دولت هخامنشى پس از خشایار شاه
- 2,272 بازدید
- 5 نوامبر 2011
- اشخاص, پادشاهان, دوران هخامنشیان
دولت هخامنشى پس از خشایار شاه
به سال ۴۶۵ ق. م. خشایار شاه و پسر بزرگش به نام دارا در اثر توطئهاى کشته شدند. اردشیر اول پسر خشایار شاه که یونانیان او را «اردشیر درازدست» نام مىبردند، به تخت سلطنت نشست دیرى نپائید که ساتراپ باختر ویشتاسب علیه شاه پارس قیام کرد که بیدرنگ سرکوب شد، اردشیر یکم که از شورش درباریان هراس داشت، فرمان داد همه برادرانش را نابود کنند…..
در ۴۶۰ ق. م. مصریان زیر رهبرى اینار علیه پارسیان قیام کردند و دلتاى نیل را به تصرف درآوردند، درعینحال مرکز ساتراپ یعنى ممفیس و مصر علیا در دست پارسها باقى ماند. آتنىها که در پایان قرن ششم بازارهاى کنارههاى شمالى دریاى سیاه را از دست داده بودند، ناوهاى خود را به کمک قیامکنندگان مصرى فرستادند، اینها امیدوار بودند که بهعوض بازارهاى نامبرده از مصر غله و گندم بهدست خواهند آورد. در نبردى که نزدیک پاپرمیس درگرفت، پارسیان شکست خوردند و فرمانرواى ساتراپ مصر یعنى هخامنش ضمن نبرد کشته شد. قیامکنندگان بهعنوان ریشخند جسدش را نزد اردشیر که برادرزاده هخامنش بود، فرستادند. ناوگان آتنى از راه نیل بهسوى ممفیس، که ارتش پارس در آنجا تمرکز یافته بود، تاختند، ناوگان پارسى که عملیات آنها را ساتراپ سوریه به نام مگابیز مىگرداند بر ناوگان آتنى چیره شدند، پس از آن مگابیز به سوریه بازگشت و آرشام بهعنوان فرمانرواى ساتراپ مصر برگزیده شد، نامبرده نیروى مهمى را گرد آورد و در دلتاى نیل شورشیان مصرى را شکست داد. پارسیان از راه تطمیع، اسپارتىها را علیه آتنىها برانگیختند و اینگونه اینان را از کمک به مصریها بازداشتند. اینار و رهبران دیگر قیام به سال ۴۵۴ ق. م. به دست پارسیان اسیر شدند، آنها را به پارس فرستادند و سپس اعدام کردند.
پس از آن ساتراپ سوریه به نام مگابیز که یکى از پارسیان نامدار بود، علیه دولت
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۰۲
هخامنشى قیام کرد. اردشیر موفق شد این قیام را هم سرکوب کند، اما مگابیز را بخشید.
بیدرنگ پس از سرکوبى قیام مصر، آتنىها با اسپارتى پیمان اتحاد جنگى منعقد کردند، این اتحاد براى انجام عملیات جنگى علیه پارس بود. دولتهاى آتنى که از توانائى شکوفائى برخوردار شدند، با کامیابى پارسیان را از حوضه دریاى اژه بیرون راندند و اردشیر ناچار شد با آنها پیمان صلح بهبندد. به سال ۴۴۹ ق. م. سفیر آتن به نام کالى به شوش وارد شد، همراه او سفیران دولتهاى دیگر شهرهاى یونانى متحد آتن حضور داشتند. بنابراین این پیمان به نام «پیمان صلح کالى» شهرت یافت. بهموجب این پیمان پارسها از تسلط بر شهرهاى یونانى آسیاى صغیر که خود را به اتحادیه زیر رهبرى آتن وابسته بودند، چشم پوشیدند؛ علاوهبراین دولت پارس ملزم شد که ارتش خود را به غرب رودخانه گالیس نفرستد؛ از سوى دیگر آتنىها بایستى قبرس را که مدتها پیش تصرف کرده بودند، تخلیه مىکردند، و متعهد شدند در آینده ضمن نبرد، به قیامکنندگان مصرى کمکى نکنند.
