شب چله و یلدا در ایران باستان

تاریخچه شب چله در آیین باستان

آیین های مخصوص قوم های ایرانی درشب یلدا

ایران باستان و شب چله

پس از دوران تاریخی و پیدایی آیین، آریاییان شب چله را گرامی می داشتند: «… در گذشته، ایرانیان میوه هایی را که تا آن زمان سالم مانده بود با آجیل و خوراکی های دیگر فراهم می نمودند و همه با هم پاسی از شب را با شادی و سرور می گذراندند و با این لحن شیوه به پیشواز چله بزرگ می رفتند که از فردای آن روز شروع می شود و تا جشن سده یعنی چهل روز، ادامه داشت و زمانی بود که سرمای وقاعی زمستان فرا می رسید، پس از آن چله کوچک آغاز می گشت، یعنی سرمای زمستان کاهش می یافت. چله کوچک از روز پس از جشن سده شروع می شد و تا بیستم اسفند ماه ادامه داشت و این هنگامی بود که سرمای زمستان به آرامی کاهش می یافت و پس از آن شکفتن شکوفه ها فرا رسیدن بهار را نوید می داد. اکنون نیز زرتشتیان در شب چله که آخرین شب از ماه آذر است گرد هم می آیند،…

خویشان و آشنایان در یکی از خانه ها که اغلب خانه بزرگ ترها به ویژه مادربزرگ یا محل مناسب دیگری است با هم دیدار می کنند. هر خانواده میوه هایی مانند انار، هندوانه، خربزه، سیب، انگور، به را فراهم می کنند و با خود به جشن شب چله می آورند. در میان میوه ها، هندوانه از اهمیت بیشتری برخودار است، زیرا بعضی از آنان باور دارند که اگر مقداری هندوانه را در شب چله بخورند، در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند، سرما و بیماری بر آنان اثر نخواهد گذاشت. غیر از میوه ، گاهی آجیل و شیرینی و شربت نیز در خوراکی های شب چله وجود دارد، تا پاسی از شب همه دور هم می نشینند، گاهی مادربزرگ داستان های شیرین روزگارهای گذشته را برای بچه ها تعریف می کند، پدربزرگ و یا شخص دیگری شاهنامه می خواند و از حماسه های افتخارآفرین ایرانیان سخن می گوید. همه با شادی و خرمی شب چله را می گذرانند و با نیایش، شب را همراهی می کنند و گاهی آن را به سپیده دم می رسانند» (۳۰).

 

آیین های یلدا در فرهنگ های ملی ایران

همه اقوام ایرانی شب یلدا یا چله را گرامی دارند، همه اقوام ایرانی در شب چله آجیل و میوه خورند، میوه مشترک همه اقوام ایرانی هندوانه است و همه بر این باورند که خوردن میوه به ویژه هندوانه خاصیت دارد، تا آنجا که گویند: «در شب چله باید هندوانه را خورد و پوست آن را پشت بام همسایه انداخت تا اگر توان خریدن هندوانه را ندارد پوست هندوانه را بتراشد و بخورد» (۳۱). و این حکایت روزگار نداری و همیاری ایرانی است!

 

▪ در شهرها و روستاهای خراسان، شب چله، خانواده گرد هم آیند و شب چله را گرامی دارند. خراسانیان را باور این است که خوردن هرگونه میوه ای در شب چله، خاصیت ویژه خود را دارد و در مجموع این خواص دست به دست هم دهند و آنان را از انواع بیماری ها و گرمای سوزان تابستان و گزند حشرات مصون دارند. اما هندوانه میوه اصلی شب چله است که دارای خاصیت های بیساری است از جمله گرمی مغز و سوزش جگر را ببرد و از گرمای تموز نگه دارد و کرم روده را دفع کند. خوردن هویج یا زردک، گلابی، انار و زیتون سبز در شب چله گزند گرما و نیش حشرات را دور سازد، خرودن انگور در شب چله از اسهال تابستان جلوگیری کند. خوردن سیر یا ترشی سیر در شب چله، درد مفاصل را باز دارد، خوردن کاسنی و کلم، از خون ریزی لثه و بینی جلوگیرد (۳۲).

