بازگشت کورش به نزد کمبوجیه و گفتوگوى آنها
- 1,703 بازدید
- 25 اکتبر 2011
- کورش بزرگ
فصل ششم بازگشت کورش به نزد کمبوجیه و گفتوگوى آنها
آنگاه همگى فرمان کورش را بهکار بستند. کورش به خانه مراجعت کرد و پس از نیایش به درگاه خدایان عازم محل تمرکز سپاهیان شد. پدرش او را بدرقه کرد. گویند چون از سراى خویش خارج شدند تلألؤ خیرهکننده برق و غرش رعد همهجا را فراگرفته بود و این را به فال نیک گرفتند. چون این نشانههاى میمون را دیدند، منتظر نشانههاى دیگر نشدند و به راه خود ادامه دادند. در راه پدر فرزند خویش را مخاطب ساخته گفت: «پسر من، خدایان همیشه طالب نیکى و خیرند و تو را در مسافرت یارى خواهند کرد. این علایمى که در آسمان هویدا شده همه دلیل بر این است که تو در کارت موفق و پیروز خواهى شد….
تو خود به این رموز واقفى، زیرا من آنچه باید در این باب بدانى به تو آموختهام و نیاز به کمک غیبگویان ندارى تا از مشیت خدایان خبردارت کنند. به تو آموختم که آنچه دیدنى است ببینى و آنچه شنیدنى است بشنوى و درک کنى؛ و از کمک دیگران که ممکن است تو را گمراه نمایند، بىنیاز باشى. یا اگر در محلى اتفاقا به غیبگویان دسترسى نداشته باشى، بدون کمک آنان به حقایق اراده خدایان وقوف یابى و از آنچه مقدر است تبعیت نمایى.» کورش جواب داد: «پدر، براى اینکه سزاوار راهنمایى و دلالت خدایان باشم، تا جایى که مقدورم بود در تعلیم و تربیت خود کوشیدم تا مورد ستایش و رضایت تو قرار گیرم. یاد دارم که روزى مىگفتى یک وسیله مطمئن اجابت دعا در درگاه خدایان و همچنین جلب موافقت و مهربانى مردمان آن است که مرد منتظر نماند تا در تنگناى اضطرار و بىچارگى دست تضرع به درگاه خدا بردارد یا از مردم استعانت جوید، بلکه باید در کامیابى و عین پیروزى به یاد خدایان شد، و اصرار مىکردى که در همان ایام موفقیت با دوستان نیز باید رفیق و وفادار ماند.» پدر گفت: «آیا به سبب همین نصایح نیست که حال تو با عشق و لذت
کوروشنامه، متن، ص: ۳۱
فراوان به درگاه خدایان نیایش کردى و در دل خود امید بیشترى دارى که درخواستهایت اجابت شود و توفیق حاصل کنى؟ چه هیچ ملامتى در رفتار و کردار خود ندارى.» کورش گفت: «راست است پدر، من خدایان را یار و یاور خود مىدانم.» پدر گفت: «به یاد دارى که ما روزى در این باب صحبت مىکردیم که مردمى که مىدانند خداوند چه چیزهایى را در اختیارشان نهاده است بهتر در کار خود توفیق حاصل مىکنند تا کسانى که آن را نمىدانند؟ یا کسانى که همّ خود را موقوف به کار کردن نمودهاند سریعتر از دیگران، که وقت خود را به بطالت و کاهلى مىگذرانند، پیش مىروند. یا مراقبت و دقت بهتر از مسامحه و غفلت درد انسان را دوا مىکند. سرانجام به این نتیجه رسیدیم که تقاضاى آنکس در درگاه خدایان مقبول است که شایستگى دارد و از فضایل نیک برخوردار است.» کورش جواب داد: «بلى، سخنانت را خوب به خاطر دارم و چه کوششها کردم تا خود را مهیا ساختم. به یاد دارم که مىگفتى کسى که اسبسوارى نمىداند نباید از خدایان بخواهد که او را در یک جنگ سواره مدد نمایند و کسى که از تیر انداختن آگاه نیست، نباید از خدایان بخواهد که او را بر تیراندازان زبردست فایق گردانند؛ و آنکه سکانبانى نمىشناسد نباید کشتیبانى کند و بخواهد که به ساحل نجات برسد؛ و کسى که تخم نمىپراکند نباید توقع برداشت محصول خوبى داشته باشد؛ و کسى که در هنگام جنگ از خود دفاع نمىکند نباید از خدایان مسئلت نماید که مغلوب دشمن نشود. در حقیقت تمام اینها با قوانین خدایان مغایرت دارد. نیز مىگفتى که وقتى انسان تقاضاى ناصوابى از خدایان داشته باشد شایسته است که تقاضایش مورد اجابت قرار نگیرد همچنانکه اگر خواهش غیرقانونى از مردم داشته باشد، شایسته است که تقاضایش پذیرفته نشود.» آنگاه پدر رو به فرزند خود نموده پرسید: «آیا نصیحت دیگرم را فراموش نمودهاى که گفتم چهقدر برازنده و شایسته است که شخص بکوشد تا خود وسایلى فراهم سازد تا نیک و زیبا باشد و از آزمایشهاى روزگار پیروز و موفق درآید، سعى کند حوایج خود و ملازمان و خدام خود را برآورد؛ چه نیکسرشت و فرخنده شخصى است آن فرمانروایى که با تدبیر و کیاست اسباب رفاه و رزق زیردستان خود را به فراوانى تهیه کند، مردم را چنان رهبرى و تربیت کند که شایسته و مرفه بارآیند و اگر چنین توفیقى حاصل کرد کارى درخور تمجید و تحسین فراوان انجام داده است.» کورش با خشنودى فراوان گفت: «راست است پدر، این کار، یعنى خوب فرمانروایى کردن، در نظر من امرى خطیر و مأموریتى بس عظیم و مهم است. و حال نیز چون به این مطلب خوب دقیق مىشوم و پیش خود فکر مىکنم که حکومتکنندگان چگونه باید باشند و بخصوص چون به وضع حریفان خود پى مىبرم.
