تصرف آسیاى صغیر، سوریه و مصر به‏دست یونانیان‏

دولت اسکندر مقدونى. حکومت سلوکیدها

تصرف آسیاى صغیر، سوریه و مصر به‏دست یونانیان‏

چیرگى مقدونیه و نابودى دولت هخامنشى نه‏تنها پس از دگرگونى اوضاع داخلى مقدونیه، بلکه در نتیجه اوضاع و احوال تازه‏اى که در شبه‏جزیره بالکان پدید آمده بود، بوقوع پیوست. در سده چهارم ق. م. بحرانى اجتماعى در یونان درگرفت، در نظام برده- دارى سرزمین یونان، سیاستمداران و ایدئولوگ‏ها در جستجوى راه چاره‏اى براى خروج از این بن‏بست بودند، بسیارى از اینان تنها چاره را استیلاى بر کشورهاى شرقى بر- مى‏شمردند، به‏ویژه سقراط جامعه‏شناس و فیلسوف نامدار هواخواه این نظریه بود، او همه دولت‏هاى کوچک یونان را دعوت کرد تا متحد شوند و براى لشکرکشى مشترک به‏منظور تصرف سرزمین‏هاى تازه آماده گردند. به عقیده او بایستى در سرزمین‏هاى اشغالى دولت شهرى (پلیس) تشکیل مى‏شد و یونانیان فقیر که سرچشمه اصلى عصیان و شورش در میهن بودند و پیوسته ثبات رژیم‏هاى موجود جامعه یونانى را تهدید مى‏کردند، بایستى در دهستانهاى این سرزمین‏ها جاى مى‏گزیدند. نخست او پیشنهاد مى‏کرد که سازمان دهندگان این لشکرکشى بایستى آتنى‏ها باشند، اما در پایان زندگیش به مقدونیه و پادشاهش‏……

 

تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۱

 دولت اسکندر مقدونى. حکومت سلوکیدها

تصرف آسیاى صغیر، سوریه و مصر به‏دست یونانیان‏

چیرگى مقدونیه و نابودى دولت هخامنشى نه‏تنها پس از دگرگونى اوضاع داخلى مقدونیه، بلکه در نتیجه اوضاع و احوال تازه‏اى که در شبه‏جزیره بالکان پدید آمده بود، بوقوع پیوست. در سده چهارم ق. م. بحرانى اجتماعى در یونان درگرفت، در نظام برده- دارى سرزمین یونان، سیاستمداران و ایدئولوگ‏ها در جستجوى راه چاره‏اى براى خروج از این بن‏بست بودند، بسیارى از اینان تنها چاره را استیلاى بر کشورهاى شرقى بر- مى‏شمردند، به‏ویژه سقراط جامعه‏شناس و فیلسوف نامدار هواخواه این نظریه بود، او همه دولت‏هاى کوچک یونان را دعوت کرد تا متحد شوند و براى لشکرکشى مشترک به‏منظور تصرف سرزمین‏هاى تازه آماده گردند. به عقیده او بایستى در سرزمین‏هاى اشغالى دولت شهرى (پلیس) تشکیل مى‏شد و یونانیان فقیر که سرچشمه اصلى عصیان و شورش در میهن بودند و پیوسته ثبات رژیم‏هاى موجود جامعه یونانى را تهدید مى‏کردند، بایستى در دهستانهاى این سرزمین‏ها جاى مى‏گزیدند. نخست او پیشنهاد مى‏کرد که سازمان دهندگان این لشکرکشى بایستى آتنى‏ها باشند، اما در پایان زندگیش به مقدونیه و پادشاهش‏

تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۲

فیلیپ دوم گرائید. ارسطو هم از این پندار پیروى کرد و آنرا با این نظریه گسترش داد که سرنوشت طبیعى این «وحشیان شرقى» چیزى جز بردگى هلنى‏ها (یونانیان) نیست.