 

خراسانیان را رسم این است که برای شب چله، از سوی داماد به خانه عروس، خوانچه ای هفت رنگ از میوه فرستند؛انار، انگور، پرتقال، خربزه، سیب، گلابی، هندوانه. این خوانچه را با پرهای مرغ عَدَن بیارایند و با طبق کش به خانه عروس فرستند. اگر به دلایلی میوه های پاییزی نبود آش رشته یا آش جاخالی پزند (۳۳).

 

 

 

خراسانیان را رسم این است که در پایان شب چله، فال سوزن گیرند، بدین گونه که پیرزنی بس کهن سال و سخت با کمال که شعر می داند، پاره پارچه ای آب ندیده را به دست گیرد و دخترکی نابالغ و بس معصوم، بر آن پارچه سوزن زند. حاضران در دل نیت کنند. و آن زن سالخورده سخت با کمال، اشعار مربوط به فال سوزن را می خواند. خواندن هر بند شعری که تمام شد، کسی که نیت کرده، آن شعر را جواب نیت خود می داند. شعرهای فال سوزن چنین است:

 

 

 

سرکوچه پسندت کردم ای گل

 

کوتاه بودی بلندت کردم ای گل

 

ترش بودی مثال آب لیمو

 

به مثل خرده قندت کردم ای گل

 

جواب فال: اعتماد و اطمینان داشته باش.

 

 

 

سفید مرغی بودم بر شاخ پسته

 

فلک سنگی زده بالم شکسته

 

فلک بالی بده پرواز گیرم

 

در دروازه شیراز گیرم

 

جواب فال: مسافر باز خواهد گشت

 

 

 

بلند بالا به بالات آمدم من

 

برای خال لب هات آمدم من

 

شیندم خال لب هات می فروشی

 

خریدارش منم چند می فروشی

 

جواب فال: دوستدار حقیقی است

 

 

 

سحر صبحی برفتن دیدن گل

 

بدیم جفت بلبل شاخه گل

 

زبان زرگری می خواند و می گفت

 

خدا تا کی کنم صبر و تحمل

 

جواب فال: صبر داشته باش

 

 

 

از کوچه در آمدی و می رقصیدی

 

کارد و قمه و کیسه به ما بخشیدی

 

کارد و قمه و کیسه به ما نفتاده

 

عید من و تو به قربان افتاده

 

جواب فال: صفا از میان رفته، جدایی خواهد افتاد

 

 

 

ستاره آسمان زلزله می کرد

 

که یار بر خانه اش جنس پاره می کرد

 

نمی دانم خودش بود یا برارش

 

شدم دسته گل و رفتم کنارش

 

جواب فال: به وصال خواهی رسید (۳۴)

 

▪ همدانیان شب چله را گرامی دارند، زنان پیش از فرارسیدن زمستان در اندیشه شب چله اند و شب چره چله را فراهم می سازند. در شب چله، همه افراد خانواده گردهم می آیند، بانوی خانه، میوه و آجیل شب چله را که عبارتند از: هندوانه، کشمش، مویز، تخمه خربزه و تخمه هندوانه، می آورد و روی کرسی می گذارد و افراد خانواده شب چرانی می کنند و در شب نشینی چله این شعر را می خوانند:

 

دلم خواهد که شب آیم به خوابت

 

یکی ماچی بقاپم از لبانت

 

اگر که روز و شب خوابت ببینم

 

منم ماچی دهم به جای ماچت

 

عاشق حسن تو شدم

 

همه زندگیم را کردم حلات

 

از وقتی که گویند تو مال منی

 

همه گویند خوشا به حالت (۳۵)

 

مردم نهاوند نیز شب چله را گرامی دارند، گروهی چهره سیاه کنند و جامه رنگارنگ پوشند و چوب به دست گیرند و به در خانه ها و فروشگاه ها روند و چوب بازی کنند و این ترانه را خوانند:

 

اول چار چاره

 

هم عیده هم بهاره (۳۶)

 

و…

 

