تاریخ دولت عیلام
- 1,997 بازدید
- 28 دسامبر 2011
- ایران باستان
نظرى بتاریخ بابل، آسور و عیلام
چون در ضمن تاریخ ایران مکرّر بوقایعى برمیخوریم، که با تاریخ بابل، آسور و عیلام مربوط است، براى فهم وقایع مزبوره لازم است با تاریخ این ممالک اجمالا آشنا باشیم و، چون ذکر تاریخ ممالک مزبوره خارج از موضوع این تألیف است، ناچار بگفتن کلیاتى از تواریخ بابل و عیلام و آسور باید اکتفاء کرد.
سوم- دولت عیلام
حدود عیلام
در عهد قدیم عیلام اطلاق میشد بمملکتى، که از این ولایات ترکیب یافته بود: خوزستان، لرستان، پشتکوه، کوههاى بختیارى. حدود این مملکت از طرف مغرب دجله بود، از طرف مشرق قسمتى از پارس، از سمت شمال، راهى که از بابل بهمدان میرفت و از سمت جنوب خلیجپارس تا بوشهر
سوم- دولت عیلام
مقدّمه
اطلاع ما بر عیلام تا چهل پنجاه سال قبل منحصر به ذکر مجملى بود، که توریه از آن کرده و اسم کدرلاعمر پادشاه عیلام را در ضمن حکایتى برده «۱». مورّخین عهد قدیم هم، چنانکه از نوشتههاى آنها معلوم است، اطلاعاتى راجع بعیلام نداشتند. حال بدین منوال بود، تا حفریات شوش پیش آمد. نتیجه حفریات راجع به عیلام چنین است، که بطور اختصار ذکر میشود، زیرا مدخل تألیف گنجایش بیش از این را ندارد و براى مقصود ما هم این اندازه کافى است.
حدود عیلام
در عهد قدیم عیلام اطلاق میشد بمملکتى، که از این ولایات ترکیب یافته بود: خوزستان، لرستان، پشتکوه، کوههاى بختیارى. حدود این مملکت از طرف مغرب دجله بود، از طرف مشرق قسمتى از پارس، از سمت شمال، راهى که از بابل بهمدان میرفت و از سمت جنوب خلیجپارس تا بوشهر «۲». شهرهاى مهم این مملکترا چنین نامیدهاند: ۱- شوش که مهمترین شهر عیلام و از قدیمترین شهرهاى عالم بود. ۲- ماداکتوروى رود کرخه.
۳- خایدالو، که گمان میکنند در جاى خرّم آباد کنونى بنا شده بود. ۴- اهواز،
______________________________
(۱)- سفر پیدایش باب ۱۴٫
(۲)- در عهد قدیم بوشهر را (ریشر) مینامیدند.
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۳۱
اهالى عیلام دولت خود را انزان سوسونکا مینامیدند. لفظ عیلام، چنانکه محققین تصوّر میکنند، سامى است و اطلاق بآن قسمتى میشد، که کوهستان است.
نژاد
راجع بمردمان بومى این مملکت عقیده دیولافوا ود مرگان این است، که بومیهاى اوّلى این مملکت حبشى بودند. برخى عقیده دارند، که سواحل خلیجپارس هم تامکران و بلوچستان از حبشیها مسکون بوده. بهرحال بعد از قرون زیاد مردمانى، که در اطراف شطّ العرب و رأس خلیج پارس سکنى داشتند و موسوم به سومریها بودند، باین مملکت آمده غلبه یافتند. بعد از آنها مردمان سامىنژاد باین مملکت آمدند، ولى استیلاى آنها در قسمت کوهستانى آن دوامى نداشت. از مردمان کوهستانى اسم کوسّىها یا کیسسىها زیاد برده شده «۱» اینها مردمى بودند استقلال طلب و مطیع کردن آنها خیلى دشوار بود، چنانکه تسلطّ خارجیها بر آنها دوامى نداشت.
