معنی واژهای امروزی به زبان پارسی

امروز همه ما از واژه هایی استفاده می کنیم که قبلا در زبان ما مرسوم نبوده است این لغات که اصطلاحات بیگانه نام دارند از زبان های دیگری به خصوص زبان عربی وارد زبان ما شده اند.همه ما باید از حفظ و نگهداری زبان اصیل و مادری خود کوشا باشیم به همین دلیل امروز تعداد زیادی از این لغات را به همراه معنای ان در سایت اورده ام که می توانید آن را در ادامه مطلب ببینید.تعداد این واژگان پارسی ۴۳۷ است.

 

 

آبخُست «» جزیره

آتشدان «» منقل

آخشیج «» ضد ، متضاد

آدمیگری «» انسانیت

آدینه «» حمعه

آراستن «» زینت دادن

آرایه «» زیور آلات

آزرم «» شرف

آسمانه «» سقف

آغازیدن«» شروع کردن

آفَرنده «» خالق

آکمند  «» معیوب

آگاه «» مطلع

آگاهانیدن «»  مطلع کردن

آمرزش «» عفو

آمرزگار «» عفو کننده

آمیغ «» حقیقت

آمیغ پژوهی «»حقیقت طلبی

آوازه «» شهرت ، معروفیت

آهنگ «» قصد ، اراده

آیفت «» حاجت ، نیاز

آیین «» شریعت ، سنت

ابزار «» وسیله  ، آلت

ابزار سازی «» صنعت

ارج «» قدر ، اهمیت

ارجدار «» باقدر ، با اهمیت

ارج شناسی «» قدر شناسی

ارزش «» قدر و قیمت

اُزانا «» مالک

اُزانش «» مالکیت

اُزانیدن «» مالک شدن ، تملک

اُستُردُن «» پاک کردن

استوار «» محکم

اکنون «» حال ، حاضر

انبوه «» جمع کثیر ، عده بسیار

انجامیدن «» تمام کردن

اندازه داری «» اقتصادی

اندام «» عضو بدن یا موسسه

اندرز «» نصیحت

اندیشه «» فکر ، تفکر

انگار «» فرض ، تصور

انگاره «» فرضیه

انگاشتن «» فرض کردن ، تصور کردن

انگبین  «» عسل

انگیزش «» تحریک

انگیزه «» محرک ، باعث

انگیختن «» باعث شدن

باختر «» شمال

باده «» مشروب

باده خوار «» میگسار

بارده «» حاصلخیز

باری «» اقلا ، لااقل ( در زبان پاک بمعنی « بهر حجت » معنی نمی دهد

باریک بین «» دقیق

باریک بینی  «» دقت

باز ایستادن «» خودداری کردن ، امتناع کردن

بازبسته «» منوط ، به شرط

بازتاب «» انعکاس نور

بازداشتن «» مانع شدن

بازگشت «» مراجعت

بازگشتن «» مراجعت کردن

بازگفتن «» نقل کردن

بازنمودن «» بیان کردن

بازنوشتن «» پاکنویس کردن

باستان «» قدیم

باشا «» حاضر ، موجود

باشندگان «» موجودات ، حاضران

باشنده «» موجود ، حاضر

باستان «» قدیم

بامداد «» صبح

باور «» عقیده

باهماد «» جمعیت ، حزب

باهمی «» اتحاد

باهمیدن «» متحد شدن

بایا «» وظیفه ، واجب

بایستن «» واجب بودن

بدخواه «» خائن ، دارای سوء نیت

بدرود «» خداحافظی ، به سلامت

بد فهمی «» سوء تفاهم

بد گمانی «» سوء ظن

بدیده گرفتن  «» در نظر گرفتن

برآشفتن «» تغییر کردن

براست داشتن «» تصدیق کردن

بر تافتن «» تحمل کردن

بردبار «» صبور

برکناری «» عزل ، خلع

بزه «» جرم ، گناه

بزهکار «» مجرم

بسامان «» منظم

بسنده «» کافی

بسنده کردن «» اکتفا

بسیج «» تدارک ، تهیه

بلهوس «» هوسباز

بمزد دادن «» کرایه دادن

بمزد گرفتن «» کرایه کردن

بند واژه «» حرف ( اصطلاح دستوری )

