت بکار مىبردند.
پاتسیهاى سومر
از پاتسیهاى سومر بعضى با عیلام جنگیدهاند. از ایننظر باید بدوا اسم ان ناتوم اوّل را ذکر کرد، که پاتسى شهر لاکاش بود و قبل از سه هزار سال ق. م با عیلام جنگید. خودش گوید که شکست فاحشى بعیلامیها داده، ولیکن حقیقت امر این است که عیلامىها، بخصوص مردمان کوهستان عیلام، پیوسته بمملکت سومرىها حمله مىبردند و پاتسى مزبور حملات آنها را دفع کرده. بعد در زمان ان ناتوم دوّم باز عیلامیها بشهر لاکاش حمله کردند و حمله آنها دفع شد. این واقعه چندان اهمیتى ندارد، ولیکن مراسلهاى، که کاهن ربه النوع نینمار «۱» بیکى از دوستان خود نوشته و متضمن اینواقعه است، مهم است، زیرا این مراسله، که در زبان سومرى نوشته شده، مربوط بسه هزار سال ق. م است.
اکّدیها و سلسله سامى
بعد از سومر نوبت اکد رسید. توضیح آنکه تقریبا در ۲۸۰۰ ق. م شخصیکه سامى و موسوم به مانیشتو بود، در اکد پاتسى شده سلسله کیش را تأسیس و بعد، پادشاه عیلام را باسارت باکد برده، مملکت او را باجگذار کرد. از این ببعد اکد رو بترقّى رفت و یکى از پادشاهان آن، که از سلسله سامى و موسوم به سرگن «۲» بود، بمملکت خود توسعه
______________________________
(۱)-Ninmar .
(۲)-Sargon )اصل اسم شرّوگین است).
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۱۶
داد، چنانکه از طرف غرب تا شامات و از سمت شمال تا اینطرف کوههاى زاگرس، یا کرمانشاه امروزى امتداد مىیافت. یکى از کارهاى پادشاه مزبور این است، که بحکم او کلیه نوشتههائیکه راجع بمذهب و قوانین و سحر و غیره بود، بزبان سامى ترجمه و در معبد ارخ ضبط شد. از این نوشتهها بحکم (آسوربانىپال) «۱» پادشاه آسور در قرن هفتم ق. م سوادى برداشتند و بدین نحو مضامین این نوشتهها و کتابها براى قرون بعد محفوظ ماند. سارگن با عیلام جنگ کرد، ولیکن معلوم نیست که عیلام در این زمان جزء اکد گردیده باشد. همینقدر محقق است، که اکدىها مملکت عیلام را غارت و محصول مزارع آنها را لگدکوب کردند. شاید عیلام در این زمان باجى باکدىها مىداده. بعد از سارگن فتوحات اکدیها ادامه یافت، چنانکه ستلى «۲» که دمرگان یافته، نشان میدهد که نرامسین «۳»، یکى از پادشاهان اکد، در بلوک لولوبى فتوحاتى کرده (این بلوک بین بغداد و کرمانشاهان کنونى واقع بود).
ستل مذکور بنام نرامسین معروف است و بخوبى مینماید، که در لشگر پادشاه مزبور یک عده سپاهیان حبشى بودهاند «۴». کتیبههائى، که نیز در این بلوک یافتهاند، فتوحات پادشاه دیگر اکد را (موسوم به آنوبانى) «۵» نشان میدهد. در این تاخت و تاز اکدیها بصفحات مجاور شکى نیست، که مقصد عمده عیلام بوده و این مملکت باجگذار اکدیها گردیده. پس از چندى سلسله دیگر سامى در اکد برقرار شد و پایتخت آن در ارخ بود. در زمان این سلسله مردمى، موسوم به گوتىها «۶» که از نژاد سامى بشمار میرفتند و در مشرق زهاب دولتى تشکیل کرده بودند، باکد هجوم آورده در اینجا و در صفحات شمالى و جنوبى بابل استیلا یافتند و عیلام هم تابع آنها گردید.
قوّت یافتن سومر
در ۲۵۰۰ ق. م سومر باز رونقى از نو گرفت و شهر (لاکاش) پایتخت پادشاه بزرگى گودآ «۷» نام گردید. این پادشاه آنزان را «۸» مطیع کرده به دادگرى و عدالت پرداخت و معابد و ابنیه جدید ساخته
______________________________
(۱)-Assurbanipal .