مىگویم بر ما ننگ است که از این اشخاص بیم در دل راه دهیم و به آنها حمله نبریم. من بارها متوجه این مطلب شدهام که غالب اشخاص حتى متحدین ما تصور مىکنند که تفاوت اصلى بین
کوروشنامه، متن، ص: ۳۲
حکومت و رعیت این است که زمامداران امور باید بهتر بخورند و صندوقهایشان از طلا پر باشد، و بیش از دیگران بخوابند و روى هم رفته کمتر از مرئوسین زحمت بکشند و رنج ببرند. و حال آنکه به عقیده من اختلاف آنها در این نیست که فرمانروایان زندگانى راحتتر و آرامترى داشته باشند، بلکه تفاوت اصلى در اصابت نظر و پیشبینى امور و عشق به کار کردن است.» پدر جواب داد: «بلى فرزند من، ولى در غالب موارد شخص مجبور مىشود نه تنها بر ضد مردان بلکه بر ضد اشیا بجنگد و بارها برداشتن این موانع از قلعوقمع آدمیان دشوارتر است. مثلا تو به خوبى مىدانى که اگر در سپاه تو وسایل و لوازم فراهم نشود، قدرت فرماندهىات از بین مىرود.» کورش گفت: «راست است پدر، ولى سیاکزار وعده داده است که براى کسانى که از این سرزمین به کمکش بشتابند، ولو عده آنها بسیار باشد، آذوقه و وسایل تأمین کند.» کمبوجیه گفت: «پس تو به امید ثروت سیاکزار عازم میدان جنگ مىشوى.» کورش گفت: «بلى.» کمبوجیه گفت: «آیا مىدانى که ثروتش چیست؟» جواب داد: «نه، من اطلاعى ندارم.»
– پس تو به چیزى که بدان علم ندارى امیدوارى؟ تو احتیاج به مخارج بسیارى دارى و همینجا باید مخارج بسیار و گوناگون را تأمین نمایى. مگر نمىدانى؟»
کورش جواب داد: «مىدانم.» پدر گفت: «اگر وسایل کافى در دست خویش نداشته باشد، یا اگر در عهد خود وفادار نماند و وعده دروغ داده باشد، عاقبت سپاه تو چه خواهد شد؟» کورش جواب داد: «البته سرنوشت شومى خواهیم داشت. حال اگر تو وسایلى سراغ دارى، تا زمانى که در سرزمین دوست هستیم به من بنما تا از آن برخوردار گردم.
کمبوجیه گفت: «تو تقاضا دارى هرگاه وسایلى مىدانم به تو بیاموزم تا بر آنچه دارى بیفزایى؟ مگر نمىدانى هیچکس نمىتواند این وسایل را فراهم کند، مگر آنکه قدرت داشته باشد. تو با پیادهنظامى عازم میدان هستى که من مطمئن هستم در دنیا نظیر ندارد. سوارنظام ماد که او هم بسیار تواناست، رفیق و متحد تو است. حال از بین اقوام مجاور کدامیک جرئت خواهد داشت که یا براى خوشآیند تو یا براى حفظ خود از پیشآمدهاى بد، سر تعظیم در برابر تو فرود نیاورد. تو باید با سیاکزار توافق کنى که ضروریات را در اختیار تو بگذارد تا با آسودگى خاطر به مهم خویش بپردازى و این پند را خوب آویزه گوش خود کن که نباید تأمل کرد تا ضرورت انسان را مجبور کند درصدد وسیله برآید، بلکه در عین نعمت است که باید در فکر قحطى بود، زیرا هرچه کمتر خود را محتاج نشان دهى بهتر و سهلتر از عهده فراهم کردن مایحتاج خود برخواهى آمد. در اینصورت است که سربازان همیشه اطاعت از تو را بر خود فرض و واجب مىدانند و احترامت در نزد دیگران محفوظ خواهد ماند. و چنانچه برحسب قدرتى که در اختیار دارى به کسى نیکى کنى و یا آزارى رسانى، مادام که سربازانت بىنیازند از تو سریعتر و بهتر اطاعت
کوروشنامه، متن، ص: ۳۳
خواهند کرد و این را خوب بدان که فرمانت در آنوقت متبع و نافذ است که همه بدانند که هرکار که خواهى مىتوانى انجام دهى.»
– پدر، آنچه گفتى در نظر من عین حقیقت است. هیچیک از سربازان در برابر آنچه امروز دریافت مىدارد از من سپاسگزار نخواهد بود زیرا همه مىدانند که سیاکزار با چه شرایطى آنها را به اتحاد دعوت کرده است. در صورتى که اطمینان دارم اگر از دست من کوچکترین پاداشى دریافت دارند تا عمر دارند آن را فراموش نخواهند کرد. چنانچه سپاهى در اختیار انسان باشد و به کمک دوستان بشتابد و دشمنان را سرکوب و مجازات کند باید وسایل کار سپاه را فراهم کند و اگر قصورى در این باب روا دارد مانند آن است که زمینهایى و وسایلى براى زراعت آنها داشته باشد و با وجود این آنها را خشک و بایر رها کند. پس بدانکه هیچگاه در فراهم نمودن اسباب کار و وسایل سپاهم قصور نخواهم ورزید و چه در سرزمین دشمن و چه در خاک دوست این مهم را مجرا و معمول خواهم داشت.
