بازگشت کورش به نزد کمبوجیه و گفت‏وگوى آنها

فصل ششم بازگشت کورش به نزد کمبوجیه و گفت‏وگوى آنها

آن‏گاه همگى فرمان کورش را به‏کار بستند. کورش به خانه مراجعت کرد و پس از نیایش به درگاه خدایان عازم محل تمرکز سپاهیان شد. پدرش او را بدرقه کرد. گویند چون از سراى خویش خارج شدند تلألؤ خیره‏کننده برق و غرش رعد همه‏جا را فراگرفته بود و این را به فال نیک گرفتند. چون این نشانه‏هاى میمون را دیدند، منتظر نشانه‏هاى دیگر نشدند و به راه خود ادامه دادند. در راه پدر فرزند خویش را مخاطب ساخته گفت: «پسر من، خدایان همیشه طالب نیکى و خیرند و تو را در مسافرت یارى خواهند کرد. این علایمى که در آسمان هویدا شده همه دلیل بر این است که تو در کارت موفق و پیروز خواهى شد….

تو خود به این رموز واقفى، زیرا من آنچه باید در این باب بدانى به تو آموخته‏ام و نیاز به کمک غیب‏گویان ندارى تا از مشیت خدایان خبردارت کنند. به تو آموختم که آنچه دیدنى است ببینى و آنچه شنیدنى است بشنوى و درک کنى؛ و از کمک دیگران که ممکن است تو را گم‏راه نمایند، بى‏نیاز باشى. یا اگر در محلى اتفاقا به غیب‏گویان دست‏رسى نداشته باشى، بدون کمک آنان به حقایق اراده خدایان وقوف یابى و از آنچه مقدر است تبعیت نمایى.» کورش جواب داد: «پدر، براى این‏که سزاوار راه‏نمایى و دلالت خدایان باشم، تا جایى که مقدورم بود در تعلیم و تربیت خود کوشیدم تا مورد ستایش و رضایت تو قرار گیرم. یاد دارم که روزى مى‏گفتى یک وسیله مطمئن اجابت دعا در درگاه خدایان و هم‏چنین جلب موافقت و مهربانى مردمان آن است که مرد منتظر نماند تا در تنگناى اضطرار و بى‏چارگى دست تضرع به درگاه خدا بردارد یا از مردم استعانت جوید، بلکه باید در کام‏یابى و عین پیروزى به یاد خدایان شد، و اصرار مى‏کردى که در همان ایام موفقیت با دوستان نیز باید رفیق و وفادار ماند.» پدر گفت: «آیا به سبب همین نصایح نیست که حال تو با عشق و لذت‏

کوروش‏نامه، متن، ص: ۳۱

فراوان به درگاه خدایان نیایش کردى و در دل خود امید بیشترى دارى که درخواست‏هایت اجابت شود و توفیق حاصل کنى؟ چه هیچ ملامتى در رفتار و کردار خود ندارى.» کورش گفت: «راست است پدر، من خدایان را یار و یاور خود مى‏دانم.» پدر گفت: «به یاد دارى که ما روزى در این باب صحبت مى‏کردیم که مردمى که مى‏دانند خداوند چه چیزهایى را در اختیارشان نهاده است بهتر در کار خود توفیق حاصل مى‏کنند تا کسانى که آن را نمى‏دانند؟ یا کسانى که همّ خود را موقوف به کار کردن نموده‏اند سریع‏تر از دیگران، که وقت خود را به بطالت و کاهلى مى‏گذرانند، پیش مى‏روند. یا مراقبت و دقت بهتر از مسامحه و غفلت درد انسان را دوا مى‏کند. سرانجام به این نتیجه رسیدیم که تقاضاى آن‏کس در درگاه خدایان مقبول است که شایستگى دارد و از فضایل نیک برخوردار است.» کورش جواب داد: «بلى، سخنانت را خوب به خاطر دارم و چه کوشش‏ها کردم تا خود را مهیا ساختم. به یاد دارم که مى‏گفتى کسى که اسب‏سوارى نمى‏داند نباید از خدایان بخواهد که او را در یک جنگ سواره مدد نمایند و کسى که از تیر انداختن آگاه نیست، نباید از خدایان بخواهد که او را بر تیراندازان زبردست فایق گردانند؛ و آن‏که سکانبانى نمى‏شناسد نباید کشتیبانى کند و بخواهد که به ساحل نجات برسد؛ و کسى که تخم نمى‏پراکند نباید توقع برداشت محصول خوبى داشته باشد؛ و کسى که در هنگام جنگ از خود دفاع نمى‏کند نباید از خدایان مسئلت نماید که مغلوب دشمن نشود. در حقیقت تمام این‏ها با قوانین خدایان مغایرت دارد. نیز مى‏گفتى که وقتى انسان تقاضاى ناصوابى از خدایان داشته باشد شایسته است که تقاضایش مورد اجابت قرار نگیرد هم‏چنان‏که اگر خواهش غیرقانونى از مردم داشته باشد، شایسته است که تقاضایش پذیرفته نشود.» آن‏گاه پدر رو به فرزند خود نموده پرسید: «آیا نصیحت دیگرم را فراموش نموده‏اى که گفتم چه‏قدر برازنده و شایسته است که شخص بکوشد تا خود وسایلى فراهم سازد تا نیک و زیبا باشد و از آزمایش‏هاى روزگار پیروز و موفق درآید، سعى کند حوایج خود و ملازمان و خدام خود را برآورد؛ چه نیک‏سرشت و فرخنده شخصى است آن فرمان‏روایى که با تدبیر و کیاست اسباب رفاه و رزق زیردستان خود را به فراوانى تهیه کند، مردم را چنان رهبرى و تربیت کند که شایسته و مرفه بارآیند و اگر چنین توفیقى حاصل کرد کارى درخور تمجید و تحسین فراوان انجام داده است.» کورش با خشنودى فراوان گفت: «راست است پدر، این کار، یعنى خوب فرمان‏روایى کردن، در نظر من امرى خطیر و مأموریتى بس عظیم و مهم است. و حال نیز چون به این مطلب خوب دقیق مى‏شوم و پیش خود فکر مى‏کنم که حکومت‏کنندگان چگونه باید باشند و بخصوص چون به وضع حریفان خود پى مى‏برم.