زبان
قدیمترین زبان اهالى این مملکت زبان انزانى است، که بعقیده دمرگان در سه هزار سال ق. م متروک شد و پس از آن زبان سومرى و زبان سامى در اینجا رواج یافت. بعد مىبینیم که در ۱۵۰۰ سال ق. م دفعه زبان انزانى زنده و استعمال شده و از اینجا میتوان حدس زد، که زبان انزانى در میان اهالى معمول بوده، ولى کتیبهها بزبان سومرى و سامى نوشته میشده، زیرا اگر زبانى مرد، دیگر زنده نمىشود. در باب زبان انزانى عقیده عالم معروف، پرشیل «۲»، که با هیئت علمى فرانسوى بود، این است، که زبان مزبور ملتصق است.
خطّ
خطّ عیلامى میخى است، یعنى علامات از نقوشى، که بشکل میخ است و بطور افقى یا عمودى استعمال شده، ترکیب یافته. عدّه این نوع علامات، چنانکه گویند بالغ بر سیصد است و شکل خطّ را عیلامیها از سومریها اقتباس کردهاند، ولى خطّ میخى عیلامى خطّ مستقلى است، یعنى علامات هر دو خطّ نماینده همان صداها نیست و بنابراین با دانستن خطّ بابلى خطّ عیلامیرا نمیتوان خواند. ارقام عیلامى هم با ارقام بابلى تفاوت دارد: اوّلى بر علامات ده
______________________________
(۱)- بعضى این مردم را با (کاسسو) هاى مذکور در فوق از یک قوم دانستهاند (Ed .Meyer(
(۲)-Pere -Scheil .
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۳۲
گانه و دوّمى بر علامات شصتگانه بنا شده. این خطّ بعدها با خطوط دیگر مترادفا استعمال میشد، مثلا یکى از پادشاهان عیلام موسوم به باش شوشیناک، که سلطنتش قبل از غلبه سومریهاى شهر اوربر عیلام بود، مجسمهاى از سنگ ساخته و شکل آن چنین است: پادشاه بر تختى از سنگ نشسته و کلماتى از سمت راست آن بخطّ عیلامى، از طرف چپ بخطّ بابلى نوشته شده است.
مذهب
این موضوع تاریک است، ولى باز کلیاتى معلوم شده. عالم از نظر عیلامیها پر از ارواح بود. خداى بزرگ را شوشیناک مینامیدند، ولى پرستش او فقط بپادشاهان و کهنه اختصاص داشت. بعد از او بشش خدا و پس از آنها بگروهى از ارواح معتقد بودند و هرکدام از ارواح را خداى جائى میدانستند. عیلامیها هم مانند بابلیها مجسمه خدایان را میساختند و، وقتى که مجسمه شهرى را بشهر دیگر میبردند، عقیده داشتند که خداى آن شهر را انتقال دادهاند. بنابراین مذهب آنها شرک و بتپرستى بود. کاهنان قوى و متنفذ بودند.
کلیه مذهب عیلامیها شباهت زیاد بمذهب بابلیها دارد و چنین بنظر میآید، که آداب مذهبى آنان هم بآداب مذهبى بابلیها شباهت داشته.
شهر شوش
دمرگان خرابههاى شوش را بچهار قسمت تقسیم کرده:
۱- ارک یا قلعه شوش، که از ادوار قدیم تا زمان اسکندر مسکون بود. ۲- قصور شاهان هخامنشى. ۳- محله تجارتى. ۴- محلهاى در طرف راست رود کرخه. در قسمت دوّم خرابههاى قصر داریوش و اردشیر دوّم و طالار معروف آن، که موسوم به اپدان بود کشف شده.