آنگاه کمبوجیه پسر را مخاطب ساخته گفت: «آیا چیزهاى دیگرى باقى مانده است که باید در مد نظر گرفته شود؟» کورش در جواب گفت: «چگونه ممکن است آن روزى را فراموش کنم که من براى دریافت حقالتدریس معلم که به من درس نظام مىآموخت خدمتت شتافتم و تو تقریبا از من چنین پرسیدى: پسرم آیا آن معلمى که اکنون دستمزدش را از من مىستانى به تو یاد داده است که یکى از وظایف بزرگ فرمانده سپاه قناعت در خرج و جلوگیرى از اسراف و تبذیر است؟ چه سربازان در میدان جنگ نیز به همان حوایج و لوازم خدمتگذاران احتیاج دارند. اما چون حقیقت را به تو گفتم و جواب دادم که معلم کلمهاى از این مقوله بر زبان نرانده است، آنگاه سؤال کردى: آیا از سلامتى افراد و قوت جسمانى سربازان سخنى گفته و به تو آموخته است که یکى از وظایف بزرگ فرماندهى همانا صحت و عافیت و نیروى سربازان است؟ و چون باز به عرضت رساندم که از این بابت نیز دستورى نداده است، پرسیدى که از حیلههاى جنگى شمهاى بیان نموده است یا نه؟ زیرا با بهکار بردن بعضى نیرنگهاست که سربازان در مأموریت خویش فایق و پیروز مىشوند. باز به تو جواب دادم که از این بابت نیز سخنى نگفته است. سپس سؤال کردى که آیا به تو نیاموخته است که چگونه جسارت و رشادت سربازان را تهییج کنى؟ زیرا در هر سپاه تفاوت بسیارى بین رشادت و رخوت و کمرویى سربازان وجود دارد. باز در جوابت گفتم که چنین اصلى مطرح مذاکره قرار نگرفته است. آنگاه پرسیدى آیا تعالیمى داده است که چگونه اطاعت افراد را نسبت به فرمانده مىتوان تأمین کرد؟ جواب دادم در این باب نیز سخنى بر زبان نیاورده است. سپس سؤال کردى که پس در علم نظام چه دستورهایى داده است؟ گفتم که به من فن لشکرکشى و اداره امور جنگى آموخته است. تو از شنیدن این سخن خندیدى و به تفصیل
کوروشنامه، متن، ص: ۳۴
بیان کردى که اداره امور رزمى موقوف به اصولى است و بدون توجه به سلامتى افراد و بدون توسل به نیرنگهاى جنگى و بدون اطمینان به اطاعت سربازان چه باقى خواهد ماند، زیرا فن لشکرکشى جزئى است از فن اداره امور جنگى. چون از تو درخواست کردم این اصول را به من بیاموزى، مرا مأمور ساختى نزد سرداران بزرگ و کارآزموده بروم و تعلیم بیابم و درباره هریک از این نکتهها از آنها پرسش نمایم.
از آن پس همّ خویش را مصروف به این کردم که در نزد کسانى که در تدابیر و فنون جنگى شهرت دارند، این نکتهها را بیاموزم. در باب تأمین غذاى افراد و چگونگى آن از سیاکزار تعلیم گرفتم. در تأمین صحت و سلامتى سربازان این نکته را دریافتم که در شهرها براى حفظ سلامتى به پزشکان حاذق توسل مىجویند و سرداران نیز باید با خود پزشکانى همراه داشته باشند تا مراقب حال و وضع افراد باشند. به این جهت به محض اینکه در سپاه خود مستقر شدم از کسانى که در فن طبابت کارآزموده بودند استمداد نمودم و در سپاه خود حاضر دارم.»
پس از آن پدر کورش چنین گفت: «فرزند من، وجود این اشخاص در اردوى تو مانند رفوگرانى هستند که به وصله کردن و مرمت پارهها مىپردازند. پزشکان براى معالجه بیماراناند.
اما تو تکلیف شریفترى بر عهده دارى و آن این است که باید تدابیرى اتخاذ کنى که سپاهیان تو مریض نشوند. وظیفه تو باید این باشد که از بیمار شدن سپاهیان پیشگیرى کنى.» کورش سؤال کرد: «براى تأمین چنین امر خطیرى چه باید کرد؟»
کمبوجیه جواب داد: «هرگاه مصمم شدى در محلى توقف کنى، کارى کن که سلامت سپاهیانت را تأمین کنى و چون قدرى به خود در جستوجوى چنین نقطه زحمت دهى حتما بعدها راضى و خشنود خواهى شد. در انتخاب محل، رنگ و قیافه ساکنین آن به تو گواهى مىدهد؛ اما انتخاب محل مناسب کافى نیست بلکه باید همان روشى را که براى تأمین سلامتى خود بهکار مىبندى به کار بندى.» کورش جواب داد: «دستورى که من درباره خود بهکار مىبندم این است که غذا را در معده خود انباشته نکنم، چه بسیار ناراحتکننده است. سپس به وسیله تمرینات و حرکت بسیار آن را هضم مىکنم. این وسیله را در حفظ سلامتى و دارا بودن نیروى جسمانى بسیار مفید و مناسب یافتهام.» پدر جواب داد: «بلى، ولى باید به فکر دیگران باشى.»