قیامهاى مردم مغلوب و شکستهاى نظامى پىدرپى پارسها، اردشیر یکم و جانشینانش را ناچار کرد تا روشهاى دیپلماتیک دولتهایشان را تغییر دهند. آنها این دولت را با دادن رشوه علیه آن برمىانگیختند؛ پارسها بهمنظور ناتوان کردن یونانیان گاهى به اسپارت و گاه به آتن کمک مىکردند.
به سال ۴۲۴ ق. م. اردشیر درگذشت. پس از دو کودتاى پىدرپى که بهوسیله پسران اردشیر (خشایار دوم و سکودیان یا سغدیان) انجام گرفت، در ماه فوریه ۴۲۳ ق. م.
ساتراپ پیشین گیرکان به نام واکوخا به سلطنت رسید، او پسر اردشیر اول و از یک زن موقت بابلى بود، هنگام به تخت نشستن نام داریوش یا داراى دوم را براى خود برگزید.
در زمان حکومت داریوش دوم ساتراپهاى آسیاى صغیر به نام تیسافرن، فارناباز و کورش کوچک ضمن اتحاد با اسپارتىها عملیات جنگى موفقیتآمیزى را علیه آتنىها آغاز کردند و توانستند چند شهر یونانى آن منطقه را به قلمرو دولت پارس برگردانند، از ویژگیهاى دوره سلطنت داریوش دوم افزایش نفوذ اشراف دربارى در دولت، توطئهها و سوءقصدهائیکه در بیشتر آنها ملکه دربار به نام پاریساتید دست داشت، و حتى شورش مردم مغلوب قلمرو شاهنشاهى مىباشد. به سال ۴۱۳ ق. م. فرمانرواى ساتراپ لیدى به نام پیسوفن قیام کرد. سرکوبى این قیام به دیپلمات آزموده پارس به نام تیسافرن واگذار شد، او توانست به کمک مزدوران یونانى دوباره قدرت شاه را در لیدى برقرار کند. در فاصله سالهاى ۴۱۱- ۴۰۸، شورشهاى تازهاى در آسیاى صغیر، ماد و مصر رویداد.
انگیزه این شورشها آن بود که در زمان شاهان اخیر دودمان هخامنشى، عاملان پارسى نسبت به مردم مغلوب بسیار بیرحمانه رفتار مىکردند، آنها را به بردگى مىگرفتند و
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۰۳
خانههایشانرا از میان مىبردند. علاوهبراین در پایان سده پنجم ق. م. میان ساتراپهاى آسیاى صغیر بدون مداخله دولت مرکزى، پیوسته جنگ و ستیز داخلى برقرار بود. برخى از این ساتراپها علیه حکومت مرکزى بهپا مىخاستند و ضمن اتکاء به مزدوران یونانى کوشش داشتند سلطنت مستقلى براى خود درست کنند.
به سال ۴۰۸ ق. م. ملکه پاریساتید موفق شد کورش کوچک (پسر داریوش دوم و پاریساتید) را به فرمانروائى ساتراپهاى سرتاسر آسیاى صغیر برگمارد. او سردار و فرمانرواى بسیار پرتوانى بود و کوشش کرد چیرگى شاهنشاهى دودمان هخامنشیان را در آن سرزمین پابرجا کند. کورش با کمک پاریساتید که داریوش دوم زیر نفوذ او بود، قصد داشت تخت سلطنت را اشغال و برادر بزرگش را برکنار کنند در آغاز سال ۴۰۴ ق. م. کورش که از بیمارى پدرش آگاه شد، به بابل که مقر شاه هخامنشى بود، عزیمت کرد. در مارس ۴۰۴ ق. م. داریوش دوم درگذشت و پسر بزرگترش به نام آرساک پس از تاجگذارى باشکوهى در پایتخت قدیمى هخامنشیان یعنى پاسارگاد، شاهنشاه هخامنشى شد و پس از به تخت نشستن نام اردشیر دوم (یونانیان او را به «باحافظه» ملقب کردند) را به روى خود نهاد.