▪ در ملایر شب چله را چله زری نامند، هنگام غروب آفتاب بانوی خانه به چشمه ای رود، جامی از آب چشمه بردارد و آورد و در تاقچه خانه شان رو به قبله نهد. خانواده ها زود هنگام شام خورند، و در انتظار مراسم شب چله نشینند، اندکی بعد دو بشقاب نقل رنگارنگ روی کرسی می نهند، هر یک از افراد خانواده، شمعی میان سینی گذارند و روشن کنند و بر این باورند که تا سال دیگر چون شمع، روشن دل خواهند بود، سپس از میان دختران باکره به قرعه یکی را بر می گزینند و نامش را چله زری می نهند آنگاه روی بام خانه تخت می نهند و روی آن فرش می گسترند و بر آن دختر، جامه عروس می پوشانند و او را به تخت می نشانند، گروه نوازنده با کمانچه و ضرب می نوازند و مردم آبادی گرد تخت حلقه می زنند و این ترانه را می خوانند:

 

چله زری، چله زری

 

امسال و سال دیگری

 

عروس کیه، عروس کیه

 

چله زری می باشه

 

چو ماه تابان رخش

 

چره پری می باشه

 

چشمش چو چشم آهو

 

چه میگه، تاق ابرو

 

دختر به نام زر زری

 

ابروی او شد یک وری

 

چله زری، چله زری جان

 

عزیزم، ماه تابان

 

مبارکه، مبارک

 

شب چله مبارک

 

سپس از هر خانه ای شمعی آوردند و به گرد عروس که بالای تخت است روشن می کنند، مردان و زنان آبادی همگی دست بر روی شمع گیرند و بر چهره کشند و گویند: «چله زری، زردی ما از تو، سرخی تو از ما، بر محمد و آل محمد صلوات». پس از سوختن شمع ها، مادر چله زری نقل رنگارنگ را روی سر عروس می ریزد و حاضران نقل ها را بر می چینند و از یکدیگر می قاپند. سپس زنانی که از چشمه، آب آورده اند و در جامی روی تاقچه رو به قبله هشته اند، جام های آب را می آورند و مردان را از مجلس بیرون می کنند، زنان و دختران و تازه عروسان به گرد چله زری می مانند و تا نیمه شب می زنند و می رقصند. سپس دست به جام های آب می زنند و هر کدام بشقابی شیرینی به چله زری هدیه می دهند، آنگاه آتش بازی می کنند و می گویند:

 

آتش آتش بازیه

 

چله زری راضیه

 

شب چله مبارک

 

شب چله مبارک

 

مراسم آتش بازی که پایان می یابد، زنان و دختران با چله زری روبوسی و خداحافظی می کنند و به خانه هاشان می روند، به خانه که رسیدند به بچه شان می گویند:

 

«بچه جان! بگذار با آب دست چله زری چهره ات را بشویم که نحوست برود» آنگاه همه خانواده با آن آب، دست و رو می شوند.

 

سپس مرد وزن دو سوی تشت آب را گیرند و به لب رودخانه آبادی می برند و می گویند: «خدایا! آنگونه که ما دست و روی خود و بچه ها را در این تشت آب شستیم، هر چه غم و غصه و پریشانی و نحوست و بدبختی و سیه روزی داریم تا سال دیگر، این موقع، با آب این تشت به رودخانه ریختیم که آب ببرد به حق پیامبر آخرالزمان محمد مصطفی (ص) و به حق پنج تن آل عبا (ع) و دوازده امام (ع) و یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر مرسل و ارسل» سپس آب را به رودخانه می ریزند و صلوات می فرستند. اهالی بر این باورند که دو چله هست؛ چله پاییز که از شب سی آذر ماه آغاز می شود و دیگری شب یلداست که شب اول دی ماه است و نیز بر این باورند که شب چله پاییز ماده است و نامش چله زری است و شب چله زمستان نر است و نامش عمو چله جون است. دو روز به شب عمو چله جوب مانده همه مردم آبادی هرچه فرش و لحاف کثیف دارند در آب رودخانه می ریزند و تمیز می کنند و امیدوارند که عمو چله جون در شب چله به خانه آنان بیاید. شب چله باید همه در و پنجره ها باز باشد، می گویند اگر بسته باشد عمو چله جون قهر می کند و به خانه شان نمی آید. هنگام خوردن شام، پسر کوچک خانواده باید بیرون برود و سه مرتبه صدا بزند:

 

«آهای عمو چله جون! اجازه هست شام بخوریم؟» پدر و مادر بچه باید یک صدا بگویند: «فرزند جان! عمو چله جون اجازه داد» و همه مشغول خوردن شام می شوند. پس از شام باید چند گونه خوراک و شیرینی و میوه از جمله هندوانه و تخمه روی کرسی گذارند. سه ساعت از شب گذشته اهل خانه از آنها می خورند و مقداری را در ظرفی می ریزند و به بالای بام خانه می روند و می خوانند:

 

چله چله جون

 

امشبی میهمون

 

دیگه بیا بیرون

 

به سوی بیابون

 

دو ساعت به نیمه شب، پیرمرد آبادی بالای بام می روند و جار می زند: «خدا پدرتان را بیامرزد! همگی گرد آیید تا عمو چله جون را با احترام تمام از آبادی بیرونی کنیم». مردم آبادی گرد می آیند، اسب یا الاغی را پالان می کنند و روی آن لحاف نو می اندازند و یک نفر را به نام عمو چله برمی گزینند بر او جامه نو می پوشانند و وی را سوار الاغ می کنند، اهالی آبادی در پی او، آبادی را دور می زنند و می خوانند:

 

چله برو به شادی

 

از این دیار و وادی

 

خدا نگه دارت باد

 

خدا نگه دارت باد

 

هنگام دور زدن آبادی، یک نفر، ظرف بزرگی را به دست می گیرد و جلوی عمو چله جون می افتد و غذاهایی را که اهالی برای عمو چله جون پشت در خانه ها گذاشته اند برمی دارد و توی آن ظرف می ریزد. پس از دور زدن، عمو چله جون به سوی رودخانه می رود و مردم پشت سر او می روند. عمو چله جون این شعر را می خواند:

 

ای زن و مرد وادی

 

رفتم به خوشی و شادی

 

خداحافظ که رفتم

 

خداحافظ که رفتم

 

لب رودخانه، سهم غذای عمو چله جون را به آب می ریزند و صلوات می فرستند و به آبادی برمی گردند و در برابر پرسش زنان که می پرسند:

 

«عمو چله جون را چه کردید؟» می گویند: «به شادی و تندرستی و سلامتی و دل خوشی رفت تا سال دیگر» (۳۷).

 

▪ در آذربایجان، چله را گرامی دارند و در بزرگداشت آن ترانه ای خوانند که پارسی آن چنین است:

 

ای چله! چله برادر

 

اسبت را تازیانه بزن برادر

 

آمدی یک بار هم سخن نگفتی

 

تا دلم وا شود ای برادر (۳۸)

 

▪ در شهر و روستاهای استان مرکزی ایران، ماه های دی و بهمن را چله بزرگ و چله کوچک نامند و آن را گرامی دارند. در باور مردم این استان، چله بزرگ از شب اول زمستان برابر اول دی ماه آغاز می شود و مدت آن چهل روز است. چله کوچک از دهم بهمن ماه شروع می شود و تا پایان بهمن ادامه دارد و مدت آن بیست روز است، به همین دلیل چله کوچک نامیده می شود، مردم این استان مانند همه مردم ایران، در شب اول چله بزرگ و آغاز زمستان آداب و مراسمی دارند، از جمله:

 

▪ مردم گرمسار بر این باورند که در شب اول چله بزرگ باید حتماً هندوانه خورد تا از گرمای تابستان در امان بود. در این شب، افراد قوم و قبیله یا خانواده و خاندان گرم هم می آیند و شام را که خروس پلو است با هم می خورند، پس از شام بزرگ ترها با گفتن افسانه های کهن، ضرب المثل ها، متلک های خوش مزه، جماعت را سرگرم می کنند. برخی دیگر از مردم گرمسار، پیش از فرا رسیدن شب اول چله بزرگ، شیرینی و خربزه و هندوانه و پرتقال و سیب و انار فراهم می سازند و پلو می پزند، پس از خوردن شام، شیرینی و میوه ای را که دارند روی سفره ویژه ای می چینند و برای فرزندانی که در خانه نیستند، سهمی کنار می گذارند. آنگاه به خوردن شیرینی و میوه می پردازند و بر این باورند که با خوردن میوه در شب چله از گزند بیماری ها در امانند و در طول سال تندرست خواهند بود (۳۹).

