تصرف آسیاى صغیر، سوریه و مصر بهدست یونانیان
- 1,780 بازدید
- 5 نوامبر 2011
- اشخاص, پادشاهان, دوران هخامنشیان
دولت اسکندر مقدونى. حکومت سلوکیدها
تصرف آسیاى صغیر، سوریه و مصر بهدست یونانیان
چیرگى مقدونیه و نابودى دولت هخامنشى نهتنها پس از دگرگونى اوضاع داخلى مقدونیه، بلکه در نتیجه اوضاع و احوال تازهاى که در شبهجزیره بالکان پدید آمده بود، بوقوع پیوست. در سده چهارم ق. م. بحرانى اجتماعى در یونان درگرفت، در نظام برده- دارى سرزمین یونان، سیاستمداران و ایدئولوگها در جستجوى راه چارهاى براى خروج از این بنبست بودند، بسیارى از اینان تنها چاره را استیلاى بر کشورهاى شرقى بر- مىشمردند، بهویژه سقراط جامعهشناس و فیلسوف نامدار هواخواه این نظریه بود، او همه دولتهاى کوچک یونان را دعوت کرد تا متحد شوند و براى لشکرکشى مشترک بهمنظور تصرف سرزمینهاى تازه آماده گردند. به عقیده او بایستى در سرزمینهاى اشغالى دولت شهرى (پلیس) تشکیل مىشد و یونانیان فقیر که سرچشمه اصلى عصیان و شورش در میهن بودند و پیوسته ثبات رژیمهاى موجود جامعه یونانى را تهدید مىکردند، بایستى در دهستانهاى این سرزمینها جاى مىگزیدند. نخست او پیشنهاد مىکرد که سازمان دهندگان این لشکرکشى بایستى آتنىها باشند، اما در پایان زندگیش به مقدونیه و پادشاهش……
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۱
دولت اسکندر مقدونى. حکومت سلوکیدها
تصرف آسیاى صغیر، سوریه و مصر بهدست یونانیان
چیرگى مقدونیه و نابودى دولت هخامنشى نهتنها پس از دگرگونى اوضاع داخلى مقدونیه، بلکه در نتیجه اوضاع و احوال تازهاى که در شبهجزیره بالکان پدید آمده بود، بوقوع پیوست. در سده چهارم ق. م. بحرانى اجتماعى در یونان درگرفت، در نظام برده- دارى سرزمین یونان، سیاستمداران و ایدئولوگها در جستجوى راه چارهاى براى خروج از این بنبست بودند، بسیارى از اینان تنها چاره را استیلاى بر کشورهاى شرقى بر- مىشمردند، بهویژه سقراط جامعهشناس و فیلسوف نامدار هواخواه این نظریه بود، او همه دولتهاى کوچک یونان را دعوت کرد تا متحد شوند و براى لشکرکشى مشترک بهمنظور تصرف سرزمینهاى تازه آماده گردند. به عقیده او بایستى در سرزمینهاى اشغالى دولت شهرى (پلیس) تشکیل مىشد و یونانیان فقیر که سرچشمه اصلى عصیان و شورش در میهن بودند و پیوسته ثبات رژیمهاى موجود جامعه یونانى را تهدید مىکردند، بایستى در دهستانهاى این سرزمینها جاى مىگزیدند. نخست او پیشنهاد مىکرد که سازمان دهندگان این لشکرکشى بایستى آتنىها باشند، اما در پایان زندگیش به مقدونیه و پادشاهش
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۲
فیلیپ دوم گرائید. ارسطو هم از این پندار پیروى کرد و آنرا با این نظریه گسترش داد که سرنوشت طبیعى این «وحشیان شرقى» چیزى جز بردگى هلنىها (یونانیان) نیست.
کتاب مشهور «لشکرکشى ده هزار نفرى» کزنفون که از ناتوانى نیروى جنگى پارسها سخن به میان مىآورد، امکان تحقق چنین پندارى را تائید کرد (این کتاب در پایان سده چهارم ق. م. نوشته شد).