(۲)- ستل (Stele( سنگ یک پارچهایست که روى آن خطوطى مینوشتند.
(۳)-Naram -Sin .
(۴)- یکى از دلائل اینکه سواحل خلیجپارس مسکون از حبشى بوده.
(۵)-Anubanini .
(۶)-Gutiens .
(۷)-Gudea .
(۸)- عیلامیها مملکت خود را انزان سوسونکا مینامیدند.
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۱۷
مصالح آنرا از شامات، عربستان و عیلام طلبید. در ۲۴۵۰ ق. م مشاهده میشود، که حکومت و اقتدار بشهر اور منتقل و در اینجا سلسلهاى از پادشاهان محلى برقرار شده از اینکه در این زمان بجاى زبان سامى، که معمول زمان سارگن و غیره بود، زبان سومرى رواج یافت، میتوان استنباط کرد که باز سومرىها قوى شده بودند. دوّمین پادشاه این سلسله (دونگى) «۱» استعمال تیروکمان را از سامىها اقتباس کرد و از این جهت لشکر او قوى گردید. او فتوحاتى در اطراف کرده عیلام و لولوبى را گرفت، ولیکن از قرائن چنین بنظر میآید، که حفظ نتیجه فتوحات مشکل بوده، زیرا سومریها مجبور بودند براى رفع شورشها باین صفحات قشون بکشند. از لوحههائیکه بدست آمده استنباط میشود که عیلام در این زمان کاملا جزء سومر بوده.
انقراض دولت سومر بدست عیلامیها
طرز رفتار سومرىها در عیلام باعث شورشهاى متواتر گردید و سومرىها مجبور شدند، که متناوبا قشون کشى بطرف عیلام کرده نائره شورشها را فرو نشانند. این لشکرکشیها یکى از جهات ضعف و سستى سومرىها گردید. بالاخره عیلامیها بناى تاختوتاز را در سومر گذاشتند و پادشاه آنرا گرفته به اسارت به عیلام بردند.
از این به بعد عیلامیها مستقل شدند. در حدود ۲۲۸۰ سال ق. م پادشاه عیلام کودورنان خوندى «۲» شهر (اور) را گرفته غارت کرد، سلسله پادشاهان آنرا برانداخت، مجسمه ربّه النوع ارخ را، که نانا «۳» یا نهنه مینامیدند، جزء غنایم به عیلام برد و بعد از آن قریب شصت سال سومر جزء عیلام بماند، تا در حدود ۲۲۳۹ ق. م در سومر سلسلهاى برقرار شد، که سامى و موسوم به نىسین بود «۴». نیز معلوم است که در ۲۱۱۵ سال ق. م ریمسین پادشاه عیلام «۵» این سلسله را منقرض کرد. در زمان این سلسله سومر و اکد دولت واحدى تشکیل کرده بودند. دولت مزبور، بعد از اینکه بدست پادشاه عیلام منقرض شد، دیگر استقلالى نیافت و ملت سومر
______________________________
(۱)-Dungi .
(۲)-Kudur -Nankhundi .
(۳)-Nana
(۴)-Nisin .
(۵)-Rimsin .
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۱۸
و اکد در میان سائر ملل حل شده قومیت خود را از دست داد. دمرگان و نویسندگان دیگر فرانسوى باین عقیدهاند، که غلبه عیلامیها بر سومرىها و مردمان بنىسام نتایج تاریخى زیاد در بر داشته، توضیح آنکه عیلامیها بقدرى با خشونت و بقسمى وحشیانه با ملل مغلوبه رفتار کردهاند، که آنها از ترس جان از مساکن و اوطان خود فرار کرده، هرکدام بطرفى رفتهاند. بنابراین عقیده دارند مردمى، که در رأس خلیجپارس و بحرین «۱» سکنى داشتند، بطرف شامات رفته و شهرهاى فینیقى را تأسیس کرده در تجارت و دریانوردى معروف شدند، گروهى که ربّ النوع آسور را پرستش میکردند، بطرف قسمت وسطاى رود دجله و کوهستانهاى مجاور آن رفته شالوده دولت آسور را نهادند. مهاجرت ابراهیم ع با طایفه خود بفلسطین و بالاخره هجوم هیکسوس «۲» هاى سامى نژاد بمصر و تأسیس سلسلهاى از فراعنه در آن مملکت، نیز از نتائج غلبه عیلامیها بر ملل سامى نژاد بود. امّا کینگ باین عقیده است، که غلبه عیلامیها در ممالک غربى دوام نیافته، زیرا عیلامیها، چون استعداد اداره کردن مملکتى را نداشتند و غلبه آنها بیشتر به تاختوتاز شبیه بود، نتوانستند ممالک مسخّره را حفظ کنند.