تقسیم گذشتههاى عیلام
دمرگان گذشتههاى عیلام را بدو قسمت تقسیم میکند:
۱- اعصار قبل از تاریخ. ۲- قرون تاریخى. قسمت اولى باز بدو قسمت تقسیم میشود و هر دو از عهد حجر است، زیرا آلات و اسباب فلزّى پیدا نشده «۱». اشیائى که از این عهد بدست آمده غالبا از سنگ
______________________________
(۱)- بعضى در این باب تردید دارند و این عهد را ابتداى عهد مس میدانند (ادوار مىیر، تاریخ عهد قدیم)
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۳۳
و گل رس است. دمرگان از مقایسه این اشیاء با اشیائى، که در مصر بدست آمده، عقیده داشت، که این اشیاء متعلق بهشت هزار سال ق. م است، ولى عالم دیگر کینگ «۱» باین عقیده است که شباهت این ظروف سفالى بظروف سفالین مصرى سطحى است و ساخت و شیوه آنها شبیهتر بظروف و اشیائى است، که در ماوراء دریاى خزر «۲»، استراباد «۳» و درهگز یافتهاند. از اینجا و از قرائن دیگر گمان میکنند، که تمدّن عیلامى در جاهاى خیلى دور دست انتشار یافته بود، بین ماوراء دریاى خزر، عیلامیها و سومریها ارتباطى وجود داشت و شاید این مردمان از طرف شمال آمده بودند، از طبقه عهد حجر، که پائین رفتهاند، تا شش پا چیزى نیافتهاند. جهت این است که مردمى با تمدّنى عالیتر بر بومیها استیلا یافته و خانههاى آنها را خراب کرده، بعد بقدر شش پا خاک ریخته، روى آن ابنیه ساختهاند. بالاتر طبقهاى است که دمرگان آن را متعلق به عهد قدیم میداند «۴». از اشیائى که پیدا شده ظروف سفالین خیلى کمتر است. اشیاء این عهد بیشتر از مرمر سفید است، که روى آنها نقاشى شده و نیز عبارت است از گلدانهاى لعابدار و لوحههائى از گل رس که بر آنها خطوطى نوشتهاند.
دمرگان این اشیاء را متعلق بچهار هزار سال ق. م میداند.
قرون تاریخى عیلام بسه قسمت تقسیم میشود:
۱- عهدى که تاریخ عیلام ارتباط کامل با تاریخ سومریها و اکدیها دارد (از ازمنه قدیمه تا ۲۲۲۵ ق. م).
۲- عهدى که گذشتههاى عیلام با تاریخ دولت بابل مربوط میباشد (۲۲۶۵- ۷۴۵ ق. م).
۳- دورهاى که طرف عیلام دولت آسور جدید است (۷۴۵- ۶۴۵ ق. م).
عهد اوّل
در این عهد تاریخ عیلام تاریک است. باوجوداین دیده میشود که پاتسىهاى سومر و اکد، چنانکه گذشت، با عیلامیها جنگهاى دفاعى میکنند، اگر هم گاهى غلبه مىیابند، تسلط آنها بر عیلام دوامى ندارد و بالاخره عیلام بر سومر و اکد دست یافته دولت این مردمان را برمىافکند. چون بالاتر وقایع ذکر شده، تکرار را در اینجا زائد میدانیم.
______________________________
(۱)-King .
(۲)- در گورکان آنو.
(۳)- در کورنگ تپه.
(۴)-Archaique .
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۳۴
از اوضاع داخلى عیلام در این عهد به تحقیق نمیتوان چیزهاى زیاد گفت، همینقدر معلوم است که عیلامیها از همسایگان غربى (سومریها و سامىها) از حیث تمدن پستتر بودند و، چون مملکت آنها بیشتر کوهستانى بود و راههائیکه مساعد با تجارت باشد وجود نداشت، این ملت از مراکز عمران و تجارت دنیاى آن روز دور میزیست. از حیث تشکیلات مملکتى نیز چنین بنظر میاید، که باستثناى مواقعى، که دشمن خارجى استقلال عیلام را تهدید میکرد، هریک از اقوام و طوائف زندگانى سیاسى و اجتماعى جداگانه داشتند، بخصوص مردمان کوهستانى آنکه همیشه استقلال خود را حفظ میکردند. بعقیده دمرگان، وقتى هم که ملل خارجه بر عیلام دست مىیافتند، اهالى کوهستان آن مستقل میماندند. رفتار عیلامیها در مواقع غلبه بر سومریها و مردمان سامى خیلى خشن بود و گاهى هم از شقاوت آنها نسبت بملل مغلوبه بعض نتایج تاریخى حاصل میشد، که در فوق ذکر شد.