– آیا سربازان فرصت کافى براى تمرینهاى بدنى دارند؟
پدر جواب داد: «این امر نه تنها مفید است بلکه ضرورى و واجب است. یک سپاه براى این که تکالیف خود را خوب انجام دهد، باید هیچگاه از ایذاى دشمن و نیکى در حق خود فروگذار نکند و از آن غافل نماند. تو پى بردهاى که غذا دادن به یک فرد بىکاره چهقدر نامطبوع است. از آن دشوارتر رساندن غذا به خانهاى است که افراد آن همه مهمل و بىکارهاند و از همه چیز
کوروشنامه، متن، ص: ۳۵
مشکلتر تغذیه سپاهى است که تن به کاهلى داده است. در واقع در هر سپاه افراد متعددى منتظر فرصتاند تا شکمى از عزا درآورند؛ چون به میدان مىروند جیره مختصرى با خود برمىدارند و هرچه به آنها بدهند با ولع بسیارى مىبلعند. پس باید سعى کرد که سپاه هیچگاه بىکار و مهمل ننشیند. بر سرکرده بافراست است که سربازان خود را به نحوى بار آورد که علاوه بر دارا بودن ضروریات اولیه، تنى سالم و بازوانى نیرومند داشته باشند.» کورش جواب داد: «به نظر من تهیه مسابقات و تمرینهاى متعدد جنگى و توزیع جوایز کمک شایانى به چستى و چالاکى سربازان خواهد نمود.» پدر گفت: «اگر تو متوجه این نکات باشى و همه را معمول و مجرا بدارى یقین داشته باش که سربازان سپاهت به همان چالاکى رقاصان صحنه نمایش خواهند شد.»
کورش پدر را مخاطب ساخته گفت: «براى تشجیع سربازان و افزودن تهور و شجاعت آنان باید پیوسته امیدوارشان نگاه داشت.»
– بلى فرزند، ولى این امر مانند آن است که شما سگان شکارى را پیوسته چنان بجهانید که گویى شکارى از دور دیدهاید. راست است که در چند بار اول چون آن صدا را شنیدند به هواى شکار به تاخت حاضر مىشوند، اما چون چند بار گول خوردند، چنانچه فرصتى دست داد و واقعا شکارى دیدید و سگان را فراخواندید، دیگر اعتنایى نمىکنند و اطاعت شما را نخواهند نمود. امیدوار ساختن سربازان نیز همینگونه است؛ اگر چندین بار سخنتان دروغ درآمد، دیگر حتى در مواقعى که اطمینان حاصل است امیدوار ساختن مؤثر و مفید واقع نخواهد شد. پس باید از دادن وعدههایى که انجام دادن آنها میسر نباشد احتراز جست ولو اینکه چند بارى نتایج نیکو حاصل شده باشد. و باید تشویق سربازان در مواقع خطرهاى بزرگ داراى اعتبار باشد.
کورش رأى پدر را بپسندید و آن را دستور کار خویش قرار داد. آنگاه رو به پدر نموده گفت:
«و اما من در فن مطیع ساختن سربازان تجربیاتى دارم که به نظرم مفید است. زیرا از اوان کودکى مرا به اطاعت از اوامر خود عادت دادهاى و چون بهدست استادانم سپردى، همان راه و روش را به من آموختند تا اینکه در جرگه بالغان وارد شدم. در آنجا نیز استادمان با دقت و مراقبت سرشارى ما را به اطاعت از امر بزرگتران ترغیب و تشویق مىکرد گذشته از این بسیارى از قوانین و سنن رایج بین ما نیز بر این دو اصل بنا نهاده شده است: فرمان دادن و فرمانبردارى. من پس از تفکر زیاد معتقد شدهام که اگر بخواهند اطاعت نمودن را رایج و عمومى سازند باید آن را بستایند؛ و بهعکس، سرپیچى و نافرمانى را به شدت مورد ملامت و مؤاخذه قرار دهند.» پدر گفت: «بلى فرزند من، اگر بخواهند از راه ترس اشخاص را وادار به اطاعت کنند، راه همین است که گفتى؛ اما اگر بخواهند که با رضا و رغبت اشخاص را به اطاعت خود درآورند، راه بسیار کوتاهترى هست. در واقع اگر مردم دریابند که کسى هست که بیشتر از آنان درصدد تأمین منافع و رساندن
کوروشنامه، متن، ص: ۳۶
خیر به آنهاست، خودبهخود اطاعت او را بر خود واجب مىشمارند. این امر را مىتوانى در هزاران مورد، بهخصوص در نزد بیماران آزمایش کنى. لابد دیدهاى که بیماران با چه عجلهاى دنبال پزشک مىفرستند و بدون چونوچرا دستورش را مطاع مىدانند و بدان عمل مىکنند. در دریا، ملوانان اطاعت از ناخدا را بر خود فرض مىدانند، گمشدگان وقتى بلدى یافتند بدون تردید از عقبش به راه مىافتند. اما چنانچه دریابند اطاعت و پیروى از کسى ممکن است مخل و مزاحم واقع شود نه از تنبیه و تهدید مىهراسند و نه به تشویق و تقدیر گوش فرامىدهند. زیرا هیچ اتفاق نیفتاده است که کسى با طیب خاطر به دریافت پاداشى تن دردهد که علم دارد به این که به ضرر او تمام خواهد شد.»