مى‏گویم بر ما ننگ است که از این اشخاص بیم در دل راه دهیم و به آنها حمله نبریم. من بارها متوجه این مطلب شده‏ام که غالب اشخاص حتى متحدین ما تصور مى‏کنند که تفاوت اصلى بین‏

کوروش‏نامه، متن، ص: ۳۲

حکومت و رعیت این است که زمام‏داران امور باید بهتر بخورند و صندوق‏هایشان از طلا پر باشد، و بیش از دیگران بخوابند و روى هم رفته کم‏تر از مرئوسین زحمت بکشند و رنج ببرند. و حال آن‏که به عقیده من اختلاف آنها در این نیست که فرمان‏روایان زندگانى راحت‏تر و آرام‏ترى داشته باشند، بلکه تفاوت اصلى در اصابت نظر و پیش‏بینى امور و عشق به کار کردن است.» پدر جواب داد: «بلى فرزند من، ولى در غالب موارد شخص مجبور مى‏شود نه تنها بر ضد مردان بلکه بر ضد اشیا بجنگد و بارها برداشتن این موانع از قلع‏وقمع آدمیان دشوارتر است. مثلا تو به خوبى مى‏دانى که اگر در سپاه تو وسایل و لوازم فراهم نشود، قدرت فرمان‏دهى‏ات از بین مى‏رود.» کورش گفت: «راست است پدر، ولى سیاکزار وعده داده است که براى کسانى که از این سرزمین به کمکش بشتابند، ولو عده آنها بسیار باشد، آذوقه و وسایل تأمین کند.» کمبوجیه گفت: «پس تو به امید ثروت سیاکزار عازم میدان جنگ مى‏شوى.» کورش گفت: «بلى.» کمبوجیه گفت: «آیا مى‏دانى که ثروتش چیست؟» جواب داد: «نه، من اطلاعى ندارم.»

– پس تو به چیزى که بدان علم ندارى امیدوارى؟ تو احتیاج به مخارج بسیارى دارى و همین‏جا باید مخارج بسیار و گوناگون را تأمین نمایى. مگر نمى‏دانى؟»

کورش جواب داد: «مى‏دانم.» پدر گفت: «اگر وسایل کافى در دست خویش نداشته باشد، یا اگر در عهد خود وفادار نماند و وعده دروغ داده باشد، عاقبت سپاه تو چه خواهد شد؟» کورش جواب داد: «البته سرنوشت شومى خواهیم داشت. حال اگر تو وسایلى سراغ دارى، تا زمانى که در سرزمین دوست هستیم به من بنما تا از آن برخوردار گردم.

کمبوجیه گفت: «تو تقاضا دارى هرگاه وسایلى مى‏دانم به تو بیاموزم تا بر آنچه دارى بیفزایى؟ مگر نمى‏دانى هیچ‏کس نمى‏تواند این وسایل را فراهم کند، مگر آن‏که قدرت داشته باشد. تو با پیاده‏نظامى عازم میدان هستى که من مطمئن هستم در دنیا نظیر ندارد. سوارنظام ماد که او هم بسیار تواناست، رفیق و متحد تو است. حال از بین اقوام مجاور کدام‏یک جرئت خواهد داشت که یا براى خوش‏آیند تو یا براى حفظ خود از پیش‏آمدهاى بد، سر تعظیم در برابر تو فرود نیاورد. تو باید با سیاکزار توافق کنى که ضروریات را در اختیار تو بگذارد تا با آسودگى خاطر به مهم خویش بپردازى و این پند را خوب آویزه گوش خود کن که نباید تأمل کرد تا ضرورت انسان را مجبور کند درصدد وسیله برآید، بلکه در عین نعمت است که باید در فکر قحطى بود، زیرا هرچه کم‏تر خود را محتاج نشان دهى بهتر و سهل‏تر از عهده فراهم کردن مایحتاج خود برخواهى آمد. در این‏صورت است که سربازان همیشه اطاعت از تو را بر خود فرض و واجب مى‏دانند و احترامت در نزد دیگران محفوظ خواهد ماند. و چنان‏چه برحسب قدرتى که در اختیار دارى به کسى نیکى کنى و یا آزارى رسانى، مادام که سربازانت بى‏نیازند از تو سریع‏تر و بهتر اطاعت‏

کوروش‏نامه، متن، ص: ۳۳

خواهند کرد و این را خوب بدان که فرمانت در آن‏وقت متبع و نافذ است که همه بدانند که هرکار که خواهى مى‏توانى انجام دهى.»

– پدر، آنچه گفتى در نظر من عین حقیقت است. هیچ‏یک از سربازان در برابر آنچه امروز دریافت مى‏دارد از من سپاس‏گزار نخواهد بود زیرا همه مى‏دانند که سیاکزار با چه شرایطى آنها را به اتحاد دعوت کرده است. در صورتى که اطمینان دارم اگر از دست من کوچک‏ترین پاداشى دریافت دارند تا عمر دارند آن را فراموش نخواهند کرد. چنان‏چه سپاهى در اختیار انسان باشد و به کمک دوستان بشتابد و دشمنان را سرکوب و مجازات کند باید وسایل کار سپاه را فراهم کند و اگر قصورى در این باب روا دارد مانند آن است که زمین‏هایى و وسایلى براى زراعت آنها داشته باشد و با وجود این آنها را خشک و بایر رها کند. پس بدان‏که هیچ‏گاه در فراهم نمودن اسباب کار و وسایل سپاهم قصور نخواهم ورزید و چه در سرزمین دشمن و چه در خاک دوست این مهم را مجرا و معمول خواهم داشت.