کتاب مشهور «لشکرکشى ده هزار نفرى» کزنفون که از ناتوانى نیروى جنگى پارسها سخن به میان مى‏آورد، امکان تحقق چنین پندارى را تائید کرد (این کتاب در پایان سده چهارم ق. م. نوشته شد).

در این هنگام کار مقدونیه بالا گرفت، پادشاه آن توانست تمامى خاک یونان را مطیع خود کند و اتحادیه پایدارى از دولت‏هاى یونان را زیر حمایت خود به‏گیرد. سازمان دهندگان این اتحادیه با در نظر گرفتن روحیه یونانیان نتیجه مى‏گرفتند که آن نه‏تنها پایگاه قدرتى در بالکان، بلکه وسیله نیرومندى براى چیرگى در شرق خواهد شد. نخستین گام را در این زمینه پادشاه مقدونیه فیلیپ دوم برداشت، به سال ۳۳۶ ق. م. یکانهائى از لشکریان خود را به آسیاى صغیر فرستاد. اما به انگیزه مرگ فیلیپ این اردوکشى قطع شد، پسر فیلیپ به نام اسکندر نخست ناچار شد هجوم قبایل ایلیرى را دفع و جنبش‏هاى ضد مقدونى را در یونان که علیه چیرگى مقدونیان به‏پاخاسته بودند، سرکوب کند.

فقط به سال ۳۳۴ ق. م. نیروى اسکندر به کناره‏هاى آسیاى صغیر پیاده شد. این نیرو شامل افراد مقدونى و یونانیانى بودند که دولت‏هاى شهرى (پلیس‏ها) یونان در اختیار فرماندهى عالى (سردار تام الاختیار) اتحادیه یونان گذاشته بودند، ضمنا دسته‏هائى از مزدوران (یونانیان و بربرها) هم در این اردوکشى شرکت داشتند.

هسته اصلى این ارتش را پیاده‏نظام سنگین اسلحه (فالانژ) مقدونى و سواره‏نظام که افراد آن وابسته به اشراف مقدونیه بودند (گتائیر)، تشکیل مى‏داد. ارتش مقدونى ضمن اردوکشى‏هاى بى‏شمار، ورزیدگى و آزمودگى چشم‏گیرى را براى نبرد به‏دست آورده بود. برترى این ارتش نسبت به ارتش‏هاى یونان و حتى ایران آن بود که یکان‏هاى یک‏پارچه‏اى شامل واحدهاى صنوف مختلف (پیاده‏نظام سبک و سنگین، سواره‏نظام سبک و سنگین) سازمان یافته بودند. جنگ‏آوران اصلى این یکانها را فالانژهاى ممتاز تشکیل مى‏دادند، این فالانژها شامل صف‏هاى فشرده‏اى از افراد پیاده‏نظام مسلح به نیزه‏هاى دراز بودند (عمق هر صف شامل ۱۶ رزمنده بود). اسکندر ضمن اتکاء به این فالانژها که دژهاى متحرکى به‏شمار مى‏آمدند. مى‏توانست، نیروهاى دیگر را که قابلیت مانور داشتند با سرعت به نقاط ضعیف صفوف دشمن روانه کند و با وارد آوردن ضربه‏هاى قاطع و بى‏امان آنرا از پاى درآورد. در این مورد به‏ویژه سواره‏نظام سنگین مقدونى نقش اصلى را عهده‏دار بود. و بیشتر اوقات فرماندهى این یکانها را خود اسکندر به‏عهده داشت. لشکریان پارسى از نظر سازمانى بارها ناتوان‏تر از مقدونى‏ها بودند، با وجود اینکه در میان آنها یکانهاى‏

تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۳

پیکارجوى ممتازى از قبیل مزدوران یونانى یا سواره‏نظام باخترى و سغدى وجود داشتند، نتوانستند در برابر ارتش سازمان‏یافته مقدونى پایدارى کنند.