در این هنگام کار مقدونیه بالا گرفت، پادشاه آن توانست تمامى خاک یونان را مطیع خود کند و اتحادیه پایدارى از دولتهاى یونان را زیر حمایت خود بهگیرد. سازمان دهندگان این اتحادیه با در نظر گرفتن روحیه یونانیان نتیجه مىگرفتند که آن نهتنها پایگاه قدرتى در بالکان، بلکه وسیله نیرومندى براى چیرگى در شرق خواهد شد. نخستین گام را در این زمینه پادشاه مقدونیه فیلیپ دوم برداشت، به سال ۳۳۶ ق. م. یکانهائى از لشکریان خود را به آسیاى صغیر فرستاد. اما به انگیزه مرگ فیلیپ این اردوکشى قطع شد، پسر فیلیپ به نام اسکندر نخست ناچار شد هجوم قبایل ایلیرى را دفع و جنبشهاى ضد مقدونى را در یونان که علیه چیرگى مقدونیان بهپاخاسته بودند، سرکوب کند.
فقط به سال ۳۳۴ ق. م. نیروى اسکندر به کنارههاى آسیاى صغیر پیاده شد. این نیرو شامل افراد مقدونى و یونانیانى بودند که دولتهاى شهرى (پلیسها) یونان در اختیار فرماندهى عالى (سردار تام الاختیار) اتحادیه یونان گذاشته بودند، ضمنا دستههائى از مزدوران (یونانیان و بربرها) هم در این اردوکشى شرکت داشتند.
هسته اصلى این ارتش را پیادهنظام سنگین اسلحه (فالانژ) مقدونى و سوارهنظام که افراد آن وابسته به اشراف مقدونیه بودند (گتائیر)، تشکیل مىداد. ارتش مقدونى ضمن اردوکشىهاى بىشمار، ورزیدگى و آزمودگى چشمگیرى را براى نبرد بهدست آورده بود. برترى این ارتش نسبت به ارتشهاى یونان و حتى ایران آن بود که یکانهاى یکپارچهاى شامل واحدهاى صنوف مختلف (پیادهنظام سبک و سنگین، سوارهنظام سبک و سنگین) سازمان یافته بودند. جنگآوران اصلى این یکانها را فالانژهاى ممتاز تشکیل مىدادند، این فالانژها شامل صفهاى فشردهاى از افراد پیادهنظام مسلح به نیزههاى دراز بودند (عمق هر صف شامل ۱۶ رزمنده بود). اسکندر ضمن اتکاء به این فالانژها که دژهاى متحرکى بهشمار مىآمدند. مىتوانست، نیروهاى دیگر را که قابلیت مانور داشتند با سرعت به نقاط ضعیف صفوف دشمن روانه کند و با وارد آوردن ضربههاى قاطع و بىامان آنرا از پاى درآورد. در این مورد بهویژه سوارهنظام سنگین مقدونى نقش اصلى را عهدهدار بود. و بیشتر اوقات فرماندهى این یکانها را خود اسکندر بهعهده داشت. لشکریان پارسى از نظر سازمانى بارها ناتوانتر از مقدونىها بودند، با وجود اینکه در میان آنها یکانهاى
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۳
پیکارجوى ممتازى از قبیل مزدوران یونانى یا سوارهنظام باخترى و سغدى وجود داشتند، نتوانستند در برابر ارتش سازمانیافته مقدونى پایدارى کنند.
نخستین نبرد در نزدیکى رودخانه گرانیک رویداد، در اینجا اسکندر نیروهاى متحد ساتراپهاى آسیاى صغیر را درهم کوبید، این پیروزى راه تصرف قسمت مهمى از آسیاى صغیر را براى او گشود. ارتش اسکندر در طول کنارههاى آسیاى صغیر، شهرهاى یونانى را اشغال کرد، در این شهرها، نظامهاى دموکراتیک برقرار بود، اما پارسیان از الیگارشى این شهرها پشتیبانى مىکردند- شهرهاى نامبرده پس از اشغال «آزاد و خودمختار» اعلام شدند. اما این آزادى اسمى بود، و عملا جزو متصرفات اسکندر درآمدند. اندازه محدودیت یا آزادى این شهرها متفاوت بود و بستگى به آن داشت که تا چه اندازه به مقدونىها علاقه نشان داده یا در برابر آنها پایدارى کردهاند.
رودوستز ممنن که بهوسیله داریوش سوم فرماندهى نیروهاى پارسى را در آسیاى صغیر بهعهده داشت، امیدوار به شکست ارتش مقدونى در خشکى نبود، برآن شد عملیات جنگى را به دریا بهکشاند، کوشش کرد تا ارتباط اسکندر را با مقدونیه و یونان از طریق دریا قطع کند. ناوگان پارسى عملیاتى جدى را در دریاى اژه آغاز کردند و جزائر آنجا را به تصرف درآوردند. علاوهبراین پارسیان کوشیدند تا قیامهائى را در داخل یونان که بسیارى از مردمش از چیرگى مقدونیان ناخشنود بودند، برانگیزند.