آن‏گاه کمبوجیه پسر را مخاطب ساخته گفت: «آیا چیزهاى دیگرى باقى مانده است که باید در مد نظر گرفته شود؟» کورش در جواب گفت: «چگونه ممکن است آن روزى را فراموش کنم که من براى دریافت حق‏التدریس معلم که به من درس نظام مى‏آموخت خدمتت شتافتم و تو تقریبا از من چنین پرسیدى: پسرم آیا آن معلمى که اکنون دستمزدش را از من مى‏ستانى به تو یاد داده است که یکى از وظایف بزرگ فرمان‏ده سپاه قناعت در خرج و جلوگیرى از اسراف و تبذیر است؟ چه سربازان در میدان جنگ نیز به همان حوایج و لوازم خدمت‏گذاران احتیاج دارند. اما چون حقیقت را به تو گفتم و جواب دادم که معلم کلمه‏اى از این مقوله بر زبان نرانده است، آن‏گاه سؤال کردى: آیا از سلامتى افراد و قوت جسمانى سربازان سخنى گفته و به تو آموخته است که یکى از وظایف بزرگ فرمان‏دهى همانا صحت و عافیت و نیروى سربازان است؟ و چون باز به عرضت رساندم که از این بابت نیز دستورى نداده است، پرسیدى که از حیله‏هاى جنگى شمه‏اى بیان نموده است یا نه؟ زیرا با به‏کار بردن بعضى نیرنگ‏هاست که سربازان در مأموریت خویش فایق و پیروز مى‏شوند. باز به تو جواب دادم که از این بابت نیز سخنى نگفته است. سپس سؤال کردى که آیا به تو نیاموخته است که چگونه جسارت و رشادت سربازان را تهییج کنى؟ زیرا در هر سپاه تفاوت بسیارى بین رشادت و رخوت و کم‏رویى سربازان وجود دارد. باز در جوابت گفتم که چنین اصلى مطرح مذاکره قرار نگرفته است. آن‏گاه پرسیدى آیا تعالیمى داده است که چگونه اطاعت افراد را نسبت به فرمان‏ده مى‏توان تأمین کرد؟ جواب دادم در این باب نیز سخنى بر زبان نیاورده است. سپس سؤال کردى که پس در علم نظام چه دستورهایى داده است؟ گفتم که به من فن لشکرکشى و اداره امور جنگى آموخته است. تو از شنیدن این سخن خندیدى و به تفصیل‏

کوروش‏نامه، متن، ص: ۳۴

بیان کردى که اداره امور رزمى موقوف به اصولى است و بدون توجه به سلامتى افراد و بدون توسل به نیرنگ‏هاى جنگى و بدون اطمینان به اطاعت سربازان چه باقى خواهد ماند، زیرا فن لشکرکشى جزئى است از فن اداره امور جنگى. چون از تو درخواست کردم این اصول را به من بیاموزى، مرا مأمور ساختى نزد سرداران بزرگ و کارآزموده بروم و تعلیم بیابم و درباره هریک از این نکته‏ها از آنها پرسش نمایم.

از آن پس همّ خویش را مصروف به این کردم که در نزد کسانى که در تدابیر و فنون جنگى شهرت دارند، این نکته‏ها را بیاموزم. در باب تأمین غذاى افراد و چگونگى آن از سیاکزار تعلیم گرفتم. در تأمین صحت و سلامتى سربازان این نکته را دریافتم که در شهرها براى حفظ سلامتى به پزشکان حاذق توسل مى‏جویند و سرداران نیز باید با خود پزشکانى همراه داشته باشند تا مراقب حال و وضع افراد باشند. به این جهت به محض این‏که در سپاه خود مستقر شدم از کسانى که در فن طبابت کارآزموده بودند استمداد نمودم و در سپاه خود حاضر دارم.»

پس از آن پدر کورش چنین گفت: «فرزند من، وجود این اشخاص در اردوى تو مانند رفوگرانى هستند که به وصله کردن و مرمت پاره‏ها مى‏پردازند. پزشکان براى معالجه بیماران‏اند.

اما تو تکلیف شریف‏ترى بر عهده دارى و آن این است که باید تدابیرى اتخاذ کنى که سپاهیان تو مریض نشوند. وظیفه تو باید این باشد که از بیمار شدن سپاهیان پیش‏گیرى کنى.» کورش سؤال کرد: «براى تأمین چنین امر خطیرى چه باید کرد؟»

کمبوجیه جواب داد: «هرگاه مصمم شدى در محلى توقف کنى، کارى کن که سلامت سپاهیانت را تأمین کنى و چون قدرى به خود در جست‏وجوى چنین نقطه زحمت دهى حتما بعدها راضى و خشنود خواهى شد. در انتخاب محل، رنگ و قیافه ساکنین آن به تو گواهى مى‏دهد؛ اما انتخاب محل مناسب کافى نیست بلکه باید همان روشى را که براى تأمین سلامتى خود به‏کار مى‏بندى به کار بندى.» کورش جواب داد: «دستورى که من درباره خود به‏کار مى‏بندم این است که غذا را در معده خود انباشته نکنم، چه بسیار ناراحت‏کننده است. سپس به وسیله تمرینات و حرکت بسیار آن را هضم مى‏کنم. این وسیله را در حفظ سلامتى و دارا بودن نیروى جسمانى بسیار مفید و مناسب یافته‏ام.» پدر جواب داد: «بلى، ولى باید به فکر دیگران باشى.»