نخستین نبرد در نزدیکى رودخانه گرانیک رویداد، در اینجا اسکندر نیروهاى متحد ساتراپ‏هاى آسیاى صغیر را درهم کوبید، این پیروزى راه تصرف قسمت مهمى از آسیاى صغیر را براى او گشود. ارتش اسکندر در طول کناره‏هاى آسیاى صغیر، شهرهاى یونانى را اشغال کرد، در این شهرها، نظامهاى دموکراتیک برقرار بود، اما پارسیان از الیگارشى این شهرها پشتیبانى مى‏کردند- شهرهاى نامبرده پس از اشغال «آزاد و خودمختار» اعلام شدند. اما این آزادى اسمى بود، و عملا جزو متصرفات اسکندر درآمدند. اندازه محدودیت یا آزادى این شهرها متفاوت بود و بستگى به آن داشت که تا چه اندازه به مقدونى‏ها علاقه نشان داده یا در برابر آنها پایدارى کرده‏اند.

رودوستز ممنن که به‏وسیله داریوش سوم فرماندهى نیروهاى پارسى را در آسیاى صغیر به‏عهده داشت، امیدوار به شکست ارتش مقدونى در خشکى نبود، برآن شد عملیات جنگى را به دریا به‏کشاند، کوشش کرد تا ارتباط اسکندر را با مقدونیه و یونان از طریق دریا قطع کند. ناوگان پارسى عملیاتى جدى را در دریاى اژه آغاز کردند و جزائر آنجا را به تصرف درآوردند. علاوه‏براین پارسیان کوشیدند تا قیامهائى را در داخل یونان که بسیارى از مردمش از چیرگى مقدونیان ناخشنود بودند، برانگیزند.

در تابستان ۳۳۳ ق. م. ارتش اسکندر مقدونى از کیلیکى گذشت و به شمال سوریه وارد شد. در آنجا نیروهاى اصلى ارتش پارس زیر فرماندهى خود شاه داریوش سوم حضور داشتند.

در اکتبر ۳۳۳ ق. م. نبردى میان این دو ارتش نزدیکى ایس روى داد و به شکست پارسیان انجامید. داریوش با شتاب به‏سوى فرات گریخت، تمام خانواده شاه ایران که در اردوگاه جنگى مى‏زیستند به‏دست اسکندر اسیر شدند، در دمشق خزانه سیار لشکریان پارسى به تصرف مقدونیان درآمد. در پى این پیروزى نه‏تنها مقدونیان سرتاسر آسیاى صغیر را گرفتند، بلکه راهشان به‏سوى جنوب، شهرهاى ثروتمند ساحلى سوریه- فنیقیه و مصر باز شد. قسمتى از این شهرها دلخواهانه به اسکندر تسلیم شدند، برخى دیگر سرسختانه پایدارى کردند. به‏ویژه نیروى زیادى براى تصرف تیرا که موقعیتى جزیره‏اى داشت و ساکنان آنجا پایدارى مى‏کردند، به‏کار رفت. سقوط این شهرها باعث شد، فعالیت پارسیان در دریاى اژه که به‏وسیله ناوگان پارسى انجام مى‏گرفت پایان یابد، اینها شهرهاى کیلیکى و فنیقیه را تخلیه کردند و پس از آگاهى از حضور نیروهاى مقدونى به‏سوى وطن بازگشتند.

اشغال گازى راه را براى حرکت اسکندر به مصر باز کرد، مردم این کشور از مقدونیان‏

تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۴

به عنوان آزادکنندگان خود از زیر یوغ پارسیان به گرمى پیشواز کردند. ساتراپ مصر بدون جنگ به اسکندر تسلیم شد. اسکندر به منظور بهره‏بردارى از این موقعیت، به سنت- هاى محلى مردم مصر ارج فراوان گذاشت.