عهد دوّم
در این عهد عیلامیها با پادشاهان بابل در زد و خوردند. در دوره کاسّوها (خورباتیلا) پادشاه عیلام با (کورىگالزو) پادشاه بابل جنگید و بعد، چنانکه گذشت شوتروک ناخون تا بابل را گرفته، اشیاء نفیسه آن را غارت کرده بشوش برد و بالاخره تاختوتاز عیلامیها دولت کاسّوها را از پاى درآورد. از پادشاهان نامى عیلام در ایندوره (شیلخاکین شوش ناک) است. این پادشاه، که سائسى مدّبر و بزرک بود، بناهاى زیاد کرد و یکى از کارهاى او این است: هر بنائیرا که تعمیر میکرد، مینوشت این بنا را کى ساخته بود و چه کتیبهاى داشت، عین آن کتیبه را، که بزبان سامى بود، مینویساند و ترجمه انزانى را بدان میافزود. این علاقمندى پادشاه مزبور به حفظ آثار مورد قدردانى علماء آثار عتیقه است و هیئت علمیه فرانسوى در پیشرفتهاى خود در شوش مخصوصا مرهون آن میباشد، زیرا بین کتیبههاى قدیم و کتیبههاى این پادشاه ادوارى گذشته، که لااقل دو هزار سال طول آن است.
کلیه از آثارى، که از زمان این پادشاه بدست آمده، مانند ستونهاى برنجى، ستلها، آجرها، کتیبهها و غیره محقق شده، که در زمان او ادبیات و صنایع عیلامى باوج
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۳۵
ترّقى خود رسیده بود.
جنگهاى دیگر عیلام با بابل تا انقراض آن دولت بدست آسوریها در فوق ذکر شده.
عهد سوّم
وقایع عمده این عهد عبارت است از جنک هاى آسور با عیلام. توضیح آنکه عیلام تا این زمان با آسور همسایه نبود، زیرا بین این دو دولت مردمان کوهستانى واقع شده بودند، ولیکن در زمان تیگلات پالسر چهارم آسورىها با مردمان مزبور جنگیده بعضى را کاملا مطیع کردند و برخى را نیم مستقل گذاردند. پس از آن عیلام دولت همجوار آسور گردید.
(۱)- مجسّمه ناقص ملکه ناپیرآسو، زن اونتاشگال، پادشاه عیلام، که از مفرغ ساخته شده و ۱۸۰۰ کیلوگرام وزن دارد (حفریّات شوش، قرن پانزده ق. م)
جنگ اوّل
دولت عیلام از راه مآل بینى با بابل، که نیز از تسلط آسوریها در عذاب بود، عهد اتّحادى بست، تا باهم ممالک خودشان را از تعدّیات آسور حفظ کنند. سارگن، همینکه خبر این اتّحاد و تجهیزات عیلام را شنید، فرصت بمتحدین نداده قبل از رسیدن کمکى به عیلامیها بمملکت آنها حمله برد. در این زمان آسور به عیلام برترى داشت، زیرا اوّلا آسوریها متمدّنتر از عیلامیها بودند، ثانیا سواره نظام آسور از حیث عدّه و هم از جهت
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۳۶
تشکیلات و مشق بر سواره نظام عیلام تفوّق داشت، ثالثا اسلحه آسورىها بمراتب بهتر از اسلحه عیلامیها بود. باوجوداین عیلامیها مردانه جنگیده چندان پا فشردند، که آسورىها نتوانستند پیشرفتى حاصل کنند و عقب نشستند، یعنى در معنى شکست خوردند. این جنگ از اسم محل موسوم به جنگ دورىلو است (بین ۷۲۲ و ۷۰۵ ق. م).
جنگ دوّم
بعد از سارگن دوّم سینا خریب بر تخت آسور نشست. در این اوان کالّودوش «۱»، پادشاه عیلام، را محاصره کرده کشتند.