– آیا سربازان فرصت کافى براى تمرین‏هاى بدنى دارند؟

پدر جواب داد: «این امر نه تنها مفید است بلکه ضرورى و واجب است. یک سپاه براى این که تکالیف خود را خوب انجام دهد، باید هیچ‏گاه از ایذاى دشمن و نیکى در حق خود فروگذار نکند و از آن غافل نماند. تو پى برده‏اى که غذا دادن به یک فرد بى‏کاره چه‏قدر نامطبوع است. از آن دشوارتر رساندن غذا به خانه‏اى است که افراد آن همه مهمل و بى‏کاره‏اند و از همه چیز

کوروش‏نامه، متن، ص: ۳۵

مشکل‏تر تغذیه سپاهى است که تن به کاهلى داده است. در واقع در هر سپاه افراد متعددى منتظر فرصت‏اند تا شکمى از عزا درآورند؛ چون به میدان مى‏روند جیره مختصرى با خود برمى‏دارند و هرچه به آنها بدهند با ولع بسیارى مى‏بلعند. پس باید سعى کرد که سپاه هیچ‏گاه بى‏کار و مهمل ننشیند. بر سرکرده بافراست است که سربازان خود را به نحوى بار آورد که علاوه بر دارا بودن ضروریات اولیه، تنى سالم و بازوانى نیرومند داشته باشند.» کورش جواب داد: «به نظر من تهیه مسابقات و تمرین‏هاى متعدد جنگى و توزیع جوایز کمک شایانى به چستى و چالاکى سربازان خواهد نمود.» پدر گفت: «اگر تو متوجه این نکات باشى و همه را معمول و مجرا بدارى یقین داشته باش که سربازان سپاهت به همان چالاکى رقاصان صحنه نمایش خواهند شد.»

کورش پدر را مخاطب ساخته گفت: «براى تشجیع سربازان و افزودن تهور و شجاعت آنان باید پیوسته امیدوارشان نگاه داشت.»

– بلى فرزند، ولى این امر مانند آن است که شما سگان شکارى را پیوسته چنان بجهانید که گویى شکارى از دور دیده‏اید. راست است که در چند بار اول چون آن صدا را شنیدند به هواى شکار به تاخت حاضر مى‏شوند، اما چون چند بار گول خوردند، چنان‏چه فرصتى دست داد و واقعا شکارى دیدید و سگان را فراخواندید، دیگر اعتنایى نمى‏کنند و اطاعت شما را نخواهند نمود. امیدوار ساختن سربازان نیز همین‏گونه است؛ اگر چندین بار سخنتان دروغ درآمد، دیگر حتى در مواقعى که اطمینان حاصل است امیدوار ساختن مؤثر و مفید واقع نخواهد شد. پس باید از دادن وعده‏هایى که انجام دادن آنها میسر نباشد احتراز جست ولو این‏که چند بارى نتایج نیکو حاصل شده باشد. و باید تشویق سربازان در مواقع خطرهاى بزرگ داراى اعتبار باشد.

کورش رأى پدر را بپسندید و آن را دستور کار خویش قرار داد. آن‏گاه رو به پدر نموده گفت:

«و اما من در فن مطیع ساختن سربازان تجربیاتى دارم که به نظرم مفید است. زیرا از اوان کودکى مرا به اطاعت از اوامر خود عادت داده‏اى و چون به‏دست استادانم سپردى، همان راه و روش را به من آموختند تا این‏که در جرگه بالغان وارد شدم. در آنجا نیز استادمان با دقت و مراقبت سرشارى ما را به اطاعت از امر بزرگ‏تران ترغیب و تشویق مى‏کرد گذشته از این بسیارى از قوانین و سنن رایج بین ما نیز بر این دو اصل بنا نهاده شده است: فرمان دادن و فرمان‏بردارى. من پس از تفکر زیاد معتقد شده‏ام که اگر بخواهند اطاعت نمودن را رایج و عمومى سازند باید آن را بستایند؛ و به‏عکس، سرپیچى و نافرمانى را به شدت مورد ملامت و مؤاخذه قرار دهند.» پدر گفت: «بلى فرزند من، اگر بخواهند از راه ترس اشخاص را وادار به اطاعت کنند، راه همین است که گفتى؛ اما اگر بخواهند که با رضا و رغبت اشخاص را به اطاعت خود درآورند، راه بسیار کوتاه‏ترى هست. در واقع اگر مردم دریابند که کسى هست که بیشتر از آنان درصدد تأمین منافع و رساندن‏

کوروش‏نامه، متن، ص: ۳۶

خیر به آنهاست، خودبه‏خود اطاعت او را بر خود واجب مى‏شمارند. این امر را مى‏توانى در هزاران مورد، به‏خصوص در نزد بیماران آزمایش کنى. لابد دیده‏اى که بیماران با چه عجله‏اى دنبال پزشک مى‏فرستند و بدون چون‏وچرا دستورش را مطاع مى‏دانند و بدان عمل مى‏کنند. در دریا، ملوانان اطاعت از ناخدا را بر خود فرض مى‏دانند، گم‏شدگان وقتى بلدى یافتند بدون تردید از عقبش به راه مى‏افتند. اما چنان‏چه دریابند اطاعت و پیروى از کسى ممکن است مخل و مزاحم واقع شود نه از تنبیه و تهدید مى‏هراسند و نه به تشویق و تقدیر گوش فرامى‏دهند. زیرا هیچ اتفاق نیفتاده است که کسى با طیب خاطر به دریافت پاداشى تن دردهد که علم دارد به این که به ضرر او تمام خواهد شد.»

