تولد کورش، خصوصیات جسمانى و خصایل معنوىاش، تربیت کورش و آداب ایرانىاش
- 2,159 بازدید
- 25 اکتبر 2011
- مطالب جالب
فصل دوم تولد کورش، خصوصیات جسمانى و خصایل معنوىاش، تربیت کورش و آداب ایرانىاش
پدر کورش را کمبوجیه، پادشاه پارس، مىدانند. کمبوجیه از نژاد پارسیان «۱» بود که نامشان از پرسه «۲» مشتق مىشود. مادرش به عقیده عامه مورخان ماندان بوده است. ماندان دختر آستیاژ «۳»، پادشاه ماد، بوده است. کورش بنا بر سرودها و تصانیفى که تاکنون حفظ شده است، طفلى بود به غایت زیبا، صاحب خصالى بس نیکو و خلقى شریف و بارأفت، دوست و هواخواه مطالعه و تحصیل و عاشق افتخار و پیروزى. تا جایى که هرگونه مشقت و محرومیت را بر خویشتن تحمل مىکرد، تا اینکه…
مورد مدح و ستایش اقران قرار گیرد. این است آنچه در افواه و در قلوب مردم از فطرت نیک و زیبایى اندام او شایع و رایج است. کورش برطبق سنن و قوانین و آداب ایرانى رشد و پرورش یافت. این آداب، در عصرى که غالب کشورها به خیر عامه توجهى نداشتند، بیشتر معطوف به خیر عامه و مصالح مملکتى بود. به عبارت دیگر، مردم در غالب کشورها فرزندان خویش را به میل خود بار مىآوردند، بزرگتران در تحکم و امر و نهى مختار بوده، دزدى را نهى مىنمودند، اگر کسى مال کسى را به سرقت مىبرد یا بدون اجازه و به زور وارد خانهاش مىشد او را مجازات مىکردند، و چنانچه بىجهت کسى را آزار مىرساند مذمت مىنمودند، زنا را قبیح و اطاعت از حکام و قضات را فرض مىشمردند، و چنانچه کسى از این قوانین سرپیچى مىکرد او را به شدت تنبیه مىکردند.
ولى در قوانین و آداب و سنن ایرانى پیشبینىهاى لازم صورت مىگرفت که حتى المقدور رذایل اخلاقى صورت نگیرد و مردم بهطورى بارآیند که مرتکب اعمال قبیح و ننگآور نشوند و محتاج به تنبیه و مؤاخذه نگردند. و بدینقسم عمل مىکردند: در ایران محلى است بنام الواترا «۱» و در آن محل قصر پادشاه و بناهاى دولتى ساخته شده است. کاسبکاران و دستفروشان که داد و فریاد مىکردند، از نمایش و فروش متاعشان در این میدان ممنوع بودند تا ازدحامشان سکون و آرامش محوطهاى را که اطفال بزرگان در آن تربیت مىیافتند برهم نزند.
این میدان به چهار قسمت تقسیم مىشد. قسمتى خاص اطفال بود، و در محوطه دیگر جوانان که به سن بلوغ رسیده بودند مجتمع مىشدند، در قسمت سیم مردان و بالاخره در چهارمین قسمت پیرمردان که سنشان از حدودى که موظف و مجبور به حمل اسلحه بودند گذشته بود، مجتمع مىشدند. به موجب قوانین، هریک از طبقات مجبور بودند در محوطه خود بمانند. اطفال و مردان کامل بایستى در طلیعه آفتاب در محل خود حاضر باشند و پیرمردان فقط در روزهایى که آیین خاصى اجرا مىشد حضور مىیافتند. درصورتىکه جوانان تازه بالغ موظف بودند شب را در حدود مقر حکومتى بیتوته نمایند و پیوسته حاضرسلاح باشند، مگر آنان که ازدواج کرده بودند. اینها هم درصورتىکه حضورشان ضرورت پیدا مىکرد در مقر حکومتى بیتوته مىکردند ولى غیبت مکرر و طولانى خوشآیند نبود.
رؤساى هریک از قسمتها دوازده نفر بودند، زیرا پارسیان دوازده طایفه بودند. رؤساى اطفال از بین پیرمردانى برگزیده شده بودند که صلاحیت این را داشتند که در تهذیب آنان بکوشند و اطفال را مهذب و باتربیت بارآورند. مربیان جوانان بالغ نیز کسانى بودند که قادر به هدایت و تربیت آنان باشند و راهنمایان مردان نیز از جمله برگزیدگان بودند که ایشان را به اطاعت از قوانین و دستورات ارشاد مىنمودند. بالاخره پیرمردان نیز از بین خود صالحترین افراد را به عنوان رئیس انتخاب مىکردند و این اشخاص مراقب بودند که جملگى وظایف و تکالیف خود را به نحو احسن انجام دهند.