پادشاه آسور این واقعه را مغتنم دانسته از طرف جنوب عیلام (سواحل خلیجپارس) داخل جلگه شوش گردید، ۳۴ قلعه و برج را خراب کرد و اهالى را باسارت به آسور برد. در اینموقع عیلامیها کودورناخونتى «۲» نامى را بپادشاهى معین کردند، ولیکن او در کوهستان مانده اقدامى براى جلوگیرى از آسوریها نکرد و اینها چون وضع را چنین دیدند بطرف ماداکتو که در کوهستان بود حمله بردند. بعد، چون درّهها بواسطه باران و برف قابل عبور نبود، آسوریها عقب نشسته به آسور برگشتند، مردم عیلام کودورناخونتى را از جهت بىقیدى، که نشان داده بود، گرفته کشتند (۶۹۲ ق. م) و بجاى او اوممان مینانو «۳» نامى را بسلطنت برگزیدند. این پادشاه سروصورتى بقشون عیلام داده باندازهاى آنرا قوى کرد، که بابل براى اتّحاد با عیلام بر ضدّ آسور مقدم گردید و از خزائن ارباب انواع بابلى وجوهى براى تجهیزات به عیلام داد. جنگى که پس از آن شد بسیار خونین بود، چه طرفین مقاومت کردند و با وجود کشته شدن سردار عیلامى، باز عیلامیها آنقدر پا فشردند، که جنگ بىنتیجه ماند و فریقین بخانههاى خود برگشتند. بعد از سینا خریب، آسور حیدّون «۴» به تخت آسور نشست و پادشاه عیلام، خومبان خالداش دوّم، چون آسور را در جاهاى دیگر مشغول و گرفتار دید، در مملکت بابل تاختوتازهائى کرد و تا شهر سیپپار پیش رفته با غنائمى به شوش برگشت (۶۷۴ ق. م). پس از فوت او، که چند روز بعد روى داد
______________________________
(۱)-Kalludusch .
(۲)-Kudur -Nakhundi .
(۳)-Umman -Minanu .
(۴)-Assurhiddin .
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۳۷
برادر اورتاکو به تخت نشسته با آسور روابطى برقرار داشت: توضیح آنکه آسور در سال مجاعه کمکى به عیلام کرد و دولت عیلام مجسمه رب النوع سیپپار را، که در جزو غنائم آورده بود، پس داد. در زمان آسور حیدیّنآسور باعلى درجه قدرت رسید.
غیر از عیلام در آسیاى غربى دیگر دولتى نمانده بود که تابع آسور نباشد.
آسوربانى پال و جنگهاى او
در ۶۶۹ ق. م آسور بانىپال بتخت نشسته تمام حواس خود را بفرونشاندن شورش مصریها متوّجه داشت. عیلامیها از موقع استفاده کرده بتاختوتاز در مملکت بابل پرداختند و غنائمى از آنجا آوردند. پس از آن بزودى اورتاکو درگذشت و برادر او تاوممان «۱» بتخت نشست. این تغییر سلطنت براى عیلام بسیار شوم بود، زیرا پادشاه جدید خواست برادرزادههاى خود را بکشد و این اقدام باعث شد، که شصت نفر از شاهزادگان عیلام فرار کرده بدربار آسور پناه بردند. پادشاه آسور با آغوش باز آنها را پذیرفت، با اینمقصود که بواسطه جنگهاى خانگى عیلام را ضعیف کرده بعد درهم شکند. در این احوال تاوممان بپادشاه آسور تکلیف کرد، که فراریان عیلام را پس بدهد. او جواب ردّ به عیلام داد و جنگ درگرفت.
چون قشون آسور زود بحدود عیلام رسید پادشاه آن، که تمام قوایش حاضر نبود، در انتظار تکمیل آن با تأنّى تا نزدیکى شوش عقب نشست و براى اینکه فرصتى بدست آرد، یکى از سرداران خود را براى مذاکرات صلح نزد سردار آسورى فرستاد، ولیکن سردار مزبور مقصود را دریافته فرستاده را کشت. پس از آن جنگ شروع شد و طرفین با نهایت ابرام جنگیدند، ولى بالاخره آسوریها میسره قشون عیلامى را، که در کنار رود کارون بود، شکست داده بآب ریختند. پادشاه عیلام، که شخصا جنگ میکرد، حملات پىدرپى بقشون آسور برد و چندان پا فشرد تا آنکه زخم برداشت. بعد، در موقعیکه میخواست از میدان جنگ خارج شود، بواسطه سانحهاى گرفتار شد و آسوریها سرش را بریده به نینوا بردند. این جنگ از اسم محل موسوم به توللیز «۲» است (۶۵۹ ق. م). همینکه خبر شکست
______________________________
(۱)-Teumman .
(۲)-Tulliz .