– پس به این نتیجه مى‏رسیم که هیچ وسیله‏اى براى تأمین اطاعت محض وجود ندارد مگر این‏که از اطاعت‏کنندگان ماهرتر جلوه‏گر شویم.

– هم‏چنین است.

– بسیارخوب، چگونه ممکن است مردم چنین اعتقادى پیدا کنند؟

– بهترین راه آن است که در کارى که مى‏خواهند به انجام رسانند مهارت به خرج دهند؛ و چنان‏چه به اصولى که یک‏یک تشریح کردم دقیق شوى، خواهى فهمید که راه صواب همان است که گفتم. اما چنان‏چه زارع نباشى و بخواهى به عنوان زارع ماهرى جلوه‏گر شوى یا بخواهى سوار یا طبیب یا نوازنده خوبى شناخته شوى یا بخواهى در هر شغلى که بدان مشغولى هم خویش را به ظاهر کار مصروف دارى و تنى چند را بفریبى تا از تو ستایش کنند یا براى حرفه خود وسایل بسیار زیبا فراهم کنى ممکن است در بادى امر بتوانى عده‏اى را گول بزنى. اما همین‏که پاى آزمایش به میان آمد، به زودى پى خواهند برد که طبل میان‏تهى بوده‏اى و مشتت باز خواهد شد و تو را به عنوان مردى فریب‏کار خواهند شناخت؟

– آیا به چه وسیله شخصى در حرفه‏اى که براى خود مفید تشخیص داده است ماهر و توانا خواهد شد؟

– واضح است که اول باید آنچه را که در آن فن آموختنى است دریابد و تعلیم گیرد، کما این که تو در حرفه خود فن لشکرکشى را آموخته‏اى. و اگر کارى پیش آید که به دانستن آن توفیق نیابد باید دست توسل و توکل به درگاه خدایان دراز کند و از این راه از دیگران گوى سبقت برباید، سپس در مرحله عمل بکوشد تا بهترین راه را در پیش گیرد، در پیشه خود مراقبت نماید تا آن را به نحو احسن انجام دهد و همین مراقبت و بیدارى در کار است که مرد را ماهر و هشیار مى‏سازد و از غفلت و گم‏راهى مصون مى‏دارد. و اما چون بخواهى محبوب پیروان خود واقع شوى- و این امر به نظر من از همه اصول مهم‏تر است- باید از همان روش تبعیت نمایى که براى جلب‏

کوروش‏نامه، متن، ص: ۳۷

قلوب دوستان و یاران نزدیک خود پیروى مى‏کنى، یعنى از عمل نیک مضایقه روا ندارى. راست است که رساندن خیر همه وقت و نسبت به همه کس کارى به غایت دشوار است اما باید در شادى کسانى که موفقیتى به‏دست آورده‏اند شادى کنى و در غم مستمندانى که مصیبتى به آنها روى آورده است غمگین باشى و بکوشى که به نیازمندان کمک کنى یا اگر بیم آن دارى که کسى در عمل خیرى مانده و نمى‏تواند توفیق حاصل کند باید به مساعدتش پردازى و از یأس و شکست نجاتش بخشى. این‏هاست علایم آشکار علاقه و محبت دوجانبه.

حال وارد عمل شویم: اگر فصل تابستان است، رئیس یا فرمان‏ده باید بیشتر از دیگران خود را در معرض حرارت آفتاب قرار دهد و چنان‏چه زمستان است باید کم‏تر از دیگران از سرما به خود هراس دهد. هم‏چنین در صحنه کار باید بیش از مرئوسین متحمل رنج و زحمت شد، چه در این صورت است که محبوب پیروان خود خواهى شد.

کورش از پدر پرسید: پس به عقیده تو بایستى که یک فرمان‏ده در همه‏چیز از متابعین خود بیشتر شجاعت و رشادت داشته باشد.» پدر جواب داد: «بلى باید ثبات و رشادتش مافوق دیگران باشد و به همه‏چیز احاطه داشته باشد. اما اى فرزند این نکته را نیز بدان که انجام کارها به یک درجه رئیس و مرئوس را فرسوده نمى‏سازد، زیرا افتخار بار فرمان‏ده را سبک مى‏سازد.

کورش از پدر سؤال کرد: «پس وقتى سربازان داراى ضروریات خود شدند، سلامتى‏شان تأمین شده از خستگى بیم نداشتند و در تمرین‏هاى نظامى آزموده شدند و یک‏دل و یک‏جهت مشتاق نشان دادن رشادت خود شدند و اطاعت و فرمان‏بردارى از بزرگ‏تر را بر خود فرض و واجب دانستند، آیا مصلحت مى‏بینى که چنین سپاهى بى‏درنگ به سرکوبى دشمن گسیل شود؟

– بلى، حتم داشته باشید که چنین سپاهى پیروز و مظفر خواهد شد، در غیر این صورت هرچه مردان شجاع و سپاهیان رشید داشته باشیم، بیشتر راه احتیاط پیش خواهیم گرفت، زیرا معمولا چیزهایى را که ما عزیز و گرامى و ذى‏قیمت مى‏دانیم، سعى مى‏کنیم در محل امن و امانى بگذاریم.

– حال پدر بگو بدانم چگونه ممکن است بر سپاه خصم غلبه یافت؟

پدر گفت: تو موضوعى را مطرح ساختى که حل آن به سادگى میسر نیست. در واقع براى به دست آوردن چنین موفقیتى باید شخص مکار، حیله‏گر، پرتزویر و در غارتگرى و چپاول بر حریف چیره‏دست باشد. کورش به خنده گفت: مرا دلالت به چه کارى مى‏کنى؟ پدر جوابش گفت: بلى به کارى که شایسته مردان بزرگ و واقع‏بین است.