بنیاد «» اساس

بنیک داشتن «» تحسین کردن

بوارونه «» بر عکس

بویژه «» مخصوصا” ، بخصوص

بها «» قیمت

بهبود «» شفا ( بهبودی غلط است )

بهر «» برای

بهره «» نصیب

بی آک زی «» بی عیب زندگی کن ( در پاسخ پاک زی گفته شود )

بی بهره «» بی نصیب

بیپا «» بی اساس

بی درنگ «» بلافاصله

بیزاری «» طلاق

بیشینه «» حداکثر ، ماکزیمم

بیفرهنگ «» بی ادب

بیکبار «» بکلی

بیگمان «» بیقین ، مطمئنا”

بیم «» خوف ، ترس

بیناک «» آنچه بینند

بینش «» بصیرت

بینشمند «» بصیر

بیوسان «» منتظر

بیهوده «» بی نتیجه

بی یکسو «» بی طرف

بی یکسویانه «» بی طرفانه

بی یکسویی «» بی طرفی

پابستگی «» تقیید ، قید

پابسته «» مقید

پاد «» پیشوند به معنی ضد و برابر یکچیز مانند پادزهر

پاد آواز «» انعکاس صوت

پادرزم «» حمله متقابل ، پاتک

پاد کار «» عکس العمل

پارد «» ماده ، متریال

پاردیگری «» مادیگری ، ماتریالیسیم

پاسخده «» مسئول

پاسخدهی «» مسئولیت

پاسدارانه «» محترمانه ، با رعایت احترام

پافه «» اجازه

پافیدن «» اجاره کردن

پاک زی «» به جای سلام گفته میشود

پایگاه «» مرتبه ،مقام

پایندان «» ضامن ، کفیل

پایندیدن «» ضمانت کردن

پایه «» قائده

پدید آوردن «» ایجاد کردن

پراکندن «» منتشر کردن ، شایع کردن

پرده داری «» حجاب

پرستش «» خدمت

پرستیدن «» خدمت کردن

پرگ «» ( بر وزن برگ ) اجازه ، اذن

پژوهش «» تحقیق

پژوهنده «» محقق

پژوهیدن «» تحقیق

پسادست «» نسیه ( آخشیج دستادست )

پسرفت «» تنزل ( آخشیج پیشرفت )

پسین «» موخر گذشته نزدیک ( آخشیج پیشین )

پسینیان «» موخرین ( آخشیج پیشینیان )

پلشت «» نجس

پند «» نصیحت

پندار «» خیال ، زعم

پنداری «» خیالی ، موهوم

پوزش «» عذر خواهی

پهل «» ( بر وزن جگر ) شک

پهلیدن «» شک کردن

پیرامون «» اطراف ، حول ، محیط

پیرامونیان «» اصرافیان

پیشامد «» حادثه

پیشرفت «» ترقی

پیشگفتار «» مقدمه

پیشه «» کسب ، حرفه

پپیشین «» متقدم ، سابق

پیشینه «» سابقه

پیشینیان «» متقدمین

پیکره «» عکس ، فتوگراف

پیمان «» عهد ، میثاق

پیوستگی  «» اتصال

پیوسته «» نظم ( آخشیج پراکنده )

چاپاک «» آنچه چاپ شود

چاپاکها «» مطبوعات

چاره داری «» تفویض اختیار

چامه «» شعر

چامه گو «» شاعر

چاپان «» لرزان از سرما

چاییدن «» از سرما نا آسوده شدن

چبود «» ماهیت

چخش «» مجادله ، جدال لفظی

چخیدن «» مجادله کردن

چرا «» چرنده

چرند «» سخن بی معنی

چسان «» چگونه ، به چه صورت

چشم  داشت «» انتظار

چلیپا «» صلیب ، خاچ

خستوان «» معترف

خستوش «» اعتراف ، اقرار

خستویدن «» اعتراف کردن  ، اقرار کردن

خشنود «» راضی

خواب گزاری «» نعبیر خواب

خواست «» قصد ، مقصود ، اراده

خواناک «» انچه خوانده شود

خوانشگاه «» قرائت خانه

خود «» حتی ( حرف تاکید )