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۳۸
قشون عیلام بشوش رسید، هواخواهان شاهزادهگان فرارى مخالفین خود را گرفته مقید داشتند و شادیها از این شکست کردند. پس از آن بدست پادشاه آسور پسر بزرگتر اورتاکو (خومبانایگاش) بپادشاهى عیلام نامزد شد و آسوریها باج از عیلام گرفته به نینوا برگشتند. شکست عیلامیها باعث جشنهاى زیاد در آسور گردید، زیرا از تمام دول آن زمان عیلام یگانه همسر آسور و دشمن موروثى او بود. بعد از این جنگ برادر آسور بانىپال، که در بابل پادشاه بود، بر او یاغى گردید. در ابتداء پادشاه عیلام بیطرف ماند، ولى، وقتیکه پادشاه آسور خواست عیلامیها مجسمه (نهنه) ربّه النوع ارخ را رد کنند، پادشاه عیلام در موقع بسیار ناگوارى واقع شد، چه این مجسمه قرنها در شوش بود، مردم عیلام پرستش زیاد براى آن داشتند و بنابراین رد کردن آن با پادشاهى عیلام مباینت داشت.
در این احوال بابل بپادشاه عیلام باز وجهى از خزانه خدایان بابلى داد و او از جهه سختى و بدى موقع خود مجبور شد با بابل متحد شود. آسوریها باغتشاشات داخلى عیلام دامن میزدند، چنانکه بر اثر آن تاممارىتو «۱»، برادر پادشاه عیلام، او را گرفته کشت و بتخت نشست، ولى بعد از چندى این پادشاه هم گرفتار طغیان یکى از دست نشاندههاى خود موسوم به ایندبغاش «۲» گردید، سپس از او شکست خورده بطرف خلیجپارس فرار کرد و بالاخره گرفتار شده به نینوا باسارت رفت. آسور- بانىپال روى خوش باو نمود، چه او را براى اجراى خیالات خود راجع به عیلام لازم داشت. پادشاه مزبور، پس از آنکه کار بابل را ساخت، تصمیم کرد، که بکار عیلام خاتمه داده خیال خود را از طرف این دشمن موروثى راحت کند، اما ایندبغاش، که براى کمک کردن ببابل اقدامى نکرده بود، بعد از سقوط این شهر سفرائى نزد پادشاه آسور فرستاد، ولیکن پادشاه مزبور آنها را خوب نپذیرفت و ردّ کردن کلدانیهائیرا که در زمان طغیان بابل بآن کمک کرده بعد بعیلام رفته بودند، خواست. در این احوال ایندبغاش را نجبا کشته بجاى او خومبانکالداش «۳» را بر تخت نشاندند و پادشاه آسور از موقع استفاده کرده تاممارىتو را بتخت عیلام نشانید، ولیکن، همینکه
______________________________
(۱)-Tammaritu .
(۲)-Inda -Bugasch .
(۳)-Khumban -Kaldasch .
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۳۹
او بتخت نشست، کنکاشى بر ضدّ آسوریها ترتیب داد. مطلب قبل از اجراى آن افشاء شد، بر اثر این وضع باز او را گرفته بزندان انداختند و پس از آن آسوریها مملکترا غارت کرده با غنائم زیاد به نینوا برگشتند.