– پس چگونه است که ما را در کودکى ترغیب مى‏کردى که از این صفات دورى جوییم؟

– حال نیز همان صفات را در روابط و معاملاتى که با دوستان و هم‏شهریان خود برقرار

کوروش‏نامه، متن، ص: ۳۸

مى‏سازید لازم مى‏دانم ولى چون سروکارتان با دشمن افتاد باید به انواع حیل بکوشید تا عرصه را بر او تنگ کنید.

– اما من این راه و روش را نیاموخته‏ام.

– پس چرا تیراندازى آموختى، چرا فن نیزه‏پرانى تعلیم گرفتى، چرا به انواع حیل متشبث مى‏شوى تا گرازى را در دام اندازى یا با تور از پا درآورى، چه‏طور گوزنى را به کمند یا به دام مى‏کشى؟ چرا وقتى با ددان روبه‏رو مى‏شوى یا با شیر یا پلنگى مواجه شدى یا خرسى را از دور دیدى در کمین مى‏نشینى و به‏جاى این‏که مستقیما با او دست و پنجه نرم کنى به انواع حیل سعى مى‏کنى غافلگیر و مغلوب و منکوبش سازى؟ مگر گستردن دام، در کمین نشستن، طناب انداختن از جمله حیله‏ها و غدر و دغل‏کارى براى تفوق بر حریف نیست؟

– بلى، همه این‏ها در مورد حیوانات صحیح است. اما در مورد آدمیان. به خاطر دارم روزى درصدد برآمدم با مکر و حیله کسى را بفریبم ولى استاد تنبیهم کرد.

کمبوجیه گفت: «در تعلیم فن تیراندازى یا نیزه‏پرانى هیچ‏گاه انسان را هدف قرار نمى‏دهیم، بلکه نقطه‏اى را هدف‏گیرى مى‏کنیم بدون این‏که آزارى به کسى برسد، اما همین‏که در میدان جنگ با دشمنى روبه‏رو شدیم هدفمان سینه حریف است. به همین قرار در حین تعلیم کسى را دلالت نمى‏کنیم که رفیق خود را با مکر و خدعه بفریبد، بلکه درباره حیوانات تمرین مى‏کنیم تا اگر جنگ فرارسد آزموده باشیم. کورش جواب داد: «مع ذلک چون مقرر است که با انسان نیکى یا بدى نمود پس بر ما واجب است که هردو را بیاموزیم.

– بلى، در ایام گذشته پدران ما به اطفال خود عدالت را به همین مفهوم که تو استنباط کرده‏اى تعلیم مى‏دادند یعنى مى‏گفتند دروغ نباید گفت مگر به اقتضاى زمان؛ باید از خدعه پرهیز کرد مگر این‏که مصلحتى آن را مجاز سازد؛ از بهتان احتراز باید جست مگر این‏که ضرورتى پیش آید؛ نباید درصدد تسلط بر دیگرى برآمد مگر در صورت لزوم. سپس تشریح مى‏کردند که رفتار طفل با دوستان و دشمنان چگونه باید باشد و به این نتیجه مى‏رسیدند که ممکن است دوستان را فریب داد اگر نیت خیرى در پیش باشد، یا دزدى کردن از دوست چنان‏چه براى امر خیرى باشد مجاز است. نتیجه این تعالیم این بود که اطفال را به تمرین این قبیل امور وادار مى‏کردند، به همان نحو که یونانیان خدعه و تزویر را در مبارزه و کشتى گرفتن مجاز مى‏دانستند و به اطفال راه و روش این قبیل مکر و حیله‏هاى را مى‏آموختند و آنان را ترغیب و تشویق مى‏کردند. عده‏اى که ذاتا استعداد فریب دادن داشته ولى همان استعداد را در کسب موفقیت در برابر حریف به نیروى بازوى خود نداشتند، در برابر یاران خود این روش را به کار مى‏برند و غلبه مى‏یافتند. نتیجه این شد که قانونى وضع نمودند که هم‏اکنون مجرا است؛ به موجب این قانون مربیان موظف شدند

کوروش‏نامه، متن، ص: ۳۹

که اطفال را به همان نوع که ما مستخدم و خدمتکاران را تربیت مى‏کنیم تعلیم دهند؛ یعنى طفل ملزم شود که جز حقیقت چیز دیگرى نگوید، گرد مکر و فریب نگردد، دستش به دزدى دراز نشود، درصدد برنیاید که بر حریف غلبه یابد؛ و هرکس که خلاف آن کند مستوجب تنبیه و مؤاخذه خواهد بود. در نتیجه اطفال با خلقى بسیار ملایم و ساده بار آمدند.

اما همین‏که جوانان به سنى رسیدند که تو اکنون رسیده‏اى، مى‏توان به آنها آموخت که در برابر دشمن چه روشى باید در پیش گرفت، زیرا تردید نیست که جوانانى که با ملکات حسنه و سجایاى اخلاقى رشد و پرورش یافته‏اند، در نتیجه توجه به رذایل، خوى توحش نمى‏گیرند و به انسان وحشى و عارى از مکارم اخلاق مبدل نمى‏شوند. به همین دلیل مربیان ما به اطفالى که تازه پا به سن بلوغ گذاشته‏اند از عشق سخن نمى‏گویند، زیرا بیم آن مى‏رود که به علت کمى سن دچار افراطکارى و ذمایم اخلاقى شوند.