کارهائیکه سومریها براى بشر کردهاند
چیزهاى تازهاى، که سومرىها در زندگانى بشر داخل کردهاند، از قرار ذیل است
: ۱- اختراع خطّ میخى که اهمیت زیاد براى ترّقى عالم قدیم داشت (بعقیده بعضى).
۲- وضع قوانینیکه پایه قانونگذارى حموربى گردید «۳».
۳ علوم و صنایعیکه در اینجا شروع شد و بعد از آن، از ملتى به ملتى انتقال یافت و تکمیل شد، تا بدرجه کنونى رسید. هر قدر تحقیقات و کاوشهاى علماء آثار عتیقه پیش میرود، این نکته روشنتر میگردد، که یونانیهاى قدیم مبادى علم هیئت، طب و صنایع را از سومرىها اقتباس کردهاند. این نکته را نیز ناگفته نباید گذاشت، که هنوز تحقیقات و کاوشها راجع به گذشتههاى این ملت بپایان نرسیده، چه عجاله تاریخ آن تا سه یا چهار
______________________________
(۱)- الحساء امروزى در کنار خلیجپارس نه جزیره بحرین.
(۲)-Hyksos .
(۳)-Hammurabi .
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۱۹
هزار سال ق. م روشن گردیده و هر قدر کاوشها در اور پیش میرود، روشنتر مىشود که قبل از این تمدن تمدنهاى دیگر وجود داشته و تمدن سومرى به ممالک دوردست تا بلوچستان انتشار یافته بود.
۲- بزرگ شدن بابل
بعقیده محققین مردمان سامى نژاد غالبا از شبه جزیره عربستان بیرون آمده بطرف ممالکى متوجه شدهاند، که در کنار رودخانههاى بزرگ یا دریاها واقعاند و از حیث آب و هوا و زمینهاى حاصل خیز بر عربستان کویر مزیّت دارند. در این مورد هم مردم تازه نفس سامى، از جهت نیروى عظیم و توانائى تحمل سختیها، که در مردمان صحراگرد مشاهده میشود، در مملکت سومر و اکد و نیز در صفحات مجاور آن غلبه یافته، چنانکه بالاتر ذکر شد، سلسلههائى از پادشاهان در اینجا پدید آوردند. پس از آن سلسلههاى دیگر در بابل تشکیل شد و این شهر را، که بناى آن از زمان سومریها بود، بزرگ کرده دولتى ساختند، که ابهت و نفوذ آنرا در دورههاى بعد تمام عالم قدیم حس کرد. مذهب بابلىها در این عهد مانند مذهب سومریها بر شرک و بتپرستى بنا شده بود و عقایدشان همان بود، که در باب سومریها ذکر شد، ولى براى مردوک، پسر خداى آسمان و قائم مقام او، پرستش مخصوصى داشتند و نبو را پسر او میدانستند. در اواخر تمدن بابلى سایر خدایان فراموش شدند و بابلیهاى متنوّر فقط دو رب النوع را میپرستیدند: مردوک با مشترى تطبیق میشد، و ایستار، که دختر خداى اسمان بود، با زهره.
سلسله اولى
پادشاهان این سلسله پانزده نفر بودند: «۱» بزرگترین پادشاه سلسله مذکور حموربى، ششمین پادشاه سلسله، بود، که از ۲۱۲۳ الى ۲۰۸۰ ق. م سلطنت کرد. ستلى در حفریات شوش بدست آمده، که حالا در موزه لوور «۲» پاریس است. برستل مزبور قوانین حموربى کنده شده و این قدیمترین قوانینى استکه تاریخ بشر یاد دارد. راست است، که پایه قوانین حموربى بر قوانین
______________________________
(۱)- آنچه محقق است این عدّه است، ولیکن از فهرستهاى دیگر، که بدست آمده، ممکن است بیشتر هم باشد.