 

▪ مردم فیروزکوه به شب یلدا شال هشو گویند، در این شب مردم به خانه یکدیگر روند، صاحب خانه از میهمانان با قیسی، برگه، هسته شیرین بو داده، گردو و انگور پذیرایی می کند. جوانان در شب رسمی دارند که آن را شال انداختن نامند، به این صورت که دستمالی بزرگ را چهار گره کنند و بر سر تنابی گره زنند و بر بالای بام خانه ها روند، دستمال را از بالای بام به صحن خانه یا اتاق آویزان می کنند و چند لگد به بام خانه می زنند. صاحب خانه مقداری آجیل و شیرینی در دستمال می ریزد و تناب را تکان می دهد. صاحب دستمال، آن را بالا می کشد. این کار تا نیمه های شب ادامه دارد. این رسم را دلدادگان و نامزدان بس دوست می دارند، زیرا فرصتی است تا پنهان از همگان هدایایی به دلدار دهند و بگیرند (۴۰).

 

▪ مردم دماوند شب چله را بس گرامی دارند، در شب چله به خانه خویشان و بستگان روند و روز پیش از رفتن خبر می دهند که شب چله خواهند آمد. صاحب خانه برای میهمانان پلو می پزد و سیب و گلابی هایی را که در تابستان زیر خاک کرده تا تازه بماند با پرتقال و انار و هندوانه می آورد. انار و هندوانه حتماً باید باشد زیرا عقیده دارند که اگر در شب چله انار و هندوانه نباشد تا سال دیگر در ناخوشی و ناراحتی خواهند بود. پس از خوردن شام و چای و میوه، بچه ها به پای کوبی و خواندن ترانه های کودکانه می پردازند، پیرمردها اشعار و حکایاتی را که از گذشته به یاد دارند می خوانند و می گویند و جوانان هم به سرگرمی های ویژه خود می پردازند، نمونه ای از اشعاری که کهن سالان می خوانند و سر تکان می دهند و حالی خوش دارند:

 

زمستان را بسر کردم به خواری

 

که گفتم پیش می آید بهاری

 

بهار آمد به صحرا و در و دشت

 

جوانی هم بهاری بود و بگذشت

 

جوانی همچو مهمان عزیزی

 

سر شب آمد و شبگیر بگذشت

 

برخی دیگر از مردم دماوند رسم دارند که عصر شب چله به گرمابه روند و پاک و پاکیزه باشند تا در زمستان به آنان سخت نگذرد. پس از خوردن شام، بچه ها چشم می کشند تا مادرشان سیب و انار و هندوانه را که میوه شب اول چله است بیاورد، اگر آورد که چه بهتر از این، اما اگر نیاورد، همه با هم یکصدا می خوانند:

 

هر که نیاره شب چره

 

همبانش را موش بچره

 

برخی از مردم دماوند برای شب چله اهمیت زیادی قائلند، لذا پیش از فرا رسیدن این شب، میوه های گونه گون فراهم می سازند. همین که شب چله فرا رسید، پس از خوردن شام که حتماً پلو می باشد، میوه ها را که در سینی های بزرگی چیده اند به میان می آورند و از هر میوه ای اندکی می خورند، زیرا بر این باورند که اگر آدمی در این شب، فقط میوه های سرد و خشک بخورد در تمام مدت سال گرم نمی شوند و اگر میوه های گرم بخورد تنش همیشه گرمی و حرارت خواهد داشت، از این رو هم از میوه های سرد و سردی دار می خورند و هم از میوه های گرم و گرمی دار، از جمله: سیب، گلابی، هویج، گردو، هندوانه، برگه زردآلو، قیسی، هسته قیسی بو داده، اگر اینها همه نبود، هویج و هندوانه حتماً باید بخورد تا از گرما و بیماری در امان باشد (۴۱).

 

▪ مردم خمین شب چله را بسیار گرامی می دارند و بر این باورند که شب چله باید در خانه خودشان باشند. مردم این دیار بر این باورند که باید هفت گونه خوردنی سر سفره چله باشد: هندوانه، خربزه، انار، سیب، به، انگور. علاوه بر اینها، ترشی پیاز و ترشی سیر هم باید باشد. خوراکی ها را پدر خانواده پخش می کند، سپس قصه گفتن و چیستان پرسیدن و شعر خواندن تا نیمه های شب ادامه دارد (۴۲).