یکى از ساتراپهاى آسیاى صغیر به نام تیسافرن که در جشن تاجگذارى شرکت کرده بود به پادشاه تازه اطلاع داد که کورش کوچک قصد توطئه علیه او را دارد. اردشیر دوم فرمان دستگیرى برادرش را داد و مىخواست او را اعدام کند اما بیوه شاه درگذشته یعنى پاریساتید موفق شد شاه را وادارد تا او را بهبخشد و دوباره به آسیاى صغیر برگرداند.
به سال ۴۰۵ ق. م. در مصر قیامى زیر رهبرى آمیرتى آغاز شد، قیامکنندگان به پیروزى چشمگیرى رسیدند و دیرى نپائید سرتاسر منطقه دلتاى نیل به تصرف آنها درآمد.
ساتراپ سوریه به نام ابروکم، نیروى قابل ملاحظهاى گرد آورد تا براى سرکوبى قیام کنندگان به مصر بفرستد، اما در همان هنگام کورش کوچک علیه برادر بزرگش بهپا خاست و ارتش ابروکم براى کمک به اردشیر دوم به بابل اعزام گردید و مصریها فرصت کافى بهدست آوردند. در آغاز قرن چهارم ق. م. آمیرتى سرتاسر مصر را به تصرف درآورد، قیامکنندگان حتى دامنه عملیات جنگى را به سرزمین سوریه کشاندند. پس از آن مصر فقط به سال ۳۴۲ ق. م. یعنى کمى پیش از سقوط دودمان هخامنشى، دوباره زیر تسلط شاهنشاه پارس درآمد.
کورش کوچک که به سال ۴۰۳ ق. م. به آسیاى صغیر بازگشت در اندیشه تصرف تاج و تخت بود، بنابراین به گردآورى نیروى بزرگى پرداخت. او مىدانست که براى رسیدن به سلطنت بایستى نخست با تیسافرن به جنگ پردازد و بنابراین خود را براى اینکار آماده مىکرد. اردشیر دوم هم از این موضوع آگاهى داشت چون ستیز داخلى میان ساتراپها
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۰۴
یکى از مسائل عادى بود. اسپارتىها که در آن هنگام پیشرو نیروهاى یونانى بهشمار مىآمدند برآن شدند، بهعنوان مزدوران یونانى به کورش کمک کنند. دیرى نپائید که در حدود ۱۳ هزار یونانى به خدمت کورش درآمدند. در این هنگام که جریان قیام به اوج خود رسیده بود، اسپارت با مصر متحد شد.
به سال ۴۰۱ ق. م. کورش با کلیه لشکریانش از سارد به سوى بابل رهسپار شد و تا رسیدن به کوناکسا در کنار دجله که ۹۰ کیلومتر با بابل فاصله داشت، به مقاومتى برنخورد.
در آنجا ارتشى زیر فرماندهى آبروکم و نیروى برگزیدهاى که در التزام اردشیر بودند، استقرار داشتند. در ۳ سپتامبر ۴۰۱ ق. م. جنگ سختى میان دو طرف درگرفت. جناح راست نیروهاى اردشیر دوم بهوسیله مزدوران یونانى که سردار آزموده اسپارتى به نام کلئآرخ آنها را فرماندهى مىکرد، ازهم پاشید. دوستان یونانى به کورش توصیه مىکردند جانش را به خطر نیندازد، اما همینکه اردشیر دوم را دید، به او حمله کرد و اینگونه از سپاهیانش عقب افتاد. کورش کوچک موفق شد اردشیر دوم را زخمى کند، اما خودش هم در همانجا کشته شد. نیروى شورشى که فرماندهشان را از دست دادند، شکست خوردند.
فقط مزدوران یونانى توانستند نظم را در میان صفوف خود برقرار کنند و علیرغم مقاومت ارتش پارس موفق شدند راه خود را باز کرده و بهسوى وطنشان برگردند. جزئیات این راهپیمائى ده هزار نفرى را یکى از رهبران این ستون به نام کزنفون در کتاب «آناباسیس» شرح داده است.