(۲)-Louvre .
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۲۰
قدیمترى است، که از زمان سومریها وجود داشت، ولى از این قوانین عجاله مدوّنى بدست نیامده. اهمیت قوانین حموربى فقط از قدمت آن نیست، بلکه بیشتر از این حیث است که حاکى از تمدن عالى بابل در ۴ هزار سال قبل مىباشد. چون مندرجات ستل مزبور بهتر از صد صفحه وقایعنویسى درجه تمدن بابلیها را در آن زمان میرساند و بابل، چنانکه گذشت، یکى از دو مرکز تمدّن مشرق قدیم بود، خلاصهاى از قوانین مزبوره پائینتر درج میشود.
حموربى علاوه بر مدوّن مذکور کارهاى دیگر نیز انجام داد، مانند آنکه ریمسین پادشاه عیلام را از شهر لارسا بیرون کرد (۲۰۹۳ ق. م). و از اینجا معلوم است، که بابل درصدد جمعآورى شهرها و بزرگ کردن مملکت خود بوده.
اوضاع عیلام، که همسایه بابل بود در دوره سلسله اوّل بابلى درست معلوم نیست و همینقدر روشن است، که هرچند شمشوایلونا، پسر حموربى، پادشاه عیلام را موسوم کودور مابوک شکست داد، ولى باز عیلام استقلال داشت و سلسله انزانى در آن مملکت سلطنت میکرد. سرسلسله (خونبان نومىنا) نامى بود که اساس دولت عیلام را برپایه محکمى نهاد. بارى سلسله اوّل بابلى مورد حملات مردم شمالى موسوم به هیتها گردیده منقرض شد.
ستل حمّوربى
این ستل در ابتدا در شهر سیپپار «۱» بود و یکى از فاتحین عیلام آنرا مانند غنیمت جنگى، یا علامت فتح بشوش برد.
در شوش نیز چنین ستلى وجود داشت، ولى فقط پارچههائى از آن بدست آمده.
مدوّن مزبور عبارت است از ۲۸۲ فرمول (یا باصطلاح کنونى مادّه) و تمام این موادّ چنین انشاء شده: «اگر کسى چنین کند چنان باید بشود». در این مدوّن اصل یا قاعده کلى نیست و موادّ موافق دعاوى مدنى و جزائى، که در محاکم بابل اقامه مىشده، تنظیم گشته. موادّ مزبوره به این نوع امور راجع است: افترا، قسم دروغى، دادن رشوه بقاضى، خریدن شهود، بیعدالتى قضات، جنایات بر ضدّ
______________________________
(۱)- سیپپار، چنانکه گذشت، یکى از شهرهاى اکّد بشمار مىرفت.
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۲۱
مالکیت، روابط ارباب و رعیت، حقوق تجارتى، حقوق خانواده، تعدّى بر شخص، حق الزحمه طبیب، حقّ الزحمه معمار، کشتىسازى، اجاره سفائن، کرایه حیوانات و خساراتى که از این بابت وارد مىآید، حقوق و تکالیف ارباب نسبت بغلام و کنیز و بعکس. در قوانین حموربى تمام آزادها در مقابل قانون مساویند و مزایاى ملى وجود ندارد، یعنى فرقى بین بابلى و غیر بابلى نیست. مردم از سه زمرهاند: آزاد، آزاد شده، برده. طبقات چهار است: روحانیون، مستخدمین دولت، سربازها، تجار و کسبه. قشون دائمى است و خدمت نظامى از پیش برقرار شده. غلام و کنیز میتوانند مالک باشند و در تحت حمایت قوانیناند. کشتن بندهاى بىمحاکمه ممنوع است، آنانرا میتوان فروخت. ارباب خودش زمین را شخم میزند یا غلام و کنیز را باین کار مأمور مىکند. تجارت و حملونقل آزاد است.
دادوستد بمعاوضه است و بپول. حلقههاى نقره، که وزن معین دارد، مقیاس نرخها است. قانون حموربى اصلاحاتى در قوانین سابق داخل و وسع اولاد و زن را بهتر کرده، زن یکى است، ولى، اگر زن نازا باشد، مىتوان زن غیر عقدى داشت.