کورش گفت: پس من در کسب حیله‏هاى جنگى بسیار عقب هستم، حال اگر پدر، چیزى از آن جمله مى‏دانى مرا بیاموز تا این‏که بر دشمنانم فایق آیم. کمبوجیه جواب داد: سعى کن حتى‏المقدور با صفوف منظم بر دشمن، قبل از اینکه آرایش رزمى یافته باشد، بتازى و غافل‏گیرش سازى. با افراد مسلح خود به کسانى که هنوز اسلحه به‏دست ندارند حمله کن، سربازانت را هشیار و بیدار نگه‏دار تا به سهولت بر سربازان خمار و خواب‏آلود حریف چیره شوند. سعى کن خود را از انظار دیگران پنهان سازى ولى به خوبى دیگران را ببینى، موقعیت خوب زمین را تصرف کن و حریف را در زمینى که داراى موقعیتى نامناسب است بران، آن‏گاه بر او حمله بر و او را پراکنده کن. کورش که سراپا گوش بود تعجب‏کنان از پدر سؤال کرد: آیا ممکن است حریف را در چنین وضع نامناسبى غافل‏گیر ساخت؟ کمبوجیه جواب داد: این امور از ضروریات اولیه کارزار است و به همین دلیل دو سپاه که منتظر نبرد در کمین یک‏دیگرند باید با حدس و قیاس موقعیت حریف را بسنجند. بدیهى است هردو حریف باید فرصت خوردن و خوابیدن داشته باشند. باید سحرخیز بود و کارهاى ضرورى را از طلیعه صبح آغاز نمود. باید خواه و ناخواه از راه‏ها به همان وضع که هست عبور کرد. باید به نقاط ضعف خود واقف شوى و پیوسته مترصد باشى که آن را از نظر دیگران بپوشانى و دریابى که ضعف حریف در چیست و بر آن حمله برى.

کورش گفت: آیا در همین موارد است که مى‏توان دشمن را مغلوب کرد یا فرصت‏هاى دیگرى نیز مى‏توان یافت؟ کمبوجیه گفت: تردید به خود راه مده. در این موارد که تذکر داده شد همه کسانى که ضعفى در خود مشاهده مى‏کنند مخصوصا هشیار مى‏شوند. ولى از حیله و تزویرهاى مؤثر یکى این است که حریف را در امرى خاطرجمع سازى و چون دریافتى که اطمینان کامل‏

کوروش‏نامه، متن، ص: ۴۰

یافته است ناگهان بر وى بتازى یا چنین وانمود کنى که در حال فرار هستى و کارى کنى که به تعاقبت بپردازد و چون او را به محل نامناسبى کشاندى یکباره بر سرش بتازى و صفوفش را پراکنده سازى. اما اى فرزند، حال که تو مى‏خواهى کلیه فنون رزمى و حیله‏هاى جنگى را بیاموزى نباید به آنچه آموخته‏اى اکتفا نمایى، بلکه فرمان‏ده لایق کسى است که به هنگام ضرورت از این قبیل تدابیر از خود ابداع کند و در برابر دشمن صاحب ابتکار باشد. باید مانند نوازندگان بود که فن خود را محدود به آنچه آموخته‏اند نمى‏نمایند، بلکه پیوسته درصدد تنظیم و پرداختن آهنگ‏هاى جدید و وزن‏هاى ابتکارى هستند. و به همان قرار که در موسیقى تصانیف جدید مورد پسند و اقبال عامه است، در جنگ‏ها نیز ابداعات جدید داراى ارزش بیشترى است زیرا بهتر دشمن را فریب مى‏دهد. گذشته از این، اگر حیله‏ها و تدابیرى را که براى به دام انداختن و گرفتار کردن حیوانات در صحنه شکار به‏کار مى‏بردى در میدان مبارزه علیه آدمیان به‏کار برى، آیا اطمینان ندارى که بر دشمنانت فایق خواهى شد؟ به یاد دارم که بعضى شب‏هاى سرد زمستان از خواب برمى‏خاستى و به شکار پرندگان مى‏شتافتى و قبل از طلیعه صبح و بیدارى مرغان سحرى دام خود را مى‏گستراندى و گرفتارشان مى‏ساختى. سعى مى‏کردى دام خود را در نقاطى که مایل هستى آنان را بکشانى بگسترانى، احتیاط مى‏کردى که جاى پایت روى زمین نماند تا به وجود آدمى‏زاد پى نبرند. براى منظور خود پرندگانى را تربیت کرده بودى و به وسیله آنان دیگر حیوانات را فریب مى‏دادى. سپس خود را در کمینگاهى مخفى مى‏ساختى و با تردستى، همین‏که مى‏خواستند پرواز کنند، بند را مى‏کشیدى و محبوسشان مى‏ساختى. براى شکار خرگوشان که شب مى‏چرند و روزها در گوشه‏اى استراحت مى‏کنند، سگانى تربیت کرده بودى که به قوه شامه خود در پى صید مى‏دویدند و از پناهگاهشان خارج مى‏کردند، و چون این حیوانات تیزدو بودند سگان شکارى دیگرى در اختیار خود داشتى که در دویدن چالاک بودند، آنها را به تعاقبشان مى‏فرستادى و خود در کمین مى‏نشستى و دام مى‏انداختى تا حیوانات فرارى در تاروپود آن گرفتار شوند و باز براى این‏که نتوانند از کنار دام فرار کنند قراولانى مى‏گماردى، سپس خود تو که در پى شکار مى‏دویدى نعره مى‏کشیدى تا حیوان گیج شود و به دام بیفتد. مع ذلک به ملازمان خود دستور سکوت مى‏دادى تا بتوانند حیوان را غافل‏گیر کنند. من اطمینان دارم اگر با همین فراست و چابکى به تعاقب دشمنان بپردازى هیچ‏یک از حریفانت از بند نجات نخواهند یافت.