در تابستان ۳۳۳ ق. م. ارتش اسکندر مقدونى از کیلیکى گذشت و به شمال سوریه وارد شد. در آنجا نیروهاى اصلى ارتش پارس زیر فرماندهى خود شاه داریوش سوم حضور داشتند.
در اکتبر ۳۳۳ ق. م. نبردى میان این دو ارتش نزدیکى ایس روى داد و به شکست پارسیان انجامید. داریوش با شتاب بهسوى فرات گریخت، تمام خانواده شاه ایران که در اردوگاه جنگى مىزیستند بهدست اسکندر اسیر شدند، در دمشق خزانه سیار لشکریان پارسى به تصرف مقدونیان درآمد. در پى این پیروزى نهتنها مقدونیان سرتاسر آسیاى صغیر را گرفتند، بلکه راهشان بهسوى جنوب، شهرهاى ثروتمند ساحلى سوریه- فنیقیه و مصر باز شد. قسمتى از این شهرها دلخواهانه به اسکندر تسلیم شدند، برخى دیگر سرسختانه پایدارى کردند. بهویژه نیروى زیادى براى تصرف تیرا که موقعیتى جزیرهاى داشت و ساکنان آنجا پایدارى مىکردند، بهکار رفت. سقوط این شهرها باعث شد، فعالیت پارسیان در دریاى اژه که بهوسیله ناوگان پارسى انجام مىگرفت پایان یابد، اینها شهرهاى کیلیکى و فنیقیه را تخلیه کردند و پس از آگاهى از حضور نیروهاى مقدونى بهسوى وطن بازگشتند.
اشغال گازى راه را براى حرکت اسکندر به مصر باز کرد، مردم این کشور از مقدونیان
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۴
به عنوان آزادکنندگان خود از زیر یوغ پارسیان به گرمى پیشواز کردند. ساتراپ مصر بدون جنگ به اسکندر تسلیم شد. اسکندر به منظور بهرهبردارى از این موقعیت، به سنت- هاى محلى مردم مصر ارج فراوان گذاشت.
در کناره دریاى مدیترانه، نزدیک مصب رود نیل، اسکندر شهر اسکندریه را بنا نهاد، این شهر مرکز نیروى نوبنیاد مصر و مهمترین بندر تجارتى دریاى مدیترانه بهشمار آمد، عملا جدائى اقتصادى کشورهاى کناره دریاى مدیترانه را از میان برد و ارتباط با دریاى اژه را برقرار کرد. اسکندر به لیبى و اراکول آمون سفر کرد و اینگونه اعتبار فراوانى نهتنها در مصر، بلکه در یونان هم بهدست آورد، در اینجا خداى اراکول به نام زوسا- آمون مقیم بود. کاهنان آنجا اعلام داشتند که اسکندر پسر خدا آمون است و بنابراین فرعون بهشمار مىرود، ظاهرا اسکندر بعدها از این عنوان که وسیله استوارى موقعیتش بود، نهتنها در مصر بلکه در سرتاسر قلمرو امپراطوریش بهره برد.
تصرف بابل و شوش. سوزاندن پرسپولیس.
هنگامیکه اسکندر در سوریه و مصر مىگذراند، داریوش سوم به تجدید سازمان ارتشش پرداخت. او توانست نیروى مهمى را گردآورى و در شمال بین النهرین متمرکز، موضع استراتژیک آن ناحیه را اشغال و خط مواصلاتى اسکندر را تهدید کند. اما از آنجا که به کامیابى این طرح در عمل اطمینان نداشت بر آن شد گفتگو با اسکندر را آغاز کند و آماده گردید تمام سرزمینهاى اشغالشده به وسیله نیروهاى مقدونى را تا رود فرات به اسکندر واگذارد و مبلغ ده هزار تالانت باج بهدهد. اما اسکندر این تقاضا را رد کرد و خواستار تسلیم بلاشرط داریوش شد. ارتش مقدونى با یک راهپیمائى شتابانگیز به سوى شمال رهسپار شد و گذرگاههاى فرات را به تصرف درآورد. در یکم اکتبر جنگ سختى در نزدیکى شهر کوچک گاوگامل بین دو طرف رویداد. با وجود موفقیت موقت سواران باخترى و ساکزى و پایدارى سرسختانه مزدوران یونانى که در خدمت پارسیان بودند، ارتش داریوش درهم شکست و خود او با نیروى کمى گریخت.