خودپسند «» متکبر

خودکامگی «» استبداد

خودکامه «» مستبد

خور آیان «» مشرق

خوی «» عادت

خیزاب «» موج

خیزش «» قیام

خیم «» خلق ، خصلت

داراک «» مال ، دارایی

دارنده «» صاحب

داناک «» معلومات

دانسته «» معلوم

دانگیها «» حبوبات ، غلات

داور «» قاضی

داورزاد «» هیئت داوری

داورزیدن «» قضاوت کردن

داوری «» قضاوت

داونده «» مدعی

داویدن «» ادعا کردن

دد «» حیوان وحشی

در «» باب

درآمد «» دخل

درآمدن «» داخل شدن ، وارد شدن

در بایست «» لازم

در بایستن «» لازم بودن

در چیده «» مرتب

در خورد «» متناسب

در رفت «» خرج ( در برابر آمد )

در زمان «» فورا”

دریافتن «» درک کردن

دریغ «» مضایقه ، افسوس

دریوزه «» گدایی

دز «» قلعه

دژ «» ( dozh ) بدی

دژ آگاه «» وحشی

دستادست «» نقد

دستاویز «» مستمسک ، بهانه

دست کم «» حداقل

دستینه «» امضاء

دستینه نهادن «» امضاء کردن

دشنام «» فحش

دشوار «» مشکل

دغلکار «» متقلب

دلبسته «» علاقمند

دو سخنی «» اختلاف نظر

دهبان «» کدخدا

دیگر کردن «» تغییر دادن

دیگر شدن «» تغییر یافتن

دیه «» ( dih ) ده ، روستا

راد «» سخی ، کریم

رادی «» سخاوت ، کرم

راستکار «» امین

راستی «» حقیقت

راستی پژوهی «» حقیقت جویی

راستی را «» در حقیقت ، حقیقتا”