ازدواج بىقرارداد قانونى نیست. اگر آزاد کنیزى را ازدواج کند، آن کنیز مقام آزاد را مىیابد. جهیز مال زن یا خانواده پدر او است، ولى شوهر مىتواند از آن بهره بردارد. زن و شوهر مسئول قروض یکدیگر، که قبل از ازدواج حاصل شده، نمیباشند. اگر شوهر زنش را طلاق دهد، باید جهیز او را ردّ کند و یک سهم پسرى از مال خود باو ببخشد، ولى، اگر زن نازا است، فقط جهیزش باو برمىگردد.
در مورد خیانت زن، شوهرش او را اخراج یا برده میکند. اگر مرد اسیر شد، زن مىتواند شوهر کند، ولى اگر شوهر اوّلى برگشت، باید بخانه او برگردد.
در موارد بیوفائى زن یا شوهر نسبت بیکدیگر، مجازات زن بمراتب شدیدتر است.
در مورد زدن تهمت بزن محاکمه خدائى میشود، یعنى زن خود را برود میاندازد و اگر آب او را فرونگرفت، بىتقصیرى خود را ثابت کرده. مرد از زنش ارث نمیبرد، زیرا مال زن متعلق باولاد او است، ولى زن بعلاوه جهیز خود سهمى از مال شوهر
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۲۲
متوفى بعنوان هدیه دریافت میکند. زن میتواند اموالش را خودش اداره کند، اجاره بدهد، جهیز خود را پس بگیرد، مال خود را ببخشد، تجارت کند، کسبى پیش گیرد، در زمره روحانیین درآید. زنان بیوه و دختران مستقلا محاکمه میکنند، زنهاى شوهردار بتوسط شوهرانشان. از آنچه گفته شد، قوانین حموربى نسبت بزن از قوانین رومى خیلى مساعدتر و حقوق زنها موافق آن بیشتر بوده. زن پس از مرگ شوهر خود میتواند بدیگرى شوهر کند و اگر اولاد او مانع شوند، محکمه دخالت کرده اجازه میدهد. هرگاه اولاد زن از شوهر اوّلى صغیر باشند، محکمه قیم معین کرده و صورتى از ترکه ترتیب داده بشوهر دوّم میسپارد، بىاینکه او حق فروش داشته باشد. اولاد از هر مادرى که باشند، در بردن ارث مساوىاند، ولى پدر میتواند وصیت کند، که مال غیر منقول را بپسر محبوب او بدهند. اولاد جهیز مادرشان را بالسویه تقسیم میکنند، ولى مادر میتواند هدیهاى را، که از شوهر خود دریافت کرده، بیکى از اولاد خود بدهد. دخترانى، که جهیز گرفتهاند، از ارث محرومند، ولى آنهائیکه جهیز ندارند، در بردن ارث با پسران مساوىاند. برادران ورّاث خواهرانند، ولى پدر میتواند در حیات خود قسمتى را از مال خود بدختران بدهد، با این شرط که آنها بهر کس که خواهند بموجب وصیت واگذارند. در این موارد برادران بمال خواهران حقى ندارند. پسرانیکه از زنان غیر عقدى متولد شدهاند و بعد پدرشان آنها را باولادى شناخته، با اولادیکه از زنان عقدى تولد یافتهاند مساوى ارث میبرند، ولى اینها مزایائى دارند. پسرانى که باولادى شناخته نشدهاند فقط آزاد میشوند. دخترى، که از زن غیر عقدى است، از برادران خود جهیز میگیرد.