ارتش اسکندر به سوى مرکز مهم دولت هخامنشى یعنى بابل رهسپار شد، این شهر به وسیله ساتراپ بابل، مازى بدون جنگ تسلیم گردید. ارتش مقدونى از آنجا بیدرنگ به سوى مرکز مهم دیگر هخامنشیان یعنى شوش رهسپار و از آنجا با شکستن مواضع دفاعى کوهستانى، به پارس هجوم برد، پاسارگاد و پرسپولیس، زادگاه دودمان هخامنشیان را به تصرف درآورد. در گنجینههاى شوش و پرسپولیس، ثروت عظیم هخامنشیان به تصرف
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۵
اسکندر درآمد.
در این هنگام سیاست اسکندر در مورد کشوردارى عوض شد. او در نخستین مراحل لشکرکشىهایش براى اداره امور داخلى کشورهاى مغلوب از نمایندگان بلندپایه مردم محلى بهره مىبرد. اینان یا فرمانروایان تابع پارسها در گذشته (مثلا در شهرهاى آسیاى صغیر و فنیفیه)، یا اشراف محلىاى بودند که حاضر شدند زیر نظر فرماندهان نظامى مقدونیان امور کشورى را بگردانند (مثلا در مصر)، هماکنون اسکندر بر آن شد، پارسیان را از اشغال مقامهاى بلند محروم و اداره امور را به زیردستان خودش بسپارد. نخستین بار این سیاست در مورد مازى ساتراپ بابل عملى گردید. پس از تصرف شوش و پرسپولیس این سیاست به میزان گستردهاى اجرا شد و انگیزه نزاع و دودستگى در میان ارتش مقدونى گردید.
شکست ناحیه گاوگامل داریوش سوم را از اندیشه پایدارى بازنداشت. هماکنون دولتهاى محلى خاورى را زیر فرمان گرفت. او در قلمرو ماد هم نیروئى گرد آورد و امیدوار بود در آنجا به پیکار ادامه دهد. لشکریان مقدونى که در پارس مستقر بودند، به سوى ماد راه پیمودند. پیش از این کار کاخ باشکوه و معروف پرسپولیس را به آتش کشیدند و شهر را تاراج کردند. انگیزه این تاراجگرى و به آتش کشیدن کاخ روشن نیست، چون این عمل با سیاست پیشین اسکندر که کوشش داشت با اشراف پارسى نزدیک شود جور در نمىآمد. احتمالا به نظر مىرسد اسکندر به دو علت به چنین اقدامى دست زد: ۱٫ او هنگام اقامت در پرسپولیس آگاه شد که در یونان شورشى پدید آمده و اسپارتىها آشکارا علیه چیرگى مقدونیان بر یونان بهپا خاستهاند و در آتن هم ناآرامى آغاز گردیده است. بنابر این براى جلب افکار عمومى یونانیان به سوى خودش، فرمان داد تا کاخ پرسپولیس را به آتش بهکشند تا آتش زدن معبد یونانیان را به وسیله پارسیان در زمان جنگ ایران و یونان بهیاد یونانیان آورد و تلافى آنرا به رخ مردم آن سامان بکشد. اصلا شعار یونانیان هنگام آغاز لشکرکشى اسکندر به ایران همین موضوع بود. ۲٫ پرسپولیس نهتنها پایتخت دولت هخامنشى بود، بلکه یکى از مراکز مقدس پارسیان بهشمار مىرفت که هر سال مراسم ستایش «شاهنشاه بزرگ» از سوى مردمى که تابع پارسیان بودند در آنجا انجام مىگرفت. به آتش کشیدن کاخیکه قبلهگاه این ملتها بود و چنین مراسمى انجام مىگرفت، نمایشى بود تا کلیه مردم مشرقزمین از پایان حکومت هخامنشیان آگاه شوند و از دلبستگى به آن درگاه قطع امید کنند. بنابراین، این کار را بایستى یک ژست تبلیغاتى به سود مقدونیان بهشمار آورد.