اینک دستورها و تعالیمى را که هر طبقه ملزم بودند نصبالعین خویش قرار دهند تشریح مىکنیم تا به اصول و مقرراتى که براى تربیت اشخاص صالح مجرى مىداشتند آشنا شویم.
اطفال به مکتب مىرفتند تا ادب بیاموزند و رؤسا و مراقبینشان اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند و قضاوت و عدالت را میان آنها مجرى مىداشتند. زیرا در بین اطفال نیز مانند اشخاص مسن همان اتهامات دزدى و خدعه و بىحرمتى و حیله و ناسزاگویى و این قبیل ذمایم اخلاقى وجود دارد. و چنانچه طفلى مرتکب این قبیل تقصیرات مىشد پس از ثبوت جرم مجازات مىشد ولى اگر کسى بهتان ناروایى به دیگرى وارد مىساخت و از عهده اثبات آن برنمىآمد، دچار مجازات مىشد. تقصیر مهمى که مایه کینهجویى و نقار مردمان است و غالبا از دیده عدالت مخفى مىماند ناسپاسى است. این تقصیر نیز مورد مؤاخذه و تنبیه قرار مىگرفت؛ و به عبارت دیگر، وقتى مىدیدند طفلى در برابر احسان از حقشناسى و نگهداشتن حرمت ولىنعمت خود سر باز زده است، سخت تنبیه مىشد. زیرا معتقد بودند که اشخاص نمکناشناس از اداى تکلیف در برابر خدایان و انجام وظیفه در مقابل والدین یا وطن و دوستان خویش سرپیچى مىنمایند و بدینعلت مستوجب عقوبت و مجازات سخت هستند. باید توجه داشت که حقناشناسى پیوسته همراه با وقاحت و بىشرمى است و این دو سیرت نکوهیده توأما تواناترین راهنما و مشوق انسان به ارتکاب اعمال ناشایست است.
اطفال را به اعتدال مزاج خو مىدادند. علت توجه اطفال به این خصلت این بود که بزرگتران را بدینخصلت متصف مىدیدند و قهرا به این صفت متصف مىشدند. همچنین اطفال را ترغیب مىکردند که نسبت به رؤساى خود مطیع و وظیفهشناس باشند و آنچه آنان را به این امر تشویق مىکرد این بود که اطاعت و وظیفهشناسى منحصر به اطفال نبود بلکه بزرگتران نیز موظف بودند که حرمت مهتران خود را نگه دارند و آن را امرى واجب شمرند. بالاخره، به اطفال آداب غذا خوردن و نوشیدن مىآموختند، آنان را به قناعت در مصرف خوراک تشویق مىکردند.
درواقع بزرگتران نیز بدون اجازه مربیان خود به سر غذا نمىنشستند. علاوه بر این، اطفال مجاز نبودند با مادران خود غذا بخورند، بلکه در خدمت مربیان و در ساعاتى که مقرر نموده بودند صرف غذا مىکردند. اطفال از خانه خود نان و سبزى و همچنین ظرفى براى نوشیدن آب مىآوردند. هروقت تشنه مىشدند آب از رودخانه مىآشامیدند. علاوهبراین، تیراندازى و پرتاب نیزه اجبارى بود. این بود مجملى درباره آداب و سننى که اطفال از آغاز کودکى تا سن شانزده یا هفده سالگى مىآموختند و از این سن به بعد وارد جرگه بالغان مىشدند.
و اما براى اطفالى که به سن بلوغ مىرسیدند، دستور العمل تربیتى ذیل اجرا مىشد: در ظرف ده سال از تاریخى که از سن طفولیت پا بیرون مىنهادند، بهطورى که ذکر شد، در اطراف بناهاى دولتى بیتوته مىکردند و این سنت بدینجهت مجرى مىشد که هم بناهاى دولتى را حراست نمایند و هم به اعتدال مزاج خو بگیرند. درواقع تربیت جوانان در این سن محتاج مراقبت خاصى است. در مدت روز در اختیار مربیان خود بودند که آنان را به کارها و کمکهاى عمومى مىگماشتند. و چنانچه ضرورت ایجاب مىکرد در تمام مدت روز نیز در اطراف بناهاى دولتى توقف مىنمودند. شاه چندبار در ماه به عزم شکار خارج مىشد، در این اوقات نیمى از این افراد را در رکاب خود مىبرد. کسانى که در رکاب شاه حرکت مىکردند بایستى کمان و ترکشى در کمر خود و شمشیرى در غلاف یا خنجرى داشته باشند، علاوهبراین سپرى از نى و دو نیزه با خود برمىداشتند که یکى را پرتاب کنند و دیگرى را در صورت ضرورت بهدست گیرند. رسم ایرانیان این است که در شکار مانند یک آرایش جنگى حرکت مىکنند و توجه خاص پادشاه به این امر مؤید بر این قول است که شکار در نظرش مکتب جنگ و میدانى براى تمرین فنون حربى است.