برخى از اوقات کارزار در روز روشن و در زمین هموار اتفاق مى‏افتد. و طرفین به انواع سلاح‏ها مسلح‏اند. در این صحنه برد با حریفى خواهد بود که سربازانش در تمرین‏هاى بدنى ماهرتر و چابک‏تر و روحشان قوى‏تر و در تعالیم حربى مهارت و سابقه بیشترى داشته باشند. نباید این نکته را از نظر دور دارى که کسانى که زیردست تو و مطیع امر تو هستند انتظار دارند که‏

کوروش‏نامه، متن، ص: ۴۱

عاقبت‏اندیشى تو شامل حال آنان باشد. پس بپرهیز از این‏که آنى در کار خویش غافل باشى.

شب در اندیشه آن باش که چون روز برآید سربازانت چه وظیفه‏اى را باید انجام دهند و روز به فکر شب آنان باش. باید بدانى که چگونه سپاهى را باید آرایش جنگى داد، روز چگونه ستون‏ها را حرکت داد و در راه‏پیمایى شبانه چه وضعى باید برگزید، راه‏پیمایى در مناطق کوهستانى به چه صورت و در مناطق صاف و هموار چگونه انجام مى‏پذیرد، در جلگه یا کوه چه آرایشى باید انتخاب کرد، چه محلى براى اردو باید برگزید، قراولان را در چه محلى باید گماشت تا شب و روز کشیک دهند، حمله بر دشمن به چه صورت و چگونه از خاکریز بارو باید بالا رفت، چگونه از رودخانه یا جنگل افراد را باید عبور داد، در راه‏پیمایى به چه نحو مى‏توان خود را از نظر سواره‏نظام حریف پنهان داشت، در موقع مواجه شدن با تیراندازان و طلایه‏داران خصم چه آرایشى باید بالبداهه به افراد داد تا بى‏درنگ براى مقابله با مهاجمین آماده شوند و چون ستونى در حال حرکت، ناگهان با دشمن که در کمین است، مواجه شد، چگونه باید خود را آماده کارزار کرد و اگر از عقب یا جناحین حمله کردند چه باید کرد. باید از اسرار حریف آگاه شد و در پنهان داشتن اسرار خود سعى کرد. چرا مطلب را به دراز کشاندم؟ آنچه که برشمردم بارها شنیده‏اى و از فنون مختلف آگاهى و از هیچ‏یک از رموز نظامى بى‏بهره و ناآگاه نیستى. بر تو است که در عمل آنچه را که مناسب‏تر دانستى انتخاب کنى و به کار برى.

حال اى فرزند من، نکته‏اى را که از همه مهم‏تر است برایت مى‏گویم. هنگامى که پیش‏گویى غیب‏گویان مساعد نباشد، فرمان جنگ صادر مکن و خود و سپاهت را عبث گرفتار پیش‏آمدهاى سوء مکن. بدان که مردم نقشه آتیه خود را بر پایه حدس و امارات مى‏سازند و نمى‏دانند راه مفید و صحیح به درستى کدام است. تو در سیر حوادث روزانه این موضوع را خواهى دانست. چه بسیار از زمام‏داران باتدبیر که از راه غفلت خود و سپاهیان خود را بیهوده با اقوام دیگر به جنگ انداختند و هستى خود و بنیاد مملکت خود را بر باد دادند. چه بسا قایدین که کشور خود را به اوج کمال رساندند، اما خود به عللى عاقبت در گوشه‏اى مهجور ماندند و متحمل بلایاى بى‏شمار شدند. چه بسا کسانى که مى‏توانستند دوستان و یاران بى‏شمارى براى خود گرد آورند، اما سرانجام به خاطر آن‏که خواستند آنان را به غلامى و بردگى کشانند محروم و مخذول شدند.

بعضى دیگر از حدود قناعت تجاوز نمودند و خواستند بر همه‏کس چیره شوند و صاحب همه چیز شوند، ولى از آنچه در بادى امر به‏دست آورده بودند نیز محروم شدند. بالاخره چه بسیار کسانى که در حرص جمع طلا و ثروت نابود و ناتوان گردیدند. بدین‏قرار، عقل و تدبیر انسانى، غالب اوقات بهترین راه را پیش پاى کسى نمى‏گذارد، مگر در مورد کسانى که پس از تدبیر به تقدیر و عاقبت امور توجه داشته‏اند. زیرا پروردگارانى که حاکم مطلق به امورند بر همه چیز علم‏

کوروش‏نامه، متن، ص: ۴۲

دارند، بر گذشته واقف‏اند و حال و آتیه در نظرشان عیان است. و چون آدمیان از درگاهشان استخاره کنند دستور خواهند داد که چه باید کرد و از چه باید پرهیز کرد و چنان‏چه برخى از اوقات راه‏نمایى خود را از کسانى دریغ دارند جاى شگفتى نیست. چه اگر مشیتشان به امرى قرار نگرفت، هیچ چیزى آنان را از اراده‏شان منصرف نخواهد کرد.

نام کتاب: کوروش‏نامه‏

نویسنده: گز نفون / ترجمه: رضا مشایخى‏


فصل اول بى‏ثباتى حکومت‏ها و مشکلات حکومت بر مردم‏

فصل دوم تولد کورش، خصوصیات جسمانى و خصایل معنوى‏اش، تربیت کورش و آداب ایرانى‏اش‏

فصل سوم دوران کودکى کورش‏

فصل چهارم جنگ آسورى‏ها و مادى‏ها. اولین سفر جنگى کورش‏

فصل پنجم بازگشت کورش به نزد کمبوجیه و گفت‏وگوى آنها

فصل ششم کورش در میان جوانان. اتحاد آسیا علیه سیاکزار. رفتن به کمک مادى‏ها

http://www.vatanfa.com/?s=بازگشت-کورش-به-نزد-کمبوجیه-و-گفت‏وگوى-آنها
رويا گفته:

سپاس از شما که با شناساندن فرهنگ کهنمان خفتگان را به اصالتشان آگاه میکنید درود بر شما