هنگامى که ارتش مقدونیه به اکباتان نزدیک مىشد، در میان نزدیکان داریوش سوم
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۶
همآهنگى براى ادامه کارزار وجود نداشت. خود داریوش به سوى خاور عقب نشست چون نیروى کافى و سازمان دقیقى براى دفاع از ماد در اختیار نداشت. ضمن عقبنشینى، از همپاشیدگى ارتش آغاز گردید. در میان بلندپایگان پارسى توطئهاى علیه داریوش، به منظور برکنار کردن او، که از دفاع شاهنشاهى هخامنشى در برابر هجوم دشمنان عاجز مانده بود، مطرح گردید، رهبرى این توطئه را بس فرمانرواى مهمترین ساتراپ شرق یعنى باختر، به دست گرفت. توطئهگران نخست شاهنشاه را بازداشت کردند و سپس او را کشتند.
دگرگونى در سیاست اسکندر و اختلاف در میان لشکریان یونانى- مقدونى
کشته شدن آخرین شاهنشاه دودمان هخامنشى، نشانه پایان جنگى بود که شاه مقدونى همراه با متحدین یونانىاش زیر شعار تلافىجوئى رویداد جنگ ایران و یونان آغاز کرده بود. در پایتخت گیرکانى هکاتومپیل، اتحادیه شهرهاى یونان رسما منحل شد، اما به یونانیانى که در لشکرکشى شرکت کرده بودند، وعده داده شد که اداره مقامهاى مهم آن شهرها از سوى اسکندر، به آنها واگذار خواهد شد. قصد اسکندر درباره ادامه جنگ با مقاومتهائى در میان ارتش مقدونى روبرو گردید، چون اینان در اثر لشکرکشىهاى طولانى خسته شده بودند و مىپنداشتند به آخرین هدف جنگ رسیدهاند. اما اسکندر که هماکنون خود را قانونا وارث شاهنشاهى هخامنشیان مىانگاشت، خیال نداشت به جنگ پایان دهد، مىخواست سرتاسر متصرفات آنها را به تصرف درآورد و به قلمروش ملحق کند. اسکندر با دشوارى توانست مخالفت ارتش را در اینباره ازبین ببرد و بنابراین به لشکرکشى ادامه داد. پارتها در برابر مقدونیان پایدارى نکردند، ساتراپ آنها بدون جنگ تسلیم شد و در مقام خود باقى ماند.
سیاست تازه اسکندر متوجه مقابله با مخالفتهاى درونى ارتش مقدونى گردید.
موقعیت کنونى اسکندر که وارث قانونى تاج و تخت هخامنشیان بهشمار مىآمد ایجاب مىکرد با اشراف پارسى نزدیک شود، چون مىپنداشت اینها تکیهگاه خوبى براى اداره سرزمین هاى تصرفشده خواهند بود، درعینحال اسکندر کوشش داشت اصول کشوردارى را که از پیش به آن آشنا بود، تغییر دهد و بر پایه خودکامگى که ویژه شاهنشاهان هخامنشى بود، سرتاسر کشور را بگرداند. این گرایش باعث ناخشنودى سخت اشراف مقدونى گردید، چون بهویژه اشراف جلگهاى مناطق مقدونیه، از مدتها پیش املاکى داشتند که مستقلا
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۷
و بهگونه خودمختار اداره مىشدند، اینها تصمیم اسکندر را شکننده سنتهاى باستانى مقدونى برمىشمردند. درعینحال اشراف مناطق کوهستانى مقدونیه، که مانند اشراف جلگهاى قدرت چندانى نداشتند، نزد اسکندر ارج فراوان یافتند و زیر سایه او از رفاه فراوان برخوردار شدند، اینان آماده بودند اسکندر را در پیکارهایش علیه «اشراف پیر» پشتیبانى کنند. اشراف پیر نسبت به ادامه جنگ پندارى منفى داشتند، اینان مىپنداشتند، هرچه جنگ طولانىتر شود، قدرت شاه افزونتر گردد و منابع بیشترى را تصرف کند، اهمیت و اعتبار دولتهاى داخلى خود مقدونیه کمتر خواهد شد. اما اشراف تازه به دوران رسیده مقدونى به دنبال اسکندر مىرفتند و به امید به دست آوردن غنائم جنگى و منافع تازه از راه استثمار سرزمینهاى تصرفشده، از پشتیبانى شاه مقدونى دریغ نداشتند.