– پس به این نتیجه مىرسیم که هیچ وسیلهاى براى تأمین اطاعت محض وجود ندارد مگر اینکه از اطاعتکنندگان ماهرتر جلوهگر شویم.
– همچنین است.
– بسیارخوب، چگونه ممکن است مردم چنین اعتقادى پیدا کنند؟
– بهترین راه آن است که در کارى که مىخواهند به انجام رسانند مهارت به خرج دهند؛ و چنانچه به اصولى که یکیک تشریح کردم دقیق شوى، خواهى فهمید که راه صواب همان است که گفتم. اما چنانچه زارع نباشى و بخواهى به عنوان زارع ماهرى جلوهگر شوى یا بخواهى سوار یا طبیب یا نوازنده خوبى شناخته شوى یا بخواهى در هر شغلى که بدان مشغولى هم خویش را به ظاهر کار مصروف دارى و تنى چند را بفریبى تا از تو ستایش کنند یا براى حرفه خود وسایل بسیار زیبا فراهم کنى ممکن است در بادى امر بتوانى عدهاى را گول بزنى. اما همینکه پاى آزمایش به میان آمد، به زودى پى خواهند برد که طبل میانتهى بودهاى و مشتت باز خواهد شد و تو را به عنوان مردى فریبکار خواهند شناخت؟
– آیا به چه وسیله شخصى در حرفهاى که براى خود مفید تشخیص داده است ماهر و توانا خواهد شد؟
– واضح است که اول باید آنچه را که در آن فن آموختنى است دریابد و تعلیم گیرد، کما این که تو در حرفه خود فن لشکرکشى را آموختهاى. و اگر کارى پیش آید که به دانستن آن توفیق نیابد باید دست توسل و توکل به درگاه خدایان دراز کند و از این راه از دیگران گوى سبقت برباید، سپس در مرحله عمل بکوشد تا بهترین راه را در پیش گیرد، در پیشه خود مراقبت نماید تا آن را به نحو احسن انجام دهد و همین مراقبت و بیدارى در کار است که مرد را ماهر و هشیار مىسازد و از غفلت و گمراهى مصون مىدارد. و اما چون بخواهى محبوب پیروان خود واقع شوى- و این امر به نظر من از همه اصول مهمتر است- باید از همان روش تبعیت نمایى که براى جلب
کوروشنامه، متن، ص: ۳۷
قلوب دوستان و یاران نزدیک خود پیروى مىکنى، یعنى از عمل نیک مضایقه روا ندارى. راست است که رساندن خیر همه وقت و نسبت به همه کس کارى به غایت دشوار است اما باید در شادى کسانى که موفقیتى بهدست آوردهاند شادى کنى و در غم مستمندانى که مصیبتى به آنها روى آورده است غمگین باشى و بکوشى که به نیازمندان کمک کنى یا اگر بیم آن دارى که کسى در عمل خیرى مانده و نمىتواند توفیق حاصل کند باید به مساعدتش پردازى و از یأس و شکست نجاتش بخشى. اینهاست علایم آشکار علاقه و محبت دوجانبه.
حال وارد عمل شویم: اگر فصل تابستان است، رئیس یا فرمانده باید بیشتر از دیگران خود را در معرض حرارت آفتاب قرار دهد و چنانچه زمستان است باید کمتر از دیگران از سرما به خود هراس دهد. همچنین در صحنه کار باید بیش از مرئوسین متحمل رنج و زحمت شد، چه در این صورت است که محبوب پیروان خود خواهى شد.
کورش از پدر پرسید: پس به عقیده تو بایستى که یک فرمانده در همهچیز از متابعین خود بیشتر شجاعت و رشادت داشته باشد.» پدر جواب داد: «بلى باید ثبات و رشادتش مافوق دیگران باشد و به همهچیز احاطه داشته باشد. اما اى فرزند این نکته را نیز بدان که انجام کارها به یک درجه رئیس و مرئوس را فرسوده نمىسازد، زیرا افتخار بار فرمانده را سبک مىسازد.
کورش از پدر سؤال کرد: «پس وقتى سربازان داراى ضروریات خود شدند، سلامتىشان تأمین شده از خستگى بیم نداشتند و در تمرینهاى نظامى آزموده شدند و یکدل و یکجهت مشتاق نشان دادن رشادت خود شدند و اطاعت و فرمانبردارى از بزرگتر را بر خود فرض و واجب دانستند، آیا مصلحت مىبینى که چنین سپاهى بىدرنگ به سرکوبى دشمن گسیل شود؟
– بلى، حتم داشته باشید که چنین سپاهى پیروز و مظفر خواهد شد، در غیر این صورت هرچه مردان شجاع و سپاهیان رشید داشته باشیم، بیشتر راه احتیاط پیش خواهیم گرفت، زیرا معمولا چیزهایى را که ما عزیز و گرامى و ذىقیمت مىدانیم، سعى مىکنیم در محل امن و امانى بگذاریم.
– حال پدر بگو بدانم چگونه ممکن است بر سپاه خصم غلبه یافت؟
پدر گفت: تو موضوعى را مطرح ساختى که حل آن به سادگى میسر نیست. در واقع براى به دست آوردن چنین موفقیتى باید شخص مکار، حیلهگر، پرتزویر و در غارتگرى و چپاول بر حریف چیرهدست باشد. کورش به خنده گفت: مرا دلالت به چه کارى مىکنى؟ پدر جوابش گفت: بلى به کارى که شایسته مردان بزرگ و واقعبین است.