اسپارتىهائیکه به کورش کوچک کمک کرده بودند هماکنون در انتظار عملیات کینه جویانهاى از سوى پارسها بودند، بنابراین برآن شدند به تعرض پردازند و به سال ۳۹۶ ق. م. نیروئى را زیر فرماندهى اگسیلیا در کنارههاى آسیاى صغیر پیاده کردند. پاریساتید به توطئه علیه دشمنان پسر کشتهاش پرداخت و به بهانههاى گوناگون وسیله اعدام آنها را فراهم آورد. تیسافرن هم که متهم به سستى در برابر اسپارتىها شد، دچار چنین سرنوشتى گردید. بهجاى او تیفراوستر به آسیاى صغیر مأمور شد، او به تحریک و تطمیع شهروندان شهرهاى یونانى علیه اسپارتىها پرداخت. به سال ۳۹۳ ق. م. اگسیلیا ناگزیر شد، به وطنش بازگردد. عملیات جنگى ادامه یافت. اما سرانجام زر پارسى بر زور یونانى چیره گردید، و در سال ۳۸۶ ق. م. اسپارت به بستن پیمان صلحى با پارسیان خشنودى داد، شرایط این پیمان از سوى اردشیر دوم دیکته شد (این پیمان به نام صلح «پادشاهى» یا «آنتالکیدى» به نام سفیر اسپارت نامیده شده است). براى این منظور سفیران بیشتر دولتهاى یونانى وارد سارد شدند، اما گفتگو به تأخیر افتاد، چون آتنىها برخى از شرایط صلح را که پارسیان پیشنهاد کرده بودند، رد کردند. معلوم شد روش تطمیع از سوى پارسیان تا اندازهاى
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۰۵
به دشوارى گرائیده است اما دیرى نپائید که سرانجام پیمان صلحى که مورد توافق طرفین بود، به امضاء رسید. بهموجب این پیمان، پارسها موفق شدند دوباره بر کنارههاى دریاى اژه چیره شوند و تسلط خود را بر شهرهاى یونانى آسیاى صغیر برقرار کنند.
اما در مرزهاى آسیاى صغیر، آشفتگى از میان نرفت. به سال ۳۶۵ ق. م. ساتراپ سوریه به نام آریوبارزان بهپاخاست، او به مدت سه سال علیه حکومت مرکزى جنگید تا آنکه در اثر خیانت پسرش گیر افتاد و اعدام گردید. در همین هنگام خیزشهائى در شهرهاى فینیقیه رویداد، دیرى نپائید شورشهائى هم در ساتراپهاى آسیاى صغیر به وقوع پیوست.
در پایان سلطنت اردشیر دوم کارى، لیدى و کیلیکى از شاهنشاهى هخامنشى جدا شدند، در همین هنگام هندوستان هم سقوط کرد، اما عشایر خوارزم و ساکزى همانگونه پیوستگى خود را با سلطنت پارسیان حفظ کردند.
به سال ۳۵۸ دوره طولانى سلطنت اردشیر دوم پایان یافت و اردشیر سوم به تخت نشست. او با جدیت فراوان به بازگرداندن ایالات ازدسترفته و پیوستن آنها به قلمرو شاهنشاهى همت گماشت، بسیارى از شورشها را در آسیاى صغیر و سوریه سرکوب کرد.
به سال ۳۴۵ شهر فینیقیهاى سیدون بهپاخاست، مصر که از مدتها پیش استقلال بهدست آورده بود از آن پشتیبانى کرد. به سال ۳۴۵ اردشیر سوم با ارتش نیرومندى به سیدون تاخت. پس از یک محاصره طولانى شهر سقوط کرد و بهوسیله مهاجمان ویران شد، ساکنان این شهر را براى بردگى به بابل و شوش بردند. هماکنون فینقیه با کیلیکى متحد شد، حاکم این ساتراپ نامش مازئى بود.
اردشیر سوم پس از محکم کردن موقعیتش در فینقیه، به مصر رهسپار شد. ارتش بزرگى شامل ۶۰ هزار مصرى، ۲۰ هزار مزدور یونانى و لیبىاى براى مقابله با پارسیان آماده بودند. در نبرد مهمى که در نزدیکى پلوسى رویداد پارسها پیروزى بهدست آوردند.
مصریان بهسختى کیفر دیدند، معبدهایشان تاراج و کشورشان ویران گردید. در همین هنگام نیروى پارسیان در قبرس نوسازى شد.