 

▪ در اراک آخرین روز پاییز، شب چله یا شب یلداست. در شب چله مرد خانواده، شب چله ای می خرد که شامل: هندوانه، خربزه، پرتقال، انار، سیب، کشمش، مویز، توت خشک، مغز بادام، مغز گردو و.. است. مردم اراک را رسم این است که برای نوعروسان و نامزدان شب چله ای فرستند. شب چله ای عروس و داماد عبارت است از: پارچه، شیرینی، و چند گونه میوه. شب چله ای را روی سینی چینند و روی آن را با بقچه ای مخمل یا پارچه های رنگین پوشانند و فرستند.

 

سینی شب چله ای را فرد بیگانه ای برد تا پاداش گیرد. مردم اراک بر این باورند که خوردن میوه و شب چره در شب چله به ویژه هندوانه و خربزه خاصیت فراوان دارد و آن سال به خانواده خوش می گذرد. پس از خوردن شب چره، بزرگ خانواده برای همه قصه شب چله را می گوید. در روستاهای فراهان اراک کسانی که دختر شوهر داده اند، برای دخترشان شب چله چشم روشنی می فرستند؛ بلغور، برنج، ترخینه، قند و چای، چند قالب صابون، دو کیسه حنا، یک جفت کفش، تخمه هندوانه، نخودچی، کشمش، نقل. داماد به آورنده چشم روشنی، پول پاداش می دهد.

 

پسرانی که نامزد دارند برای نامزدشان چشم روشنی می فرستند به این صورت که پنج یا شش سینی که در آنها: یک جفت کفش، یک قواره پارچه پیرهنی، مقداری شیرینی، گردو، بادام، کشمش، سنجد و آجیل روانه خانه نامزد می کنند. این سینی ها را باید خواهر یا دخترخاله یا دختر دایی یا دخترهای قوم و خویش پسر به خانه نامزد ببرند. داماد هم شب چله به خانه عروس می رود و پس از خوردن شام و شب چره به خانه خودش برمی گردد. خانواده عروس، فردای شب چله، در آن سینی ها؛ کیسه حمام، کیسه توتون، جوراب و دستمال که بافته عروس است می گذارند و به خانه داماد می فرستند. برخی دیگر از مردم فراهان اراک برای شب چله احترام ویژه ای قائلند و بر این باورند که شب چله، شب تندرستی و سلامتی است، اگر کسی در ماه قوس که آذر ماه باشد، سرما نخورد در زمستان سرما نخواهد خورد (۴۳).

 

▪ مردم قزوین شب چله را بسیار گرامی دارند و در این شب هندوانه خورند و بر این باورند که خوردن هندوانه مایه تندرستی است. شب نشینی و فرستاد چشم روشنی برای تازه داماد و عروس نیز رسم است. مردم قزوین در شب چله، کله پاچه گوسفند خورند و بر این باورند که خاصیت بسیار دارد (۴۴).

 

▪ در طالقان شب چله را گرامی دارند. در شب چله هنگامی که خوردشی غروب کرد و گله های گاو و گوسفند آمدند و چراغ خانه های یکی یکی روشن شد، شال اندازی شروع می شود. جوانی که خواستگار دختری است، شالی پشمی برمی دارد و بالای بام خانه دختری می رود و هدیه خود را که جوراب یا چادر، یا گوشواره یا النگو یا روسری است به گوشه شال می بندد و از سوراخ گنبد خانه پایین می فرستند. اهل خانه وقتی دریافتند که شال آویزان است، موضوع را می فهمند و از خانه بیرون می روند و دختر تنها می ماند. دختر با پسر اندکی حرف می زند و هدیه را از شال باز می کند و به پدر و مادرش می دهد. مادر دختر نیز هدیه ای مانند کیسه توتون یا چپق دانه نشان را به ریسمان می بندد و تکان می دهد. پسر آن را بالا می کشد. ولی اگر مادر دختر، جوان را نپسندیده باشد، یک گیوه کهنه یا چیزی مانند آن به ریسمان و شال می بندد تا پسر بفهمد که این طرف ها خبری نیست و باید دور این خانه و دختر را خط بکشد (۴۵). مردم طالقان در شب چله از دیوان حافظ، فال گیرند. برای این کار به تعبیرخانه می روند و فال می گیرند. تعبیرخانه، یکی از خانه های قدیمی آبادی است که از قدیم آن جا را اجاق شب چله و تعبیرخانه نام نهاده ند. شب چله که فرا می رسد، ده نفر از ریش سفیدان آبادی در آن خانه گرد می آیند، این ده تن باید متأهل و با سواد باشند. آفتابه ای مسین در میان مجلس می گذارند، دختران دم بخت با کنجکاوی پشتِ بام تعبیرخانه گرد می آیند. هر کدام از سوراخ گنبد خانه، نشانه ای مانند سکه، انگشتر، انگشتانه و لنگه النگو یا گوشواره ای به پایین می اندازند، یک نفر از آن ده نفر آن نشان ها را در آفتابه می اندازد، پس از آن که نیت دختران پایان یافت، آن ده نفر هر کدام به نوبت از دیوان حافظ فال می گیرند. در هنگام خواندن اشعار حافظ، یک نفر از آن ده نفر دست در آفتابه می کند و یک نشان از آن در می آورد، و دختران از بیرون می بینند و گوش می کنند، اگر فال شان خوب تعبیر شد، خوشحال می شوند و اگر بد تعبیر شد، نیت آن دختر به سال دیگر می افتد. به همین ترتیب همه اشیایی که در آفتابه ریخته شده با تفأل به دیوان حافظ، یکی یکی بیرون می آید. پس از پایان فال گیری، از سوی خانواده دخترانی که فال شان خوب درآمده، یک سینی شیرینی و میوه به تعبیرخانه می آورند (۴۶). در برخی دیگر از روستاهای طالقان در شب چله به خانه زمستانی می روند که تنور دارد، تنور را آتش می کنند و کرسی می زننند. در این شب باید میوه هایی بخورند که سرد باشد تا در تابستان گرمی آزارشان ندهد از جمله: هندوانه، انار، پرتقال، و نیز باید ماست و دوغ هم بنوشند تا از داغی و تشنگی تابستان در امان باشند (۴۷).