در کناره دریاى مدیترانه، نزدیک مصب رود نیل، اسکندر شهر اسکندریه را بنا نهاد، این شهر مرکز نیروى نوبنیاد مصر و مهمترین بندر تجارتى دریاى مدیترانه به‏شمار آمد، عملا جدائى اقتصادى کشورهاى کناره دریاى مدیترانه را از میان برد و ارتباط با دریاى اژه را برقرار کرد. اسکندر به لیبى و اراکول آمون سفر کرد و اینگونه اعتبار فراوانى نه‏تنها در مصر، بلکه در یونان هم به‏دست آورد، در اینجا خداى اراکول به نام زوسا- آمون مقیم بود. کاهنان آنجا اعلام داشتند که اسکندر پسر خدا آمون است و بنابراین فرعون به‏شمار مى‏رود، ظاهرا اسکندر بعدها از این عنوان که وسیله استوارى موقعیتش بود، نه‏تنها در مصر بلکه در سرتاسر قلمرو امپراطوریش بهره برد.

تصرف بابل و شوش. سوزاندن پرسپولیس.

هنگامیکه اسکندر در سوریه و مصر مى‏گذراند، داریوش سوم به تجدید سازمان ارتشش پرداخت. او توانست نیروى مهمى را گردآورى و در شمال بین النهرین متمرکز، موضع استراتژیک آن ناحیه را اشغال و خط مواصلاتى اسکندر را تهدید کند. اما از آنجا که به کامیابى این طرح در عمل اطمینان نداشت بر آن شد گفتگو با اسکندر را آغاز کند و آماده گردید تمام سرزمین‏هاى اشغال‏شده به وسیله نیروهاى مقدونى را تا رود فرات به اسکندر واگذارد و مبلغ ده هزار تالانت باج به‏دهد. اما اسکندر این تقاضا را رد کرد و خواستار تسلیم بلاشرط داریوش شد. ارتش مقدونى با یک راه‏پیمائى شتاب‏انگیز به سوى شمال رهسپار شد و گذرگاههاى فرات را به تصرف درآورد. در یکم اکتبر جنگ سختى در نزدیکى شهر کوچک گاوگامل بین دو طرف رویداد. با وجود موفقیت موقت سواران باخترى و ساکزى و پایدارى سرسختانه مزدوران یونانى که در خدمت پارسیان بودند، ارتش داریوش درهم شکست و خود او با نیروى کمى گریخت.

ارتش اسکندر به سوى مرکز مهم دولت هخامنشى یعنى بابل رهسپار شد، این شهر به وسیله ساتراپ بابل، مازى بدون جنگ تسلیم گردید. ارتش مقدونى از آنجا بیدرنگ به سوى مرکز مهم دیگر هخامنشیان یعنى شوش رهسپار و از آنجا با شکستن مواضع دفاعى کوهستانى، به پارس هجوم برد، پاسارگاد و پرسپولیس، زادگاه دودمان هخامنشیان را به تصرف درآورد. در گنجینه‏هاى شوش و پرسپولیس، ثروت عظیم هخامنشیان به تصرف‏

تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۵

اسکندر درآمد.

در این هنگام سیاست اسکندر در مورد کشوردارى عوض شد. او در نخستین مراحل لشکرکشى‏هایش براى اداره امور داخلى کشورهاى مغلوب از نمایندگان بلندپایه مردم محلى بهره مى‏برد. اینان یا فرمانروایان تابع پارسها در گذشته (مثلا در شهرهاى آسیاى صغیر و فنیفیه)، یا اشراف محلى‏اى بودند که حاضر شدند زیر نظر فرماندهان نظامى مقدونیان امور کشورى را بگردانند (مثلا در مصر)، هم‏اکنون اسکندر بر آن شد، پارسیان را از اشغال مقامهاى بلند محروم و اداره امور را به زیردستان خودش بسپارد. نخستین بار این سیاست در مورد مازى ساتراپ بابل عملى گردید. پس از تصرف شوش و پرسپولیس این سیاست به میزان گسترده‏اى اجرا شد و انگیزه نزاع و دودستگى در میان ارتش مقدونى گردید.