در چنین وضعى مسئله توطئه فیلوتى، پیشآمد که به اعدام او و پدرش پارمینونا و تنى چند از نمایندگان اریستوکراسى مقدونى انجامید. اسکندر توانست از تضاد میان اشراف و سربازان معمولى مقدونى که از میان دهقانان بیرون آمده بودند، بهره ببرد، اگرچه اینها هم از جنگ خسته مىنمودند، اما ناخشنودىشان از قدرت روزافزون اشراف بارها نیرومندتر بود و هنگامى که بنا به سنتهاى باستانى مقدونیان، فیلوتى و همکارانش از سوى ارتش محاکمه شدند، به اعدام محکوم گردیدند. به دنبال توطئه فیلوتى ستیزهاى دیگرى در داخل اردوى اسکندر درگرفت (کشتن کلیتا و توطئه «پاژئى»). در همان هنگام تضادهاى سختى میان اسکندر و مقدونیان، از سوئى و یونانیانى که در ارتش اسکندر خدمت مىکردند از سوى دیگر پدید آمد.
پیکار مردم آسیاى میانه علیه استیلاى یونانیان- مقدونیان
در اثر تعرض نیروهاى یونانى- مقدونى به ساتراپهاى خاورى، ویژگیها و شکل- هاى جنگ در آن سامان بهگونهاى دیگر درآمد. اگر پیش از این تودههاى مردم شرق، بهگونه استثنائى در برابر رویدادها بىاعتنا بودند (گاهى حتى اسکندر را به عنوان آزاد کننده آنها از قید ستم پارسیان مىستودند، مثلا در مصر)، اما هماکنون جنگى مردمى را علیه نیروهاى یونانى- مقدونى آغاز کردند. نخستین نشانه آن، قیام در آرئى بود این قیام به باختر و سغدیان سرایت کرد و گسترش یافت. عملیات جنگى در سرزمین آسیاى میانه تا ۳۲۷ ق. م. ادامه داشت و منجر به تلفاتى شد که ارتش اسکندر در تمام طول مدت لشکرکشىاش تحمل نکرده بود. جنگ مردم آسیاى میانه علیه استیلاگران در چند مرحله انجام گرفت. در مرحله یکم رهبر قیام بس بود. او که به خاندان هخامنشیان وابستگى
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۸
داشت، خود را «پادشاه آسیا» خواند و مىخواست اسکندر را سرنگون کند. اما نتوانست در برابر هجوم ارتش اسکندر پایدار بماند چون از اعتماد مردم محلى نسبت به خود بهره نبرد، موفق نشد از اشغال جنوب باختر به وسیله اسکندر جلو گیرد و گذرگاه آمودریا را به روى ارتش او بهبندد. سرانجام بس تسلیم شد، اسکندر فرمان داد او را دستگیر و به عنوان خیانت و سوءقصد به جان پادشاه قانونى محاکمه کنند. بس در اکباتان اعدام گردید.
سختترین نبرد علیه مقدونیان در مرحله دوم انجام گرفت، در این هنگام رهبرى قیام به عهده یکى از رهبران سغدى به نام اسپتیامن بود. تودههاى وسیعى از مردم به این قیام پیوستند و به نیروهاى یونانى- مقدونى ضربههاى نیرومندى وارد آوردند. اسکندر با روش بسیار بیرحمانهاى به این قیام جواب داد. بنا به شهادت کورتزى روفا، او فرمان داد که در دره زرافشان روستاها را به آتش بکشند و همه بزرگسالان را آن ناحیه را نابود کنند. دیودور مىگوید که در این هنگام بنا به فرمان اسکندر ۱۲۰ هزار تن کشته شدند.
در آخرین مرحله نبرد پس از سرکوبى قیام در مراکز باختر و سغد و کشتن اسپتیامن، پایدارى فقط در مناطق پراکنده کوهستانى ادامه یافت. در این هنگام اشراف سغدى و باخترى از ادامه سیاست پایدارى منصرف شدند و به اسکندر گرائیدند. به نشانه آشتى، اسکندر با دختر یکى از این اشراف به نام رکسان که سغدى بود، ازدواج کرد. یکانهاى سوار باخترى و سغدى در لشکرکشى اسکندر به سوى هندوستان شرکت کردند. یکى از ویژگىهاى مهم سیاست اسکندر در شرق دستور ساختمان شهرهاى تازه در آن سرزمین بود. بنا بر اسنادیکه به دست آمده اسکندر چند شهر در این ناحیه بنا نهاد، اما در غرب فقط بندر مصرى اسکندریه را بنیان گذاشت.