– پس چگونه است که ما را در کودکى ترغیب مىکردى که از این صفات دورى جوییم؟
– حال نیز همان صفات را در روابط و معاملاتى که با دوستان و همشهریان خود برقرار
کوروشنامه، متن، ص: ۳۸
مىسازید لازم مىدانم ولى چون سروکارتان با دشمن افتاد باید به انواع حیل بکوشید تا عرصه را بر او تنگ کنید.
– اما من این راه و روش را نیاموختهام.
– پس چرا تیراندازى آموختى، چرا فن نیزهپرانى تعلیم گرفتى، چرا به انواع حیل متشبث مىشوى تا گرازى را در دام اندازى یا با تور از پا درآورى، چهطور گوزنى را به کمند یا به دام مىکشى؟ چرا وقتى با ددان روبهرو مىشوى یا با شیر یا پلنگى مواجه شدى یا خرسى را از دور دیدى در کمین مىنشینى و بهجاى اینکه مستقیما با او دست و پنجه نرم کنى به انواع حیل سعى مىکنى غافلگیر و مغلوب و منکوبش سازى؟ مگر گستردن دام، در کمین نشستن، طناب انداختن از جمله حیلهها و غدر و دغلکارى براى تفوق بر حریف نیست؟
– بلى، همه اینها در مورد حیوانات صحیح است. اما در مورد آدمیان. به خاطر دارم روزى درصدد برآمدم با مکر و حیله کسى را بفریبم ولى استاد تنبیهم کرد.
کمبوجیه گفت: «در تعلیم فن تیراندازى یا نیزهپرانى هیچگاه انسان را هدف قرار نمىدهیم، بلکه نقطهاى را هدفگیرى مىکنیم بدون اینکه آزارى به کسى برسد، اما همینکه در میدان جنگ با دشمنى روبهرو شدیم هدفمان سینه حریف است. به همین قرار در حین تعلیم کسى را دلالت نمىکنیم که رفیق خود را با مکر و خدعه بفریبد، بلکه درباره حیوانات تمرین مىکنیم تا اگر جنگ فرارسد آزموده باشیم. کورش جواب داد: «مع ذلک چون مقرر است که با انسان نیکى یا بدى نمود پس بر ما واجب است که هردو را بیاموزیم.
– بلى، در ایام گذشته پدران ما به اطفال خود عدالت را به همین مفهوم که تو استنباط کردهاى تعلیم مىدادند یعنى مىگفتند دروغ نباید گفت مگر به اقتضاى زمان؛ باید از خدعه پرهیز کرد مگر اینکه مصلحتى آن را مجاز سازد؛ از بهتان احتراز باید جست مگر اینکه ضرورتى پیش آید؛ نباید درصدد تسلط بر دیگرى برآمد مگر در صورت لزوم. سپس تشریح مىکردند که رفتار طفل با دوستان و دشمنان چگونه باید باشد و به این نتیجه مىرسیدند که ممکن است دوستان را فریب داد اگر نیت خیرى در پیش باشد، یا دزدى کردن از دوست چنانچه براى امر خیرى باشد مجاز است. نتیجه این تعالیم این بود که اطفال را به تمرین این قبیل امور وادار مىکردند، به همان نحو که یونانیان خدعه و تزویر را در مبارزه و کشتى گرفتن مجاز مىدانستند و به اطفال راه و روش این قبیل مکر و حیلههاى را مىآموختند و آنان را ترغیب و تشویق مىکردند. عدهاى که ذاتا استعداد فریب دادن داشته ولى همان استعداد را در کسب موفقیت در برابر حریف به نیروى بازوى خود نداشتند، در برابر یاران خود این روش را به کار مىبرند و غلبه مىیافتند. نتیجه این شد که قانونى وضع نمودند که هماکنون مجرا است؛ به موجب این قانون مربیان موظف شدند
کوروشنامه، متن، ص: ۳۹
که اطفال را به همان نوع که ما مستخدم و خدمتکاران را تربیت مىکنیم تعلیم دهند؛ یعنى طفل ملزم شود که جز حقیقت چیز دیگرى نگوید، گرد مکر و فریب نگردد، دستش به دزدى دراز نشود، درصدد برنیاید که بر حریف غلبه یابد؛ و هرکس که خلاف آن کند مستوجب تنبیه و مؤاخذه خواهد بود. در نتیجه اطفال با خلقى بسیار ملایم و ساده بار آمدند.
اما همینکه جوانان به سنى رسیدند که تو اکنون رسیدهاى، مىتوان به آنها آموخت که در برابر دشمن چه روشى باید در پیش گرفت، زیرا تردید نیست که جوانانى که با ملکات حسنه و سجایاى اخلاقى رشد و پرورش یافتهاند، در نتیجه توجه به رذایل، خوى توحش نمىگیرند و به انسان وحشى و عارى از مکارم اخلاق مبدل نمىشوند. به همین دلیل مربیان ما به اطفالى که تازه پا به سن بلوغ گذاشتهاند از عشق سخن نمىگویند، زیرا بیم آن مىرود که به علت کمى سن دچار افراطکارى و ذمایم اخلاقى شوند.