شکست ناحیه گاوگامل داریوش سوم را از اندیشه پایدارى بازنداشت. هم‏اکنون دولت‏هاى محلى خاورى را زیر فرمان گرفت. او در قلمرو ماد هم نیروئى گرد آورد و امیدوار بود در آنجا به پیکار ادامه دهد. لشکریان مقدونى که در پارس مستقر بودند، به سوى ماد راه پیمودند. پیش از این کار کاخ باشکوه و معروف پرسپولیس را به آتش کشیدند و شهر را تاراج کردند. انگیزه این تاراج‏گرى و به آتش کشیدن کاخ روشن نیست، چون این عمل با سیاست پیشین اسکندر که کوشش داشت با اشراف پارسى نزدیک شود جور در نمى‏آمد. احتمالا به نظر مى‏رسد اسکندر به دو علت به چنین اقدامى دست زد: ۱٫ او هنگام اقامت در پرسپولیس آگاه شد که در یونان شورشى پدید آمده و اسپارتى‏ها آشکارا علیه چیرگى مقدونیان بر یونان به‏پا خاسته‏اند و در آتن هم ناآرامى آغاز گردیده است. بنابر این براى جلب افکار عمومى یونانیان به سوى خودش، فرمان داد تا کاخ پرسپولیس را به آتش به‏کشند تا آتش زدن معبد یونانیان را به وسیله پارسیان در زمان جنگ ایران و یونان به‏یاد یونانیان آورد و تلافى آنرا به رخ مردم آن سامان بکشد. اصلا شعار یونانیان هنگام آغاز لشکرکشى اسکندر به ایران همین موضوع بود. ۲٫ پرسپولیس نه‏تنها پایتخت دولت هخامنشى بود، بلکه یکى از مراکز مقدس پارسیان به‏شمار مى‏رفت که هر سال مراسم ستایش «شاهنشاه بزرگ» از سوى مردمى که تابع پارسیان بودند در آنجا انجام مى‏گرفت. به آتش کشیدن کاخیکه قبله‏گاه این ملت‏ها بود و چنین مراسمى انجام مى‏گرفت، نمایشى بود تا کلیه مردم مشرق‏زمین از پایان حکومت هخامنشیان آگاه شوند و از دلبستگى به آن درگاه قطع امید کنند. بنابراین، این کار را بایستى یک ژست تبلیغاتى به سود مقدونیان به‏شمار آورد.

هنگامى که ارتش مقدونیه به اکباتان نزدیک مى‏شد، در میان نزدیکان داریوش سوم‏

تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۶

هم‏آهنگى براى ادامه کارزار وجود نداشت. خود داریوش به سوى خاور عقب نشست چون نیروى کافى و سازمان دقیقى براى دفاع از ماد در اختیار نداشت. ضمن عقب‏نشینى، از هم‏پاشیدگى ارتش آغاز گردید. در میان بلندپایگان پارسى توطئه‏اى علیه داریوش، به منظور برکنار کردن او، که از دفاع شاهنشاهى هخامنشى در برابر هجوم دشمنان عاجز مانده بود، مطرح گردید، رهبرى این توطئه را بس فرمانرواى مهمترین ساتراپ شرق یعنى باختر، به دست گرفت. توطئه‏گران نخست شاهنشاه را بازداشت کردند و سپس او را کشتند.

دگرگونى در سیاست اسکندر و اختلاف در میان لشکریان یونانى- مقدونى‏

کشته شدن آخرین شاهنشاه دودمان هخامنشى، نشانه پایان جنگى بود که شاه مقدونى همراه با متحدین یونانى‏اش زیر شعار تلافى‏جوئى رویداد جنگ ایران و یونان آغاز کرده بود. در پایتخت گیرکانى هکاتومپیل، اتحادیه شهرهاى یونان رسما منحل شد، اما به یونانیانى که در لشکرکشى شرکت کرده بودند، وعده داده شد که اداره مقامهاى مهم آن شهرها از سوى اسکندر، به آنها واگذار خواهد شد. قصد اسکندر درباره ادامه جنگ با مقاومت‏هائى در میان ارتش مقدونى روبرو گردید، چون اینان در اثر لشکرکشى‏هاى طولانى خسته شده بودند و مى‏پنداشتند به آخرین هدف جنگ رسیده‏اند. اما اسکندر که هم‏اکنون خود را قانونا وارث شاهنشاهى هخامنشیان مى‏انگاشت، خیال نداشت به جنگ پایان دهد، مى‏خواست سرتاسر متصرفات آنها را به تصرف درآورد و به قلمروش ملحق کند. اسکندر با دشوارى توانست مخالفت ارتش را در این‏باره ازبین ببرد و بنابراین به لشکرکشى ادامه داد. پارت‏ها در برابر مقدونیان پایدارى نکردند، ساتراپ آنها بدون جنگ تسلیم شد و در مقام خود باقى ماند.