لشکرکشى به هندوستان
لشکرکشى هندوستان تقریبا سه سال طول کشید و پس از پیوستن سرزمینهاى پهناورى از آن دیار به متصرفات اسکندر، در اثر خوددارى جدى لشکریان از پیشروى بیشتر به سوى خاور، پایان یافت. در هندوستان هم مانند آسیاى میانه، چند شهر و دژ از سوى اسکندر ساخته شد. هنگام بازگشت، ارتش به سه ستون تقسیم شد: یک ستون زیر فرماندهى کراتر از راه آراخوسیا، دومین ستون به فرماندهى خود اسکندر از راه ساحل دریا و سرانجام قسمتى از راه دریا، به وسیله ناوهائى که در هندوستان ساخته شدند از اقیانوس هند به سوى خلیج فارس رهسپار شدند ستونى که زیر فرماندهى خود اسکندر بود دشوارترین راه را در
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ص: ۱۱۹
پیش داشت: بایستى از شنزارهاى بىآب مىگذشت و پایدارى عشایر محلى را درهم مىشکست. پس از انجام این راهپیمائى بزرگ هر سه قسمت در شوش بههم پیوستند و در آنجا پایان لشکرکشى پیروزمندانه را جشن گرفتند.
غیبت سه ساله اسکندر، شایعات کشته شدن او را در هندوستان پدید آورد- این پدیدهها گویاى گرایشهاى گریز از مرکز نسبت به حکومت او در درون بودند و بنیان امپراطورى اسکندر را سست و ناپایدار نمایاندند. چند ساتراپ ازجمله مقدونیه و پارس تا حد تشکیل دولتهاى مستقلى پیش راندند. کلئآرخ یونانى درحالیکه سازمان مالى مستقلى در مصر برپا کرد، خودسرانه بقیه مقامهاى عالى را اعم از مصرى یا یونانى کنار زد.
گارپال که خزانهدار کل اسکندر بهشمار مىرفت، پولهاى بسیارى از موجودى خزانه را حیفومیل کرد. اسکندر اقدامهاى قاطعى را براى ایجاد یکپارچگى در حکومت انجام داد. چند ساتراپ و مأمور بلندپایه را اعدام و چند تن دیگر را برکنار کرد. گارپال از ترس جانش ضمن برداشت ۶ هزار تالانت از خزانه اسکندر به یونان گریخت. اما کلئآرخ از سوى اسکندر بخشوده شد.
اسکندر در دوره پس از پایان اردوکشى هند سرگرم نظم و نسق سازمانهاى ادارى دولت و آماده شدن براى لشکرکشى تازه گردید. از سوى اسکندر مأموران و کارشناسانى جهت شناسائى دریاى خزر و کنارههاى شبهجزیره عربستان از نظر قابلیت کشتىرانى گسیل شدند. ظاهرا اعزام مأموران شناسائى اخیر به منظور آماده شدن براى تصرف عربستان بود. براى این منظور در منطقه بابل تعمیرگاه کشتى بنا نهاده شد. و ناوگانى آماده گردیدند، اسکندر پایتخت خود را در شهر باستانى بابل قرار داد، چون این شهر در مرکز تقاطع راههائى که دورترین گوشههاى امپراطورى را به هم وصل مىکرد، قرار داشت. در این هنگام اسکندر دو طرح اصلاحى را در مورد ارتش به موقع اجرا گذاشت در نتیجه این طرح، پارسها به سازمان ارتش مقدونى پیوستند.
شاید اسکندر لشکرکشى عظیم تازهاى را طرح کرد- این بار مىخواست، به سوى غرب مدیترانه هجوم برد، و شاید ضمن این طرح مىخواست موضع بیرحمانهاى علیه شهرهاى یونانى بگیرد و هرچه قاطعتر در کارهاى آنها مداخله کند و آنها را زیر نظارت شدیدتر بگیرد. اما ضمن اینکه در گرماگرم فعالیتهاى جوشانى قرار گرفته بود در تابستان ۳۲۳ ق. م. در پایتخت دولتش یعنى بابل درگذشت.