راهبر «» مدیر

راه نمودن «» راهنمایی کردن

راهی «» عازم

رخت «» لباس

رخداد «» واقعه ، حادثه

رده «» صف ، ردیف

رده بستن «»صف بستن

رزم «»حمله ، هجوم

رزماد «»دسته رزمنده

رزمیدن «»حمله کردن ، هجوم بردن

رسا «»بلیغ

رساناد «»کمیته تبلیغات

رسد «»حصه ، سهم

رشگ «»حسد ، حسادت

رشگبر «» حسود

روان «» جار ، مجری

روان «» روح

روان گرداندن «» باجرا درآوردن

روانیدن «» روان گرداندن

روز بهانه «» عیدی

روزگار «» عهد ، عصر

روشن گردانیدن «» توضیح دادن ، واضح کردن

رویا «» (rooya) نبات ، دارای نیروی رویدن

رویاها «» نباتات

رویه «» صورت ، ظاهر

رویه کاری «»ظاهر سازی

ره آورد «»سوغات

زاب «» صف

زابیدن «» انصاف

زبان دادن «» قول دادن

زبون «» ذلیل ، خوار

زمستانگاه «» قشلاق

زمینه «» موضوع ، متن

زند «» شرح ، تفسیر

زندیدن «» شرح دادن

زیان «» ضرر

زیانمند «» مضر ، آخشیج سودمند

زینهار «» امان ، پناه

ژرف «» zhurf عمیق ، گود

ژرفا «» عمق

ژرف بینی «» تعمق ، غور

سات «» صفحه

سار «» پسوند جایی که چیزی در آن فراوان باشد

سافه  «» رای

سافیدن «» رای دادن

سالوس «» ریاکار

سامان «» نظم

سامانیان «» ناظم

سان «» حال ، چگونگی

سپاس «» شکر ، تشکر

سپاسمند «» متشکر

سپاهیگری «» نظام ، سربازی

سپنج «» عاریت

سپهر «» طبیعت

ستاره شماری «» منجمی

ستارشناسی «» علم هیات

سترسا «» sutarsa محسوس

سترسنده «» محسوس شده

سترگ «» sotorg جسیم ، هیکلی

سترون «» نازا ، عقیم

ستهیدن «» لجاجت کردن

ستیز «» لجبازی

ستیزا «» لجباز

ستیزه «» لج ، عناد

سختی کشی «» ریاضت

سده «» قرن

سده های میانی «» قرون وسطی

سرانجام «» عاقبت ، بالاخره

سررشته داری «» حکومت

سرسخن «» عنوان ، تیتر

سرشت «» خمیره

سرشتن «» خمیر کردن ، ترکیب کردن

سرگفتار «» عنوان ، تیتر

سرودن «» آواز خواندن

سزا «» جایز ، حق کسی

سزیدن «» جایز بودن

سکالاد «» sokalad شورا ، کنگره

سکالشگاه «» مجلس شورا ، پارلمان

سکالیدن «» مشورت کردن

سمرد  «» (samard) وهم ، خیال

سمردیدن «» خیال کردن‌ ، تخیل

سنجش «» مقایسه ، ملاحظه

سود جستن «» استفاده کردن

سودجویی «» استفاده

سوگند «» قسم

سهانیدن «» متاثر گردانیدن

سهش «» احساس

سهشها «» احساسات

سهیدن «» احساس کردن

شاوش «» شکایت

شاویدن «» شکایت کردن

شایا «» شایسته ، لایق

شکیبیدن  «» صبر کردن

شگفت «» عجب ، تعجب

شناخته  «» معروف

شورش «» انقلاب

شوند «» ( بر وزن بلند ) علت ، جهت

شهریگری «» تمدن

شیوا «» فصیح

شیوه «» طریقه ، سبک

غدغن «» تاکید

فراهمیدن «» اجنماع  کردن ، گردهم آیی

فرجاد «» وجدان

فرجام «» عاقبت

فرمایش «» امر

فرمودن «» امر کردن

فرودگان «» منزل

فرهش «» (furhesh) وحی

فرهنگ «» ادب

فرهیخت «» (furhix) تربیت

فرهیختار «» مربی

فرهیختن «» تربیت کردن

فرهیدن «» وحی کردن

فوکا «» جماد

فوکاها «» جمادات

فوکیدن «» جامد شدن

فهلان «» مشغول

فهلش «» شغل ، اشتغال

فهلیدن «» مشغول شدن

پیروز «» موفق

پیروزی «» موفقیت

کاچال «» اثاث منزل

کاربستن «» اجرا کردن

کارواژه «» فعل ( اصطلاح دستوری )

کالبد «» جسم ، قالب

کانون «» مرکز

کرانه «» ساحل ، حد

کرف «» (بر وزن برف ) ثواب

کشتگاه «»  مشهد

کشش «» جذبه ، جاذبه

کشنده «» قاتل

کفشگر «» کفاش ( ساختن کفاش از کفش فارسی از غلطهای رسوای زبان فارسی است )

کمابیش «» تقریبا”

کم اندام «» ناقض العضو

کمی «» نقص

کمینه «» حداقل ، مینیمم

کناره جویی «» استعفا

کناره جستن «» استعفا دادن

کناک «» اعمال

کننده «» فاعل

کوتاه سخن «» خلاصه مطلب

کوتاه شده «» خلاصه شده

کوچیدن «» هجرت کردن ، مهاجرت

کوشندگان «» مجاهدین

کوی «» محله

کهراییدن «» ( kurahidan) نفی کردن

کهن «» قدیمی

کیش «» مذهب

کیفر «» مجازات

گام «» قدم

گزینش «» انتخاب

گسارنده «» مصرف کننده

گساریدن «» مصرف کردن

گستاخ «» جسور

گشایش «» فرج ، فتح

گشودن «» افتتاح کردن

گفتار «» مقاله

گلکار «» بنا

گلکاری «» بنایی

گمارده «» مامور

گمارش «» ماموریت

گماشتن «» مامور کردن

گمان «» ظن

گواه «» شاهد

گواهی دادن «» شهادت دادن

گونه «» نوع ، قسم

گوهر «» ذات ، اصل

گویش «» لهجه

لابه «» التماس

لابیدن «» التماس کردن

لغزش «» خطا

ماده «» مونث

مادیگری «» ماتریالیسم

مانانیدن «» تشبیه کردن

مانستن «» شبیه بودن

مانندگی «» شباهت

مایه «» سبب ، موجب

مرغوا «» به فال بد گرفتن

مروا «» چیزی را به فال نیک گرفتن

مژده «» خبر خوش

مستمند «» محتاج شدید

مویشگری «» روضه خوانی ، مرثیه خوانی ، سوگواری

مهنامه «» مجله

میانجی «» واسطه ، شفیع

میانجیگری «» وساطت ، شفاعت

میزبان «» مهماندار

http://www.vatanfa.com/?s=معنی-واژهای-امروزی-به-زبان-پارسی
محمدجوادمحمدی گفته:

ممنون بابت این مطلب…………باید پارسی را پاس بداریم..زبان مادریمان پارسی است نه فارسی

محمد گفته:

بنام اهورامزدا افریننده جان وخرد از اینکه چنین سایتی را آغز به کار نمودید ازشما سپاس گذاری میکنم؛
با پوزش فراوان برابر واه باختر میشود چنانکه در گذشته به غرب ایران باختران میگفتند.
بدرود.