سیاست تازه اسکندر متوجه مقابله با مخالفت‏هاى درونى ارتش مقدونى گردید.

موقعیت کنونى اسکندر که وارث قانونى تاج و تخت هخامنشیان به‏شمار مى‏آمد ایجاب مى‏کرد با اشراف پارسى نزدیک شود، چون مى‏پنداشت اینها تکیه‏گاه خوبى براى اداره سرزمین هاى تصرف‏شده خواهند بود، درعین‏حال اسکندر کوشش داشت اصول کشوردارى را که از پیش به آن آشنا بود، تغییر دهد و بر پایه خودکامگى که ویژه شاهنشاهان هخامنشى بود، سرتاسر کشور را بگرداند. این گرایش باعث ناخشنودى سخت اشراف مقدونى گردید، چون به‏ویژه اشراف جلگه‏اى مناطق مقدونیه، از مدت‏ها پیش املاکى داشتند که مستقلا

تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۷

و به‏گونه خودمختار اداره مى‏شدند، اینها تصمیم اسکندر را شکننده سنت‏هاى باستانى مقدونى برمى‏شمردند. درعین‏حال اشراف مناطق کوهستانى مقدونیه، که مانند اشراف جلگه‏اى قدرت چندانى نداشتند، نزد اسکندر ارج فراوان یافتند و زیر سایه او از رفاه فراوان برخوردار شدند، اینان آماده بودند اسکندر را در پیکارهایش علیه «اشراف پیر» پشتیبانى کنند. اشراف پیر نسبت به ادامه جنگ پندارى منفى داشتند، اینان مى‏پنداشتند، هرچه جنگ طولانى‏تر شود، قدرت شاه افزون‏تر گردد و منابع بیشترى را تصرف کند، اهمیت و اعتبار دولت‏هاى داخلى خود مقدونیه کمتر خواهد شد. اما اشراف تازه به دوران رسیده مقدونى به دنبال اسکندر مى‏رفتند و به امید به دست آوردن غنائم جنگى و منافع تازه از راه استثمار سرزمین‏هاى تصرف‏شده، از پشتیبانى شاه مقدونى دریغ نداشتند.

در چنین وضعى مسئله توطئه فیلوتى، پیش‏آمد که به اعدام او و پدرش پارمینونا و تنى چند از نمایندگان اریستوکراسى مقدونى انجامید. اسکندر توانست از تضاد میان اشراف و سربازان معمولى مقدونى که از میان دهقانان بیرون آمده بودند، بهره ببرد، اگرچه اینها هم از جنگ خسته مى‏نمودند، اما ناخشنودى‏شان از قدرت روزافزون اشراف بارها نیرومندتر بود و هنگامى که بنا به سنت‏هاى باستانى مقدونیان، فیلوتى و همکارانش از سوى ارتش محاکمه شدند، به اعدام محکوم گردیدند. به دنبال توطئه فیلوتى ستیزهاى دیگرى در داخل اردوى اسکندر درگرفت (کشتن کلیتا و توطئه «پاژئى»). در همان هنگام تضادهاى سختى میان اسکندر و مقدونیان، از سوئى و یونانیانى که در ارتش اسکندر خدمت مى‏کردند از سوى دیگر پدید آمد.