 

▪ در شهرها و روستاهای گیلان، شب چله را گرامی دارند و جشن گیرند. میوه و آجیل شب چله گیلانی ها عبارت است از: لیمو، پرتقال، انار، هندوانه، فندق، پسته، تخمه. گیلانی ها خوردن هندوانه را در شب یلدا واجب می دانند زیرا بر این باورند که هر که شب چله هندوانه خورد در زمستان از سرما در امان باشد. افراد خانواده در شب چله گرد هم می آیند و پس از خوردن هندوانه، یکی قصه می گوید و دیگران گوش می دهند. بچه ها بازی و پای کوبی می کنند. جوانان برای همسران آینده خوب شب چله گری می فرستند که شامل: پرتقال، شیرینی، و یک قواره پارچه است. سنت تفأل به دیوان حافظ در شهرهای استان گیلان جای ویژه ای دارد؛ خانواده ها گرد هم می آیند و با شوق و ذوق فال می خواهند، یکی دو نفر از افراد بزرگسال و باسواد، فال می گیرند. فال گیر با عقیده و حرمت فراوان به دیوان حافظ، پس از آمادگی و نثار فاتحه به روان خواجه شیراز، می گوید: «ای خواجه حافظ شیرازی، تو محرم هر رازی! ما طالب یک فالیم، ترا قسم می دهم به شاخ نباتت، که نیت فلانی را روشن کن و بگو که چیست» و بعد فال می گیرد و دیوان را به فرد با سواد مجلس می دهد تا فال را بخواند.

 

خواننده فال، گاه بیت ها را تفسیر و تعبیر می کند. هر بار، سه فال پیاپی می گیرند و سپس درنگ می کنند تا دوباره برای چند تن دیگر فال بگیرند، زیرا عقیده دارند اگر از سه فال پی درپی، بیشتر بگیرند، حافظ نفرین می کند (۴۸).

 