مهدیه گفته:

ایناهمش فارسی بود دیگه عربی که قاطیش نبود ؟لطفا جواب را ایمیل کنید

صابر گفته:

نگاه شما به این قضیه نگاهی علمی نیست و بر گرفته از احساسات وطن پرستیست!

مهران گفته:

درود.

اگر خیلی میهن پرستی چرا وازگان انگلیسی و … برابر پارسی آن که
برخی از آنها بسیار زیبا می باشد در این پست نمی گذاری.
زود بگو . به راستی خیلی میهن پرستی یک اندیشه ای برای وازگان بیگانه انگلیسی و … که چپ راست دارند به زبان ما آمیخته می شوند انجام گیرید.
برخی از وازگان انگلیسی برابر سازی پارسی شده اند و زیبا هستند .
چرا یکسویه چسبیده ایی به وازگان بیگانه .
میهن پرستی خود را ثابت کن.

مهران گفته:

یک نکته ای هم فراموش کردم

برخی از وازه ها فارسی به فارسی بود نه عربی به فارسی.

مانند :
مژده «» خبر خوش
میزبان «» مهماندار
و شماری دیگر هم برابر وازه ها هم نادرست بود.
چقدر میهن پرستی .
تنها رونوشت می گیری و بس.
با این وجود نه تنها خدمت نمی کنی همه هم گمراه می کنی.

فرهاد گفته:

تو که در دسته بندی موضوعات نوشتی اس ام اس چگونه می خواهی فارسی هم پاس بدارند تو و امثال شما که جونشون بالا میاد به جای اس ام اس پیامک بگی اتظار هم داری فارسی هم پاس بدارند دوران اسلام وازه های که وارد می شد انگار که وازه ها از آسمان اومده از وازه های عربی بکار میگرفتد حالا هم وازه های انگلیسی از آسمان اومده اصلا اینها وازه نیستند یک مشت کوتاه شده وازه ها هستند پیامک که مفهوم بیشتر می رسونه از همه مهمتر فارسی هم است چند سالی دیگه باید بیاییم وازه های انگلیسی را باید جدا کنیم

مهدی گفته:

درود بر شرفت
ما به افرادی میهن پرست همچون شما افتخار میکنیم

نیما گفته:

درود خیلی خوبه وطن پرست .سپاس

بدرود

فریده گفته:

درود
متاسفانه خیلی از مردم به خاطر نادانی با زبان پارسی مخالفند. زبان هر کشوری هویت مردمشه. من خودم دوست دارم پارسی سره یاد بگیرم و صحبت کنم اما نیاز به یک منبع خوب دارم.

فرامرز گفته:

درود
کاش میشد همه با همین زبان صحبت میکردیم .
زنده باد ایران

مهدی گفته:

همیشه مانا باشید خوب بود سپاسمندم

فرزانه گفته:

زنـــــــــــــــــــــــــده باشی ایـــــــران اریـــاییِ من!@ـــــــ@

اردشیر گفته:

با درود و سپاس آیا می دانید زبان اتحاد جماهیر خراسان و زبان سید خراسانی (بهرام پشوتن ) ودستیارش شعیب سمرقندی (بهرام ورجاوند) فارسی خواهد بود و در آینده زبان فارسی زبان میانجی همه زبانهای دنیا خواهد شد پس بیگمان پالودن و سره نمودن این زبان بایسته می باشد .

ناشناس گفته:

عالی بودن کلمات واقن متچکرم

شیما گفته:

ای کاش این واژگان رو از دوران ابتدایی وارد کتابهای درسی کنن اخه سخته الان یهو شروع به کاربردن این واژگان کنیم مسخرمون میکنن و اگه برامون هم مهم نباشه خیلی سخته و فراموش میکنیم این از بیمسولیتیه وزارت اموزش و پرورش که فکر میکنه اگه کلمات عربی رو از زبان فارسی حذف کنن دیگه چیزی نمیمونه از بیسوادیشونه

محمد گفته:

متشکرم