بدیندلیل مراقب است که عموم جوانان وظیفه خود را با مهارت کامل انجام دهند. بدینمنظور آنان را عادت مىدهد که صبح زود از خواب برخیزند، از تحمل سرما و گرما هراسى به دل راه ندهند، به پیادهروى عادت کنند، در اسبسوارى صاحب مهارت باشند، بر گرده اسب تیراندازى نمایند و در پرتاب نیزه در حین تاخت، جلد و چالاک باشند. علاوهبراین، شکار غالبا روح شکارچیان را قوت و نیرو مىبخشد. انسان در مقابل حیوانات سبع و درنده، نیرومند و شجاع بار مىآید. چه چارهاى ندارد، یا باید حریف گستاخ را از بین ببرد یا خود پاىمال شود. به عبارت دیگر، در شکار همان وضعى پیش مىآید که در جنگ واقعى روى مىدهد و بدینجهت شکار حایز اهمیت بسیار است.
جوانان چون به عزم شکار رهسپار مىشدند دو نوبت غذا با خود برمىداشتند. غذایشان گرچه تفاوت بسیارى با غذاى اطفال نداشت اما حجم آن بیشتر بود. شکارچیان در عرصه شکار چیزى نمىخوردند، اما چنانچه حیوانى که در کمین او هستند مجبورشان کند در محلى توقف نمایند یا علت خاصى دوران شکار را طولانى کند، گرد هم جمع مىشوند و غذاى خود را مىخورند، آنگاه به کار خود ادامه مىدهند تا شب فرارسد و جیره یک روز خود را در ظرف دو روز صرف مىکنند تا به پیشآمدهاى جنگى خو بگیرند و در صورت ضرورت بردبارى و تحمل داشته باشند. غذاى جوانان بهغیر از گوشت شکار منحصر به سبزى است که با خود آوردهاند، ولى همین سبزى را با اشتهاى کامل با قطعه نان جوى که با خود دارند مىخورند و با آب رودخانه یا جویى خود را سیراب مىنمایند و از آن لذت بسیار مىبرند.
دستهاى از جوانان که در شهر ساکن هستند به همان تمریناتى که در ایام طفولیت عادت نمودهاند، یعنى تیراندازى و نیزهپرانى اشتغال مىورزند. در بین جوانان، در این قبیل آزمایشها رقابت بسیارى وجود دارد. برخى از اوقات این رقابتها به صورت مسابقه در ملأ عام به نمایش گذاشته مىشود و جوایزى بین برندگان مسابقه توزیع مىنمایند. قبیلهاى که در بین افراد خود بیشتر از این جوانان ممتاز در علم و چابکى و مهارت و رشادت و اطاعت داراست، مورد ستایش و تمجید اقران قرار مىگیرد و مربیانى که آنان را بار آوردهاند و همچنین معلمانى که در اوان طفولیت آنها را شایسته و مستعد این ترقیات ساختهاند نیز مورد تمجید و تحسین عامه قرار مىگیرند. این جوانان در صورت ضرورت از طرف بزرگان شهر مأمور حفاظت و کشف بدکاران، تعقیب دزدان و این قبیل امور که محتاج به چابکى و نیرومندى است مىشوند. این است شمهاى از طرز زندگانى و تربیت جوانان که پس از طى ده سال وارد جرگه مردان کامل مىشوند.
از تاریخى که دوره بلوغ و جوانى پایان مىیابد، مدت بیست و پنج سال به روشى که حال بیان خواهیم کرد بهسر مىبرند: نخست مانند جوانان بالغ خود را در تحت اختیار زمامداران شهر قرار مىدهند که آنان را براى امور مملکتى مورد استفاده قرار دهند. زیرا در این سنین عمر است که مردان، بدون این که از نیروى بدنىشان کاسته شده باشد، صاحب تدبیر و فراستاند و از پند و راهنمایىشان استفاده مىشود. چنانچه اتفاقا نبردى روى دهد، بدون نیزه و تیر و کمان عازم میدان جنگ مىشوند. این مردان چنانکه رسم سربازان ایرانى است زره بر تن، سپرى در دست چپ خنجر یا شمشیرى در دست راست دارند تا براى جنگ تن به تن آماده باشند. همچنین از این گروه مردان است که مربیان دستههاى دیگر را، به استثناى اطفال خردسال، انتخاب مىنمایند. چون دوران بیست و پنج سال سپرى شد و به سنى کمى بیش از پنجاه سال رسیدند به دورانى مىرسند که کهولت نامیده مىشود و درواقع مردانى کامل و تمام عیارند.