پیکار مردم آسیاى میانه علیه استیلاى یونانیان- مقدونیان‏

در اثر تعرض نیروهاى یونانى- مقدونى به ساتراپ‏هاى خاورى، ویژگیها و شکل- هاى جنگ در آن سامان به‏گونه‏اى دیگر درآمد. اگر پیش از این توده‏هاى مردم شرق، به‏گونه استثنائى در برابر رویدادها بى‏اعتنا بودند (گاهى حتى اسکندر را به عنوان آزاد کننده آنها از قید ستم پارسیان مى‏ستودند، مثلا در مصر)، اما هم‏اکنون جنگى مردمى را علیه نیروهاى یونانى- مقدونى آغاز کردند. نخستین نشانه آن، قیام در آرئى بود این قیام به باختر و سغدیان سرایت کرد و گسترش یافت. عملیات جنگى در سرزمین آسیاى میانه تا ۳۲۷ ق. م. ادامه داشت و منجر به تلفاتى شد که ارتش اسکندر در تمام طول مدت لشکرکشى‏اش تحمل نکرده بود. جنگ مردم آسیاى میانه علیه استیلاگران در چند مرحله انجام گرفت. در مرحله یکم رهبر قیام بس بود. او که به خاندان هخامنشیان وابستگى‏

تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۸

داشت، خود را «پادشاه آسیا» خواند و مى‏خواست اسکندر را سرنگون کند. اما نتوانست در برابر هجوم ارتش اسکندر پایدار بماند چون از اعتماد مردم محلى نسبت به خود بهره نبرد، موفق نشد از اشغال جنوب باختر به وسیله اسکندر جلو گیرد و گذرگاه آمودریا را به روى ارتش او به‏بندد. سرانجام بس تسلیم شد، اسکندر فرمان داد او را دستگیر و به عنوان خیانت و سوءقصد به جان پادشاه قانونى محاکمه کنند. بس در اکباتان اعدام گردید.

سخت‏ترین نبرد علیه مقدونیان در مرحله دوم انجام گرفت، در این هنگام رهبرى قیام به عهده یکى از رهبران سغدى به نام اسپتیامن بود. توده‏هاى وسیعى از مردم به این قیام پیوستند و به نیروهاى یونانى- مقدونى ضربه‏هاى نیرومندى وارد آوردند. اسکندر با روش بسیار بیرحمانه‏اى به این قیام جواب داد. بنا به شهادت کورتزى روفا، او فرمان داد که در دره زرافشان روستاها را به آتش بکشند و همه بزرگسالان را آن ناحیه را نابود کنند. دیودور مى‏گوید که در این هنگام بنا به فرمان اسکندر ۱۲۰ هزار تن کشته شدند.

در آخرین مرحله نبرد پس از سرکوبى قیام در مراکز باختر و سغد و کشتن اسپتیامن، پایدارى فقط در مناطق پراکنده کوهستانى ادامه یافت. در این هنگام اشراف سغدى و باخترى از ادامه سیاست پایدارى منصرف شدند و به اسکندر گرائیدند. به نشانه آشتى، اسکندر با دختر یکى از این اشراف به نام رکسان که سغدى بود، ازدواج کرد. یکانهاى سوار باخترى و سغدى در لشکرکشى اسکندر به سوى هندوستان شرکت کردند. یکى از ویژگى‏هاى مهم سیاست اسکندر در شرق دستور ساختمان شهرهاى تازه در آن سرزمین بود. بنا بر اسنادیکه به دست آمده اسکندر چند شهر در این ناحیه بنا نهاد، اما در غرب فقط بندر مصرى اسکندریه را بنیان گذاشت.