کورش گفت: پس من در کسب حیلههاى جنگى بسیار عقب هستم، حال اگر پدر، چیزى از آن جمله مىدانى مرا بیاموز تا اینکه بر دشمنانم فایق آیم. کمبوجیه جواب داد: سعى کن حتىالمقدور با صفوف منظم بر دشمن، قبل از اینکه آرایش رزمى یافته باشد، بتازى و غافلگیرش سازى. با افراد مسلح خود به کسانى که هنوز اسلحه بهدست ندارند حمله کن، سربازانت را هشیار و بیدار نگهدار تا به سهولت بر سربازان خمار و خوابآلود حریف چیره شوند. سعى کن خود را از انظار دیگران پنهان سازى ولى به خوبى دیگران را ببینى، موقعیت خوب زمین را تصرف کن و حریف را در زمینى که داراى موقعیتى نامناسب است بران، آنگاه بر او حمله بر و او را پراکنده کن. کورش که سراپا گوش بود تعجبکنان از پدر سؤال کرد: آیا ممکن است حریف را در چنین وضع نامناسبى غافلگیر ساخت؟ کمبوجیه جواب داد: این امور از ضروریات اولیه کارزار است و به همین دلیل دو سپاه که منتظر نبرد در کمین یکدیگرند باید با حدس و قیاس موقعیت حریف را بسنجند. بدیهى است هردو حریف باید فرصت خوردن و خوابیدن داشته باشند. باید سحرخیز بود و کارهاى ضرورى را از طلیعه صبح آغاز نمود. باید خواه و ناخواه از راهها به همان وضع که هست عبور کرد. باید به نقاط ضعف خود واقف شوى و پیوسته مترصد باشى که آن را از نظر دیگران بپوشانى و دریابى که ضعف حریف در چیست و بر آن حمله برى.
کورش گفت: آیا در همین موارد است که مىتوان دشمن را مغلوب کرد یا فرصتهاى دیگرى نیز مىتوان یافت؟ کمبوجیه گفت: تردید به خود راه مده. در این موارد که تذکر داده شد همه کسانى که ضعفى در خود مشاهده مىکنند مخصوصا هشیار مىشوند. ولى از حیله و تزویرهاى مؤثر یکى این است که حریف را در امرى خاطرجمع سازى و چون دریافتى که اطمینان کامل
کوروشنامه، متن، ص: ۴۰
یافته است ناگهان بر وى بتازى یا چنین وانمود کنى که در حال فرار هستى و کارى کنى که به تعاقبت بپردازد و چون او را به محل نامناسبى کشاندى یکباره بر سرش بتازى و صفوفش را پراکنده سازى. اما اى فرزند، حال که تو مىخواهى کلیه فنون رزمى و حیلههاى جنگى را بیاموزى نباید به آنچه آموختهاى اکتفا نمایى، بلکه فرمانده لایق کسى است که به هنگام ضرورت از این قبیل تدابیر از خود ابداع کند و در برابر دشمن صاحب ابتکار باشد. باید مانند نوازندگان بود که فن خود را محدود به آنچه آموختهاند نمىنمایند، بلکه پیوسته درصدد تنظیم و پرداختن آهنگهاى جدید و وزنهاى ابتکارى هستند. و به همان قرار که در موسیقى تصانیف جدید مورد پسند و اقبال عامه است، در جنگها نیز ابداعات جدید داراى ارزش بیشترى است زیرا بهتر دشمن را فریب مىدهد. گذشته از این، اگر حیلهها و تدابیرى را که براى به دام انداختن و گرفتار کردن حیوانات در صحنه شکار بهکار مىبردى در میدان مبارزه علیه آدمیان بهکار برى، آیا اطمینان ندارى که بر دشمنانت فایق خواهى شد؟ به یاد دارم که بعضى شبهاى سرد زمستان از خواب برمىخاستى و به شکار پرندگان مىشتافتى و قبل از طلیعه صبح و بیدارى مرغان سحرى دام خود را مىگستراندى و گرفتارشان مىساختى. سعى مىکردى دام خود را در نقاطى که مایل هستى آنان را بکشانى بگسترانى، احتیاط مىکردى که جاى پایت روى زمین نماند تا به وجود آدمىزاد پى نبرند. براى منظور خود پرندگانى را تربیت کرده بودى و به وسیله آنان دیگر حیوانات را فریب مىدادى. سپس خود را در کمینگاهى مخفى مىساختى و با تردستى، همینکه مىخواستند پرواز کنند، بند را مىکشیدى و محبوسشان مىساختى. براى شکار خرگوشان که شب مىچرند و روزها در گوشهاى استراحت مىکنند، سگانى تربیت کرده بودى که به قوه شامه خود در پى صید مىدویدند و از پناهگاهشان خارج مىکردند، و چون این حیوانات تیزدو بودند سگان شکارى دیگرى در اختیار خود داشتى که در دویدن چالاک بودند، آنها را به تعاقبشان مىفرستادى و خود در کمین مىنشستى و دام مىانداختى تا حیوانات فرارى در تاروپود آن گرفتار شوند و باز براى اینکه نتوانند از کنار دام فرار کنند قراولانى مىگماردى، سپس خود تو که در پى شکار مىدویدى نعره مىکشیدى تا حیوان گیج شود و به دام بیفتد. مع ذلک به ملازمان خود دستور سکوت مىدادى تا بتوانند حیوان را غافلگیر کنند. من اطمینان دارم اگر با همین فراست و چابکى به تعاقب دشمنان بپردازى هیچیک از حریفانت از بند نجات نخواهند یافت.