از حقوق تملک دیده میشود که بابلیها بخوبى تفاوت مالکیترا از تصرف میفهمیدند و معاملات گوناگون، حتى معاملات بیع شرطى رواج داشته. از اینجا محققین استنباط میکنند، که پایه قوانین حموربى بر قوانینى بوده، که در مدت هزاران سال نشوونما میکرده. طلبکار میتواند حبس بده کار را در صورت عدم تأدیه قرض بخواهد، ولى، اگر بدهکار از بدرفتارى طلبکار بمیرد، دائن مسؤل است (برخلاف قوانین الواح دوازدهگانه روم، که طلبکار میتوانست بدهکار را در صورت عدم تأدیه
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۲۳
قرض شقه کند). تأدیه ممکن است با پول یا با گندم و جو بعمل آید. لفظ سرمایهدار در قانون استعمال شده. چنانکه دیده میشود، تجارتخانه و بانکهاى بزرگ بوده، که نمایندگانى باطراف میفرستادند و سرمایههائى در این نوع بانکها گذارده میشد (مانند بانک اجىبى که در ذیل بیاید). دادن تمسک، حواله، برات و نیز گرفتن ربح معمول است، میزان ربح صدى بیست است و در مواردى صدى ۳۳ یا ۴۰٫ از استقراض چند نفر مشترکا، از نسیهفروشى و از معاملات بیع شرطى ذکرى شده. محاکمات، چنانکه مشاهده میشود، سابقا در دست کاهنان معابد بوده ولى در قانون حموربى قضات پادشاهى رسیدگى میکنند. محکمه بابل دیوان عالى است و محاکمه نهائى از حقوق پادشاه. کار کاهنان همین است، که در مقابل هیکل خدایان شهادتیرا بقید قسم قبول کنند. کلانتران شهرها نیز حق محاکمه دارند، ولى با حضور معروفین و ریش سفیدان شهر. این نکته مخصوصا جالبتوجه محققین گشته که قوانین حموربى با مذهب و قواعد اخلاقى مربوط نیست و از این حیث با قوانین سایر ملل مشرق زمین تفاوت دارد. مقصرین را از ایننظر مجازات میکنند که باعث خسارت افراد و ضرر جامعه میباشند. پایه مجازاتها اساسا بر قصاص است:
«چشم در ازاى چشم، دندان در ازاى دندان». این قاعده چنان مسلسل اجراء میشود، که مثلا بنده نافرمان را گوش میبرند، اولاد جسور را زبان، دایه مقصر را پستان و جرّاح غیر ماهر را دست، ولى مجازات دزد اعدام است. از خصائص قوانین حموربى این است که انتقام کشیدن ممنوع است. مجنى علیه یا کسان او باید دادخواهى کنند. این مادّه نشان میدهد که دولت بابل بدرجه بلند تمدن رسیده و احقاق حقّ را بعهده گرفته بود. پادشاه حق عفو دارد. اختیارات پادشاه نسبت ببعض شهرها مانند بابل، (سیپپار) و (نیپپور) بواسطه یکنوع امتیازاتى که بآنها داده شده محدود است. علماء فنّ از غور و مداقه در قوانین حموربى باین نتیجه میرسند: قوانین مزبوره نتیجه زندگانى ملتى است، که در مدت قرون عدیده در ترقى و تکامل بوده و حتى بعض جاهاى آن موافق افکار ملل کنونى میباشد، (یعنى کهنه نشده). شایان توجه است که حقوق زن نسبت باموالش موافق قوانین حموربى
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۲۴
بقدرى است، که حتى بعض ملل کنونى اروپا هم آن حقوق را بزن ندادهاند، مثلا موافق قوانین مدنى فرانسه، زن شوهردار صغیره است و بىاجازه شوهر نمیتواند معاملاتى نسبت باموال خود کند.
سلسله دوّم
(۲۰۶۸- ۱۷۱۰ ق. م) پادشاهان اخیر سلسله اوّل دوچار جنگهاى پىدرپى با پادشاهان سلسله دوّم شدند. اسامى یازده نفر از این سلسله محققا معلوم شده و اوّل شخصى، که از این سلسله در زمان پسر حموربى مستقل شد، ایلوماایلو «۱» نام داشت. سلطنت او و جانشینانش بر قسمت جنوبى یعنى بر سواحل خلیجپارس بود و بدین سبب این سلسله معروف بسلسله صفحات دریائى است. در فوق گفته شد که سلسله اوّل بواسطه فشار هیتها منقرض گردید، ولیکن تسلط هیتها در بابل دوامى نداشت، زیرا مردمى دیگر موسوم به کاسّىها، که در طرف غربى فلات ایران میزیستند، ببابل هجوم آورده هیتها را اخراج و سلسلهاى تأسیس کردند که موسوم بسلسله سوّم است.
سلسله سوّم (کاسّىها)
کاسوها یا کاسیها مردمى بودند، که در کوههاى کردستان (زاگرس) نزدیک کرمانشاه کنونى یا در طرف شمال عیلام میزیستند. چنانکه بالاتر گفته شد، بعضى تصوّر کردهاند که اینها قومى از ملل آریانى بودهاند، چه رب النوع بزرگ آنها، یا خداى آفتاب، سوریاش نام داشت و این لفظ آریانى است، ولى این عقیده حائز اکثریت نشده.