انقراض عیلام
در ۶۴۵ ق. م پادشاه آسور، که از نتایج جنگهاى قبل ناراضى بود، باز در پى بهانه براى جنگ با عیلام برآمد و با این مقصود تاممارىتو را بعیلام فرستاده از خومبانکالداش ردّ کردن کلدانىهاى مذکور و مجسمه (نهنه) را خواست. براى پادشاه عیلام قبول کردن این تکالیف با مرگ او مساوى بود. بنابراین تصمیم کرد مقاومت کند. آسوریها وارد شوش شده در اینجا آنچه خواستند کردند: خزانه پادشاهان عیلام، که از غنائم جنگهاى سابق پر بود، بدست آسوریها افتاد. طلا و نقرهاى، که بابل در موقع اتحاد بعیلام داده بود، با مجسمهها، اشیاء نفیسه معابد عیلام و آنچه در خانهها از ثروت و اشیاء قیمتى بود بنینوا منتقل شد. آسوریها بکشتار و غارت اکتفاء نکرده استخوانهاى پادشاهان عیلام و اشخاص نامى را بیرون آورده بنینوا فرستادند. رفتار آسوریها در عیلام چنان بود، که خرقیال گوید: «این است عیلام و تمام جمعیت آن در اطراف قبر آن، همگى کشته شدند و همه از دم شمشیر گذشتند». مجسمه (نهنه) ربه النوع ارخ را، که یکهزار و ششصد و سى و پنجسال در تصرّف عیلامیها بود، پادشاه آسور بدست آورده براى شهر ارخ پس فرستاد. آسوریها، پس از کشتار زیاد، غارت کردن شهرها و حمل آنچه در این شهرها از ثروت عیلام یافتند، اسراى زیاد از شهر شوش و شهرهاى دیگر بآسور بردند. خومبانکالداش آخرین پادشاه عیلام، که فرار کرده بود، پس از چندى گرفتار شد و آسوربانىپال او و تاممارىتو، پادشاه سابق عیلام را، بعرّابه خود بسته مجبورشان کرد عرّابه سلطنتى را تا معبد آسور و (ایشتار)، خدایان آسور، بکشند. این است ترجمه کتیبه آسور بانىپال راجع به فتوحات او در عیلام:
«خاک شهر شوشان، شهر ماداکتو و شهرهاى دیگر را تماما بآسور کشیدم و در مدّت یکماه و یک روز کشور عیلام را بتمامى عرض آن جاروب کردم. من این مملکترا از عبور حشم، گوسفند و نیز از نغمات موسیقى بىنصیب ساختم و بدرندگان، مارها،
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۴۰
(۲)- نزدیکى مال میر، قلعه فران (فرعون)، حجّاریها و کتیبههاى شوشى (عیلامى)، مجسّمه یکى از خدایان عیلام (از عکسى، که هوسّى برداشته، گراور شده است)
جانوران کویر و غزال اجازه دادم که آنرا فرو گیرند».
خاتمه
چنانکه از تاریخ عیلام پیدا است، عیلامیها یکنوع تمدّن و صنایعى پرورده و خطى براى خود ترتیب داده بودند، ولیکن از حیث تشکیلات سیاسى هیچگاه نتوانستند از حال ملوک الطوایفى بیرون آیند، بخصوص مردمان کوهستانى آن، که همیشه نیم مستقل یا مستقل بودند. باوجوداین عیلامیها در مدّت چند هزار سال قومیت خود را در مقابل مردمانى نیرومند، مانند سومریها، اکدیها و دولى قادر مثل بابل و آسور حفظ کردند، گاهى هم بآنها
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۴۱
(۳)- مالمیر، حجّارى عیلامى (از عکسى، که هوسّى برداشته، گراور شده است)
شکستهاى فاحش دادند. بالاخره اگر عیلام بزانو درآمد، از جهت جنگهاى درونى خانه برانداز بود. بهرحال از ۶۴۵ ق. م دولت عیلام از صفحه روزگار محو و گذشتههاى آن بمرور از خاطرها فراموش گردید و چنان از یاد رفت، که حتى مورّخین و نویسندگان عهد قدیم هم چیزى در این باب نمیدانستند، و الّا سترابون جغرافیادان معروف نمینوشت، که کوروش پایتخت خود را در شوش قرار داد، زیرا مردمان آن
تاریخ ایران باستان، ج۱، ص: ۱۴۲
همیشه تابع ملل دیگر بودند و هیچگاه اقدام مهمى نکردهاند، مگر در ازمنه پهلوانى، آنهم شاید «۱» (کتاب ۱۵ فصل ۳ بند ۲). در مالمیر «۲» بختیارى در (شگفت سلمان) و غیره آثار زیاد از عیلامیها دیده میشود. متأسفانه این آثار را، باستثناى آنهائیکه در دسترس نبوده، خراب کردهاند. در اینجا حجاریهاى برجسته با خطوط میخى شوشى و انزانى بسیار یافتهاند و محققین این آثار را بقرن ۱۲- ۱۳ ق. م مربوط میدانند. در اینجا استوانههاى بابلى از قرن پنجم ق. م، مهرها، مسکوکات اشکانى و اشیاء دیگر نیز زیاد پیدا شده.
______________________________
(۱)-Temps herouques .
(۲)- مالمیر یا مالامیر بمسافت ۱۱۵ کیلومتر، یا تقریبا ۱۶ فرسخ در مشرق شوشتر واقع است.