برخى از اوقات کارزار در روز روشن و در زمین هموار اتفاق مىافتد. و طرفین به انواع سلاحها مسلحاند. در این صحنه برد با حریفى خواهد بود که سربازانش در تمرینهاى بدنى ماهرتر و چابکتر و روحشان قوىتر و در تعالیم حربى مهارت و سابقه بیشترى داشته باشند. نباید این نکته را از نظر دور دارى که کسانى که زیردست تو و مطیع امر تو هستند انتظار دارند که
کوروشنامه، متن، ص: ۴۱
عاقبتاندیشى تو شامل حال آنان باشد. پس بپرهیز از اینکه آنى در کار خویش غافل باشى.
شب در اندیشه آن باش که چون روز برآید سربازانت چه وظیفهاى را باید انجام دهند و روز به فکر شب آنان باش. باید بدانى که چگونه سپاهى را باید آرایش جنگى داد، روز چگونه ستونها را حرکت داد و در راهپیمایى شبانه چه وضعى باید برگزید، راهپیمایى در مناطق کوهستانى به چه صورت و در مناطق صاف و هموار چگونه انجام مىپذیرد، در جلگه یا کوه چه آرایشى باید انتخاب کرد، چه محلى براى اردو باید برگزید، قراولان را در چه محلى باید گماشت تا شب و روز کشیک دهند، حمله بر دشمن به چه صورت و چگونه از خاکریز بارو باید بالا رفت، چگونه از رودخانه یا جنگل افراد را باید عبور داد، در راهپیمایى به چه نحو مىتوان خود را از نظر سوارهنظام حریف پنهان داشت، در موقع مواجه شدن با تیراندازان و طلایهداران خصم چه آرایشى باید بالبداهه به افراد داد تا بىدرنگ براى مقابله با مهاجمین آماده شوند و چون ستونى در حال حرکت، ناگهان با دشمن که در کمین است، مواجه شد، چگونه باید خود را آماده کارزار کرد و اگر از عقب یا جناحین حمله کردند چه باید کرد. باید از اسرار حریف آگاه شد و در پنهان داشتن اسرار خود سعى کرد. چرا مطلب را به دراز کشاندم؟ آنچه که برشمردم بارها شنیدهاى و از فنون مختلف آگاهى و از هیچیک از رموز نظامى بىبهره و ناآگاه نیستى. بر تو است که در عمل آنچه را که مناسبتر دانستى انتخاب کنى و به کار برى.
حال اى فرزند من، نکتهاى را که از همه مهمتر است برایت مىگویم. هنگامى که پیشگویى غیبگویان مساعد نباشد، فرمان جنگ صادر مکن و خود و سپاهت را عبث گرفتار پیشآمدهاى سوء مکن. بدان که مردم نقشه آتیه خود را بر پایه حدس و امارات مىسازند و نمىدانند راه مفید و صحیح به درستى کدام است. تو در سیر حوادث روزانه این موضوع را خواهى دانست. چه بسیار از زمامداران باتدبیر که از راه غفلت خود و سپاهیان خود را بیهوده با اقوام دیگر به جنگ انداختند و هستى خود و بنیاد مملکت خود را بر باد دادند. چه بسا قایدین که کشور خود را به اوج کمال رساندند، اما خود به عللى عاقبت در گوشهاى مهجور ماندند و متحمل بلایاى بىشمار شدند. چه بسا کسانى که مىتوانستند دوستان و یاران بىشمارى براى خود گرد آورند، اما سرانجام به خاطر آنکه خواستند آنان را به غلامى و بردگى کشانند محروم و مخذول شدند.
بعضى دیگر از حدود قناعت تجاوز نمودند و خواستند بر همهکس چیره شوند و صاحب همه چیز شوند، ولى از آنچه در بادى امر بهدست آورده بودند نیز محروم شدند. بالاخره چه بسیار کسانى که در حرص جمع طلا و ثروت نابود و ناتوان گردیدند. بدینقرار، عقل و تدبیر انسانى، غالب اوقات بهترین راه را پیش پاى کسى نمىگذارد، مگر در مورد کسانى که پس از تدبیر به تقدیر و عاقبت امور توجه داشتهاند. زیرا پروردگارانى که حاکم مطلق به امورند بر همه چیز علم
کوروشنامه، متن، ص: ۴۲
دارند، بر گذشته واقفاند و حال و آتیه در نظرشان عیان است. و چون آدمیان از درگاهشان استخاره کنند دستور خواهند داد که چه باید کرد و از چه باید پرهیز کرد و چنانچه برخى از اوقات راهنمایى خود را از کسانى دریغ دارند جاى شگفتى نیست. چه اگر مشیتشان به امرى قرار نگرفت، هیچ چیزى آنان را از ارادهشان منصرف نخواهد کرد.
نام کتاب: کوروشنامه
نویسنده: گز نفون / ترجمه: رضا مشایخى
فصل اول بىثباتى حکومتها و مشکلات حکومت بر مردم
فصل دوم تولد کورش، خصوصیات جسمانى و خصایل معنوىاش، تربیت کورش و آداب ایرانىاش
فصل سوم دوران کودکى کورش
فصل چهارم جنگ آسورىها و مادىها. اولین سفر جنگى کورش
فصل پنجم بازگشت کورش به نزد کمبوجیه و گفتوگوى آنها
فصل ششم کورش در میان جوانان. اتحاد آسیا علیه سیاکزار. رفتن به کمک مادىها
سپاس از شما که با شناساندن فرهنگ کهنمان خفتگان را به اصالتشان آگاه میکنید درود بر شما