این دسته پیرمردان در جنگهاى خارج از وطنشان مشارکت ندارند، بلکه در داخله کشور مىمانند و به رتقوفتق امور ملک یا به کارهاى شخصى خود اشتغال مىورزند، حکم اعدام جنایتکاران را صادر مىنمایند و اتخاذ تصمیمات مهم با آنان است. چنانچه جوانى از تازه بالغان یا مردان از اطاعت قوانین سرپیچى نماید رئیس قبیله یا مأمور دیگر او را به خلافکارى متهم مىسازد. پس مطلب در حضور پیرمردان قوم مطرح مىشود؛ چنانچه متهم خاطى و مقصر شناخته شد سلب ارزش و قابلیت از او مىشود و در بقیه عمر مطرود و مخذول زندگانى مىکند.
براى این که خصوصیات آداب و سنن و تشکیلات ایرانیان بهتر شناخته شود مطلب را به حد کافى روشن و مبرهن مىسازیم. گویند که عده ایرانیان بیش از دوازده میریاد «۱» است. هیچ فردى از این عده به موجب قانون از منصب یا حیثیت خود محروم نشده است. کلیه افراد ایرانى مجازند اطفال خود را به مدارس عمومى اعزام دارند. باید دانست که اعزام اطفال به مدارس براى کسانى است که احتیاج به کمک اطفال خود در امر معیشت ندارند. ولى کسانى که چنین قدرتى ندارند کودکانشان را به مدرسه اعزام نمىدارند. اطفالى که این مدارس را طى نمودهاند وارد طبقه جوانان مىشوند. کسانى که تعلیم و تربیت ندیدهاند نمىتوانند وارد جرگه آنان شوند. همچنین کسانى که دوران جوانى را در جرگه این جوانان طى کردهاند مىتوانند وارد دسته مردان کامل بشوند و به مناصب و افتخارات عمومى نایل آیند. در صورتى که کسانى که از جرگه اطفال وارد دسته جوانان نشدهاند، نمىتوانند به جرگه مردان کامل وارد شوند. بالاخره کسانى که دوران مردى را بدون ارتکاب تقصیرى طى کردهاند، وارد جرگه پیرمردان مىشوند. بدینقرار، کسانى که وارد جرگه پیرمردان مىشوند آنهایى هستند که همه مراتب قبلى را به نحو احسن طى نموده باشند. این است روشى که ایرانیان انتخاب کردهاند و با تبعیت از آن است که خود را بهتر مىسازند.
آثار این تربیت، که همانا قناعت در زندگانى و توجه مخصوص به تمرینها و احتراز از تنپرورى است، هنوز در آنان مشهود است. حتى امروز بین پارسىها آب دهان به زمین انداختن، پاک کردن بینى یا دور شدن براى قضاى حاجت در مقابل چشم دیگران عیب بزرگى محسوب است. و بدیهى است چنانچه تن به قناعت کامل در خوراک نمىدادند و یا به کمک تمرینات بدنى تن خود را آماده و مهیا نمىساختند، اجراى این آداب عملى نمىشد. این است کلیاتى درباره تعلیم و تربیت پارسىها. حال بپردازیم به تعلیم و تربیت شخص کورش که موضوع این کتاب است و سخن را از اوان کودکىاش آغاز مىکنیم.
______________________________
(۱).Perseides
(۲).Persee ، پسر زئوس و دانائه یکى از قهرمانان اساطیر یونان است.
(۳).Astyage ، در کتب فارسى آستواگس، و به یونانى ایشتوویگو.
(۱).Myriades ، معادل است با یک صد و بیست هزار نفر، و احتمالا این عده شامل زنان و اطفال و غلامان نبوده است.
نام کتاب: کوروشنامه
نویسنده: گز نفون / ترجمه: رضا مشایخى
فصل اول بىثباتى حکومتها و مشکلات حکومت بر مردم
فصل دوم تولد کورش، خصوصیات جسمانى و خصایل معنوىاش، تربیت کورش و آداب ایرانىاش
فصل سوم دوران کودکى کورش
فصل چهارم جنگ آسورىها و مادىها. اولین سفر جنگى کورش
فصل پنجم بازگشت کورش به نزد کمبوجیه و گفتوگوى آنها
فصل ششم کورش در میان جوانان. اتحاد آسیا علیه سیاکزار. رفتن به کمک مادىها