این قوم مملکت بابل را تسخیر و سلسلهاى تأسیس کرد، که از ۱۷۶۰ تا ۱۱۸۵ ق. م، سلطنت داشت. معلوم است که اگر هم این سلسله آریانى بوده، بعدها بابلى شده.
در زمان این سلسله دولت آسور رو بترقى رفت و دو دفعه آسوریها بابل را گرفتند (در ۱۲۷۵ و در ۱۱۰۰ ق. م)، ولیکن تسلط آنها موقتى بود و بالاخره این جنگها بشکست آسور خاتمه یافت. در زمان این سلسله روابط حسنه بابل با مصر حفظ و تشیید میشد، چنانکه نوشته جاتى بر این معنى دلالت دارد و نیز در زمان کاسّىها اسب را براى کشیدن عرابه بکار بردند. در دوره این سلسله شوتروک ناخون تا،
______________________________
(۱)-Ilu -Ma -Ilu .
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۲۵
پادشاه نامى عیلام، بابل را تسخیر کرده تمام اشیاء نفیسه این شهر را به شوش برد. از جمله ستل نرمسین است، که در حفریات شوش بدست آمده و دیگر مجسمه خداى بزرگ بابلیها بل مردوک بود، که سى سال در شوش بماند و بعد ببابل ردّ شد. تاختوتاز عیلامیها بالاخره سلسله کاسّوها را از پاى درآورده منقرض کرد.
سلسله چهارم
در ۱۱۸۴ سلسله جدیدى موسوم به سلسله پاشها که، اسم یکى از محلات بابل بود، برقرار شد. جنگى با عیلام به پیشرفت بابلیها روى داد و بر اثر آن مجسمه مردوک را، که عیلامیها در جزو غنایم برده بودند، رد کردند. یکى از معروفترین پادشاهان این سلسله بخت النصر (نبو کدنصر) اوّل بود، که حدود بابل را تا دریاى مغرب رسانید و سلطنت او تا ۱۰۵۳ ق. م امتداد یافت.
سلسله پنجم
این سلسله، که موسوم به (بازى) میباشد، از حدود ۱۰۵۲ تا ۱۰۳۲ در صفحات دریائى سلطنت کرد، لذا این سلسله دوّم دریائى است. در دوره این سلسله عیلام باز بابل را گرفت و یکى از پادشاهان عیلام بر تخت بابل نشست، ولیکن بیش از شش سال دوام نکرد. بابل در زمان این سلسله به سبب تاختوتاز مردمان صحراگردى موسوم به گوثیان «۱» از طرف شمال، و فشار عیلامیها از طرف مشرق، ضعیف و ناتوان گشت، بخصوص که مردم گوثیان مزارع بابلىها را خراب، شهرهاى مملکت را غارت و معابد را زیر وزبر کردند. در این احوال پادشاه بابل ادادآپلوودّین، که تخت بابل را غصب کرده بود، از پادشاه آسور کمک طلبیده دختر خود را باو داد. عیلامیها هم از موقع استفاده کرده در بابل تسلط یافتند و یکى از پادشاهان عیلام در بابل به تخت نشسته اسم بابلى اختیار کرد. مقارن این احوال مردم تازه نفس دیگرى موسوم به کلدانىها از طرف شمال شرقى عربستان سر برآورده به بابل حمله کرد و یک مدّعى بر دو مدّعى دیگر، یعنى آسور و عیلام، افزود. این دوره، که
______________________________
(۱)-Gutiens .
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۲۶
از ۹۷۰ تا ۷۳۲ ق. م امتداد یافت، پر بود از منازعات، جنگها، اغتشاشات و هرجومرج. خلاصه اوضاع چنین بود که کلدانیها به تقویت عیلامیها میخواستند تخت بابل را اشغال کنند و آسورىها مانع بودند. بالاخره جنگها در سلطنت نبونصیر پادشاه آسور به پیشرفت او خاتمه یافت و بابل جزء دولت آسور جدید گردید (۷۳۲ ق. م). پس از انقراض آسور در بابل سلسلهاى برقرار شد، که موسوم است به (بابل و کلدانى) و چون وقایع این دوره با تاریخ مادیها و پارسیها ملازم است، در جاى خود ذکر خواهد شد.
ادامه در پست بعدی………..