▪ در شهرها و روستاهای استان مازندران شب چله را گرامی می دارند و دو روز مانده به شب چله، مقدمات برگزاری آن را فراهم می سازند. در غروب شب چله افراد خانواده گرد هم می آیند و دور کرسی می نشینند. سالخوردگان از خاطرات گذشته خویش می گویند؛ از سرماهای سخت زمستان های گذشته، از یخ بندان ها، از رویدادهایی که روی داده و دیده یا شنیده اند. سپس شام می خورند و چای می نوشند، آنگاه روی کرسی سفره ای می گسترند و میوه و آجیل ویژه شب چله را می چینند که عبارت است از: پرتقال، ازگیل، نخود برشته، کشمش، بادام شیرین، نارنگی، سیب، لیمو شیرین، خربزه، نی شکر، و شیرینی ویژه مازندران که به آن پشت زیگ و پیس گندل می گویند. هندوانه میوه اصلی سفره است که حتماً باید باشد. مدتی را به گفت و شنود و شوخی می گذرانند. سپس یک نفر که با سواد است برای حاضران از دیوان حافظ، فال می گیرد. همیشه فال نخست را برای حاکم وقت کشور می گیرند و بعد برای دیگران از بزرگ ترها تا کوچک ترها. اگر دیوان حافظ نداشتند یا فرد باسوادی نبود، فال گردو می گیرند، به صورت که سینی بزرگی پر از گردو روی کرسی می گذارند، در پایان جشن شب چله، هر نفر در حالی که چشم هایش را می بندد، دست دراز کرده پنج یا شش گردو برمی دارد و به خانه اش می رود، نیت می کند و گردوها را زیر بالش یا تشک خود می گذارد. بامداد که از خواب برخاست گردوها را یکی یکی می شکند، اگر مغز گردوها خوب و سفید بود، فال او خوب است و نیتش برآورده شده است. در مازندران رسم بر این است که در شب چله، از سوی داماد برای عروس یا نامزد، خرجی می فرستند. یعنی همه آنچه را برای شب چله نیاز دارد. این خرجی پس از غروب آفتاب به خانه عروس فرستاده می شود. در برخی روستاهای مازندران رسم بر این است که در شب چله، دارا و نادار، همه باید پلو خورش بخورند. در تنکابن و روستاهای آن عقیده بر این است که خوردنی های شب چله بهترست چهل گونه باشد ولی هندوانه میوه اصلی است وب اید باشد. چرا که خوردن هندوانه در شب چله از آزار گرمانی تابستان می کاهد. مردم ساری بر این باورند که هر که در شب چله یک قاچ هندوانه بخورد در طول سال به دندان درد گرفتار نخواهد شد. مردم ساری، شب چله را شب خدا می دانند و بر این باورند که هر کس در این شب دعا کند دعایش برآورده می شود. مردم بابل بر این باورند که در لحظه ای از شب چله، همه موجودات زمین به پیشگاه خداوند کرنش می کنند؛ درختان خم می شوند، آب رودخانه ها گل آلود می شود و همه این وقایع در یک چشم به هم زدن روی می دهد. در این لحظه هر کس دعایی بکند و آرزویی داشته باشد برآورده می شود (۴۹). این باور ریشه در آیین باستان دارد که در گاهی از زمان یا در سپیده دمان، سه رویداد با هم روی دهد؛ گیاهان رویش آغاز کنند و نیروی جنسی جانداران بیدار شود و سروش رسالتش را به خروس دهد (۵۰).

 

▪ در استان گلستان، شب چله از بهترین شب های سال است و برای برگزاری آن از آغاز تابستان زمینه سازی می کنند و سرگرمی هیا شب چله را فراهم می سازند و برای شب چله به گونه خاصی هندوانه نگه می دارند زیرا خوردن هندوانه در شب چله واجب است. مردم استان گلستان در شب چله، پس از خوردن شام به خانه یکدیگر می روند، پیرمردان و پیرزنان از گذشته ها تعریف می کنند ، میزبان هم با چای و قلیان و تخمه هندوانه و کدو و… پذیرایی می کند. چندی بعد هندوانه ها را به میان می آورند و می خوردند (۵۱).

 

▪ در روستای رودبار الموت، شب چله گرامی داشته می شود. مردم این روستاها رسم دارند که شب چله ماهی پلو بخورند، ماهی را به شمار افراد خانواده بخش می کنند تا هر فردی سهم خودش را بخورد. رسم این است که در شب چله باید هر کس در خانه خودش باشد. عقیده دارند اگر ماهی را بخش نکنند و ظرف هر نفر جدا نباشد، در زمستان آن سال به افراد آن خانواده خیلی سخت خواهد گذشت. ولی اگر سهم و ظرف هر فردی از افراد خانواده جدا باشد، زمستان خوبی در پیش خواهد داشت و رزق و روزی سال آینده شان فراوان خواهد بود (۵۲).

منبع:تبیان

======================================

 

http://www.vatanfa.com/?s=شب-چله-و-یلدا-در-ایران-باستان
ناشناس گفته:

عالی بود متشکرم