لشکرکشى به هندوستان‏

لشکرکشى هندوستان تقریبا سه سال طول کشید و پس از پیوستن سرزمین‏هاى پهناورى از آن دیار به متصرفات اسکندر، در اثر خوددارى جدى لشکریان از پیشروى بیشتر به سوى خاور، پایان یافت. در هندوستان هم مانند آسیاى میانه، چند شهر و دژ از سوى اسکندر ساخته شد. هنگام بازگشت، ارتش به سه ستون تقسیم شد: یک ستون زیر فرماندهى کراتر از راه آراخوسیا، دومین ستون به فرماندهى خود اسکندر از راه ساحل دریا و سرانجام قسمتى از راه دریا، به وسیله ناوهائى که در هندوستان ساخته شدند از اقیانوس هند به سوى خلیج فارس رهسپار شدند ستونى که زیر فرماندهى خود اسکندر بود دشوارترین راه را در

تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۹

پیش داشت: بایستى از شن‏زارهاى بى‏آب مى‏گذشت و پایدارى عشایر محلى را درهم مى‏شکست. پس از انجام این راه‏پیمائى بزرگ هر سه قسمت در شوش به‏هم پیوستند و در آنجا پایان لشکرکشى پیروزمندانه را جشن گرفتند.

غیبت سه ساله اسکندر، شایعات کشته شدن او را در هندوستان پدید آورد- این پدیده‏ها گویاى گرایش‏هاى گریز از مرکز نسبت به حکومت او در درون بودند و بنیان امپراطورى اسکندر را سست و ناپایدار نمایاندند. چند ساتراپ ازجمله مقدونیه و پارس تا حد تشکیل دولت‏هاى مستقلى پیش راندند. کلئآرخ یونانى درحالیکه سازمان مالى مستقلى در مصر برپا کرد، خودسرانه بقیه مقامهاى عالى را اعم از مصرى یا یونانى کنار زد.

گارپال که خزانه‏دار کل اسکندر به‏شمار مى‏رفت، پول‏هاى بسیارى از موجودى خزانه را حیف‏ومیل کرد. اسکندر اقدامهاى قاطعى را براى ایجاد یک‏پارچگى در حکومت انجام داد. چند ساتراپ و مأمور بلندپایه را اعدام و چند تن دیگر را برکنار کرد. گارپال از ترس جانش ضمن برداشت ۶ هزار تالانت از خزانه اسکندر به یونان گریخت. اما کلئآرخ از سوى اسکندر بخشوده شد.

اسکندر در دوره پس از پایان اردوکشى هند سرگرم نظم و نسق سازمانهاى ادارى دولت و آماده شدن براى لشکرکشى تازه گردید. از سوى اسکندر مأموران و کارشناسانى جهت شناسائى دریاى خزر و کناره‏هاى شبه‏جزیره عربستان از نظر قابلیت کشتى‏رانى گسیل شدند. ظاهرا اعزام مأموران شناسائى اخیر به منظور آماده شدن براى تصرف عربستان بود. براى این منظور در منطقه بابل تعمیرگاه کشتى بنا نهاده شد. و ناوگانى آماده گردیدند، اسکندر پایتخت خود را در شهر باستانى بابل قرار داد، چون این شهر در مرکز تقاطع راههائى که دورترین گوشه‏هاى امپراطورى را به هم وصل مى‏کرد، قرار داشت. در این هنگام اسکندر دو طرح اصلاحى را در مورد ارتش به موقع اجرا گذاشت در نتیجه این طرح، پارسها به سازمان ارتش مقدونى پیوستند.

شاید اسکندر لشکرکشى عظیم تازه‏اى را طرح کرد- این بار مى‏خواست، به سوى غرب مدیترانه هجوم برد، و شاید ضمن این طرح مى‏خواست موضع بیرحمانه‏اى علیه شهرهاى یونانى بگیرد و هرچه قاطع‏تر در کارهاى آنها مداخله کند و آنها را زیر نظارت شدیدتر بگیرد. اما ضمن اینکه در گرماگرم فعالیت‏هاى جوشانى قرار گرفته بود در تابستان ۳۲۳ ق. م. در پایتخت دولتش یعنى بابل درگذشت.

http://www.vatanfa.com/?s=تصرف-آسیاى-صغیر،-سوریه-و-مصر-به‏دست-یونانیان‏